نظریه ی فرد گرایانه کیفیت زندگی
این نظریه بر عاملیت فردیعنی تأثیرگذاری کنشهاوذهنیات او بر کیفیت زندگی تأکید دارد، پاینک[۱] (۱۹۹۳)، با تأکید بر جنبه فردگرایانه، کیفیت زندگی را مجموعهای ازرفاه جسمی، روانی واجتماعی که بوسیله فرد درک میشود، تعریف میکند. که سلامتی، ازدواج، کار، موفقیت اقتصادی، فرصتهای آموزشی، خلاقیت، احساس مالکیت وهمکاری با دیگران را شامل میشود (پا ینک ۱۹۹۳؛ به نقل از شرفی۱۳۹۲).
سامارکو[۲] (۲۰۰۱) کیفیت زندگی رایک احساس خوب بودن ناشی از رضایت یا عدم رضایت از جنبههای مهم زندگی که برای فرد مهم هستند می داند (سامارکو۲۰۰۱؛ به نقل از موحدوکاسمایی ۱۳۹۰).
شاپ ورایت[۳] (۱۹۹۴) مینویسند کیفیت زندگی یک مفهوم وسیع و چند بعدی است که دارای چند محور به قرارزیر است (روایی۱۳۸۵).
کیفیت زندگی به بهترین شیوه ازطریق دیدگاه فرد قابل فهم باشد.
کیفیت زندگی مجسم کننده احساس رفاه باشد.
کیفیت زندگی بالا زمانی احساس میشود که نیازهای اساسی انسان برآورده شوند واو فرصتهایی را جهت درگیر شدن وتعقیب اهداف وچالشها داشته باشد.
کیفیت زندگی را میتوان از طریق اجازه انتخاب دادن به افراد وتشویق آنهابه تصمیمگیریهایی که درزندگیشان تأثیرمیگذارند، ارتقاء یابد.
احساس در جمع بودن کیفیت زندگی را ارتقاء میدهد.
نظریه سلسله مراتب نیازهای آبراهام مازلو[۴] یعنی نیازهای جسمانی، نیازهای ایمنی، نیازهای تعلق وعشق، نیازهای احترام وخودشکوفایی را میتوان باجرح وتعدیلهایی بعنوان مؤلفهها وشاخصهای کیفیت زندگی در نظر گرفت (حقیقیان۱۳۹۳).
از نظر مزلو انسانگرای امریکایی، موقعیتها وشرایط اجتماعی موجب برآورده شدن یا نشدن نیازها میشوندواین به نوبه خود، موجب نگرشهاورفتارهای خاصی در فرد میگردد (مازلو۱۳۸۱).
۲-۲-۵-۵-۳- نظریههای مبتنی برخانواده
این نظریههارویکرد ساختارگرایانه به کیفیت زندگی دارند وبرای کیفیت زندگی عناصرسازنده وعوامل ایجادکنندهای تعیین میشود، برخی برشرایط زندگی وکیفیت زندگی تمرکزدارندکه شامل شرایط عینی وذهنی متکی برمنابع وفرصتها میشود. خانواده قلب تکامل انسان، اولین ساختار حمایتی واجتماعی در زندگی انسان ونخستین مراقب بهداشتی است.
فرانس درمدل ادراکی خود برای برای کیفیت زندگی چهار عامل اصلی خانواده، وضعیت اجتماعی-اقتصادی، وضعیت روحی وروانی ووضعیت جسمانی را مؤثر میداند، این چهار عامل میتوانند مستقیماً یا توأم با هم بر روی کیفیت زندگی تأثیر بگذارند.البته درک فرداز هر یک از این متغیرها نیز میتواند برکیفیت زندگی تأثیرگذار باشد، بطوری که اگر درک فرد از کیفیت زندگیش کاهش یابد میتواند برتوانایی وی تأثیر داشته وشرایط اجتماعی واقتصادی او را دچار نقصان کند، همچنین کیفیت زندگی ضعیف میتواند بر روی ارتباطات خانوادگی تأثیر بگذارد وموجب بکارگیری مکانیسمهای مقابله وسازگاری نامؤثر در افرادشده وباعث افزایش تنش در آنان گردد، که این افزایش تنش در ارتباط مستقیم باعوامل فیزیکی وجسمی بوده، میتواندسلامت فرد را مختل کند (مولایی۱۳۸۴).
[۱]paink
[۲] Samarco
[۳]Shope & Rihgth
[۴] Abraham Maslow