“
حوزه های اصلی روانشناسی مثبتنگر
هیجانات مثبت
خصیصههای مثبت افراد
نهادها و سازمانهای مثبت
هیجانات مثبت شامل مطالعه درباره بهزیستی روانشناختی، رضایت و خرسندی از گذشته، سالم و شاداب بودن در حال حاضر، امید و خوشبینی برای آینده است. خصیصههای مثبت افراد شامل مطالعه توانمدیها و فضیلتها مانند استعداد عشق، کار، شجاعت، رحم و شفقت، خلاقیت، کمال، خودشناسی، تساهل، خودکنترلی و حکمت فرزانگی میباشد. فهم و درک سازمانها و نهادهای مثبت مستلزم بررسی توانمندیها و ویژگیهایی است که برای پرورش و گسترش جامعه بهتر لازم است مانند عدالت، مسئولیتپذیری، نزاکت و ادب اجتماعی، وجدان کاری، بردباری، سعه صدر یعنی ایجاد سازمانهای مدنی که افراد را به سمت شهروندهای ایدهآل هدایت میکند. در کل روانشناسی مثبت مطالعه شرایط و فرآیندهایی است که در ترقی با بهینه کردن کارکردها و پتانسیلهای انسانها، گروهها، سازمانها و نهادها نقش دارد (میشل[۳۳]، ۲۰۰۶؛ به نقل از حسینی، ۱۳۹۲).سلیگمن (۱۹۹۸) در پاسخ به این سؤال که چرا امروزه به روانشناسی مثبتنگر نیاز داریم معتقد است که در گذشته،روانشناسی هزینه زیادی را برای بیماریها و ضعفها پرداخت نموده است و کمتر به عوامل مثبت و انسانی ارزش داده است، مثلاً روانشناسان ملاکهای تشخیصی و آماری بیماریها[۳۴]DSM را تدوین کردند و روانشناسان اثرات زیانآور استرسهای محیطی را بر روی بدن نشان دادند و روانشناسان شناختی مشخص کردند که خطاهای شناختی باعث شکلگیری بسیاری از اختلالات میشود. اما این حوزه بر این عقیده تأسیس شده که افراد دوست دارند زندگی خود را معنادار و کاملتر کنند و به دنبال افزودن تجربه خود از عشق و کار هستند و به دنبال ترویج و گسترش عواملی هستند که آن را بهترین چیز در درون خود میدانند. روانشناسی مثبتنگر میتواند با تشویق افراد به سوی پذیرفتن رفتارها و تمرینات ذهنی و ارتقاء سطح بهینه و نهفته در وجود هر شخص علاوه بر اینکه از شکلگیری بسیاری از اختلالات جلوگیری کند باعث ایجاد شادی و رضایت در زندگی افراد شود.
لذا میتوان گفت که هدف روانشناسی مثبتنگر ریشه کنی و از بین بردن آسیب شناسی نیست بلکه هدف آن ساختن عواملی است که در انسان قابلیت رشد و تحول دارد، بدون آنکه بخواهد ضرورت و اهمیت آسیبشناسی را انکار کند (آنجلا[۳۵]، ۲۰۰۴). به همین علت امروزه روانشناسان مثبت در مقابل ملاکهای تشخیصی و آماری بیماریها یک نظام طبقهبندی به نام شناسایی و طبقهبندی توانمندیهای انسان[۳۶] به جود آوردهاند بدین معنی که روانشناسی مثبتنگر به شناسایی و طبقهبندی توانمندیهایی در انسان میپردازد که میتوانند برخلاف بیماریها عمل کنند. خود این توانمندی ها در شش بخش طبقهبندی شدهاند که عبارتند از:
خرد و دانایی
شجاعت
تنوعطلبی
عدالتجویی
اعتدال
تعالی (آنجلا، ۲۰۰۴).
بنابرین روانشناسی مثبتنگر با ترویج یک رویکرد کلنگر که به طور مساوی هم به تجارب منفی و هم تجارب مثبت اهمیت میدهد در پی ساختن و گسترش خصوصیات و کیفیاتی است که باعث بالا رفتن رضایت از زندگی در افراد و جوامع میشود. شاید گفته شود که روانشناسی مثبتنگر فقط راجبع به تجارب مثبت است گرچه نیاز به فهم بیشتری از تجارب مثبت وجود دارد اما هدف روانشناسی مثبتنگر درآغاز، تسریع کردن تغییر در کانون روانشناسی از تمایل تنها به اصلاح کردن انحرافات در زندگی، به ساختن خصوصیات و کیفیات مثبت میباشد به همین دلیل روانشناسی مثبت حوزه هایی مانند: شادی، رشد فردی، بهزیستی روانی، خوشبینی،خودمختاری، مکانیسم روانی انطباقی، هیجانات و سلامت،خردمندی، فضیلت،خلاقیت، استعدادها را مورد توجه قرار میدهد. (سلیگمن، ۲۰۰۰؛ به نقل از بیانی و همکاران، ۱۳۸۷).
حوزه های تحقیقاتی روانشناسی مثبت نگر
روانشناسان مثبتنگر سه حوزه تحقیقی را برای خود مطرح نمودهاند که این سه حوزه عبارتند از:
-
- تحقیق در زندگی دلپذیر و یا زندگی لذتبخش
-
- مطالعه زندگی خوب یا زندگی متعهدانه
- تحقیق در زندگی معنادار یا زندگی در پیوند با جهان (کار،۱۹۵۷، ترجمه شریفی و همکاران، ۱۳۸۵).
-
- در حوزه اول یعنی تحقیق در زندگی دلپذیر محققان در پی آن هستند که بدانند چگونه مردم میتوانند به بهترین سطح تجربه های حسی خوشایند به عنوان جزئی از زندگی طبیعیشان دست بیابند. منظور از این تجربیات حسی خوشایند تجاربی نظیر حس برقراری رابطه خوب با دیگران، امیدواری، علاقمندی و تفریح نمودن است.
-
- در حوزه دوم یعنی زندگی متعهدانه محققان احساس سرشار شدن در احساسات منحصر به فردی را که از کارهای ابتدایی و معمول زندگی سرچشمه میگیرد را مورد مطالعه و بررسی قرار میدهند. این احساسات وقتی شکل میگیرند که فرد حس میکند تکلیفی را که به او دادهاند با توانایی هایش هماهنگ است و مطمئن باشد که از پس آن بر میآید.
- در حوزه تحقیقی زندگی معنادار محققان میخواهند بدانند که مردم چگونه احساسات مثبت خود را به سوی بهزیستی و تعلق داشتن به معنایی مثبت هدایت میکنند و مهمتر اینکه میخواهند بدانند مردم چگونه میتوانند احساس کنند که یک جزء کوچک اما فعال و، مشارکت کننده در یک جهان بزرگتر هستند. احساساتی از قبیل جزئی از طبیعت بودن، عضو یک گروه اجتماعی، یک نهضت یا نظام باوری (کار،۱۹۵۷،ترجمه پاشا شریفی و همکاران، ۱۳۸۵).
کاربردهای روانشناسی مثبت
عامل بالقوه روانشناسی مثبت مانند هر حوزه دیگری از روانشناسی در کاربردهای ان نهفته است. (سلیگمن، استینر، پارک و پترسون[۳۷]،۲۰۰۵؛به نقل از حسینی،۱۳۹۲) کاربرد روانشناسی مثبت را در استفاده از تحقیقات روانشناسی مثبت برای تسهیل عملکرد مربوط به کمال مطلوب در اشخاص میدانند.
روانشناسان مثبتنگر معتقدند که مهمترین اصل در روانشناسی مثبت پیشگیری است، یعنی کشف توانمندیهای انسان و اینکه یک سری صفات متضاد یا آسیبشناسی روانی به نام خصیصههای مثبت انسانی وجود دارد که هستهی اصلی و مرکزی روانشناسی پیشگیری مثبت را تشکیل میدهد. پس پیشگیری مثبت یعنی شناختن، وسعت دادن و تمرکز کردن بر این توانمندیها در افرادی که دارای ریسک بالا برای آسیب شناسی روانی هستند مانند فرزندان طلاق، جوانان بزهکار، یا کسانی که گذشته های آسیبزا داشتهاند (شلی و همکاران[۳۸]، ۲۰۰۵).
سلیگمن بر اساس سبک اسنادی معتقد است همان طور که افسردگی در اثر شکلگیری خطاهای اسنادی در افراد ایجاد میشود، میتوان از طریق ایجاد سبکهای اسنادی سالم در افراد، خوشبینی و شادی را نیز ایجاد کرد. پس کار اصلی برای ایجاد خوشبینی و شادی این است که: بازشناسی افکار فاجعهآمیز خودمان، پیشگیری مثبت، آموزش خوشبینی[۳۹] یعنی یادگیری یک سری مهارتها برای چالش با این افکار و ایجاد برنامه خودتقویتگری را اعمال کنیم (سلیگمن، ۱۹۹۸).
“