در حالی که درجهای از خستگی برای هر ورزشکاری در دوره های سنگین تمرینی، بهنجار است، بالینگران باید بتوانند بین این خستگی جسمی و خستگی شدید طولانی که می تواند در نتیجه شرایط آسیبشناختی رخ دهد، تمایز قائل شوند. در حالی که، خستگی مزمن می تواند نشانه آشکار بسیاری از بیماریهای قابل درمان و مضر باشد، شرایط پزشکی که منجر به خستگی مزمن میشوند، مستثنی شده اند[۱]. بنابراین، بالینگران باید بین خستگی مزمن مرتبط با تمرین و خستگی مزمن به دلایل پزشکی دیگر، و همچنین بین سندرم خستگی مزمن و سندرم بیشتمرینی، تمایز قائل شوند (درمن[۲] و همکاران، ۱۹۹۷). اما، در بسیاری از موارد، تمایز قائلشدن بین سندرم خستگی ناشناخته، سندرم خستگی مزمن و سایر شرایط توضیح دادهنشده پزشکی، مانند فیبرومیالژیا[۳] ، سردرد تنشی[۴] و سندرم روده تحریکپذیر[۵]، به دلیل اینکه بسیار شبیه و اساساً دارای همپوشی هستند، مشکل است (امویگیلن[۶]، سینما[۷]، جیامهرمنز[۸] و کوایز[۹]، ۲۰۰۷). تشخیصهای افتراقی خستگی عبارتند از: مسائل مرتبط با سبک زندگی، شرایط جسمانی، اختلالات روانی و عوارض جانبی درمان (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۴- خستگی و خوابآلودگی: خستگی و خوابآلودگی دو واژهای هستند که اغلب هم در نوشتجات علمی و هم در کار بالینی، به جای یکدیگر به کار میروند. ایجاد تمایز بین این دو علامت دشوار است. با وجود ابزارهای مختلفی که برای خستگی و خوابآلودگی ساخته شدهاست، تمایز قائلشدن بین این دو باز هم تا حدی مبهم باقی میماند. هیچ کدام از این دو، پدیدههای واحدی نیستند، بلکه هر دو پدیدههایی ناهمگن[۱۰] و پیچیدهاند. خستگی و خوابآلودگی اغلب به عنوان نتیجهای از محرومیت از خواب، با هم وجود دارند، و اغلب بیمارانی که از خستهبودن شکایت می کنند، آنها را تجربه می کنند. با این حال، با یک ارزیابی دقیقتر، میتوان دید که خستگی و خوابآلودگی دو علامت متمایز، ولی وابسته به هم هستند ( شن و همکاران، ۲۰۰۶).
خوابآلودگی، اختلال در مکانیزم طبیعی بیداری[۱۱] است و با تمایل به خوابیدن مشخص میگردد. افرادی که خوابآلود هستند، به طور موقت با فعالیت بیدار میشوند، ولی خستگی با فعالیت تشدید می شود (حداقل در کوتاهمدت). بیماران خوابآلود پس از چرتزدن احساس بهتری دارند، در حالی که بیماران دچار خستگی از کمبود انرژی، خستگی ذهنی، استقامت ضعیف عضلانی، بهبود تأخیری پس از فعالیت فیزیکی، و فقدان خواب نشاطآور شکایت دارند (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۵- خستگی و افسردگی: خستگی و افسردگی دو پدیده جدا از هم، ولی مرتبط هستند. شدت خستگی رابطه قوی تری با عملکرد جسمی دارد، در حالی که افسردگی رابطه قویتری با عملکرد روانشناختی دارد (هدلندسمیت[۱۲] و ایوالوز[۱۳]، ۲۰۰۹).
هرچند ممکن است خستگی و افسردگی همزمان وجود داشتهباشند، پزشک باید به منظور درمان صحیح، این دو را از هم افتراق دهد. بیماران دچار خستگی اظهار میدارند که به علت فقدان انرژی یا نیرو قادر به انجام فعالیتهای خاص نیستند، در حالی که، توصیف بیمار افسرده کلیتر است؛ مثلاً میگوید که قادربه انجام هیچ کاری نیست (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸). خستگی و افسردگی به طور مستقلی به ناتوانی در افراد مبتلا به سندرم خستگی مزمن مرتبط هستند. افسردگی در واقع شدیداً روی قدرت رابطه بین خستگی و سطوح ناتوانی در طول دامنهای از حوزه ها، شامل میانجیگری کامل در حوزه هایی که شامل عملکرد روانشناختی هستند، تأثیر میگذارد (هدلندسمیت و ایوالوز، ۲۰۰۹).
۲-۴-۶- خستگی و مسائل روانشناختی: خستگی و اختلالات روانپزشکی مشکلات رایجی هستند که اغلب با هم رخ می دهند. با وجود این همپوشانی، تقریباً ۷% بزرگسالان از خستگی بدون علائم روانپزشکی معنادار رنج میبرند. در حالی که خستگی و اختلالات روانپزشکی در برخی عوامل خطرزا با هم سهیم هستند، انرژی مفرط در دوران کودکی و چاقبودن در بزرگسالی، عوامل خطر ویژهای برای خستگی هستند. افرادی که مبتلا به خستگی هستند، گروه بسیار ناهمگنی هستند. در حالی که اختلالات روانی رایج، مانند افسردگی و اضطراب، از عوامل مهم ایجادکننده خستگی هستند، اقلیت چشمگیری از افراد مبتلا به خستگی (با نیمرخ عامل خطر واحد) از خستگی بدون اختلالات روانپزشکی رنج میبرند. این افراد سطوح بالایی از علائم روان شناختی را دارند و احتمال مبتلاشدن آنها به بیماریهای روانپزشکی بیشتر است. در کل ضمن این که نباید اهمیت بالای عوامل روانشناختی در علتشناسی و درمان خستگی را از نظر دور داشت، باید به شواهد مبتنی بر وجود تشخیص جداگانه خستگی روانی[۱۴]، تأکید کرد (بیهاروی[۱۵]، وسلی[۱۶]، کاه[۱۷] و هاتاپ[۱۸]، ۲۰۰۹).
محققان ابعاد روانشناختی تعیین کننده خستگی را بررسی کرده اند. برای مثال، دریافتهاند که بعد برونگرایی/هیجانخواهی[۱۹] نمایانگر خستگی است. اضطراب نیز از عوامل مستعدکننده افراد برای خستگی است (ویجسوریا[۲۰]، ترن[۲۱] و کریج[۲۲]، ۲۰۰۷).
۲-۴-۷- خستگی کلی
خستگی که به ادراک فرد از فرسودگی[۲۳] جسمی، روانی، یا هردو اشاره دارد (بال و همکاران، ۲۰۰۹)، یکی از علایم شایع تظاهرکننده در حیطه مراقبتهای اولیه بوده، و بر انجام کار، زندگی خانوادگی و روابط اجتماعی اثرات منفی میگذارد (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸). خستگی در جمعیت شاغل، به عنوان عامل اصلی ناتوانکنندگی و حتی تهدیدکننده حیات شناخته شدهاست (شن و همکاران، ۲۰۰۶). با وجود شیوع بالای خستگی، این مسئله اغلب در تعداد کمی از مبتلایان آن، شناسایی و درمان می شود. یکی از علل این مسئله، وجود برخی ویژگیهای مشابه با خوابآلودگی شدید روزانه (EDS)[24] در خستگی است که شناسایی آن را مشکل می کند. علت دیگر، این است که خستگی به طور ذهنی ادراک می شود، و اندازه گیریهای آن هم اساساً ذهنی هستند (شن و همکاران، ۲۰۰۶). مطالعاتی که بر علتشناسی خستگی متمرکز شده اند، بیشتر روی عوامل زیستشناختی آن تحقیق کرده اند (بال و همکاران، ۲۰۰۹).
خستگی می تواند بسیار خطرناک باشد، به طوری که، خستگی رانندگان به عنوان یکی از علل اصلی تصادفات، در سطح جهان، شناخته شدهاست و مسئول ۴۰% تصادفات بسیار مهیب است (ویجسوریا و همکاران، ۲۰۰۷). کار بیش از حد، شرایط نامساعد، بیماری ویروسی، عفونت دستگاه تنفس فوقانی، کمخونی، بیماری ریه، داروها، سرطان و افسردگی از علل شایع هستند. در خستگی تفاوت جنسیتی نیز مشاهده شدهاست. مردان و زنان به شوههای متفاوتی خستگی خود را توصیف می کنند: مردان نوعاً احساس خستگی خود را ابراز میکنند، در حالی که زنان اظهار می کنند احساس افسردگی یا اضطراب دارند (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۸- درمان خستگی
درمان تمامی انواع خستگی باید شامل یک برنامه ریزی ساختارمند برای فعالیت فیزیکی منظم باشد که شامل ورزشهای کششی و هوازی، نظیر پیادهروی است. کافئین و مدافینیل[۲۵] میتوانند برای مواقعی که بیمار نیاز به هشیاری دارد، مفید باشند. خواب نیمروز برای تقویت عملکرد به اثبات رسیدهاست. مهارکننده های انتخابی بازجذب سروتونین نظیر فلوکستین، پاروکستین یا سرترالین ممکن است در بیماران دچار افسردگی، سبب افزایش انرژی شوند. بیماران مبتلا به خستگی مزمن ممکن است به رفتار درمانی شناختی پاسخ دهند. برای درمان اثربخش در درازمدت ویزیتهای پیگیری منظم و برنامه ریزیشده به جای ملاقاتهای فوری و منفرد توصیه می شود. در درمان از رفتاردرمانی شناختی نیز استفاده می شود. تناسب فیزیکی نیز میزان انرژی را افزایش میدهد. در افراد دچار خستگی، بدون توجه به عامل آن، ورزش نظارتشده ،به مدت ۱۰ هفته، سبب افزایش میزان انرژی میگردد. فرابررسیها اثربخشی ورزش ساختارمند و منظم را مورد تأیید قراردادهاند .انجام تمرینهای هوازی، استقامتی یا انعطافپذیری، به مدت ۴ هفته، با بهبود انرژی و کاهش خستگی همراه است. انجام ورزش هوازی به میزان متوسط )مثلا روزانه ۳۰ دقیقه پیادهروی (بیش از هر مداخله مطالعهشده دیگری با اثرات مثبت بر خستگی همراه است. به استثنای بیماران مبتلا به افسردگی، درمان دارویی )شامل محرکها (فقط در کوتاهمدت مؤثر است. خستگی، حتی اگر به روند بیماری مرتبط باشد، با عدم تعادل میان خواب، استرس، یا مهارت های تطبیق با مسایل روانی-اجتماعی همراه است. ایجاد تعادل میان این عوامل از میزان فشار میکاهد و از دارو مؤثرتر است (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
درمان خستگی ثانویه
در درمان خستگی ثانویه، باید در صورت امکان داروهایی که عامل ایجاد خستگی هستند، قطع شده یا جایگزین شوند و پارامترهای فیزیولوژیک اصلاح شوند. در بیماران دچار سرطان، بیماری کلیه، یا سایر بیماریهای مزمن همراه با کمخونی، چنانچه سطح هموگلوبین )در صورت لزوم با بهره گرفتن از اریتروپویتین) در حد ۱۰g/dL نگه داشتهشود، از میزان خستگی بیمار کاسته می شود. زنانی که کمخون نبوده، چرخههای قاعدگی را تجربه می کنند، و سطوح فریتین آنها در حد پایین طبیعی است، چهار هفته پس از مصرف مکمل آهن بهبود انرژی را گزارش می کنند. عامل خستگی هر چه باشد، انجام هر یک از انواع ورزش روزانه، حفظ روابط بین فردی، و بازگشت به کار به طور پایدار، به بهبود آن منجر می شود. فعالیت هوازی به طور متوسط و منظم) یعنی ۳۰ دقیقه پیادهروی یا فعالیت معادل آن در اکثر روزهای هفته( بیش از استراحتکردن سبب کاهش خستگی مرتبط با بیماری میگردد. در بیماران مبتلا به سرطان، یوگا، درمان گروهی و درمان استرس، خستگی را کاهش میدهد. در بیمارانی که تظاهرات آنها وجود افسردگی را مطرح می کند، میتوان به مدت ۶ هفته مهارکننده های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRI) را امتحان کرد. محرکهای روانی[۲۶] (مثل متیل فینلات[۲۷] و مدافینیل[۲۸]) در بیماران مبتلا به عفونت ویروس نقص ایمنی انسانی، مولتیپل اسکروز، یا سرطان، سبب بهبود خستگی در کوتاهمدت میشوند. محرکها به ندرت عملکرد فرد را به میزان قبل از بیماری باز میگردانند و این داروها با سردرد، بیقراری، بیخوابی، و خشکی دهان همراه هستند. در صورت مصرف، بهترین زمان استفاده از آنها مواقعی است که نیاز به هوشیاری وجود دارد (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
درمان خستگی فیزیولوژیک
خواب کافی) یعنی معمولا تا ۸ ساعت در شب برای بزرگسالان( فشارها را کاهش داده و سبب بهبود خلق و خو میگردد. بیماران باید فعالیتهای روزانه خود را به خوبی تنظیم کنند تا بر حسب نیازشان، خواب کافی و بهداشت خواب مناسبی داشته باشند. توصیهها برای بهداشت خواب مناسب عبارتاند از: بیدا شدن در هنگام صبح در یک زمان مشخص؛ افزایش فعالیت در بعد از ظهر؛ اجتناب از ورزش حین غروب یا قبل از خواب؛ افزایش زمان مواجهه روزانه با نور روشن؛ استحمام با آب داغ، دو ساعت قبل از زمان خواب؛ اجتناب از کافئین، نیکوتین، الکل و مصرف غذا و نوشیدنی زیاد حین غروب؛ استفاده از اتاق خواب فقط برای خواب و فعالیت جنسی؛ و رعایت مواردی همچون به حداقل رسانیدن نور و سر و صدا و خاموشکردن تلویزیون در زمان خواب. چرتزدن (خواب کوتاه) ممکن است مفید باشد. اما باید به کمتر از یک ساعت در اوایل بعد از ظهر محدود شود. زمانهای مرخصی از کار نیز میزان خستگی را به حداقل رسانده و استرس را کاهش می دهند (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۹- پژوهشها
مرورها بر پیشبینهای خستگی، به جای اینکه خستگی را به عنوان نشانهای رایج در پرستاران اولیه[۲۹] یا جمعیت عمومی بررسی کند، عموماً روی بیماران خاصی، مخصوصاً مبتلایان به سندرم خستگی مزمن، متمرکز شده اند. شمار عظیمی از مطالعات در این زمینه روی بیماران بیمارستانی انجام شده اند (نیجرولدر[۳۰]، ویدیهارست[۳۱] و ویت[۳۲]، ۲۰۰۸). بسیاری از مطالعات در مورد خستگی، روی عوامل جسمی متمرکز شده اند، و نسبت به عوامل روانی بیتوجهی نشاندادهاند. اهمیت مشخصکردن مؤلفه های روانی خستگی (مانند شخصیت برونگرا و مستعد تنش) که از طریق خودارزیابی سنجیده می شود، روشن شدهاست (ویجسوریا و همکاران، ۲۰۰۷). اطلاعات در مورد عوامل پیشبین[۳۳] آن، جهت پیش بینی بهتر شرایط خستگی در ارتباط با زیرمجموعههای بیماران و متعاقباً تسهیل تصمیم گیری در مورد آن، مورد نیاز است (نیجرولدر و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۵- فرسودگی ورزشی
فرسودگی حالتی از خستگی جسمی، روانی و هیجانی است، و تأثیر منفی روی سرزندگی[۳۴]، هدفمندی[۳۵]، خودانگاره[۳۶]، و نگرشها[۳۷] نسبت به زندگی و ورزش دارد ( شافلی و همکاران، ۱۹۹۳).
فرسودگی شغلی یکی از عمدهترین پیامدهای اجتنابناپذیر استرس شغلی است. کارکنان حرف خدمات اجتماعی از اولین کاندیداهای فرسودگی شغلی محسوب میشوند. محیطهای شغلی همواره گرفتار طیف وسیعی از عوامل استرسزا نظیر مواجه با بیماریهای شدید و مرگ بیماران، حجم زیاد کار و ابهام نقش هستند. عواملی مانند شیفت کاری، استفاده ناکافی از تواناییهای شخصی، زیادبودن حجم کار، تبعیض در میزان دستمزد، مبهمبودن آینده شغلی، رابطه با همکاران، وضعیت کیفی ابزار آلات و احتمال خطر جسمی و کمی حجم کار در یک محیط کار پرتکرار و یکنواخت در ایجاد فرسودگی شغلی دخالت دارند (مک گریث[۳۸]، رید[۳۹] و بور[۴۰]، ۲۰۰۳). استرس شغلی امروزه تا حدی در سازمانها شایع شدهاست. نهتنها فشارهای شغلی به عملکرد کارکنان آسیب میزنند، بلکه با تأثیرات منفی روی سلامت و بهزیستی[۴۱] آنها همراه هستند. این تبعات منفی برای کارکنانی پیش میآید که احساس می کنند تقاضاهای شغلی فراتر از توان آنها است (ماسلاچ و لیتر[۴۲]، ۲۰۰۸). فشار بیامانی که خوب مدیریت نشود، ممکن است منجر به نشانه های جسمی، هیجانی و رفتاری که نشاندهنده خطر فرسودگی هستند، شود. نشانه های جسمی فرسودگی شامل انرژی کم/خستگی، بیخوابی با خوابیدن بیش از حد، تنش عضلانی، کاهش/افزایش اشتها، سردرد، کاهش میل جنسی، احساس نامعلوم بیماری، سرماخوردگیهای مکرر، نبض سریع، تپش قلب، فشارخون بالا، اختلالات گوارشی، خارش، تکرر ادرار، و ضعف و لرزش هستند. نشانه های روانی/هیجانی فرسودگی شامل احساس ازدستدادن کنترل، احساس پوچی، احساس بیکفایتی، فرموشکاری، پایداری در عقاید، احساس بهدامافتادن، مشکلات تمرکز، ملال، احساس ناهماهنگبودن کار با ارزشهای شخصی، ازدستدادن شوخطبعی، انکار، گسستگی، غمگینی، بیمناکی/اضطراب، محرومیت، و غوطهورشدن در فکر هستند. نشانه های رفتاری فرسودگی شامل آسیبپذیری؛ افزایش روزهای بیماری؛ افزایش استفاده از داروها و الکل؛ آهکشیدن؛ تحریکپذیری/عصبانیت؛ گریانبودن؛ انزوا؛ بدگمانی؛ سخت کارکردن ولی چندان مولدنبودن؛ تغییرات در روابط؛ و غیر پاسخگوبودن هستند( ماسلاچ و لیتر، ۲۰۰۸).
[۱]. excluded
[۲]. Derman, W.
[۳]. fibromyalgia
[۴]. tension headache
[۵]. Irritable Bowel Syndrome
[۶]. M. V. Geelen, S.
[۷]. Sinnema, G.
[۸]. J.M. Hermans, H.
[۹]. Kuis, W.
[۱۰]. heterogeneous
[۱۱]. arousal
[۱۲]. Hadlandsmyth, K.
[۱۳]. E. Vowles, K.
[۱۴]. neurasthenia
[۱۵]. B. Harvey, S.
[۱۶]. Wessely, S.
[۱۷]. Kuh, D.
[۱۸]. Hotopf, M.
[۱۹]. extraversion/sensation-seeking
[۲۰]. Wijesuriya, N.
[۲۱]. Tran, Y.
[۲۲]. Craig, A.
[۲۳]. exhaustion
[۲۴]. excessive daytime sleepness (EDS)
[۲۵] . modafinile
[۲۶] . psychostimulants
[۲۷] . ritalin
[۲۸] . provigil
[۲۹]. primary care
[۳۰]. Nijrolder, I.
[۳۱]. V. D. Horst, H.
[۳۲]. V. D. Windt, D.
[۳۳]. prognostic
[۳۴]. vitality
[۳۵]. purpose
[۳۶]. self-concept
[۳۷]. attitude
[۳۸]. McGrath, A.
[۳۹]. Reid, N.
[۴۰]. Boore, J.
[۴۱]. well-being
[۴۲] . Leiter, M.