مداخلات روان شناختی بالینی در سلامت به ۲ منظور به کار میروند: الف) تسهیل تغییر رفتار مناسب. ب) کمک به افراد تا با مقتضیات خاصی که آن ها به خصوص در نتیجه بیماری یا عوامل مربوط به درمان با آن روبه رو هستند، مقابله و سازگاری نمایند. انواعی از درمانهای روان شناختی برای بیماران دچار بیماریهای مزمن مورد استفاده قرار گرفته است. درمان شناختی رفتاری، درمانهای وجودی و معنا درمانی، درمانهای انسان گرایانه، مداخلات خود یاری و گروهای حمایت و درمان روان پویشی بیانی و حمایتی مهمترین این درمانها بودهاند. در این میان، کاربرد درمان شناختی رفتاری در زمینه کار با بیماریهای مزمن پر آوازهتر از سایر رویکردهای درمانی است. علت این موضوع غنای پژوهشی این رویکرد به خصوص پژوهشهای کارآیی و اثر بخش، دارا بودن دستورالعمل روشن و دردسترس، مقرون به صرفه بودن از لحاظ زمان و هزینه و مهمتر از همه مقبولیت بیشتر این رویکرد درمانی برای متخصصان بالینی و بیماران آنهاست. شواهدی گستردهای وجود دارد که نشان میدهند. درمان شناختی رفتاری را میتوان متناسب با نیازهای فردی بیماران مبتلا به بیماریهای مزمن به منظور تسکین آشفتگی هیجانی، بهبود رفتارهای مرتبط با سلامت و ارتقای کیفیت زندگی و سلامت به کاربرد (آیرز[۱]، و همکاران، ۲۰۰۷).
۲-۳۳- یک مفهوم جدید از روانشناسی: افکار خودکار
بک متوجه شد که بیماران افسرده جریانهایی از افکار منفی را تجربه کردهاند که به نظر میرسد به صورت خود به خود بوجود میآیند. او این شناختها را (افکارخودکار) نامید. او متوجه شد افکار خودکار بیماران در سه حالت خلاصه میشود، بیماران نظرات منفی درباره خودشان، دنیا و آینده داشتند. (موسسۀ تحقیقاتی بک،۲۰۱۳).
۲-۳۴- یک رویکرد بالینی جدید
دکتر بک شروع به کمک کردن به بیماران برای شناسایی و ارزیابی افکار خودکار نمود. او دریافت با چنین کاری بیماران توانستند واقع بینانهتر فکر کنند. در نتیجه آن ها از نظر احساسی حس بهتری پیدا کردند و توانستند رفتار موثرتری داشته باشند. وقتیکه بیماران عقاید اساسی و زمینهای خود را دربارۀ خود، دنیایشان و مردمان دیگر تغییر دادند، درمان به نتایج طولانی مدتی در تغییرات دست یافت. دکتر بک این راهکار را درمان شناختی نامید؛ که همچنین با نام درمان شناختی رفتاری نیز شناخته میشود.
دراین سالها درمان شناختی از زمان معرفی، مورد مطالعات زیادی قرار گرفته و در درمان طیف گستردهای از اختلالات، مؤثر واقع شده است. بیش از ۵۰۰ مورد مطالعه نشان دهندۀ اثر بخشی آن در اختلالات و مشکلات پزشکی با مولفههای روانی بوده است. امروزه تحقیقات دربارۀ درمانهای شناختی در راستای جلوگیری از خودکشی، اسکیزوفرنیا و دیگر آسیبهای روانی ادامه دارد. (موسسۀ تحقیقاتی بک،۲۰۱۳)
شناخت درمانی توسط آرون تی. بک به عنوان درمانی دارای ساختار کوتاهمدت و متمرکز بر حل مشکلات جاری و تغییر تفکر و رفتار ناکارآمد شکل گرفت (بک،۱۹۶۴). از آن زمان به بعد بک و دیگران این روش درمان را برای استفاده در گسترۀ متنوعی از اختلالات روانی و جمعیتهای مختلف منطبق کردهاند (فریمن و داتیلیو،۱۹۹۲). این انطباقها تمرکز، فنآوری و طول درمان را تغییر دادهاند ولی فرضهای نظری مربوط به
شناخت درمانی همچنان ثابت باقیماندهاند به طور خلاصه مدل شناختی میگوید که تفکر تعریف شده یا ناکارآمد (که روی خُلق و رفتار بیمار تأثیر میگذارد) وجه مشترک تمامی آشفتگیهای روانشناختی است. ارزشیابی واقعبینانه و تغییر واقعگرایانه تفکر منجر به بهبود خلق و رفتار میشود. بهبود پایدار یا تغییر باورهای ناکارآمد زیربنایی بیمار حاصل میشود. معمولأ بدنبال یک حادثه تأثرآور یا یک موقعیت یا رویداد دشوار در مسیر زندگی یک فرد، در قسمتهای مختلف ذهن وی تغییراتی ایجاد خواهد شد. CBT یک رویداد را به قسمتهای کوچکتری تقسیم میکند تا غلبه بر آن سادهتر گردد. این بخشها عبارتاند از:
- فکر
- احساسات
- احساسات فیزیکی
- طرز بر خورد با مشکل
هرکدام از موارد فوق میتواند بر دیگر بخشها تاثیرگذار باشد. در هر موقعیتی نحوۀ تفکر فرد میتواند مفید و یا غیر مفید باشد (کالج سلطنتی روانپزشکان[۲]،۲۰۰۹).
در چنین موقعیتهایی رفتارهای مضر و غیر مفید میتوانند وارد یک دورتسلسل معیوب، آزار دهنده و بیمارگونه گردند. اگر فردی مداوماً از این سیکل معیوب در حل مسائل زندگی استفاده نمائید این امر موجب شکلگیری افکاری منفی وغیر واقعی در مورد خود و پیرامونش میگردد. در نتیجه فرد دچار اضطراب، دلمردگی وافسردگی طولانی مدت خواهد گردید. درمان شناختی رفتاری به فرد کمک میکند تا این سیکل معیوب را شکسته و با بهره گرفتن از روشهای سالم و مفید به حل مسائل و مشکلات زندگی خود بپردازد (اوتیس،۲۰۰۷).
در واقع میتوان گفت که رابطۀ بین افکار، احساسات و رفتارهای فرد یک رابطۀ صرفاً خطی نیست و در بسیاری از موارد مانندیک چرخه عمل میکند؛ به عبارت دیگر افکار فرد باعث شکلگیری احساس و نهایتاً رفتار شده و در بسیاری از موارد پیامدهای این رفتار نیز افکار اولیه را تأیید و تحکیم میکند. شکل زیر این چرخه را به صورت سادهای نشان میدهد. (موتابی و فتی، ۱۳۹۰)
شکل ۲-۲. چرخۀ فکر، احساس، رفتار
انواع متنوعی از درمانهای شناختی- رفتاری توسط نظریه پردازان بزرگِ دیگر معرفی شدهاند که از آن میان درمان منطقی– هیجانی توسط آلبرت آلیس[۳] (آلیس،۱۹۶۹)، تغییر شناختی رفتاری توسط دونالد مایکن بام[۴] و درمان چند وجهی آرنولد لازاروس[۵] را میتوان نام برد. مرور تاریخی این حوزه، توصیفی غنی از چگونگی شکلگیری و رشد جریانهای مختلف شناختدرمانی فراهم میآورد (هولون[۶] و بک،۱۹۹۳).
در این پژوهش تاکید بر شناخت درمانی آنگونه که توسط آرون بک تدوین و پالایش گردیده است میباشد. وجه ممیزه این نوع شناخت درمانی این است که این روش یک نظام رواندرمانی است که مبتنی بر یک نظریۀ وحدت یافته در حوزۀ شخصیت و آسیب شناسی روانی بوده و پشتوانهای از شواهد تجربی اساسی دارد این روش هم چنین مشتمل بر یک درمان کاربردی و عملی با حوزۀ کاربرد وسیع است که دادههای تجربی از آن حمایت کردهاند و بر گرفته از نظریۀ علمی مربوطه است.
از سال ۱۹۷۷ که نخستین مطالعۀ پیامدی به چاپ رسید (راش[۷]، بک، کوواکس[۸] و هولون،۱۹۷۷) تا کنون شناختدرمانی به طور گسترده مورد آزمون قرار گرفته است. مطالعات کنترل شده اثر بخشی آن را در درمان اختلال افسردگی عمده (دابسون[۹]،۱۹۸۹)، اختلال اضطراب منتشر (باتلر[۱۰]، فنل[۱۱]، رابسون[۱۲] و گلدر[۱۳]،۱۹۹۱)، اختلال وحشتزدگی (بارلو[۱۴]، کرسک[۱۵]، کرنی[۱۶] و کلوسکو[۱۷]، ۱۹۸۹)، ترس اجتماعی، سوء مصرف مواد (وودی[۱۸] و دیگران،۱۹۸۳)، اختلال خوردن (آگراس[۱۹] و همکاران،۱۹۹۲) و افسردگی منجر به بستری شدن (تاس[۲۰]، باولر[۲۱] و هاردن،۱۹۹۱) نشان دادهاند.
کیرکبای (۱۹۹۴) اثر درمان شناختی – رفتاری را بر گروهی از زنان با سندرم پیش از قاعدگی مورد بررسی قرار داد و اثر بخشی آن را با یک گروه لیست انتظار و گروهی دیگر که درمان غیر اختصاصی دریافت کرده بودند، مقایسه کرد. پس از درمان و نه ماه پیگیری پس از آن، سندرم پیش از قاعدگی در گروهی که درمان شناختی رفتاری دریافت کرده بودند، نسبت به دو گروه دیگر کاهش معنی داری داشت، اما گروه لیست انتظار و گروه کنترل در هیچ زمانی از آزمون تفاوت معنیداری نداشتند.
کریستنسن[۲۲] (۱۹۹۵) کارآمدی درمان شناختی- رفتاری را در درمان اختلال پیش از قاعدگی با درمان متمرکز بر آگاهی بخشی[۲۳] مورد مقایسه قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که هر دو روش به طور معنی داری در کاهش علائم اختلال مؤثر است. بلیک[۲۴] و همکاران (۱۹۹۸) تأثیر شناخت درمانی را بر سندرم پیش از قاعدگی از طریق مقایسه با گروه کنترل و لیست انتظار مورد بررسی قرار دادند، عملکرد اجتماعی و روانشناختی آزمودنیها در هنگام ورود به مطالعه، دو ماه پس از مطالعه و در پایان دورۀ درمان مورد ارزیابی قرار گرفت و مشخص شد که درمان شناختی مؤثر بوده و علائم پیش از قاعدگی در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل بهبود معنی داری داشته است. در مطالعۀ هانتر[۲۵] و همکاران (۲۰۰۲) که اثر بخشی درمان شناختی-رفتاری، دارو درمانی (فلوکستین[۲۶]) و ترکیب این دو درمان بر بهبود سندرم پیش از قاعدگی با یکدیگر مورد مقایسه قرار گرفت، ۶ ماه پس از درمان، بهبود قابل توجهی در هر سه گروه رخ داد، اما دارو درمانی با بهبود سریع تری همراه بود. یک سال پس از درمان، افرادی که تحت درمان شناختی – رفتاری قرار گرفته بودند، بهبود علائم را بیشتر حفظ کردند. ترکیب این دو درمان تأثیر بیشتری نداشت. (اُشر، ۲۰۰۲) در یک مطالعۀ کنترل شدۀ تصادفی، درمان روان شناختی زن محور با ترکیب درمان شناختی – رفتاری و روایت درمانی را بر گروهی از زنان با نشانگان متوسط تا شدید قبل از قاعدگی به کار بردند و تأثیر آن را با داروهای بازدارنده باز جذب سروتونین[۲۷] (فلوکستین) مورد مقایسه قرار دادند، نتایج مطالعۀ آنان نشان داد که این درمان، پس از یک دوره ۶ ماهه به اندازه فلوکستین در کاهش سندرم پیش از قاعدگی مؤثر بوده و پس از یک سال پیگیری، از فلوکستین مؤثرتر بوده است. تأثیر این درمان در بهبود علائم پیش از قاعدگی هنوز به طور وسیعی مورد مطالعه قرار نگرفته است.
مبینی (۱۳۸۴) در یک مطالعه نیمه آزمایشی، اثر بخشی کاربرد شناخت درمانی را در بهبود سندرم پیش از قاعدگی مورد مطالعه قرار داد و به این نتیجه رسید که شناخت درمانی منجر به کاهش نگرشهای منفی نسبت به قاعدگی و کاهش علائم روانی سندرم پیش از قاعدگی میشود، اما در کاهش علائم جسمانی تأثیری ندارد.
مطالعۀ تقی زاده و همکاران (۱۳۸۸) نشان داد که با انجام مشاورۀ گروهی، شدت کلی نشانگان، علائم جسمانی، اضطراب، حساسیت در روابط بین فردی و پرخاشگری مرتبط به اختلال پیش از قاعدگی به طور معناداری کاهش مییابد و تنها در بُعد افسردگی کاهش معناداری مشاهده نشد.
[۱] . Ayers
[۲]. Royal College of Psychiatrists
[۳].Albert Ellis
[۴].Donald Meichenbaum
[۵].Arnold Lazarus
[۶].Hollon
[۷].Rush
[۸].Kovacs
[۹].Dobson
[۱۰].Butler
[۱۱].Fennell
[۱۲].Robson
[۱۳].Gelder
[۱۴].Barlow
[۱۵].Craske
[۱۶]. Cerney
[۱۷].Klosko
[۱۸].Woody
[۱۹].Agras
[۲۰].Thase
[۲۱].Bowler
[۲۲].Christensen
[۲۳].Information-focused therapy
[۲۴].Blake
[۲۵].Hunter
[۲۶].Fluoxetine
[۲۷].SSRI