اساس درک واقعی ذهنی از نظر یونگ
یونگ مدعی است که ذهن آگاه و هوشیار به چهار طریق میتواند واقعیت را درک کند: حس[۱] ، درک شهودی یا فراستی[۲] ، تفکر[۳] و احساسات[۴] در نظریه یونگ این چهار کارکرد به صورت دو جفت قطب مخالف قرار دارند. نخست، دو کارکرد غیر منطقی یا غیر عقلانی یعنی حسی و شهودی و در مقابل آنها کارکردهای عقلانی، یا عقلی یعنی تفکر و احساسات .
۲-۲۳-۲ کارکردهای غیر عقلانی
حس عبارت است از درک بلاواسطهای ما از جهان عینی، فرایندی که بدون هیچگونه ارزیابی صورت میگیرد. حس اشیا را آنگونه که هستند درمییابد- واقعبینانه و عینی. قادر به در نظر گرفتن زمینه، اشارات ضمنی، مفاهیم یا تعابیر و تفاسیر نیست، بلکه سعی دارد اطلاعاتی راکه حواس دریافت میکنند، عیناً و با تفصیل نمایش دهد. درک شهودی: یعنی پی بردن به امکانات ذاتی و مفاهیم درونی. این کارکرد، جزئیات امر رانادیده گرفته و در عوض روی زمینه یا وجو کلی تمرکز دارد و مسیر حرکت روابط را ظریف درونی و فرایندهای نهفته و همچنین امکانات بالقوه ی هر موقعیت درک میکند. درک شهودی هرگز وقایع رامستقیماً آشکار نمی کند بلکه با دریافتن مطالبی نهفته که به چشم مشاهدهگر عینی نمیآید، با خلاقیت و ابتکار و بینش، مضامین نامفهوم را درمییابد.
۲-۲۳-۳ کارکردهای عقلانی
تفکر، شیوهای از ارزیابی است که تجربه راتایید یاتکذیب میکند. تفکر بر پایه درک هوشمندانهای مسائل و به ویژه رابطه بین آنها انجام میگیرد. این کارکرد فرایندی عقلانی و نظاممند است که سعی دارد واقعیت را از راه تحلیل و قیاس منطقی درک نماید.
احساسات، کارکردی عاطفی است که ارزش یا عقیده فرد نسبت به پدیدهای را بر اساس خوش آمدن یانیامدن، تعیین میکند. این کارکرد هر تجربه را به صورت «خوب یا بد» «خوشایند یا ناخوشایند» و «قابل قبول یا غیرقابل قبول» میسنجد. احساس دقیقاً مترادف عاطفه نیست، زیرا این امکان هست که از چیزی خوش یا بدمان بیاید یا وابستگی احساس خود را نسبت به چیزی رها کنیم، بیآنکه درگیر عاطفه گردیم. با وجود این عاطفه تا حدودی یکی از جلوههای مهم کارکرد احساس به شمار میرود.
۲-۲۳-۴ روابط کارکردی
اگر چه در هر فرد توان باقوهای چهار کارکرد فوق وجود دارد، یونگ معتقد بود که در هر فرد بنابر عوامل ذاتی و نهادی، یکی از چهار کارکرد هوشیاری و آگاهی غالب و برتر خواهد بود. هر کدام که برتر باشد کارکرد عکس (یا مادون و پست تر ) آن معمولاً در حیطه آگاهی نخواهد بود، بلکه مطابق اصل جبران، به صورت کارکرد ناآگاه درخواهد آمد. در عمل، این بدان معنی است که کارکرد پست تر معمولاً یا سرکوب خواهد شد، یا به شیوهای بدوی و کودکانه وقدیمی شده و ناهماهنگ بروز خواهد کرد. درک حسی و درک شهودی یا فراستی نیز دو قطب مخالف هم هستند، زیرا نمیتوان در آن واحد هم به ظاهر و هم به عمق واقعیت پیبرد. هر کجا کارکرد حسی برتری داشته باشد یقیناً بینش و بصیرت و قوه تخیل قوی نخواهد بود و درک شهودی این افراد بسیار ابتدایی، ناآگاهانه و فاقد هماهنگی خواهد بود، مانند باورهای خرافی یا حسادتهای بیاساس.
شکل ۲-۴ کارکردهای ذهن آگاه
مایکل دانیز،(۱۳۷۲)، خود شناسی با روش یونگ، ت اسماعیل فصیح
۲-۲۳-۵ انواع کارکرد
نظریه یونگ تلویحاً بر این دلالت دارد که هشت نوع کارکرد امکانپذیر است. این هشت کارکرد علاوه بر چهار کارکرد نامبرده، چهار ترکیب برتر و کمیرا نیز شامل میشود.
شکل ۲-۵
(مایکل دانیز،(۱۳۷۲)، خود شناسی با روش یونگ، ت اسماعیل فصیح)
یونگ معتقد بود که طرز برخوردهای ما ذاتاً و به طور مادرزاد تعیین شده است. بر طبق نظریه او افراد درونگرا اغلب از محیط خارجی کناره میگیرند این افراد به منظور حفظ انرژیشان در درون خود از وابسته شدن و علاقه بستن به دنیای خارج پرهیز می کنند و ممکن است از تماس با دنیا و اشیاء و افراد روگردان شوند و در نتیجه حالتی تدافعی دارند به طور کلی تیپ درونگرا فردی تودار و خجالتی و دیرجوش است که بامحیط سازگاری ندارد. این افراد با دنیای درونی خود سازش داشته و دیدگاههای ذهنی خویش راواضح میشناسند نقطهی مقابل این گروه افراد برونگرا هستند که هر آنچه را در جهان خارج است جالب میبینند. اشیا، افراد ، حوادث و تمام عقاید جمعی. ضمناً هر آنچه فکر میکنند یا احساس میکنند، یا انجام میدهند، مستقیماً با شرایط خارجی ارتباط دارد در نتیجه بهتر خودش را با موقعیتهای خارجی وفق میدهند، عموماً زودجوش، باشهامت، متکی به نفس، خوشبرخورد و اجتماعی بوده و علاقه به جهان خارج، معمولاً باعث میشود از مسائل ذهنی خویش غافل بمانند و اغلب شادند.
۲-۲۳-۶ تیپهای روانشناختی یونگ
با ترکیب دو تیپ برخوردی با هشت تیپ کارکردی، جمعاً شانزده حالت ممکن به وجود میآید. این شانزده حالت روانی در ذیل آمده است.
نکته: یونگ خودش تنها روی هشت تیپ «خالص»، (یعنی ترکیب برخورد با کارکرد واحد) بحث کرده است. با شناخت دو تیپ موجود در تیپهای خالص میتوان تیپ آمیخته را به خوبی درک نمود. به عنوان مثال، متفکر حسی برونگرا اساساً آمیختهای از تیپ حسی برونگرا و متفکر برونگرا است.
[۱] (Sensation)
[۲] (intuition)
[۳] (thinking(
[۴]- (feeling(