نظریات رورشاخ در سنجش شخصیت
کشف روش “روان تشخیص گری”دور از دانشگاه ها، آزمایشگاه و کتابخانههای بزرگ در یک بیمارستان کوچک روانی، توسط مردی که نه روانشناسی خوانده بود، نه در کنگرههای جهانی شرکت کرده بود ونه عناوین رسمیداشت صورت گرفت.
عمل بدیع رورشاخ در حقیقت در اینست که معنای لکههای مرکب را نه به تست تخیل بلکه به تست شخصیت تبدیل کرده و کلید این روش جدید تفسیر را به دست آورده است.شاخ می گوید:” پاسخهائی که متضمن حرکت هستند درون نگری” آزمودنی را بیان میکنند و پاسخهایی که بر پایه رنگ هستند برون نگری آزمودنی را ابزار میکنند“. وی این کشف راآرام آرام در ذهن خود به ثمر رسانده بود و بی شک با “ریخت شناسی یونگ” آشنا بود وی نیز مانند فروید نظریاتش را از یک خواب که در زمان دانشجویی دیده بود آغاز کرده (برش عرضی مغز) همانطور که فروید خواب دیده بود لگن خاصره اش را تشریح میکنند، اما خواب رورشاخ جهت علمیکارهای عصبی روانی وی را اعلام میکند یعنی کوشش وی در تجزیه کردن شخصیت (او درخوابش دیده بود که مغزش را برش عرضی داده اند و این برشها یکی پس از دیگری به جلو میافتند) اما رور شاخ به طرح مطالب دیگری میپردازد، از جمله مطالب برجسته ای او در تعبیر شخصیت میتوان به تبدیل ادراکها در حوزه ی حسی اشاره کرد مثلا “ادراک بصری” به “ادراک جنبشی” یا “ادراک سماعی” و بالعکس، به نظر او انسان واجد دفتر ثبت تصاویری است وسیع تر از آنچه در زندگی روزمره بکار میبرد و در کنار طریقه ی ارتباط بین یک ادراک و ادراکی دیگر از راه همخوانی، طریقه مستقیم تری نیز ابداع کرد و نام آن را “دستگاه جنبشی” گذارد، اینکه ادراکهای بصری درست در زیر آستانه هشیاری به شکل تصاویر جنبشی باقی میمانند این ادراکهای را یا میتوان هشیارانه به منزله ادراکهای جنبشی از نو تجربه کرد و یا به صورت ناهشیار آنها را به تصاویر بصری برگرداند لکههای مرکب به منزله ی آینه ای خواهد بود که در آن “محرکهای بصری”، “تصاویر جنبشی” آزمودنی را فعال میسازند. این تصاویر جنبشی در لکههای فرافکنده میشوند و به نوبه خود بصورت بازتابهای آینه ای ادراک میگردند.
۲-۱۹-۳ تیپ شناسی در تست رورشاخ
– “درون نگر” فردی است که زمینه ی جنبشی در او غلبه دارد ،اوآدمیدر خود مانده است، حرکات واقعی خود را متوقف میسازد، هوش او فردی شده، ظرفیت تخیل و آفرینش وی زیاد است. زندگی درونی وی عمیق و غنی است. واکنشهای، عاطفی او پایدارند، روابط او متعدد نیستند اما عمیق اند، به اندازه کافی نسبت به طبیعتی و ماهیت خود هشیار است. رور شاخ بر اساس این نظام رنگ قرمز را برانگیختگی و رنگ آبی را به خود داری مرتبط میسازد.
- “برون نگر” فردی است که نسبت به رنگ حساس و دارای هوش باز پدیده آورنده است،سازش پذیر است، ماهرتر است، عمل کننده است، واکنشهای متغیر عاطفی دارد و روابطش سطحی است درون نگری آفریننده و برون نگری باز پدیده آورنده بر خلاف ریخت شناسی یونگ دو نوع سرشت متفاوت نیستند بلکه به منزله ی دوکنش روانی اند که در درجات مختلف بسط و تمرکز همزیستی دارند. او میگوید که درون نگری بنیاد فرهنگ و برون نگری بنیاد تمدن را تشکیل میدهد.
- “برابر نگر”: نامیکه رور شاخ برای نوعی از طنین باطنی تعیین کرده که معادل دو سوگرایی نیست و تالیفی از عوامل برون نگری و درون نگری است (در اینجا حس حرکت و رنگ برابر است)، این شخص در شمار طبایع دوسونگر است.
- “کوته نگر”: نامیکه به نوعی از طنین باطنی تعبیر کرده که در آن تعبیر بر اساس حس کردن حرکت است و بر پایه رنگ نیست، این شخص به نظر شاخ حوزه فکری محدودی دارد و بیشتر پایبند ظواهر است. مایلی (محمود ، ۱۳۷۵ )
۲-۲۰ ظریه ساخت بدن و خلق وخوی
کرچمر (۱۹۲۱)
از زمان انتشار اثر کرچمر، تحت عنوان «ساخت بدن و خلق وخوی» ، آزمایشهای ریخت شناسی مبنای علمی تری، یافتنداند.کرچمر درباره خصیصه علمیریختهای خود پافشاری کرده و آنها را از “ریختهای آرمانی” که کم و بیش به دلخواه برای گروهبندی افراد ساخته شدهاند متمایز دانسته است.کرچمر کار خود را از تمایز بالینی (که توسط “کرپلین” پیریزی شده بود) بین جنون زودرس که پیش از بررسی بلولر در “اسکیزوفرنی” یا “روانگسیختگی” نام گرفت و”پسیکوز ادواری”(روان گسستگی آشفتگی- افسردگی) آغاز کرده است. وی به این واقعیت دست که یک همبستگی واضح بین این دو نوع پسیکوز و ساخت بدنی وجود دارد.
افراد “آشفته – افسرده” بیشتر به ریخت بدنی به اصطلاح “تنه گسترده” تعلق دارند، ریختی که با یک هیکل متوسط، انبوه و متراکم، با صورتی نرم و پهن که بر گردنی حجیم قرار دارد …. با شکمینسبتاً چاق، که قفسه صدری برجستهای از آن برآمده و با پایین تنهای که متدرجاً از بالا به پایین باریک نماید، مشخص میگردد.
دربین مبتلایان به اسکیزوفرنی «روانگسیختهها» به عکس بیشتر ساخت بدنی «تنه کشیده»را میبینیم، ریختی که از پهنا کم رشد یافته، اما از لحاظ طول بهنجار است، یعنی بدنهایی که بیشتر لاغر وباریکند به این دو ریخت بدنی اصلی،”ریخت چهارشانه”و”ریخت بیقواره” که کمتر از ریخت های قبلی مشخص اند وهمبستگی های روانی آنها زیاد اختصاصی نیست افزوده میشوند. از نظر کرچمر پسیکوز (روان گسستهها ) جز «موارداغراقی نادرالوقوع گروههای بزرگ سرشتی که در میان بهنجاران پراکنده شدهاند » چیز دیگری نیستند و به همین دلیل وی به توصیف دوریخت شخصیتی پرداخته است:
«افراد گسیخته خو و افراد ادواری خو»: که در نهایت آنها را در شکل بیماران مبتلی به اسکیزوفرنی «روانگسیختگی» و پیسکوز “آشفتی، افسردگی” میتوان دید.
در نهایت او تیپها را این طور طبقه بندی کرده است:
- در بین افراد «ادواری خو» میتوان «پرگوهای خوشحال»، «طنزیهای آرام»، «احساسیهایآرام»، »لذتجوهای رفاهطلب» و «عملگرایان فعال» رانام برد
- در افراد «گسیخته خو» میتوان « دارندگان روحیهای ظریف و متشخص»، «آرمانینگرهای رویاپرداز»، «سلطهجویان سرد برخورد و خودخواه»، «افراد خشک»،و« افراد راکد» را نام برد. در این ریختها همبستگی باساخت بدنی در مورد شخصیتهای بهنجار به اندازهی موارد مرضی استقرار یافته نیست.
۲-۲۱ نظریه شلدن (ریخت شناسی)
از ۱۹۲۷ میلادی شلدن به پژوهش ترکیب کنندههای اساسی که در سطحهای مختلف شخصیت شرکت دارند پرداخته است، او بر خلاف کرچمر از پذیرش ریختی که با مجموعه مشخصی از رگههای بدنی یا روانشناختی تعیین شده باشد امتناع ورزیده، اما نخست به تعیین پارهای از ابعاد اساسی که بر حسب آنها میتوان افراد ر به ترتیب معینی قرار داد دست زده است. از نظرشلدن ساخت بدنی با سه مولفه یا جریان ترکیب کننده تعیین شده است.
- اول، درون شکلگیری یا اندومورفیزم(امعاء و احشاء انبوه، ساختهای بدنی ضعیف)
- دوم، میان شکلگیری یا مرومروفیزم (غلبهی ساختهای بدنی)
- سوم، برون شکلگیری یا اکتومورفیزم (نازکی، کشیدگی، مسطح بودن سینه و ظرافت تمام بدن)
- بااندازهگیری ۱۷ قطر میتوان ریخت بدنی یک شخص را از طریق سه عدد که از ۱ تا ۷ درجهبندی شدهاند و جای شخص را در یک مقیاس ۷ درجهای در هر سه ترکیبکننده نشان میدهند تعیین کرد. مثلاً فردی که برای وی اعداد ۷ و ۵ و ۱ به دست آمدهاند از نظر درون شکلگیری در درجه ۱ واز نظر میان شکلگیری در درجه ۵ و از لحاظ برون شکل گیری در درجه ۷ قرار دارد. بدین نحو شلدن در ۱۹۵۱ بر مبنای محاسبه همبستگی بین تعدادی از رگهها، به تعیین سه گروه که سه ترکیب کننده شخصیت (یا مزاج مبنا بر اصطلاح خودش) را مشخص میکنند دست یافته است. بدن ریختهای شلدن با سه ریخت بدنی کرچمر وفق داده شده و رگههای ویژه ریخت هضمیو ریخت مغزی باتصویر خاص ادواری خو، گسیختهخو هماهنگاند همبستگی بین ریختهای بدنی و ریختهای روانی متناسب طبق تحقیقات به طرز عجیبی بالاست. این امر نشانهی آن است که ترکیبکنندهها مستقل نیستند بلکه متقابلا یکدیگر را از میدانند. ولی تحقیقات مثل چایلد در ۱۹۵۰ بین ریختهای بدنی و ریختهای روانی فقط به همبستگیهای پایین رسیده است. در واقع به نظر شلدن هر فرد دارای یک ریخت بدنی و یک ریخت مزاجی است که با فرمول سه عددی تعیین میشد.
۲-۲۲ نظریه تیپ گال و جمجمه شناسی روانی:
گال معتقد بود که تفاوتهای کالبد شناسی میان مغز افراد ممکن است تفاوتهای فردی در رفتار را توجیه میکند، جمجمه شناسی بر این فرض استوار است که توانائیها و تمایلاتی که در فرد ظاهر میشوند تابع عملکرد مناطق خاصی از مغز است، گال بر این عقیده بود که نوع شکل مغز ممکن است چیزهایی درباره اینکه در درون فرد چه میگذرد آشکار سازد. جمجمه شناسی روانی خیلی زود توسط معاصران گال مورد انتقاد قرار گرفت.
[۱] psychodiagnostik