سنجش گرایشهای تفکر انتقادی
فاسیونه با بهره گرفتن از توصیف متفکـر نقـاد ایدهآل در گزارش دلفـی، مقیـاسـی تحت عنوان سیـاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا به منظور سنجش گرایشهای تفکر انتقادی تهیه کرده است (فاسیونه و فاسیونه، ۱۹۹۲). این سیاهه بر مبنای مفهومی از تفکر انتقادی تهیه شده است که تفکر انتقادی را مجموعهای از فرایندهای شناختی عمومی و غیروابسته به رشته تحصیلی خاصی میداند. از آنجا که در بخش مرور تحقیقات پیشین نتایج حاصل از این سیاهه در تحقیقات مختلف مورد بررسی قرار گرفته است، در این بخش لازم است توضیح مختصری در مورد این سیاهه داده شود. بحث بیشتر در مورد این سیاهه در فصل سوم خواهد آمد.
سیاهه گـرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا از هفت خردهمقیـاس حقیقتجویی، گشودهذهنی،
تحلیلگری، قاعدهمندی، اعتماد به نفس در تفکر انتقادی، کنجکاوی و پختگی شناختی تشکیل شده است. هر آزمودنی هفت نمره از این خردهمقیاسها و یک نمره کل که از طریق جمع زدن نمرات این هفت خردهمقیاس محاسبه میشود، به دست میآورد. نمره کل نشاندهنده گرایش کلی فرد به تفکر انتقادی است. نمره آزمودنی در خردهمقیاس مربوط به هر گرایش معین و نیز نمره کل وی بر اساس نقاط برشی که توسط سازندگان سیاهه تعیین شدهاند، در یکی از این سه طبقه قرار میگیرد: طبقـهای که حاکـی از وجود گرایش در آزمودنی است، طبقـهای که حاکـی از عدم وجود گـرایش در آزمودنـی است و طبقهای که حاکی از ابهـام یا دوسوگـرایی[۱] در مورد وجود گـرایش در آزمودنی است (راهنمای سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷).
۲-۱-۱-۱-۱-۳- رابطه مؤلفه مهارتی و مؤلفه گرایشی تفکر انتقادی
گرایش به تفکـر انتقـادی، تمایلـی است که فرد را به استفـاده عملی از مهـارتهای تفکـر انتقادی برمیانگیزد. این در حالی است که از یک طرف، لازمه وجود این گرایش داشتن سطحی از مهارت در تفکر انتقادی است و از طرف دیگر، بدون این گرایش فرد تمایلی به بهتر کردن مهارت تفکر انتقادی خود و یا به کار بردن این مهارت ندارد. از این رو، رابطه مؤلفه مهارتی تفکر انتقادی و مؤلفه گرایشی آن رابطهای دوطرفه، متقابل و پویا است. از یک سو، دستیابی به مهارت در تفکر انتقادی گرایش فرد را رشد میدهد و از سوی دیگر، گرایش فرد را برمیانگیزد تا مهارت خود را به کار بندد (فاسیونه، ۲۰۱۱؛ هالپرن، ۱۹۹۸). در این رابطه متقابل از یک طرف، گرایش به تفکر انتقادی به عنوان یک انگیزش درونی مداوم و پیوسته فرد را برمیانگیزد تا به طور مرتب و ماهرانه مهارت تفکر انتقادی خود را به کار گیرد و آن را بهبود بخشد (فاسیونه، ۲۰۱۱؛ لاوسون، ۱۹۹۳؛ مک پک، ۱۹۸۱) و از طرف دیگر، پیشرفت در مهارت استفاده از تفکر انتقادی اعتماد به نفس فرد را در به کارگیری این مهارت افزایش میدهد. طوری که فرد پرداختن به این نوع تفکر را به طور منظم و ماهرانه ادامه میدهد و به کاربرد مکرر این مهارت در زندگی عادت پیدا میکند. در نتیجه، هر چه فرد مهارت تفکر انتقادی را بیشتر به کار گیرد و تجارب موفقیتآمیز بیشتری در این تفکر داشته باشد، گرایش وی به استفاده از تفکر انتقادی نیز بیشتر میشود. نتایج تحقیقات کمّی نیز از ارتباط موجود بین مهارت در تفکر انتقادی و گرایش نسبت به این نوع تفکر حمایت کردهاند (فاسیونه و فاسیونه، ۱۹۹۷؛ گیانکارلو و فاسیونه، ۱۹۹۴). به همین دلیل، برای کمک به دانشجویان در بهبود تفکر انتقادی آنها، باید هم به مهارتهای این نوع تفکر و هم به گرایشهای مرتبط به آن توجه نشان داد.
۲-۱-۱-۲- عمومی[۲] بودن تفکر انتقادی در مقابل اختصاص داشتن آن به زمینهای خاص[۳]
این موضوع که آیا تفکر انتقادی روشی عمومی است که میتواند در مورد تمام حیطههای موضوعی به کار گرفته شود یا اختصاص به یک حیطه خاص دارد و حیطههای موضوعی مختلف، اشکال متفاوتی از بررسی نقادانه را ایجاب میکنند، موضوعی بحثبرانگیز بوده است. به عبارت دیگر، همواره این سؤال مطرح بوده است که آیا تفکر انتقادی روشی عمومی است یا به زمینه خاصی اختصاص دارد و وابسته به زمینه است. بنا به عقیده گیانکارلو و فاسیونه (۲۰۰۱) این بحث بیشتر در مورد مؤلفه مهارتی تفکر انتقادی مطرح است تا در مورد مؤلفه گرایشی آن. چرا که گرایش به تفکر انتقادی یک ویژگی شخصیتی تقریباً باثبات و عمومی است. اما در مورد مؤلفه مهارتی آن، بعضی از متخصصان بیان میکنند که تفکر انتقادی در مورد هر دانش خاص، بر مبنای بافت و زمینه آن دانش، تا حدی به مهارتهای متفاوتی نیاز پیدا میکند. در نتیجه، در جنبه مهارتی خود تا حدی وابسته به زمینه است. به عنوان مثال، مک پک (۱۹۸۱) بیان میکند مهارتهای تفکر انتقادی به یک حیطه خاص اختصاص دارند. وی استدلال میکند فرد نمیتواند علاوه بر حیطه الف، در حیطه ب نیز متفکر نقاد باشد. چرا که به نظر وی فرایند و ملاک تفکر انتقادی از موضوعی به موضوعی دیگر متفاوت است.
این در حالی است که بعضی از متخصصان دیگر به عمومیت مهارتهای تفکر انتقادی تأکید بیشتری دارند. به طور مثال، نیکرسون[۴] (۱۹۸۷) بیان میکند گرچه دانش موضوعی خاص یک حیطه در کیفیت تفکر در آن حیطه نقش بسیار اساسی دارد، اما به تنهایی کافی نیست. هنگامی از مطلوب بودن کیفیت تفکر در آن زمینه اطمینان وجود خواهد داشت که اصول کلی و عمومی تفکر انتقادی نیز وجود داشته باشند. انیس (۱۹۸۹) معتقد است به جای بحث درباره اینکه آیا تفکر انتقادی شامل مهارتهایی است که اختصاص به یک حیطه موضوعی دارند یا شامل مهارتهایی عمومی است، باید به این امر از دیدگاه سومی نگاه کرد. وی بیان میکند که تفکر انتقادی ترکیبی از مهارتهای عمومی و تجارب خاص مربوط به موضوع است. به نظر میرسد که اکثر متخصصان (انیس، ۱۹۸۹، ۱۹۹۰؛ گیانکارلو و فاسیونه، ۲۰۰۱؛ مک پک، ۱۹۹۰) با این عقیده موافق هستند. از این رو، میتوان گفت که مؤلفه مهارتی تفکر انتقادی ترکیبی از مجموعه مهارتهای عمومی این نوع تفکر و مجموعه مهارتها و تجارب خاصی که مربوط به یک حیطه محتوایی معین هستند، میباشد. این در حالی است که مؤلفه گرایشی تفکر انتقادی عمومی است. زیرا متفکر نقاد همواره در برخورد با هر موضوعی برای به کارگیری استدلال، جستجوی شواهد، ارزیابی آنها و تنظیم عقاید و اعمال خود بر مبنای این ارزیابیها، ارزش قایل است و گرایش دارد تا با اطلاعات و موقعیتهای پیرامون خود به طور نقادانه برخورد کند.
[۱] . ambivalence
[۲] . general
[۳] . domain-specific
[۴] . Nickerson