هرگاه از کیفیت و بهرهوری سخن به میان میآید، برنامه های توانافزایی در زمره اجزای جدانشدنی و بدون تردید موضوع قرار میگیرند. ارتباط توانمندسازی و بهره وری سازمانی را میتوان یک ارتباط دو سویه تلقی کرد. بدین ترتیب که تحلیل مسئولیتها، تعیین وظایف و اختیارات و بهبود سطح دانش تخصصی کارکنان برای انجام مسئولیتهای تعریف شده، نهتنها به ارتقای توان کاری سازمان و نهایتا بهبود بهره وری خواهد انجامید، بلکه کارکنان را از یک مدل ذهنی انعطافپذیر و پویا که همواره پذیرای ایدهها و راهحلهای جدید خواهند بود برخوردار می کند. ازطرف دیگر برنامه های تواناسازی موجب تغییر در مسئولیت مدیریت و کارکنان نیز می شود. زمانی که توانایی کارکنان بیشتر میشود، سبک مدیریت از نظارت نزدیک به سمت نظارت هدایتی و تفویضی تغییر می یابد. این تغییر سبک، باعث تغییر در مسئولیت پذیری کارکنان نیز می شود، چرا که کارکنان با آزادی عملی که در انجام کارها به دست میآورند، خلاق و خودمدیر نیز میشوند و این همان حلقه گم شدهای است که در ایجاد بهره وری سازمانی میبایست موردتوجه قرار گیرد(هداوند و صادقیان، ۱۳۸۶).
امروزه در هر سازمان براى توانمندکردن نیروى انسانى روشهاى مختلفى به کار برده مىشود. تواناسازى کارکنان تکنیکی براى افزایش بهرهورى از طریق بالابردن تعهد کارکنان نسبت به سازمان و بالعکس مورد استفاده قرار گرفته است. این شیوه، روش ارزشمندى است که بین کنترل کامل مدیریت و آزادى عمل کارکنان توازن برقرار مىکند، چنانچه مدیریت، کنترل اعمال کند، علاوه بر این که حس ابداع و ابتکار و نوآورى از کارکنان سلب مىشود، حجم کار مدیر افزایش یافته و کارکنان را متکى به غیر بار مىآورد. آزادى کامل نیز ممکن است به لجام گسیختگى منجر شده و موجب دوبارهکارى و تداخل وظایف گردد. حاصل هر دو کار، آن است که از منابع سازمانى در جهت تحقق اهداف سازمانى استفاده به عمل نمىآید. تواناسازى کارکنان بین دو عنصر مذکور تعادل برقرار کرده و اهداف فردى و سازمانى را همسو مىسازد و در راستاى هم افزایى نیروها و استعدادها، کارکنان باور مىکنند که رشد و پیشرفت سازمانشان منافع آنها را نیز در بردارد. سازمانهاى سنتى با تأکید بر فعالیت جسمى کارکنان مایلند تا کارها در چارچوبى کاملاً تعریف شده انجام شود و افراد وظایف خود را سریع، تمیز و بدون پرسش به اتمام رسانند. از سوى دیگر، محیطهاى کارى امروزى نیاز به کارکنانى دارند تا تصمیمهاى بایسته را اتخاذ نموده و براى مشکلهاى موجود راهحلهاى خلاق ارائه دهند، در این موقعیت، افراد سازمان باید مبتکر باشند و نسبت به نتایج حاصله احساس تعهد و مسئولیت نمایند(شریف زاده و محمدىمقدم، ۱۳۸۸).
مطالعات انجام شده برروی مهارت های رهبری و مدیریتی حاکی از این است که فعالیتهای مرتبط با توانمندسازی کارکنان، جزء اصلی فعالیتهای اثربخش مدیریتی و سازمانی است. توانمندسازی در سازمانها به عنوان ابزاری است که موجب تسهیل در ایجاد رفتار انگیزشی و رفتاری که موجب افزایش بهره وری میگردد، شناخته شده است (یانگ و چوی، ۲۰۰۹). توانمندسازی اقدام درجهت تقویت باورهای فردی در رابطه با اثربخشی است به عبارت دیگر فرایند تغییر باورهای درونی افراد یا خودکارآمدی آنها که منجر به افزایش انگیزه و بهره وری می شود(فلوس[۱]، ۲۰۰۴). در جهان امروز توانمندی، قدرت اقتصادی و رفاه هر کشور در گرو استفاده بهینه از امکانات، منابع و سرمایه انسانی آن کشور است. لذا بهره وری و کارآیی، ارزشمندترین جایگاه را نزد مدیران پیدا کرده است و همه برای حفظ سازمان خود در جست و جوی کارآیی بیشتر هستند. دستاوردهای جدید علم مدیریت، رسیدن به کارآیی بالا در سازمان را مرهون توسعه سرمایه انسانی میداند. ارتقای بهره وری، یکی از عوامل مؤثر بر بهبود سازمانها است که در این راستا، عوامل متعددی نقش آفرینی مینماید(نظری، طاهری و مرادی، ۱۳۹۲).
توجهی که این روزها مدیران نسبت به مسائل انسانی و پیشرفت در سایه بهره وری نیروی انسانی ابراز میدارند، همگی نشانگر یک حرکت بزرگ در راستای استقرار فرهنگ صحیح بهره وری سازمان است. براین اساس، سازمانها، به ویژه سازمانهای کشورهای جهان سوم که نیازمند جهشی عمده در افزایش بهره وری و کارآمدی میباشند، بایستی زمینه را به گونهای فراهم سازند که کارکنان و مدیرانشان با طیب خاطر تمامی تجربیات، تواناییها و ظرفیتهای خود را در جهت اعتلای اهداف سازمانی بهکار گیرند(مایلافشار، رجب زاده و معمارپور، ۱۳۹۱).
[۱] Fellows