ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺻﻔﺘﻲ ﭘﺎﻳﺪار و ﻧﮕﺮﺷﻲ در ﻣﻮرد اﻧﺘﻈﺎر وﻗﻮع ﻧﺘﺎﻳﺞ ﻣﺜﺒﺖ در آﻳﻨﺪه ﺗﻌﺮﻳﻒ ﺷﺪه اﺳﺖ (ﺷﻲﻳﺮ[۱۷۵]و ﻛﺎرور[۱۷۶]،۱۹۸۵). ﺑﺴﻴﺎری از ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﺑﻪ ﻧﻘﺶ ﻣﺆﺛﺮ ﻧﮕﺮش ﺧﻮش ﺑﻴﻨﺎﻧﻪ در اﻓﺮاد دﭼﺎر ﺑﻴﻤﺎری ﻫﺎی ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻛﻨﻨﺪه ی زﻧﺪﮔﻲ اﺷﺎره ﻛﺮده اﻧﺪ. ﮔﻴـﻮن[۱۷۷]، اﺳﺘﻮﻣﻞ[۱۷۸]، ﮔﻴﻮن، اوﺳﺎچ[۱۷۹]، ﻛﺮﺗﺰ[۱۸۰] و ﻛﺮﺗﺰ (۱۹۹۳) ﺧﻮشﺑﻴﻨﻲ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﭘﻴﺶ ﺑﻴﻨﻲ ﻛﻨﻨﺪه ﻣﻬﻢ اﻓﺴﺮدﮔﻲ، ﺳﻼﻣﺖ ﻓﻴﺰﻳﻜﻲ، و اﺛﺮ ﻧﺎﺷﻲ از ﻣﺮاﻗﺒﺖ از ﺑﻴﻤﺎران در ﻧﻈـﺮ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﺤﻮ ﻛﺮﺗﺰ، ﻛﺮﺗﺰ، ﮔﻴﻮن و ﮔﻴﻮن (۱۹۹۵) درﻳﺎﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ واﻛﻨﺶ ﻣﺮاﻗﺒﺎن ﺑﻪ ﻣﺮاﻗﺒﺖ از ﺑﻴﻤﺎران ﺳﺮﻃﺎﻧﻲ ﻣﺜﻞ اﻓﺴﺮدﮔﻲ و اﺣﺴﺎس ﻓﺸﺎر را ﭘﻴﺶ ﺑﻴﻨﻲ ﻣﻲ کند. در یک ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺳﻄﻮح ﺑﺎﻻی ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ ﺑﺎ ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻲ ﻛﻤﺘﺮ ﻗﺒﻞ از ﻋﻤﻞ ﺟﺮاﺣﻲ (ﻣﻮﻧﺘﮕﻮﻣﺮی[۱۸۱] و ﮔﻠﺪﻓﺎرب[۱۸۲]، ۲۰۰۳)، و ﺳﺎزﮔﺎری ﺑﻬﺘﺮ ﭘﺲ از ﻋﻤﻞ ﺟﺮاحی (اﺳﻜﻨﻮل[۱۸۳]، ﻧﻮﻟﺰ[۱۸۴] و هارلو[۱۸۵]، ۲۰۰۲)، ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﻮد (ﺑﻪ ﻧﻘﻞ از ﻛﻮﺳﺘﺎر،۲۰۰۵). در ﻳﻚ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ی ﻃﻮﻟﻲ ﺗﻮﺳﻂ آﭘﺪﮔﺮاف[۱۸۶]و ﻣﺎرﺷـﺎل[۱۸۷](۲۰۰۵)، ارﺗﺒﺎط ﺑﻴﻦ ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ ﻏﻴﺮواﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ و ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺑﺎ رﺷﺪ ﭘﺲ از ضربه، روی ۲۵۸ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺧﺸﻮﻧﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺮرﺳﻲ ﺷﺪ. در اﻳﻦ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻫﻢ ﺧـﻮش ﺑﻴﻨـﻲ ﻏﻴﺮواﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ و ﻫﻢ ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ ﻣﻮﻗﻌﻴﺘﻲ ﭘﻴﺶ ﺑﻴﻨﻲﻛﻨﻨﺪه رﺷﺪ ﭘﺲ از ﺳﺎﻧﺤﻪ ﺑﻮدﻧﺪ.
ﺗﻌﺪادی از ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻧﻘﺶ ﺷﻴﻮه ﻫﺎی ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﺮس را در اﻧﻮاع ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﻫﺎی دﺷﻮار ﺑﺮرﺳﻲ ﻛﺮده اﻧﺪ. در ﺑﻴﺸﺘﺮ اﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﺷﻴﻮه ﻫﺎی ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﺮس ﺑﺮ اﺳﺎس ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻻزاروس و ﻓﻮﻟﻜﻤﻦ[۱۸۸](۱۹۸۴) ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﻲ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﺑﺮ اﺳﺎس اﻳﻦ ﻣﺪل واﻛﻨﺶ ﻓﺮد ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺳﺘﺮس زا به وﺳﻴﻠﻪ روﺷﻲ ﻛﻪ او ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ را ارزﻳﺎﺑﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ و ﻣﻘﺪار ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ادراک ﺷﺪه از ﺧﻮد ﺑﺮای ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ، ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﺷﻮد. روش ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ در اﻳﻦ ﻣﺪل ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺗﻼﺷﻲ رﻓﺘﺎری و ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﺑﺮای ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺳﺘﺮس زا ﺗﻮﺻﻴﻒ ﻣﻲ ﺷﻮد ﻛﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ دو ﻃﺒﻘﻪ ﻛﻠﻲ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺷﻮد، اﻧﻄﺒﺎق ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻣﺴﺄﻟﻪ[۱۸۹] و اﻧﻄﺒﺎق ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻫﻴﺠﺎن[۱۹۰]. اﻓﺮادی ﻛﻪ از اﻧﻄﺒﺎق ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ مسأله اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲ کند، به طور ﻓﻌﺎﻟﻲ ﻣﻲﻛﻮﺷﻨﺪ ﻛﻪ در ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺳﺘﺮس زا ﺗﻐﻴﻴﺮ اﻳﺠﺎد ﻛﻨﻨﺪ، ﻛﻪ اﻳﻦ ﻛﺎر از ﻃﺮﻳﻖ ﻣﻬﺎرت ﻫﺎی ﺣﻞ مسأله انجام می شود. از ﻃﺮف دﻳﮕﺮ، اﻧﻄﺒﺎق ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻫﻴﺠﺎن روی ﺗﻐﻴﻴﺮ واﻛﻨﺶ ﻫﺎی دروﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﺎﺷﻲ از وﻗـﻮع ﺣﺎدﺛﻪ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻤﺮﻛﺰ دارد. دﻳﮕﺮ راﻫﺒﺮدﻫﺎی ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ای ﺷﺎﻣﻞ اﺟﺘﻨﺎب اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ روﻳﮕﺮداﻧﻲ از روﺑﺮو ﺷﺪن و ﻓﻜﺮ ﻛﺮدن در ﻣﻮرد ﺣﺎدﺛﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد (ﻛﻮﻟﻴﻨﺰ[۱۹۱]، ﺗﻴﻠﻮر و اﺳﻜﻮﻛﺎن[۱۹۲]،۱۹۹۰) ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﻠﻲ ﺳﺒﻚ ﻫﺎی اﺟﺘﻨﺎﺑﻲ اﺛﺮات ﻣﺨﺮﺑﻲ روی ﺳﺎزﮔﺎری (ﻓﺮﻳﺪﻣﻦ[۱۹۳]، ﻧﻠﺴﻮن[۱۹۴]، ﺑﺎﺋﺮ[۱۹۵]، ﻻن[۱۹۶]و ﻫﻤﻜﺎران، ۱۹۹۲)، ﺑﺎزﺗﻮاﻧﻲ و ﺑﻬﺰﻳﺴﺘﻲ (ﻛﺎرور[۱۹۷]، ﭘﻮزو[۱۹۸]، ﻫﺎرﻳﺲ[۱۹۹]، ﻧﻮرﻳﮕﺎ[۲۰۰]، ﺷﻲﻳﺮ و ﻫﻤﻜﺎران،۱۹۹۳) دارﻧﺪ، در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﻫﺎی ﻓﻌﺎل ﺗﺮ (ﻣﺜﻞ روش ﻫﺎی ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻣﺴﺄﻟﻪ) اﺛﺮات ﻣﺘﻀﺎدی دارﻧﺪ.
ﺑﻪ ﻛﺎر ﮔﺮﻓﺘﻦ اﻧﻮاع ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ از راﻫﺒﺮدﻫﺎی ﻣﻘﺎﺑﻠﻪای ﻧﻴﺰ ﺑﺮای ﺑﻬﺒﻮد از ﺿﺮﺑﻪ ی رواﻧﻲ ﻣﻔﻴﺪ اﺳﺖ و اﺣﺘﻤﺎﻻً ﻣﻮﺟﺐ رﺷﺪ ﻓﺮد میشوند. در ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻛﻮﻟﻴﻨﺰ و ﻫﻤﻜﺎران (۱۹۹۰) راﺑﻄﻪ ﺑـﻴﻦ اﻧﻮاع ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﻲ از ﺳﺒﻚ ﻫﺎی ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ای و ﺗﻐﻴﻴﺮات ﻣﺜﺒﺖ و ﻣﻨﻔﻲ در ﺑﻴﻤﺎران ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﺳﺮﻃﺎن ﻣﻮرد ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ. ﻧﻮع ﺳﺒﻚ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ای از ﻃﺮﻳﻖ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻋﻮاﻣﻞ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻋﺒﺎرت ﺑﻮدﻧﺪ، از ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻣﺴﺄﻟﻪ (اﺳﺘﻔﺎده از ﺣﻤﺎﻳﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و اﻃﻼﻋﺎت)، اﺟﺘﻨﺎب یا ﻓﺮار ﻓﻜﺮی (اﺳﺘﻔﺎده از اﻓﻜﺎر ﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ و رؤﻳﺎ ﮔﻮﻧﻪ)، ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﻴﺮی (ﺟﺪاﺳﺎزی ﺧـﻮد از ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺑﻪ وﺳﻴﻠﻪ اﺟﺘﻨﺎب از درﮔﻴﺮ ﺷﺪن ﺑﺎ ﻣﺸﻜﻞ)، ﺗﻤﺮﻛﺰ ﻣﺜﺒﺖ (ارزﻳﺎﺑﻲ ﻣﺠﺪد ﺣﺎدﺛﻪ ﺑﻪ ﺷﻴﻮهای ﻣﺜﺒﺖ)، اﺟﺘﻨﺎب یا ﻓﺮار رﻓﺘﺎری (رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﺗﺴﻜﻴﻦ دﻫﻨﺪه ﺗﻨﺶ). ﻫﺮ ﻳﻚ از اﻳﻦ روش ﻫﺎ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﻌﻨﺎداری ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮات ﻣﺜﺒﺖ راﺑﻄﻪ داﺷﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﺟﺰ روش ﻓﺎﺻﻠﻪﮔﻴﺮی.
پژوهشهای بسیاری، رشد پس از ضربه را در ارتباط با متغیرهای گوناگون بررسی کردهاند. تاکو[۲۰۱]، کالهون، تدیسکی، گیلریواس[۲۰۲]، کیلمر[۲۰۳] و کان[۲۰۴] (۲۰۰۷) در پژوهشی دریافتند که نمرات مقیاس رشد پس از ضربه در نمونه ژاپنی، با نشانگان پس از سانحه ارتباط مثبتی دارد و با انواع مختلف سانحه، همبستگی دارد. هم چنین، سولومون[۲۰۵] و دکل[۲۰۶] (۲۰۰۷) دریافتند حتی مددکاران اجتماعی مرتبط با امور سانحهدیدگان، تغییرات مثبت روانشناختی در خود احساس میکنند.
ویس[۲۰۷] و برگر[۲۰۸] (۲۰۰۸) در پژوهش خود به بررسی رشد پس از ضربه در مهاجران پرداختند و دریافتند مهاجرت همچون بسیاری از وقایع فشارزا میتواند به رشد پس از ضربه منجر شود. هم چنین ویس و برگر (۲۰۰۶) بیان کردهاند که مطالعه رشد پس از ضربه در میان فرهنگ ها، آشکار کردهاست که رشد پس از ضربه در عین اینکه مفهومی فرهنگ وابسته است، معنایی کلی و جهانشمول نیز دارد که به لزوم مطالعه این مفهوم در بافتهای گوناگون فرهنگی اشاره میکند. پژوهشهای چندی نیز بر ارتباط بین رشد پس از ضربه با مفاهیم روانشناختی، تأکید میکنند؛ برای نمونه، پردازش شناختی (کالهون و همکاران، ۲۰۰۰؛ اسکور[۲۰۹]و رئومر[۲۱۰]، ۲۰۰۲)، راهبردهای مقابلهای (هافمن[۲۱۱]، ۲۰۰۶؛ فرانکلین[۲۱۲]، ۲۰۰۶) و عوامل بیرونی همچون حمایت اجتماعی (کوستار[۲۱۳]، ۲۰۰۵) به عنوان همبسته های رشد پس از ضربه شناخته شدهاند. بر اساس چنین زمینهای، فرض این پژوهشها بر آن است که خودکارآمدی اجتماعی افراد، میتواند از رشد پس از ضربه اثر بپذیرد. بنابرین، در قالب پژوهشی علی- مقایسهای، به بررسی رابطه متغیرهای یاد شده پرداخته شده است.
رویکرد روان شناسی مثبتگرا[۲۱۴]، با توجه به استعدادها و توانمندیهای انسان (به جای پرداختن به نابهنجاریها و اختلال ها)، در سالهای اخیر مورد توجه روان شناسان قرار گرفته است. این رویکرد، هدف نهایی خود را شناسایی سازهها و شیوه هایی میداند که بهزیستی و شادکامی انسان را به دنبال دارند. از این رو عواملی که سبب سازگاری هر چه بیشتر آدمی با نیازها و تهدیدهای زندگی گردند، بنیادی ترین سازه های مورد پژوهش این رویکرد میباشند. در این میان، تابآوری[۲۱۵] جایگاه ویژهای در حوزه های روان شناسی تحول، روان شناسی خانواده و بهداشت روانی یافته است، به طوری که هر روز بر شمار پژوهش های مرتبط با این سازه افزوده میشود. گارمزی[۲۱۶] و ماستن[۲۱۷] (۱۹۹۱) تابآوری را ”یک فرایند، توانایی، یا پیامد سازگاری موفقیتآمیز با شرایط تهدیدکننده“، تعریف نمودهاند. به بیان دیگر تابآوری، سازگاری مثبت در واکنش به شرایط ناگوار است (والر، ۲۰۰۱).
“