رضایت شغلی باعث میشود بهرهوری فرد افزایش یابد، فرد نسبت به سازمان متعهد شود، سلامت فیزیکی و ذهنی فرد تضمین شود، روحیه فرد افزایش یابد، از زندگی راضی باشد و مهارتهای جدید شغلی را به سرعت آموزش ببیند.
عدم رضایت شغلی باعث کاهش روحیه کارکنان میشود که روحیه پایین در کار بسیار نامطلوب است. مدیران وظیفه دارند که علائم روحیه پایین و عدم رضایت شغلی را بطور مستمر زیر نظر بگیرند و در اولین فرصت اقدامات لازم را انجام دهند (مقیمی،۱۳۷۷).
کارکنان و اعضای سازمان، نارضایتی خود را از راه های گوناگون ابراز میکنند. بعنوان مثال، به جای این که کارگر یا کارمند سازمان یا محل شغل خود را ترک کند، ترجیح میدهد که نارضایتی خود را به صورت اعتراض ابراز نماید. (رابینز، پارسائیان و اعرابی،۱۳۷۷).
بعضی از نتایج عدم رضایت شغلی عبارتند از:
الف) تشویش: تشویش یک شرایط کلی است که ناخشنودی فرد از شغل را نشان می دهد. فرد ممکن است تمایل زیادی به شغل خود نداشته باشد، در محیط کار خوابآلود شود، فراموشکار شود، در کار بیدقتی کند، از شرایط کاری شکایت کند، دیر سرکار حاضر شود و یا غیبت کاری داشته باشد که همگی این شرایط بر سلامت ذهنی فرد تأثیر منفی برجای میگذارد.
ب) غیبت کاری: مطالعات نشان میدهد، کارکنانی که رضایت کمتری دارند، احتمالاً بیشتر غیبت میکنند. دو نوع غیبت وجود دارد: یکی غیبت غیرارادی است که به علت بیماری یا سایر دلایل موجه و حوادث پیشبینی نشده اتفاق میافتد که غیرقابل اجتناب است و ارتباطی با رضایت شغلی ندارد. دیگری غیبت اختیاری است که ناشی از عدم رضایت شغلی فرد است.
پ) تأخیر در کار: تأخیر کاری همانند غیبت این باور را بوجود میآورد که فرد از کارش ناراضی است. این امر نشان میدهد که فرد برای شغل خود اهمیتی قائل نیست و بیشتر اوقات خود را به استراحت در خانه اختصاص میدهد. وقتی هم که سرکار حاضر میشود، بیشتر به تلفنهای شخصی پرداخته و بطور کلی در پی اتلاف وقت است.
ت) ترک خدمت: ترک خدمت کارکنان موجب وقفه در عملیات سازمان شده و جایگزین نمودن افراد برای سازمان پرهزینه بوده و از نظر فنی و اقتصادی نیز نامطلوب است. بر اساس مطالعات آرنولد و فلدمن[۱]در واحدهای سازمانی که میزان رضایت شغلی افراد آن از حد متوسط پایینتر است، میزان ترک خدمت کارکنان آن بالاتر خواهد بود. البته ترک خدمت ممکن است ارادی و مربوط به عدم رضایت شغلی باشد و یا دلایل شخصی داشته باشد که خارج از کنترل مدیر است. از طرف دیگر ترک خدمت میتواند ناشی از مدرنیزه شدن کارخانه، فقدان سفارشات برای تولید، کمبود مواد اولیه و یا بطور کلی ناشی از وضعیت دشوار اقتصادی باشد. در چنین مواردی موضوع ترک خدمت بایستی بطور جدی مورد رسیدگی قرار گرفته و هر کجا که ضرورت دارد، اقدامات اصلاحی صورت پذیرد.
ث) فعالیت اتحادیه: مطالعات نشان میدهد که کارکنان با رضایت شغلی بالا، تمایلی به عضویت در اتحادیه ندارد و به آن بعنوان یک ضرورت نمینگرند. شواهدی در دست است که نشان میدهد، عدم رضایت شغلی علت اصلی اتحادیه گرایی است. سطح فعالیت اتحادیهها به سطح عدم رضایت شغلی بستگی دارد. هر چه سطح عدم رضایت شغلی کمتر باشد، ممکن است تنها به شکایت بسنده شود. ولی اگر سطح عدم رضایت شغلی بالاتر باشد، ممکن است موجبات اعتصاب کارکنان را فراهم آورد.
ج) بازنشستگی زودرس: مطالعات اشمیت و مکلن[۲] ارتباط رضایت شغلی و بازنشستگی زودرس را نشان میدهد. شواهدی وجود دارد مبنی بر این که کارکنانی که تقاضای بازنشستگی پیش از موعد میکنند، تمایل دارند، نگرشهای مثبت خود را کمتر معطوف به کار خود سازند. از طرف دیگر کارکنانی که پستهای سازمانی عالیتری دارند و دارای فرصتهای کاری چالشی هستند. نسبت به مشاغل سطوح پائینتر کمتر بدنبال بازنشستگی زودرس هستند (مقیمی،۱۳۷۷).
چ) ترک سازمان: کارگر یا کارمند درصدد برمیآید که شرکت یا سازمان را ترک نماید، از این رو استعفا میدهد و در پی شغل جدیدی بر میآید.
ح) اعتراض: به صورتی فعال و با اقداماتی سازنده درصدد بهبود شرایط برمیآید. عضو سازمان با مقامات بالا درباره این مسائل بحث می کند، پیشنهادهای سازنده ارائه می کند و درصدد نوعی اقدام دستهجمعی بر میآید.
خ) عدم وفاداری: کارگر یا کارمند، اگر چه برای بهبود وضع سازمان اقدامی نمیکند ولی خوشبختانه در انتظار بهبود شرایط مینشیند. در برابر انتقادهای خارجی، به نفع سازمان جبهه می گیرد و اعتماد راسخ دارد که مدیریت دلسوز سازمان از هیچ کوششی فروگذار نمیکند و بر این باور است که مدیریت “راه درست” میرود.
د) اقدام منفی: عضو سازمان با اقدامات منفی خود موجب بدتر شدن شرایط میشود. با غیبتهای طولانی و تأخیرهای زیاد، کم کاری و اشتباه کاریها، باعث بدتر شدن وضع سازمان می گردد (رابینز، پارسائیان و اعرابی، ۱۳۷۷).
۲-۳-۶- رضایت شغلی و عملکرد
یکی از موضوعات بحث انگیز رضایت شغلی، ارتباط آن با عملکرد است. سه دیدگاه مختلف در این مورد وجود دارد:
– رضایت شغلی باعث افزایش عملکرد میشود.
– عملکرد شغلی موجبات رضایت شغلی را فراهم میآورد.
– ارتباط ذاتی بین رضایت شغلی و عملکرد وجود ندارد، بلکه پاداشهای متغیری هستند که مداخله میکنند.
شکل زیر ارتباط رضایت شغلی و عملکرد را با توجه به دیدگاه های فوق نشان میدهد (مقیمی،۱۳۷۷):
شکل۲- ۲: ارتباط رضایت شغلی و عملکرد
منبع:(مقیمی،۱۳۷۷)
برای دو دیدگاه اول پشتوانه تحقیقاتی ضعیفی ارائه شده است. بیست مطالعه انجام یافته در این زمینه نشانگر آن است که بین رضایت شغلی و با عملکرد ارتباط ضعیفی وجود دارد و بیانگر آن است که کارمند راضی ضرورتاً عملکرد بالایی ندارد. البته نتایج تحقیقات نشان میدهد، دیدگاه دوم تا حدودی مورد تأیید قرار گرفته و عملکرد بالاتر، رضایت بالاتری را نیز به دنبال دارد. اما در این میان دیدگاه سوم که عامل پاداش را بعنوان متغیر مداخلهگر در ارتباط بین عملکرد و رضایت شغلی معرفی میکند بیشتر مورد تأیید قرار گرفته است. این بدان مفهوم است که عملکرد، پیامد رضایت شغلی نیست و همچنین رضایت شغلی نیز پیامد عملکرد نیست.
در سال ۱۹۵۵، برایفیلد و کروکت[۳]ادبیات ارتباط رضایت شغلی و عملکرد را مورد بازنگری قرار دادند و نتیجه گرفتند که بین این دو پدیده ارتباط مستقیم کمی وجود دارد. در حقیقت بعضی اوقات رضایت شغلی و عملکرد بطور معکوس با یکدیگر ارتباط دارند. این دو پژوهشگر ثابت کردند که رضایت شغلی نتیجه فرایند انگیزش جامع است. از این دیدگاه، انگیزش عبارتست از فعالیت و هدایت انرژی و رفتار، در حالی که رضایت شغلی ایستگاه یا پاداش رفتار است. وقتی اعضاء سازمانی از کار رضایت پیدا میکنند، میزان غیبت، تأخیر در کار و حتی ترک خدمت کاهش مییابد. در حقیقت رضایت شغلی میتواند برای سازمان تعیین کننده باشد (مقیمی،۱۳۷۷).
وجود نیروی انسانی متعهد، وجهه سازمان را در اجتماع مهم جلوه داده و زمینه را برای رشد و توسعه سازمان فراهم می کند. بنابراین کارکنان متخصص، وفادار، سازگار با ارزشها و اهداف سازمانی، دارای انگیزه قوی، متمایل و متعهد به حفظ عضویت سازمانی، از نیازهای اصلی و بسیار ضروری هر سازمانی می باشد. زیرا سازمان به کارکنانی نیازمند است که فراتر از شرح وظایف مقرر و معمول خود به کار و فعالیت بپردازند. وجود چنین نیروهایی در هر سازمان ضمن کاهش غیبت، تأخیر و جابجایی، باعث افزایش چشمگیر عملکرد سازمان، نشاط روحی کارکنان و تجلی بهتر اهداف متعالی سازمان و نیز دستیابی به اهداف فردی خواهد شد. عدم احساس تعهد و تعهد سطح پایین، نتایج منفی را برای فرد و سازمان به دنبال دارد، ترک خدمت، غیبت زیاد، بیمیلی به ماندن در سازمان، کاهش اعتماد مشتریان و کاهش درآمد از جمله نتایج می باشد .شواهد موجود حاکی از آن است که افراد ناراضی، سازمان خود را ترک می کنند و نیز بیشتر استعفا می دهند.(دلشگایی، توفیقی، کرمانی، ۱۳۸۷).
۲-۴- سلامت روان
بهداشت روانی، به منزلهی توانایی حفظ و افزایش سلامت روانی [۴]است و سلامت روانی به سازشیافتگی بهینه شخصیت، نبود نسبی اختلالهای روانی و احساس فاعلی سلامت اطلاق می شود. بر اساس پژوهشهای انجام شده در دو دهه اخیر در قلمرو روانشناسی سلامت، این نکته آشکار شده است که گستره وسیعی از رفتارها میتوانند به گونهای مثبت یا منفی بر سلامت فرد مؤثر باشند.
مهمتر آنکه، پذیرش یک سبک زندگی سالم، بسیار زود استقرار مییابد. بررسیهای همهگیرشناسی توانسته اند تأثیر این رفتارها را به اثبات برسانند. آنچه زمینه بروز انحرافها و اختلالها روانی را فراهم می کند، سبک زندگی فرد و ناتوانایی وی در مواجهه با مشکلات است. تحقق هدف اصلی تأمین بهداشت روانی، مستلزم اتخاذ روشهای است که به کمک آنها بتوان توان مقابلهی فرد را افزایش داد و در برابر مسائل و مشکلات زندگی مجهز کرد (دادستان، ۱۳۸۷).
طبق برآوردهای سازمان بهداشت جهانی[۵]، میزان شیوع اختلالات بیماریهای روانی در کشورهای در حال توسعه رو به افزایش است، این در حالی است که در برنامه ریزیهای توسعه اجتماعی و اقتصادی پایینترین اولویت به آنها داده می شود. دلیل این افزایش را تا حدود زیادی میتوان رشد روز افزون جمعیت و تغییرات سریع اجتماعی همچون شهرنشینی، فروپاشی خانوادههای گسترده و مشکلات اقتصادی دانست (نوربالا و همکاران، ۱۳۸۰).
برخورداری از تعادل روانی به عوامل بسیاری بستگی دارد که مهمترین آنها احساس امنیت و ارزشمندی، فقدان اضطراب و افسردگی، عملکرد اجتماعی بالا و سلامت و شادابی جسمانی است. افرادی که دچار مسائل و مشکلات عصبی و روانی میشوند مضطرب، افسرده، بلاتکلیف، بیهدف و فروروفته در خود هستند و استمرار این وضعیت ممکن است شخصیت فرد را در هم بریزد و موجب بروز بیماری روانی در آنها شود (میلانیفر، ۱۳۸۷).
۲-۴-۱- تاریخچه بهداشت روان
در حقیقت بهداشت روان را می توان یکی از قدیمی ترین موضوعات به شمار آورد. زیرا بیماری های روانی از زمان های قدیم وجود داشته به طوریکه بقراط در حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد عقیده داشته که بیماران روانی را مانند بیماری جسمی باید درمان کرد. تقریباً از سال ۱۹۳۰ (۱۳۰۹ هـ. ش) یعنی بعد از تشکیل اولین کنگره بین المللی بهداشت روان بود که این رشته بصورت جزئی از علوم پزشکی درآمد و سازمان های روانپزشکی و مراکز پیشگیری در کشورهای مترقی یکی بعد از دیگری فعالیت خود را شروع کردند.(پورقاز و رقیبی، ۱۳۸۳).
در سال ۱۹۴۸ در سومین کنگره بین المللی بهداشت روان که در لندن تشکیل شد اساس فدراسیون جهانی بهداشت روان بنیان گذاری شد و در همان سال این فدراسیون به عضویت رسمی سازمان یونسکو و سازمان جهانی بهداشت درآمد به طوریکه این سازمان در ژنو نقش رهبری رسمی فدارسیون جهانی بهداشت روان را به عهده گرفت. از آن تاریخ به بعد هر سال یک جلسه بین المللی و هر چهارسال یکبار کنگره جهانی تشکیل شده و می شود. در نتیجه تلاش و کوشش های پیگیر روز ۱۸ فروردین مطابق با هفتم آوریل روز جهانی بهداشت اعلام گردیده در سراسر جهان مسائل بهداشتی کشورها مورد بررسی قرار می گیرد. در کشور ایران نیز علیرغم آنکه از زمان محمد بن زکریای رازی و بعد ابوعلی سینا به بیماران روانی (دیوانگان آن زمان) توجه داشته و برای آنها از دستورات مختلف دارویی و روش های گوناگونی همچون تلقین استفاده می کردند ولی بطور رسمی در سال ۱۳۳۶ برنامه های روانشناسی و بهداشت روان از رادیوی ایران آغاز شد و در سال ۱۳۳۸ اداره بهداشت روانی در اداره کل بهداشت وزارت بهداری وقت تشکیل گردید (لشکری، ۱۳۸۱).
۲-۴-۲- سلامت روانی در اسلام
در جهان امروز سلامت روانی از اهمیت بسیاری برخوردار است، زیرا در عصری زندگی میکنیم که به موازات پیشرفت های تکنولوژیکی، صنعتی، اقتصادی و اجتماعی، نابسامانی های روانی و نفسانی روز به روز در حال گسترش است و بسیاری از افراد از ناراحتیها و نابسامانیهای روانی به شدت رنج می برند و نه تنها خود در عذاب هستند بلکه خانواده و جامعه را نیز دچار مشکل می کنند. سلامت روانی در تمام دوره های زندگی، قبل از تولد تا مرگ، از محیط خانواده تا محل کار و جامعه حائز اهمیت است. اسلام انسان را دارای ابعاد معنوی می داند و در کنار توجه بسیار به بهداشت و سلامت جسمانی، سلامت و سلامت روانی را مورد عنایت ویژه قرار می دهد. انسان در کنار نیازهای فیزیولوژیک دارای نیازهای عاطفی، اخلاقی، مذهبی، آموزشی و هدایتی است که زندگی سالم در پرتوبرآورده شدن این نیازها و ایجاد تعادل میان آنها به وجود می آید. برای ایجاد تعادل یاد شده، عزت نفس به عنوان یکی از اجزاء مهم سلامت روانی مورد توجه قرار می گیرد. عزت در لغت به معنی نشکن ( محکم ) و زمین سفت آمده و در اصطلاح «خصلت شریفی است که نتیجه شناسای انسان از قدر و منزلت خویش و بزرگ دانستن خویش از فروتنی کردن برای مال و ثروت و امور دنیوی» است. علماء علم اخلاق و علوم تربیتی توجه خاصی به بحث عزت نفس و پرورانیدن نفس دارند و نقطه مقابل آن حس حقارت و خود کم بینی است. امروزه در علم روانشناسی ثابت شده است و عموم دانشمندان این حوزه نیز معترفند که افراد زورگو، بیدادگر، قانون شکن، سلطه جو و ستمگر، بدون تردید در باطن گرفتار ترس، ضعف، نگرانی و خلاصه یک نوع احساس حقارت هستند.( لشکری، ۱۳۸۱).
۲-۴-۳- سلامت روانی قرن ۲۱
در آغاز هزاره سوم تغییرات در سطوح مختلف اجتماعی هم از جهت کیفیت و هم از جهت شتاب و کمیت تغییرات، ابعاد گسترده ای یافته است. نهادهای اجتماعی با تن دادن به اعتضائات نوگرایی، تغییراتی را پذیرا شده اند و در سطح فرهنگ، ارزش ها و سنت ها دگرگونی های عمیقی رخ داده است.مناسبات اجتماعی فراتر از روابط مستقیم و رو در رو، به گستره ای فراملّی و غیر مستقیم تبدیل شده است و برین ترتیب مناسبات دیگر محدود به حیطه های تعریف شده ی سنتی نیست. در نتیجه ی این تحولات، فاصله ی نسل ها افزایش یافته و تمایلات هویت یابی مرجعیت خود را نه در درون بسترهای طبیعی خانوادگی و محیطی که عموماً فراتر از تولیدات اجتماعی و فرهنگی بومی قرار داده است. فرگرایی در حال تشدید شدن است و طول دوره ی همراهی با گروههای همسال، امکان هر نوع انتقال و مبادله تجربهی اجتماعی را محدود ساخته است. بدین ترتیب، انسان ها در مواجهی با مخاطرات اجتماعی و دشواری های زندگی، منابع محدودی برای مقابله داشته و استرس به عنوان پدیدهای فراگیر مسئلهای اساسی برای سلامت روانی در عصر حاضر شده است.( بهرامی،۱۳۸۱).
۲-۴-۴- تحولات و گسترش اختلالات روانی
هزاره سوم میلادی، در شرایطی آغاز میگردد که جهان کماکان درگیر مشکلات عدیده ای چون تغییرات اجتماعی و پیامدهای آن در ابعاد روانی- اجتماعی انسان است. پیشرفت و توسعه، علی رغم آنکه تسهیلات فراوانی به همراه داشته است اما در برگیرنده مشکلات اساسی نیز هست.
بدین ترتیب، موضوع تغییرات اجتماعی و پیامدهای آن در تعلیم و تربیت، سلامت روانی یا بیماری های روانی، افزایش رضایتمندی از زندگی یا کاهش آن و هزاران موضوع دیگر از این دست، پیش روی محققان است. از آن جا که بهداشت روانی به عنوان پدیده های روانی- اجتماعی، نیازمند درک و تفسیر درست از مسائل مرتبط است و باید آن را در چارچوب عوامل اساسی زمینه ساز و یا در ارتباط مستقیم با عوامل زیانبخش برای سلامتی مورد توجه قرار داد. این موضوع از آن جهت مهم است که فراتر از متغیرهای مستقل و جداگانه ای که به طور طبیعی نقش اساسی خود را در سلامت روانی و یا بیماری ایفا می کنند، عوامل مشترک را نیز که در ایجاد یا تسهیل اختلالات روانی بر عهده دارد مورد توجه قرار داده و با رویکردی کل نگر به تنظیم چارچوبی مؤثر می پردازد.(پورقاز و رقیبی، ۱۳۸۳).
تغییرات شرایط اجتماعی، طی دو دهه گذشته موجب تغییرات بنیادین در سطح خانواده و دوستان از یک سو و نیز موجب تغییرات وسیعی در تعلیم و تربیت و شیوه های آن و نیز سبکهای زندگی از سوی دیگر گردیده است. صرف نظر از مشکلات جاری که می تواند ماحصل شرایط بد اقتصادی و توسعه نیافتگی باشد، دگرگونیهای پیدرپی و تغییر در الگوهای زندگی، تغییر در مطالبات اجتماع از فرد، تغییر در ارزش ها، باورها و فرهنگ به گونه ای است که می تواند به صورت مستقیم یا غیر مستقیم تواناییهای سازشی فرد را تحت تأثیر قرار دهد. بدین ترتیب، سطوح مختلف اجتماعی، بویژه کودکان و جوانان در مواجهه با تغییرات پیدرپی پیرامونی مشکلات متنوعی را تجربه می کنند و با مسائلی درگیر میشوند که ابعاد آن برای بسیاری از خانواده ها و مسئولان امر شناخته شده است.( بهرامی، ۱۳۸۱).
۲-۴-۵- تعریف و مفهوم سلامت روان
یکی از از نعمتهای بسیار ارزشمند پروردگار برخورداری از جسم و روان سالم است و بهره مندی از آن در گرو رعایت موازین بهداشتی است.
در جهان امروز علیرغم پیشرفتهای شگرف و گوناگونی که در تمام زمینه های اقتصادی، اجتماعی و از جمله علوم رخ داده است، بشر نتوانسته مشکلات روحی روانی خود مانند اضطراب، افسردگی، فشارهای روانی و پوچ گرایی و بی معنی بودن زندگی و استرس و فشارهای عصبی را درمان کند، چنین به نظر می رسد که انسان، امروزه هویت اصلی خود را از دست داده و از خویشتن خویش بیگانه شده است.(پورقاز و رقیبی، ۱۳۸۳).
گرچه انسان به بسیاری از امیدها و آرزوهای خویش به ویژه دستاوردهای مادی و رفاهی رسیده، که هرگز فکر تحقق آنها را نمی نموده و در این زمینهها دست آوردهای شگفت آوری داشته است. در عین حال زندگی بشر با احساس خشنودی و خوشبختی، آرامش و آسایش خیال و رضایتمندی همراه نبوده است.(بهرامی، ۱۳۸۱).
از منظر زندگی فردی، بدرفتاریها، بدخلقیها، نابهنجاریها، سوءظنها، حسادتها، خودپسندی، غرور، بدزبانی و بدبینی ها هر یک بخشی از هویت انسانی ما را به مخاطره انداخته و از سوی دیگر در حوزه اجتماعی، آسیب ها و ناهنجاریها، سودجوییها، منفعت طلبی ها، فریبها، کامجو ئیهای نامشروع، فضای زندگی را به ابتذال، بی تفاوتی و پوچی کشانده است، قرآن میفرماید « والعصر انِّ الانسان لفی خُسر» ( العصر، ۱٫۲) یعنی: قسم به عصر که انسانها همه در زیانند( نوابخش و پوریوسفی، ۱۳۸۵).
در جهان امروز بهداشت روانی از اهمیت بسیاری برخوردار است، زیرا در عصری زندگی میکنیم که به موازات پیشرفت های تکنولوژیکی، صنعتی، اقتصادی و اجتماعی، نابسامانی های روانی و نفسانی روزبهروز در حال گسترش است و بسیاری از افراد از ناراحتی ها و نابسامانیهای روانی به شدت رنج می برند و نه تنها خود در عذاب هستند بلکه خانواده و جامعه را نیز دچار مشکل می کنند. بهداشت روانی، علمی است در جهت بهزیستی، رفاه اجتماعی و سلامت زندگی که با تمامی دوره های زندگی، از قبل از تولد تا مرگ و با تمامی زوایای زندگی از محیط خانواده تا مدرسه، دانشگاه، محیط کار و جامعه ارتباط دارد.( لشکری، ۱۳۸۱).
وقتی صحبت از سلامت روانی میکنیم منظور بیشتر دستیابی به درجه بالایی از سلامت روانی است. به عبارت دیگر منظور رساندن فرد به انسانی شایسته و لایق که دارای انسجام شخصیتی و روانی بوده که قادر باشد، کارکردها و مسئولیتهای خویش را به نحو مطلوب انجام دهد. به عبارتی دیگر برای حفظ سبک زندگی سالم و بهنجار بیش از پیشگیری بیماری ضرورت دارد و همراه کردن مسئولیت شخصی و فعالیت برای رسیدن به سلامتی نیز لازم است. همان طور که ملاحظه می شود این فلسفه با بینش قبلی یعنی معالجه از طریق مراجعه به افراد متخصص فرق می کند. در چنین شرایطی، افراد سالم و تندرست برای پیشگیری از بیماری مسئولیت میپذیرند و سبک زندگی سالم و متعادلی را دنبال می کنند.( هرشنسن، ۱۳۷۴).
مورفی[۶] به لزوم ایجاد تکامل در طبیعت انسان به منظور دستیابی به یک زندگی سالم تأکید می کند و معتقد است که باید سعی کنیم تا ظرفیت فرد را برای ارتباطات اجتماعی بالا ببریم و معتقد است:« در هزار سال گذشته میزان ارضای انسان از نظر علمی و از نظر زیباشناختی به حدی رسیده است که طبیعت او را نسبت به آنچه در قرون وسطی بود متفاوت ساخته است ولی هنوز این شروع کار است. این مقدار از تکامل در جنبه های روابط بین فردی به سختی شروع شده است». روانشناسی جدید و روانکاوی مطالب زیادی در مورد کشمکشهای روانی و جنبه های انهدامی بشر به ما آموخته ولی در مورد آموزش جنبه های تکاملی و احساسات مثبت پیش نرفته است.(حسینی، ۱۳۸۰).
اختلال روانی در جوامع انسانی بسیار مشهود است و بسیاری از افراد در زندگی، امکان ابتلا به ناراحتیهای روانی را دارند و به عبارت دیگر، کمتر کسی وجود دارد که در برابر بیماریهای روانی مصونیت داشته باشد. هدف اصلی بهداشت روانی، پیشگیری از وقوع ناراحتیها و حفظ سلامتی به منظور ایجاد یک محیط فردی و اجتماعی سالم و مناسب و همچنینی درمان اختلالهای روانی و پیشگیری از مزمن شدن بیماری در افراد است. کارشناسان سازمان بهداشت جهانی، سلامت فکر و روان را قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب عنوان می کنند و معتقدند سلامت روان تنها نداشتن بیماری های روانی نیست بلکه توان واکنش در برابر انواع گوناگون تجربیات زندگی به صورت قابل انعطاف و معنی دار است( صالحی و همکاران، ۱۳۸۶).
بهداشت از نظر علمی به معنای پیشگیری از بیماری ها و در نتیجه افزایش طول عمر و سلامتی در انسان است. بهداشت را در یک طبقه بندی کلی به دو نوع بهداشت جسمی و بهداشت روانی تقسیم نموده اند. حال سوال این است که بهداشت و سلامت روان چیست و چه عواملی بر آن تاثیر می گذارد.
بهداشت روان علمی است برای بهتر زیستن و رفاه اجتماعی که تمام زوایای زندگی از اولین لحظات حیات جنینی تا مرگ اعم از زندگی داخل رحمی نوزادی کودکی تا نوجوانی بزرگسالی و پیری را در بر میگیرد. بهداشت روان دانش و هنری است که به افراد کمک می کند تا با ایجاد روشهایی صحیح از لحاظ روانی و عاطفی بتوانند با محیط خود سازگاری نموده و راه حل های مطلوب تری را برای حل مشکلاتشان انتخاب نمایند. سلامت روانی به نحوه تفکر احساس و عمل اشخاص بستگی دارد. به طور کلی افرادی که از سلامت روانی برخوردار هستند نسبت به زندگی نگرش مثبت دارند. آماده برخورد با مشکلات زندگی هستند. در مورد خود و دیگران احساس خوبی دارند. در محیط کار و روابطشان مسئولیت پذیر میباشند. زیرا وقتی از سلامت روانی برخوردار باشیم انتظار بهترین چیزها را در زندگی داریم و آماده برخورد با هر حادثهای هستیم.(بهرامی، ۱۳۸۳).
اکثر روانپزشکان توانایی سازش با محیط، انعطاف پذیری و قضاوت عادلانه و منطقی در مواجه با محرومیتها و فشارهای روانی را ملاک سلامت و تعادل روان می دانند و هدف اصلی از درمان بیماران روانی نیز قادر کردن آنها به زندگی خانوادگی اجتماعی و به اصطلاح سازش با محیط است.(صالحی و همکاران، ۱۳۸۶).
فروم شخصیت انسان را بیشتر محصول فرهنگ میداند. از نظر وی سلامت روان بستگی به این دارد که جامعه تا چه اندازه نیازهای اساسی افراد جامعه را برآورده می کند، نه این که فرد تا چه حد خود را با جامعه سازگار می سازد. در نتیجه سلامت روان بیش از آن که امری فردی باشد، یک مساله اجتماعی است. جامعه ناسالم در بین اعضای خود دشمنی، بدگمانی و بیاعتمادی میآفریند و مانع از رشد کامل آن ها میشود. در مقابل جامعه ی سالم به اعضای خود امکان می دهد که به یکدیگر عشق بورزند، بارور، کارآمد و خلاق باشند و قوه تعقل و عینیت خود را بارور و نیرومند سازند.(لشکری، ۱۳۸۱).
علاوه بر این، روانشناسان شناختگرا بر این باور هستند که شخص سالم، رویدادهای محیط را با بهره گرفتن از روش هایی تعبیر و تفسیر می کند که به احساس خوب یا امیدواری میانجامند و او را قادر می سازند که برای حل مسائل زندگی خود، مهارت های خاصی را به کار برد.
اما از سوی دیگر، آن چه نقطه نظر کارشناسان سازمان جهانی بهداشت است بدین مفهوم است که سلامتی نه فقط به فقدان بیماری و نقص عضو، بلکه به حالت رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی اطلاق میشود. به این ترتیب تعریف سلامت روانی به عنوان یکی از معیارهای تعیین کننده سلامت عمومی شناخته می شود. فردی که از سلامت روانی برخوردار است، ضمن احساس راحتی و آسایش قادر است در اجتماع به راحتی و بدون اشکال به فعالیت بپردازد و ویژگی های شخصی وی در آن اجتماع، موجب خشنودی و رضایت است. بر همین اساس سلامت روانی و بدنی لازم و ملزوم یکدیگر هستند.(پورقاز و رقیبی، ۱۳۸۳).
مطالعات زیستی شیمیایی مغز انسان نشان میدهد که سلامت روان و ذهن، احتمالاً به منظم و متعادل بودن فعالیت های الکتروشیمیایی سلولهای مغزی و دستگاه های عصبی بستگی دارد. البته باید گفت به سختی میتوان کسی را یافت که همیشه متعادل، منطقی و آگاه به اعمال خود باشد. بنابراین برای دسترسی به سلامت روانی باید بپذیریم که در رفتار خود، آزادی انتخاب داریم و این آزادی را به کار ببریم و بدانیم که مسئولیت انتخاب نیز با خودمان است. پس سلامت و عدم سلامت روانی به مقدار زیادی ناشی از تجارب موفق و ناموفق در دوران تحصیلی و واکنش های معلمان و والدین نسبت به این تجارب است.( هاشم زاده، ۱۳۸۹).
به عقیده آدلر[۷] (۱۹۷۳) سلامت روان یعنی داشتن اهداف مشخص، روابط خانوادگی و اجتماعی مطلوب، کمک به همنوعان و کنترل عواطف و احساسات خود (وردی،۱۳۸۰، به نقل از امینی،۱۳۸۶،ص ۱۴۶). کیز[۸] (۲۰۰۵) با این اعتقاد که پژوهشگران تا به حال برداشتی جامع درباره سلامت روان ارائه ندادهاند، مدل سلامت روان را ارئه میدهد. بر این اساس سلامت روانی به عنوان حالتی تعریف می شود که شامل الف) عدم وجود بیماری روانی ب) حضور سطوح مطلوبی از بهزیستی است. به نحوی که در آن دو بعد بهزیستی روانی و بیماری روانی با هم ترکیب گردیده و برای هر دو بعد نیز حالت کامل و ناکامل در نظر گرفته شده است (شکل ۲-۳). در این مدل کیز شرایطی را که در آن افراد گرچه دچار بیماری روانی نیستند اما سطوح بهزیستی پایین دارند، پژمردگی و شرایط کسانی را که مبتلا به بیماری روانی نیستند و سطوح بهزیستی بالا نیز دارند، شکوفایی مینامد.
شکل۲- ۳: مدل کیز
منبع: کینز(۲۰۰۵)
مطالعات نشان می دهند که توانایی سازگاری با محیط، انعطاف پذیری، قضاوت عادلانه و منطقیای در مواجه با محرومیتها و فشارهای روانی از معیارهای مهم سلامت روانی است. همچنین این توانمندیها افراد را دربرابر مشکلات و آسیبهای روانی-اجتماعی از جمله بزهکاری، سوء مصرف مواد. مقاوم میسازند. (قائدی و همکاران، ۱۳۸۷، ص۳۴۷).
لوینسون و همکاران (۱۹۶۲) سلامت روان را اینطور تعریف کرده اند: سلامتی روان عبارت است از اینکه فرد چه احساسی نسبت به خود، دنیای اطراف، محل زندگی اطرافیان، مخصوصاً با توجه به مسئولیتی که در مقابل دیگران دارد، چگونگی سازش وی با درآمد خود و شناخت موقعیت مکانی و زمانی خویشتن. سلامتی روانی داشتن هدفی انسانی در زندگی، سعی در حل عاقلانه مشکلات، سازش با محیط اجتماعی بر اساس موازین علمی و اخلاقی و سرانجام ایمان به کار و مسئولیت و پیروی از اصل نیکوکاری و خیرخواهی است (شفیعآبادی و ناصری، ۱۳۷۵، ص۱۵).
به عقیده فروید ویژگیهای خاصی برای سلامت روانی ضرورت دارد. نخستین ویژگی هشیاری است. یعنی هر آنچه که ممکن است در ناهشیاری موجب مشکل شود بایستی هشیار شود. هوشیاری لذتطلبی نیست، هوشیاری عنصر اصلی سلامت روانشناختی است و در شخص بالغ و پخته واپسزنی تمایلات غریزی جایگزین محکومیت آنها می شود. انسان می تواند تحت راهنمایی «من» آگاه و منطقی ناشادمانیهای روان رنجورانه خود را با بدبختی مشترک نوع بشر مبادله نماید.
۲-۴-۶- اهداف بهداشت روانی
هدف سلامت روانی، ایجاد سلامت روان به وسیلهی پیشگیری از ابتلا به بیماریهای روانی، کنترل عوامل موثر در بروز بیماریهای روانی، تشخیص زودرس بیماریهای روانی، پیشگیری از عوارض ناشی از برگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی است. پس سلامت روانی علمی است برای بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیشامدهای زندگی در سلامت روانی آنچه بیش از هر چیز مورد نظر است، احترام به شخصیت و حیثیت انسانی است.( احمدوند،۱۳۸۲).
وظیفه و هدف اصلی بهداشت روانی تأمین سلامت فکر و روان افراد جامعه است که با ایجاد و گسترش سازمان های روانپزشکی، برنامه ریزی و اختصاص بودجه و تربیت نیروی فعال و بالاخره آموزش بهداشت همگانی در سطح جامعه تحقق می یابد. به طور خلاصه و فهرست وار بهداشت روانی دارای چهار هدف اصلی است:
- خدماتی: جهت تأمین سلامت فکر و روان افراد جامعه، پیشگیری از ابتلا به بیماریهای روانی، بیماریابی، درمان سریع و پیگیری بیماران مبتلا به اختلالات عصبی روانی به طور سرپایی و یا بستری، کمکهای مشورتی به افرادی که دچار مشکلات روانی، اجتماعی و خانوادگی شده اند.
- آموزشی: آموزش بهداشت روانی به افرادی که با بیماران عصبی- روانی سروکار دارند و همچنین آموزش بهداشت روانی همگانی و آشنا ساختن مردم جهت همکاری و استفاده از سرویسهای موجود در صورت مواجهه با استرسها و مشکلات روانی، آموزش روانپزشکی به دانشجویان رشتههای مربوطه، تنظیم برنامه های بازآموزی کوتاه مدت روانپزشکی برای پزشکان عمومی به منظور آشنایی بیشتر با علوم روانی.
- پــژوهشی: تحــقیق درباره علل، نحوه شروع، درمان و پیشگیری از بیماریهای روانی، عقب ماندگیهای ذهنی، اعتیادات و انحرافات مانند پژوهش در مدارس، دانشگاه ها، سازمان های پلیس، سربازخانه ها، کارخانجات و مراکز کاریابی، درمانگاه های عمومی، مراکز بهداشت مادر و کودک و تنظیم خانواده و نظایر آن.
- طرح و برنامه ریزی بهداشتی: درباره ایجاد و گسترش مراکز جامع روانپزشکی، منطقهای، مراکز بهداشت کودک و مادر، مراکز کودکان استثنایی، مراکز مسمومین و مصدومین، مراکز آموزشی جهت بالابردن کیفیت امور بهداشتی- درمانی و سطح آگاهی مردم به وسیله رسانه های گروهی و ایجاد هماهنگی بین برنامه های خدماتی، آموزشی و پژوهشی(پورقاز و رقیبی، ۱۳۸۳).
بنابراین، همانطور که گذشت هدف از بهداشت روانی شناخت وسیع و پیشگیری از بروز اختلالات خلقی، عاطفی و رفتاری است. مقابله با بیماریهای روانی برای ایجاد جامعهای سالم از وظایف اصلی دولتها و افراد جامعه است و هر اجتماعی که خواستار بهزیستی و شادکامی افراد خود باشد باید بر این مهم همت گمارد.(پیری، ۱۳۸۹).
۲-۴-۷- سلامت روان از دیدگاه مکاتب مختلف
مکتب زیست گرایی:
برابر این مکتب که اساس روان پزشکی را تشکیل می دهد سلامت روانی زمانی وجود خواهد داشت که بافتها و اندامهای بدن به طور سالم رشد کنند. هر نوع اختلال در سیستم عصبی و در فرایندهای شیمیایی بدن، اختلال روانی به همراه خواهد آورد.(احمدوند، ۱۳۸۲).
این مکتب، در مطالعه رفتار انسان بیشترین اهمیت را بر بافت ها و اعضای بدن قایل می شود. این مکتب که پایه اصلی روان پزشکی را تشکیل میدهد بیشتر به بیماری روانی توجه دارد نه بهداشت روانی، زیرا بیماری روانی را جزء بیماری ها به حساب می آورد. دیدگاه روانی پزشکی، درباره فرد دید تعادل حیاتی دارد. طبق این دید بهداشت روانی عبارت است از نظام متعادلی که خوب کار می کند. اگر تعادل به هم بخورد، بیماری روانی ظاهر خواهد شد. بنابراین، می توان رفتار را به پاندولی تشبیه کرد که بین دو قطب بیماری نوسان دارد و بهداشت روانی بین آن دو قطب جای می گیرد. ممکن است پاندول از نوسان بیفتد و اینجاست که دشواریهای سازگاری با واقعیتهای با واقعیت زندگی روزانه ظاهر می شود( پورقاز و رقیبی،۱۳۸۳).
مکتب رفتار گرایی:
این مکتب در تعریف سلامت روانی بر سازگاری فرد با محیط تأکید دارد. رفتار ناسالم نیز مثل سایر رفتارها در اثر تقویت آموخته می شود. بنابراین از دید رفتارگرایی، سلامت روانی رفتاری است که با محیط یعنی با نوعی بهنجاری رفتاری، سازگاری دارد. برخی رفتارگرایان برای تبیین یادگیری رفتار ناسازگار، روی فرایند تقلید تأکید می کنند.( احمدوند، ۱۳۸۲).
این مکتب معتقد است که بهداشت روانی به محرکها و محیط وابسته است. این الگو سعی می کند رفتار را با عبارت عملیاتی تعریف کند. بدین ترتیب، آنچه را که مکاتب دیگر روانی به میآورند. از دید رفتارگرایان، رفتاری است که مثل سایر رفتارها آموخته شده است. بنابراین، از دید رفتارگرائی بهداشت روانی رفتاری است که با محیط یعنی با نوعی بهنجاری رفتاری، سازگاری دارد.( پورقاز و رقیبی، ۱۳۸۳).
مکتب انسان گرایی:
برابر دیدگاه این مکتب، سلامت روانی یعنی ارضای نیازهای سطوح پایین و رسیدن به سطح خود شکوفایی. هر عاملی که فرد را در سطح ارضای نیازهای سطوح پایین نگهدارد و از خود شکوفایی او جلوگیری کند اختلال رفتاری به وجود خواهد آورد.( احمدوند، ۱۳۸۲).
مزلو از مشهورترین روانشناسان انسانگرا معتقد است انسان متناسب با نیرومندی، به پنچ طبقه تقسیم می شود. به عقیده او بهداشت روانی عبارت از حالت کسی است که از نظر بنیادی آن قدر ارضا شده است که می تواند برای خود شکوفایی انگیزه داشته باشد. بنابراین مفهومی که مزلو از بهداشت روانی دارد، بر رشد فرد در جهت خودشکوفایی تأکید می کند. این تمایل جنبه همگانی دارد و سعی می کند بر آورده شود، هر عللی که این نیرو را به حرکت درآورد. فرد را در جهت بهداشت روانی و خلق نیازهای سطح بالاتر هدایت خواهد کرد. بر عکس کسی که تمام تلاش های او به ارضای نیازهای زیستش محدود شود رشد نخواهد یافت و به بهداشت روانی کامل نخواهد رسید.( پورقاز و رقیبی،۱۳۸۳).
مکتب بوم شناسی
بومشناسی یعنی مطالعه محیطهای زندگی موجودات زنده و مطالعه روابط این موجودات با یکدیگر و با محیط، برابر این دیدگاه، عوامل موجود در محیط فیزیکی مثل سروصدا یا آلودگی صوتی، آلودگی هوا، زیادی جمعیت، کوچکی محل سکونت و … می توانند سلامت روانی فرد را به خطر اندازند.(احمدوند، ۱۳۸۲). مفهوم بومشناختی اولین بار به وسیله لوین[۹] وارد روانشناسی شده است. او بومشناسی را واکنش متقابل بین رفتار و محیط تعریف کرده است (پورقاز، رقیبی، ۱۳۸۳).
مکتب روانکاوی
به نظر برخی از روانکاوان، سلامت روانی زمانی تضمین می شود که من با واقعیت سازگار شود، همچنین تکانشهای غریزی نهاد به کنترل در آید.( احمدوند، ۱۳۸۲).
۲-۴-۸- عوامل موثر بر بهداشت روان
بهداشت روانی افراد متاثر از عوامل متعددی است. این عوامل می تواند: خانوادگی، آموزشی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی باشد که مهمترین آنها خانواده است. چگونگی محیط خانواده از نظر روانی و عاطفی سبکهای تربیتی والدین روابط بین افراد خانواده و توجه به ارزشها نقش دین در خانواده و… از اموری است که باید مورد توجه قرار گیرد. ریشه بسیاری از اختلالات رفتاری و روحی را باید در خانوادههای نامتعادل جستجو کرد.(هاشم زاده، ۱۳۸۹: ۴۵).
۲-۴-۹- ملاکهای سلامت روان
برای تشخیص سلامت روان نیز مانند تشخیص سلامت جسم، معیارهایی وجود دارند. ملاک های سلامت روان عبارتند از:
۱. توانایی انجام وظیفه و اجرای مسئولیتهای شخصی.
۲. توانایی برقراری رابطه با دیگران.
۳. برداشتهای واقعبینانه از انگیزههای دیگران.
۴. تفکر منطقی و خردمندانه.
۵. تلاش در جهت سلامتی.
۶. انعطافپذیری و قدرت تطابق با شرایط گوناگون.
۷. معنادادن به زندگی.
۸. درک این نکته که خود فرد مرکز جهان نیست.
۹. عشق و محبت نسبت به دیگران.
۱۰. داشتن توانایی کمک به دیگران یا ارتباط برقرارکردن با آنان، به دور از خودخواهی.
۱۱. داشتن احساس رضایت بیشتر در روابط نزدیک با دیگران.
۱۲. حس تسلط بر ذهن و جسم که فرد را قادر میسازد برای ارتقای سلامت خود شیوههای مناسب برگزیند و تصمیمهای مقتضی اتخاذ کند.( اسرافیل و سبحانی، ۱۳۸۸).
۲-۴-۱۰- فرصتها و موانع برنامه ریزی برای بهبود بهداشت روان
الف ـ فرصتها و امکانات:
۱ـ آگاهی بیشتر به اهمیت مسائل بهداشت روان : پژوهشهای انجام شده در کشورهای پیشرفته و در حال توسعه نشان دهنده آن است که مسائل بهداشت روان از دیدگاه های گوناگون بیش از آنچه که در گذشته گمان می رفت اهمیت دارند.
۲ـ ایجاد سامانه بهتر توزیع خدمات: در سالهای اخیر نوآوریهای بسیاری در زمینه ارائه خدمات بهداشت روان صورت گرفته است که موفقیتهای بهتری را در دسترس مجریان برنامه های ملی بهداشت روان قرار می دهد.
۳ـ بهبودی آگاهی و نگرش و افزایش تقاضا برای زندگی با کیفیت بهتر.
۴ـ در دو دهه اخیر تحولاتی چند در زمینه علوم و روش شناسی، به تدریج اتکاء مطلق بر دانش کلاسیک پاسکالی_نیوتنی را زیر سوال برده است
۵ـ مهیا شدن درمانها و دخالتهای موثرتر امری شناخته شده است.
ب ـ موانع:
۱ـ افسانه ها، برچسب زدن و نگرش منفی عامه مردم.
۲ـ نگرش و اگاهی ردههای مختلف شغلی.
۳ـ مسائل مالی و قانونی.( هاشم زاده، ۱۳۸۹، ۴۷-۴۶).
۲-۴-۱۱- پیشگیریهای سلامت روان
سلامت روانی در سه سطح مورد بررسی قرار می گیرد، که عبارتاند از پیشگیری اولیه، پیشگیری ثانویهو پیشگیری ثالث.
پیشگیری اولیه: منظور از پیشگیری اولیه عبارت از جلوگیری از پیدایش بیماری و به عبارت دیگر علاج واقعه قبل از وقوع است. هدف مداخله در مرحله پیشگیری اولیه جلوگیری از شروع بیماری یا اختلال است، به نحوی که احتمال وقوع آن را در مقطع زمانی خاص کاهش دهد. این هدف زمانی تحقق می یابد که عوامل سببزا را از بین ببریم، از انتقال و شیوع بیماری جلوگیری کنیم، عوامل خطرزا را کاهش دهیم، مقاومت را بالا ببریم و سلامتی را از طریق ایجاد شرایط محیطی مناسب افزایش دهیم.
پیشگیری ثانوی: این پیشگیری عبارت است از مداخله زود هنگام در شناخت و درمان سریع نشانگان یک بیماری یا اختلال با این هدف که از شیوع و گسترش آن توسط کوتاه کردن مدت آن کاسته شود.
پیشگیری ثالث: این پیشگیری عبارت است از کاستن از گسترش عوارض جنبی که در حاشیه یک بیماری یا اختلال اصلی وجود دارد.( احمد وند، ۱۳۸۲).
۲-۴-۱۲- بهداشت روانی در دوران نوجوانی:
اهمیت دوره نوجوانی در بهداشت روانی از زوایای مختلف قابل بحث است. در دوره نوجوانی، نوجوان عقاید شخصی خود را بیش از پیش محکم تر و آشکارتر بیان می کند او تمایل دارد آزادی عمل داشته باشد و برای تأیید شدن دلیل بیاورد. او به طور دائم برای کسب هویت تلاش می کند، هم خود و هم اطرافیان را به تلاطموا میدارد.
شاخص های تازه نوجوان موجب می شود که آنها باورهای والدین و حتی بزرگان جامعه را کنار بگذارند و گاهی با آنها به مبارزه برخیزند. والدین باید بدانند که در زندگی اکثر نوجوانان، خانواده همیشه یک لنگرگاه به حساب میآید. برای تضمین بهداشت روانی، کسب هویت و استقلال در دوره نوجوانی، کاملترین راه این است که روابط نوجوانان با والدین، دائمی و صمیمی باشد. نوجوانانی که والدین خود را همیشه حاضر در صحنه می بینند و احساس می کنند که میتوانند بر آنها متکی باشند بهتر رشد مییابند و روان سالمتری نیز دارد.( حمزه گنجی، ۱۳۸۰، ۱۲۹٫ ۱۴۳٫ ۱۶۸).
۲-۴-۱۳- بهداشت روانی در خانواده
خانواده، بنیادیترین و قدیمیترین نهاد اجتماعی است. با این همه، به نظر می رسد که فشارها و گرفتاری های اجتماعی در حال متلاشی کردن این نهاد است. در این اجتماع امروزی، خانواده دائماً در حال دگرگونی است.
عضو خانواده بودن یعنی در نوعی شبکه عاطفی سهیم شدن، به یک گروه اجتماعی تعلق داشتن، تاریخ مشترک داشتن و به محیط زندگی خاصی عادت کردن، اهمیت خانواده نیز به خاطر همین دستاوردهاست. آنجه امروزه والدین در ارتباط به تضمین بهداشت روانی کودکان باید در نظر داشته باشند مباحث مفصلی است که فهرست وار عبارت است از:
۱- اهمیت اولین ساعات زندگی ۲- شیوه های ایجاد روابط خانوادگی محکم ۳- دقت در راههای صرف انرژی کودکان و نوجوانان ۴- توجه به راه های حفظ سنتهای قدیم و خلق سنتهای جدید و توصیه های لازم برای تضمین بهداشت روانی کودکان و نوجوانان، عبارتند از:
- فرزند خود را دوست داشته باشید.
- برای فرزند خود الگوی خوبی باشید.
- فرزند خود را با انضباط بار بیاورید.
- به مسئولیتهای خود آگاه شوید.(همان منبع).
[۱] Arnold and Feldman
[۲] Schmit and Mclane
[۳] Brayfeild and Crockett
۱٫mentalhealth
۲٫who
[۶] Murphy
۱٫adlert
[۸].keyes,c.l.m.
[۹] lewin
-۱ Primary prevention
-۲ Secondary P.
-۳ Tertiary p.