گلمن، بوباتزیس وری[۱] (۱۹۹۹)، اجزای هوش هیجانی را به شرح زیر بیان کرده اند:
خودآگاهی:
خودآگاهی یا تشخیص احساسات در همان زمان که در حال وقوع است، متغیر مهم و کلیدی هوش هیجانی را تشکیل میدهد. توانایی کنترل و اداره لحظه به لحظه احساسات از درک خویشتن و بصیرت روان شناسانه دارد. مدیریان و رهبرانی که درجهای بالا از خود آگاهی دارند، با خودان و دیگران صادق هستند و میدانند که چگونه احساساتشان بر آنها، سایر مردم و عملکرد شغلی شان تأثیر میگذارد. آنها با یک احساس قوی از خودآگاهی، با توجه به اعتماد به نفس برخوردار هستند. علاوه بر این در استفاده از قابلیتهایشان کوشا هستند و میدانند چه وقت درخواست کمک کنند.
خودنظم دهی (خودمدیریتی):
کنترل و اداره احساسات مهارتی است که بر پایه خود آگاهی شکل میگیرد. مدیریان و رهبران قادرند محیطی از اعتماد و انصاف خلق کنند. عامل خود نظم دهی به دلایل رقابتی بسیار مهم است، زیرا در محیطی که سازمانها مستهلک میشوند و تکنولوژی کار به سرعتی گیج کننده تغییر مییابد، فقط افرادی که بر هیجاناتشان تسلط یافته اند، قادر به انطباق با این تغییرات هستند.
انگیزش (خودانگیزشی):
هدایت احساسات زمینه ساز هر نوع مهارت و موفقیت است و کسانی که قادرند احساسات خود را به موقع برانگیزانند، در هر کاری که به آنان واگذار شود سعی می کنند مولد و مؤثر باشند. رهبرانی که بالقوه رهبر هستند، میل به پیشرفت در آنها درونی شده و برای رسیدن به پیشرفت برانگیخته میشوند. واین اولین علامت رهبران با انگیزه است که به وسیله آن عشق به یادگیری دارند، به انجام خوب شغل مبادرت می کنند و یک انرژی خستگیناپذیر برای بهتر انجام دادن کارها نشان می دهند.
تعهد سازمانی علامتی دیگر است وقتی افراد شغلشان را برای خودش دوست دارند، به سازمانی که در آن کار می کنند احساس تعهد می کنند و به طور قابل ملاحظهای زمانی که علایم ضد آنهاست، خوش بین باقی می مانند.
همدلی:
توانایی دیگری که بر اساس خودآگاهی هیجانی شکل می گیرد، همدلی با دیگران است که نوعی مهارت مردمی محسوب می شود. رهبران همدل سعی می کنند. همه را راضی کنند، آنها با ملاحظه و فکر، احساسات کارکنان را همراه با سایر عوامل در تصمیم گیری ها در نظر میگیرند. امروزه همدلی به عنوان جزیی از رهبری بسیار مهم است. رهبرانی که همدلی را به زیرکی و با زبان بدن هماهنگ می کنند، میتوانند پیام نهانی کلماتی که گفته می شود را بشنوند و درکی عمیق از وجود و اهمیت تفاوتهای قومی و فرهنگی داشته باشند. رهبران همدل بهترین همدردی را با افراد اطرافشان نشان می دهند. آنها دانششان را برای پیشرفت سازمانشان به روش های ظریف اما با اهمیت استفاده می کنند.
مهارتهای اجتماعی یا تنظیم روابط با دیگران:
هنر ارتباط با مردم به مقدار زیادی مهارت کنترل و اداره احساسات دیگران است. این مهارت نوعی توانایی است که محبوبیت، قوه رهبری و نفوذ شخصی را تقویت می کنند. رهبرانی که دارای سطوح بالای مهارتهای هیجانی می باشند، اغلب با روحیه هستند. افراد ماهر از نظر اجتماعی به حوزه وسیعی از آشناییها و همچنین مهارت ها برای ایجاد رابطه تمایل دارند. این افراد در مدیریت گروهها ماهر هستند و تجلی ترغیبکنندگی، خودآگاهی، خودنظمدهی و همدلی هستند. مهارت های اجتماعی می تواند به عنوان کلید قابلیتهای رهبری در اکثر سازمانها در نظر گرفته شود، زیرا وظیفه رهبر انجام کار از طریق دیگر افراد است. در این راستا، رهبران به مدیریت مؤثر روابط نیاز دارد و مهارت های اجتماعی آن را ممکن می سازد (سیادت، مختاری پور، ۱۳۸۴).
هوش هیجانی را یکی از اساسیترین ویژگیهای شخصیتی افراد معرفی کردهاند. به عقیده بار ـ آن (۲۰۰۰)، هوش هیجانی شامل درک، فهم، استدلال و اداره هیجان در خود و دیگران، و مجموعهای از تواناییها، کفایتها و مهارتهای غیرشناختی است که توانایی فرد را برای کسب موفقیت در مقابله با اقتضائات و فشارهای محیطی، تحت تأثیر قرار میدهد (شعاعکاظمی و مؤمنی جاوید، ۱۳۸۸).
عوامل تشکیلدهنده هوش هیجانی از دیدگاه بار- آن، عبارتاند از:
- هوش هیجانی درونفردی (آگاهی، جرأتورزی، حرمت نفس، خود شکوفایی، استقلال): توانایی شخص را در آگاهی از هیجان ها و کنترل آنها مشخص می کند.
- هوش هیجانی بینفردی (همدلی، مسئولیتپذیر یا اجتماعی، روابط بینفردی)، تواناییهای فرد را برای سازگاری با دیگران و مهارت های اجتماعی مشخص میسازد.
- توانایی سازگاری (حل مسئله، واقعیتآزمایی)، انعطاف پذیری و توان حل مسئله و واقع گرایی فرد را در برمیگیرد.
- مدیریت استرس (تحمل استرس، کنترل تکانهها)، توانایی تحمل تنش و کنترل تکانههای عصبی را مشخص می کند.
- خلقوخوی عمومی (شادکامی، خوشبینی): نشاط و خوش بینی فرد را نشان میدهد (سلاجقه و همکاران، ۱۳۹۰).
نسخههای ترکیبی هوش هیجانی در حقیقت، نسخههای تجدیدنظرشده مقیاسهای شخصیت، اما با برچسب هوش هیجانیاند. به عبارت دیگر، هوش هیجانی از طریق ارزیابی سنتی شخصیت، سازمانهای علاقهمند به پیش بینی عملکرد خوب را به خود راغب ساخته است. پس میتوان گفت: بهدلیل برخورداری از ارزش بالقوه، همه روشهای ارزیابی شخصیت نمیتوانند بد باشند و با کمی دقت پی خواهیم برد که مقیاسهای خود سنجی هوش هیجانی، احتمالاً ترکیبی از ویژگیهای شخصیتی، مانند برونگرایی، جامعهپذیری، عزت نفس، خوشبینی و تعدادی ویژگی جدید، همچون تجربههای فراخلقیاند. گر چه بخشهای عمده چنین مقیاسهایی، به هوش، هیجان و یا حتی هوش هیجانی ـ به مفهومی که در اینجا اشاره شد ـ توجه چندانی نداشتهاند، نسبت به پیش بینی ویژگیهای اصیل شخصیت که تحت عنوان جدیدی ارزیابی میشدند، داشتند. این در حالی است که ویژگیهای اصیل شخصیت، همگی بد بودند، ولی متأسفانه تا سالهای اخیر، کمتر به آنها توجه میشد. (شعاعکاظمی و مؤمنی جاوید، ۱۳۸۸).
اگر شخصی در حال حاضر به مفهوم توانایی هوش هیجانی علاقهمند شود، به اشارات واضح و عینیتری دسترسی دارد و کمتر نیازمند توضیح اضافی است، زیرا در بدو امر، مفهوم توانایی، یک ویژگی جدید را معرفی میکند که با ویژگیهای پیشین، کمترین همپوشی را دارد. هوش هیجانی، به منزله یک ویژگی تازه، ممکن است موارد مهمی را که پیش از این، غیر قابل پیش بینی (یا کمتر قابل پیش بینی) بود، پیش بینی کند، مثلاً به نظر میرسد که هوش هیجانی بالا میتواند خشونت کمتر و یا سایر رفتارهای مشکلآفرین را پیش بینی نماید. اگر این موضوع کاملاً درست باشد، هوش هیجانی میتواند کاربردهای مهمی داشته باشد. در سطح انفرادی، وجود هوش هیجانی بدین معناست که در برخی از حالات ـ که قلبهای شکسته یا آرزوهای بربادرفته نامیده میشوند ـ پردازش اطلاعات همچنان ادامه یابد. تشخیص این نوع هوش هیجانیِ تواناییمدار، بحث پیرامون آن را در سطح سازمانی در مدارس، مراکز تجاری و سایر مؤسسههایی که پیش از این، نسبت به زندگی هیجانی بیتفاوت و یا حتی مخالف آن بودند، موجه میسازد. افزونبراین، اگر هیجانها، انتقال دهنده اطلاعات باشند، پس نادیده گرفتن آن، خطرپذیری یک سازمان را افزایش میدهد. نهایتاً در سطح اجتماعی، مفهوم توانایی، از هوش هیجانی یک فرایند تعالیجویی را بین دو جریان متخاصم ایجاد میکند. فیلسوفان شاید دو عقیده و رویکرد متخاصم رواقی که هیجانها را راهنمایان غیرقابل اعتمادی میدانستند و رومانتیستها که معتقد به پیروی انسان از قلب و دل بودند، از طریق هوش هیجانی بتوانند به سطح بالاتری از درک رسیده، به شکلگیری زندگی مسالمتآمیز کمک کنند. (همان منبع).
[۱] Goleman, Boyatzis and Rhee