مفهوم فوبی به عنوان یک الگوی رفتاری همراه با ترس و حفاظت از خود قدمتی طولانی دارد. واژه فوبیا از لغت یونانی فوبوس[۱] (به معنای پسر ارس یا خدای جنگ[۲]) گرفته شده که به معنای ترس، وحشت و هراس است. فوبوس قادر است تا ترس و وحشت را در قلب دشمنان یونانیان القا کند (هافمن و اتو، ۲۰۰۸). بقراط[۳] اعتقاد داشت که ترس و وحشتهای روزمره به افزایش دمای مغز و ازدیاد صفرا در مغز منجر می شود. در قرون وسطی از ترسهای غیر منطقی همراه با خُلق غمگین تحت عنوان ملانکولی[۴] یاد میشد (هافمن و اوتو، ۲۰۰۸). ترس و اضطراب در فرهنگ اروپا تا پیش از قرن هجدهم عمدتاً به عنوان درد و رنج روحی در حوزه علایق نظریهپردازان و فلاسفه بود. برای نمونه، باور مسیحی شایع این بود که چنین ترسی ناشی از ارتکاب به گناه است (استراوینسکی، ۲۰۰۷).
قرن هجدهم شاهد سرآغاز «طبی نگری»[۵] تجارب ناهنجار ترس بود. لذا برای نمونه مقاله های پزشکی مربوط به قلب و احشاء داخلی، توصیف آنچه امروزه تحت عنوان شکایات اضطرابی از آن یاد می شود (دردهای شکمی، خشکی دهان، احساس فشار در قفسه سینه) را آغاز کردند. تپش قلب نشانه بیماری قلبی و تنفس سریع علامت بیماری ریوی قلمداد میشد. به دنبال این دوره، نیمه دوم قرن نوزدهم شاهد فرایند «روانی انگاری[۶]» پدیدههای طبی بود (استراوینسکی، ۲۰۰۷؛ به نقل از رضایی، ۱۳۸۹).
با وجود اینکه در زمان بقراط توصیفهایی از اضطراب اجتماعی شده بود. هیپنوتیزم کننده معروف فرانسوی پیرژانه نیز مجدداً از فوبی در موقعیتهای اجتماعی در سال ۱۹۰۳ نام میبرد (هیمبرگ و بکر، ۲۰۰۲). ژانه چهار نوع فوبی را مطرح می کند که عبارتند از فوبی موقعیتی، بدنی، اشیاء و عقاید. او فوبیهای موقعیتی را به دو نوع ترس از مکانهای باز یا بسته و ترس از موقعیتهای اجتماعی تقسیم کرد. ژانه مکرراً بر نقش و ماهیت اجتماعی ترسهای فوبیک تأکید میکرد و معتقد بود فوبی اجتماعی، ترس از سرخ شدن و صمیمیت (و رابطه جنسی) ، ترس از سخنرانی در جمع و ظاهر شدن در نقش منبع قدرت است (استراوینسکی، ۲۰۰۷).
در ابتدای قرن بیستم توصیفهای دقیق دیگری هم از اروتوفوبیا[۷] (ترس از سرخ شدن) و مفاهیم مرتبط مطرح و منتشر شد. برای مثال یک روانشناس سوئیسی بهنام کلاپارد[۸] ضمن اشاره به ماهیت اجتماعی این اختلال، به کاربرد الکل، تریاک و هیپنوتیزم برای درمان آن تأکید نمود (استراوینسکی، ۲۰۰۷). به عقیده هارتنبرگ (۱۹۰۱)، فرد مبتلا به اضطراب اجتماعی کسی است که جرأت شروع تعامل اجتماعی را ندارد، نسبت به دیگران بیمناک، و فاقد هرگونه اطمینانی در خودش است و از این که دیگران را عصبی سازد میترسد و احساس خجالت می کند (فیربرودر[۹] ،۲۰۰۲). هارتنبرگ توصیف جامعی از علائم قلبی، تنفسی، معدی-رودهای، عضلانی و روانشناختی اضطراب اجتماعی ارائه داد و ویژگی افرادی را که اصطلاحاً دچار ترس از صحنه هستند توصیف کرد. به نظر وی اضطراب اجتماعی هنگامی که تعمیم یافته و مزمن تجربه می شود، شکل مرضی مییابد. او از تشویق به آزادی و پیشقدم شدن به عنوان کلید درمان یاد می کند (استراوینسکی، ۲۰۰۷). به عقیده هارتنبرگ (۱۹۰۱) اضطراب اجتماعی از دو هیجان اصلی تشکیل می شود؛ ترس و شرم. این مفهوم پردازی تشابه خیلی نزدیکی با ملاک «الف» راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-IV) برای هراس اجتماعی دارد، که شامل احساس ترس از حقارت، و خجالت است. هارتنبرگ ترس و شرم افراد مبتلا به هراس اجتماعی را به عنوان «ترس کاذب» و «شرم کاذب» توصیف می کند، اگر چه افراد مبتلا احساس وحشتزدگی و شرمساری دارند، اما در حقیقت خطر واقعی وجود ندارد. از این گذشته، او معتقد است که احساسهای ترس و شرم فقط در حضور دیگران رخ می دهند (در موقعیتهای اجتماعی)، بنابراین افراد مبتلا به این اختلال از موقعیتهای اجتماعی اجتناب می کنند. این توضیحات شبیه به ملاک DSM-IV از ترس و اجتناب است که به وسیله موقعیت اجتماعی فراخوانده می شود (فیربرودر، ۲۰۰۲).
در سال ۱۹۶۶ مارکس و گلدر[۱۰] با تدارک شواهد حمایت کننده، مجدداً اصطلاح فوبی اجتماعی را بهکار برده و ضمن توصیف جامع سندرم، آن را بر اساس سن ظهور از آگورافوبی و فوبیهای خاص متمایز کردند (هافمن و اتو، ۲۰۰۸). تحقیق آنها مبنی بر اینکه، هراس اجتماعی از نظر سن شروع از سایر هراسها متفاوت است تأثیر بهسزایی در تثبیت این واحد تشخیصی به عنوان یک اختلال مستقل داشت. تا زمان ارائه ویرایش سوم راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی (DSM-III) این اختلال به عنوان نشانگان خاصی قلمداد نمیشد اما از سال ۱۹۸۰ تا کنون سیمایههای اساسی این اختلال با روشنی بیشتری تعریف شده است (کلارک و فیربورن، ۱۹۹۷؛ به نقل از حسنوند عموزاده). همگام با تلاش برای کاهش ناهمگونی محتوای روانشناختی گسترده فوبی اجتماعی، در DSM-III-R دو زیر گونه از اختلال (تعمیم یافته[۱۱] و خاص[۱۲]) بر اساس شدت علائم پیشنهاد گردید. کار گروه[۱۳] DSM-IV در اختلالات اضطرابی با این استدلال که ماهیت ناتوانساز و آسیبرسان این اختلال، شدیدتر از آن است که توسط مفهوم فوبی اجتماعی منتقل شود، عنوان «اختلال اضطراب اجتماعی» را جایگزین فوبی اجتماعی نمود. لیکن برخی متخصصین از جمله کلارک[۱۴] و بک[۱۵] (۲۰۱۰) همچنان بر کاربرد اصطلاح فوبی اجتماعی پافشاری می کنند زیرا معتقدند که این اصطلاح، تمایل قدرتمند اجتناب از موقعیتهای برانگیزاننده اضطراب را که ویژگی عمده اختلال میباشند بهتر توصیف می کند (رضایی، ۱۳۸۹).
اختلال اضطراب (فوبی) اجتماعی به صورت امروزی نخستین بار با انتشار DSM-III مطرح شد (استراوینسکی، ۲۰۰۷). هرچند مارکس و گلدر (۱۹۶۶)، برای نخستین بار سندرم فوبی اجتماعی را توصیف کردند، این تشخیص به عنوان یک طبقه متمایز تا معرفی DSM-III در سال ۱۹۸۰ شناخته نشد.
زمانی که اختلال اضطراب اجتماعی اولین بار وارد DSM-III شد، تصور میشد که این اختلال تنها سبب اخلال حداقلی در نقشهای عملکردی می شود (ترک و همکاران، ۲۰۰۸). در پی وارد شدن اختلال اضطراب اجتماعی بهDSM-III تحقیقات اندکی تا آن زمان بر روی این اختلال صورت گرفته بود، ولیکن، از آن زمان تا حال، تعداد اثرات علمی در مورد اضطراب اجتماعی سال به سال و به سرعت در حال افزایش بوده است و در طی دو دهه گذشته، اختلال اضطراب اجتماعی بهتدریج بهعنوان یکی از شایعترین اختلالهای روانپزشکی مزمن و شایعترین اختلال اضطرابی در غرب شناخته شده است (هافمن و بارلو، ۲۰۰۲).
[۱]-Phobos
[۲]-Son of Ares or god of war
[۳]-Hippocrates
[۴]-Melancholia
[۵]-Medicalization
[۶]-Psychologicalization
[۷]-Ereutophobia
[۸]-Clapared
[۹]-Fairbrother
[۱۰]-Gelder
[۱۱]-Generalized
[۱۲]-specific
[۱۳]-task force
[۱۴]-Clark
[۱۵]-Beck