پرورش عواطف
عاطفه از ماده «عطف» به معنای گرایش و انعطافی است که از رهگذر ارتباط فرد با موجود مورد توجه خارج از وی برقرار می گردد و از آن به احساس نیز تعبیر می شود. از نظر روان شناسان، پرورش عاطفی همواره امری مهم تلقی شده است. هم چنان که آیات، روایات و مباحث تربیتی اسلام نیز آن را مورد توجه کامل و دقیق قرار داده و رهنمودهای ارزشمندی در این باره ارائه داده اند. تربیت عاطفی، به معنای هدایت و کنترل عواطف و احساسات و شکوفاسازی و بهره گیری به موقع از آن ها برای رسیدن به امر مطلوب؛ یعنی خیر و سعادت انسان است. نقش عاطفه در عمل از عوامل و انگیزه های دیگر نیرومندتر است و باید همواره تحت کنترل و پرورش ویژه قرار گیرد. به هرحال، با پرورش درست عواطف، از تربیت عاطفی می توان به عنوان یک عامل بسیار قوی و انگیزه ای نیرومند، برای ایجاد ارتباط عاطفی بهره جست. با بهره گرفتن از حس عاطفی می توان نگرشی مثبت پدید آورد. وقتی نگرش ایجاد شد، در پی آن حتماً تغییر رفتار خواهد بود؛ به ویژه در نوجوانان و جوانانی که در مرحله شکوفایی احساسات و شکل گیری شخصیت هستند. برای این کار باید متولیان تعلیم و تربیت با راهکارهای شکوفایی عواطف و احساسات و هم چنین راه های تربیت عاطفی و چگونگی کنترل و هدایت آن آشنا باشند تا بتوانند از این انگیزه بسیار مهم و قوی برای تعلیم و تربیت بهره برداری کنند. البته این مسئله مهارت و دقت افزونی را طلب می کند(رحمتی، ۱۳۹۰).
از جمله راهکارها و راهبردهایی که می توانیم برای پرورش حس عواطف نوجوانان و کنترل و جهت دهی آن به کار گیریم عبارتند از:
۱- احترام به شخصیت جوان؛
۲- مسالمت و مدارا
۳- اغماض و چشم پوشی؛
۴- برخورد مهرآمیز؛
۵- تشویق و ترغیب جوانان به پاکی؛
۶- بها دادن به اظهارنظر آنان؛
۷- دادن مسئولیت های مناسب ؛
۸- ارزش گذاری به شخصیت معنوی جوان.
این راهکارها اگر مورد توجه مربیان و معلمان قرار گیرد، در مجموع موجب پرورش حس عاطفی آنان می شود و نهایتاً زمینه و بستر لازم شخصیتی را برای بهبود عملکرد تحصیلی در فرد ایجاد می کند(کریم پور، ۱۳۹۱).
۲-۲-۷- احساسات
احساسات یکی از مهمترین اجزای درونی انسانها هستند. برخی از احساسات از نوع واکنشهایی ابتدایی هستند که ارتباطی با تفکر ندارند و بقیه انعکاسی از تجزیه و تحلیل فکر در ارتباط با موقعیت هستند، به این معنی که احساسات مجموعه عواطف و تمایلات انسانها و نشانگر این هستند که فرد خوشحال است یا ناراحت، چیزی را می خواهد یا نمیخواهد، نرم است یا خشک و… . بسیاری از احساسات غیرواقعی و غیرمنطقی هستند. یعنی بیدلیل و خود به خود یا بر اساس افکار غلط منتج از سوابق، کجفهمیها، ترس، امید یا نیاز بروز میکنند(نجفی پور، ۱۳۸۶).
احساسات، غالباً خود را تحمیل میکنند و محدودهی بسیار وسیعی هم دارند. ترس، درد، گریه، لذت، ناکامی و .. از زمان تولد با انسان همراه هستند. این احساسات میتوانند فیزیولوژیک، هورمونی و حتی منتج از مصرف دارو باشند، اما بعد از دوران کودکی برخی احساسات به موقعیتها یا وقایع خاص منحصر میشوند، این مطلب همان پدیده یادگیری است. برخی واکنشهای احساسی منافعی به همراه دارند و برخی مختص موقعیتهای خاص هستند. هر دو اینها شرطی بودن احساسات را نشان میدهند. بسیاری از واکنشهای احساسی زاییده تفکر هستند و ربطی به یادگیری ندارند. از طرف دیگر احساسات همیشه تحت تأثیر تفکر هستند چون انعکاس ارزیابی فکر از موقعیت هستند مخصوصاً اگر موقعیت در حال تغییر باشد. اکثر احساسات حاصل این هستند که همه میخواهند دنیا و مافیها را همیشه همانطور که بوده، باقی بماند. وقتی اوضاع ما همانطور که دوست داریم، پیش نمیرود مثل بچهها نق میزنیم. برخی احساسات مولود نیروهای ناخودآگاه هستند. تفهیم چگونگی کسب یک واکنش پیچیده احساسی، کمک میکند راه اصلاح کردنش را هم پیدا کنیم. البته کشف علت ضروری نیست و خیلی از روشهای اصلاحی بدون ارتباط با علت عمل میکنند. رفتار، احساسات، واکنشهای جسمی و توجیههای عاطفی(نجفی پور، ۱۳۸۶).
عواطف؛ رفتار، احساسات و واکنشهای جسمانی را نیز در بر میگیرد. البته این سه، ارتباط چندانی با هم ندارند یعنی ممکن است کسی احساس ناراحتی شدید داشته باشد ولی اصلاً نشان ندهد و مشکل جسمیهم نداشته باشد. می شود احساس آرامش داشت و ناراحتی معده یا کمر درد هم داشت و خیلی بیخیال یا عصبی رفتار کرد. بعضی از آدمها نمیدانند چه احساسی دارند و کمتر کسی تغییرات فیزیولوژیک خودش را درست حس میکند. تفسیر احساسات حاصل سوابق، تمایل فرد به برخی عواطف و موقعیت است. مصرف دارو در حین اجرای روشهای خودامدادی نمیگذارد پیشرفتها دیده شوند. شاید فرد تمامی نتیجه را حاصل مصرف دارو بداند و به خودامدادی بیاعتنا شود. شاید هم مشکل حل نشود و باز به جای اینکه دارو را بااثر بداند تقصیر را گردن خودامدادی بیندازد. اگر کسی خودش را مسئول رفتار نامطلوب بداند، مضطرب میشود و اضطراب هم احتمال رفتار نامطلوب را بالا میبرد. اگر کسی خودش را مسئول رفتار نامطلوبش نداند، اضطرابش کمتر میشود و زودتر اصلاح میشود. البته پذیرش مسئولیت در بسیاری مواقع (البته نه این موقعیت) مفید است(کریم پور، ۱۳۹۱).