نیازهای بنیادین روانشناختی
طبق نظریه خودتعیینگری همه افراد در سه نیاز بنیادین روانشناختی خودمختاری، شایستگی و ارتباط سهیم هستند (رایان و دسی، ۲۰۰۸). خودمختاری با خودسازماندهی[۱]، تایید رفتار خود و حق انتخاب داشتن در اعمالی که فرد انجام میدهد (رایان و کنل[۲]، ۱۹۸۹؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۸) شایستگی با احساس مؤثر بودن در اعمالی که فرد انجام میدهد (وایت،[۳] ۱۹۵۹، دسی، ۱۹۷۵، اسکینر،[۴] ۱۹۹۵؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) و ارتباط با احساس مرتبط بودن با دیگران و داشتن حس تعلق به اجتماعی که فرد در آن است (دسی و رایان؛ ۱۹۹۱؛ ریس و پاتریک[۵]، ۱۹۹۶؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰)، تعیین می شود.
ارضا سه نیاز بنیادین روانشناختی تا حد زیادی بستگی به محیطی دارد که در آن فعالیت انجام میشود. نظریه خودمختاری بین دو نوع از محیطهای بین شخصی تمایز قائل میشود (دسی و رایان،۲۰۰۰). محیطی که گفته میشود حامی خودمختاری است و آن موقعی است که دیگران مهمی چون مدیران و معلمان با بهره گرفتن از یک زبان غیر تحکمآمیز در یک تبادل اطلاعات فرد رابه انتخاب کردن و شرکت درفرایند تصمیم گیری تشویق میکنند (مثال استفاده از مدلهای عملکننده مانند ممکن است، میتوانید و غیره) که نوعاً جو خوبی را جهت درگیرشدن فرد در فعالیت فراهم میکند و از گرایش به فعالیت فرد تقدیر به عمل میآورد. برعکس هنگامی که گفته میشود محیط کنترل کننده است دیگران مهم با بهره گرفتن از یک زبان تحکمآمیز در یک تبادل اطلاعات به فرد فشار میآورند تا به شیوه مشخصی عمل نماید (مثال استفاده از مدلهای عملکننده مانند باید و میباید). ارضا نیازهای بنیادین روانشناختی قویاً با انگیزش خودمختارانه و بهزیستی در حوزه های متعدد مرتبط است. پیش بینی میشود جنبههای از محیط که باعث ارضا نیازهای بنیادین روانشناختی میشوند نتایج مثبتی را در بر دارند در حالی که جنبههای از محیط که موجب بلوکه شدن ارضا نیازهای بنیادین روانشناختی میشوند نتایج منفی به همراه دارند (دسی و رایان، ۲۰۰۸).
نظریه خودمختاری اهمیت نیازهای بنیادین روانشناختی را به دلایل زیر میداند. الف) پرداختن به چالشهای بهینه و تجربه کردن رهبری یا سودمندی در جهان اجتماعی و جسمانی ب) جستجوی دلبستگیها و تجربه احساس ایمنی، تعلق و صمیمیت با دیگران ج) خوسازماندهی و تنظیم رفتار خود فرد (و اجتناب از کنترل دیگر پیرو) که تمایل برای کارکردن برای یکپارچگی و بهم پیوستگی درونی میان اهداف و تقاضاهای تنظیمی را شامل می شود بیان می کند.
سه نیاز بنیادین روانشناختی تحت شرایط مناسب، افراد را به سوی اشکال شایستهتر، حیاتیتر و به لحاظ اجتماعی یکپارچه شده رفتار راهنمایی می کنند. اگرچه ظرفیت آگاه بودن از ارضا این نیازها البته برای دستیابی به آن ها مهم است، گرایشهای کلی با این سه نیاز ارتباط دارند و فواید انطباقی را همانطور که اکنون ما بهطور خلاصه بحث میکنیم را میرسانند.
۲-۱۷-۱- نیاز به شایستگی
در نیاز به شایستگی به دلیل ایجاد یک یادگیری مورد علاقه آشکار، ارگانیزم بهتر می تواند با چالشهای جدید در بافتهای متغیر انطباق پیدا کند. نیاز برای شایستگی که در فعالیت برانگیخته شده بهطور درونی آشکار می شود می تواند رشد شناختی، حرکتی و اجتماعی را تحریک کند (الکایند[۶]، ۱۹۷۱؛ وایت[۷]، ۱۹۵۹؛ به نقل از دسی و رایان،۲۰۰۰). تمایل کلی شایستگی بازی حرکتی اولیه، دستکاری کردن اشیا و اکتشاف پیرامون، به سوی عمل و فعالیتهایی که بهطور خاصی با تعامل اجتماعی مؤثر و بقای جسمانی مرتبط هستند توسعه یافته و متمایز می شود. ذات تعاملی نیاز برای شایستگی است که، این چنین یک خصیصه انطباقی و بهطور عمیقی ساختمند ذات انسان را ایجاد می کند. این تمایل گسترده فواید کارکردی نیز دارد تا جاییکه اجازه میدهد تا استعدادهای منحصر به فرد افراد در یک گروه حداکثر شود و این تمایز می تواند بهطور سازگاری فوایدی را برای تمامی اعضای گروه تولید کند. در حقیقت تلاش برای شایستگی بهعنوان یک گرایش نسبتاً کلی می تواند بهعنوان ریشه واقعیت بخشیدن به شایستگیهای انطباقی خاص و کارکرد منعطف گروههای انسانی در تقاضاهای محیطی تغییرکننده بافت نگریسته شود؛ اما بهطور کنایه دارتری انگیزش شایستگی که هدف مجاور لذت بردن در مؤثر بودن را دارد (وایت، ۱۹۵۹؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) یک مکانیزم محتوای خاص نیست بکه بیشتر یک تمایل نسبتاً غیراختصاصی انسانها است.
۲-۱۷-۲- گرایش به ارتباط
شبیه به شایستگی، گرایش به ارتباط، یک خصیصه طراحی شده عمیق را، از ارگانیزمهای اجتماعی، بیشتر از یک پیوند ساده ژن-رفتار بازتاب میدهد. در انسانها نیاز برای ارتباط، اشکال ابراز گونه خاص خود را دارد. اشکالی که بهطور واضحی دستخوش بسط (پیچیدگیهای) پی در پی تکامل زیستی و فرهنگی قرارگرفتهاند، اما نگرش ما این است که خود نیاز، در سرتاسر این تغییرات نسبتاً ثابت باقی مانده است. در مدت دوره انطباق تکاملی، ارتباط انسانی، یک صفت برآیند شده (معلول) تازه نبود بلکه عنصری از یک ساختار عمیق بود که بهطور فزایندهای بسط داده شد و تحت تحمیلهای انتخابی اصلاح شد. تمایل به تماس نسبتاً وسیع با دیگران یک نتیجه از تمایلات موجود قبل از این، برای مراقبت و حمایت کردن فرزندان بود. برای PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)داران که قبلاً یک دوره وابستگی طولانی و یک تمایل پیش از تولد برای نوع دوستی دو جانبه را داشتند ضرورت اجتماع برای شکار و چالشهای تازهای که آن ارائه کرده بود بسطی از احساس بنیادین دلبستگی و ارتباط با اعضای گروه غیرخویشاوند را لازم کرد (ویلسن[۸]، ۱۹۹۳؛ به نقل از دس و رایان، ۲۰۰۰)، تمایل به رابطه داشتن با گروه، برای تماس داشتن و مراقبت، برای درونیسازی نیازها و ارزشهای گروه، برای هماهنگی با دیگران. در چنین شرایطی، یک گروه بهمپیوسته، بهطور واضحی، حمایت قابل توجهتری را نسبت به یک سازمان اجتماعی کمتر بهم پیوسته، فراهم میکرد (استیون و فیسک[۹]، ۱۹۹۵؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). بهعلاوه برای ارزش انطباقی، اشتراک منابع و حمایت متقابل بود که ارتباط حاصل شد، نیاز برای تعلق داشتن یا ارتباط، یک مبنای انگیزشی را برای درونیسازی فراهم میکرد. ارسال موثرتر دانش، هدایت گروه را به سوی فرد و یک سازمان اجتماعی بهم پیوسته تر، تضمین میکرد. بدینسان فایده انطباقی ارتباط در سطح فردی، تحلیل تکاملی آشکار است و نیز ممکن است در سطح انطباق و بقا گروهی، نیز مناسب باشد (شلدون[۱۰]، ۱۹۹۹، به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰).
از دیدگاه ارگانیزمی، ارتباط، بخشی از تمایل سازماندهی کلیتر آشکار، در زندگی جاندار است به این دلیل که، همچون ارگانیزمهای اجتماعی، وقتی که افراد بهطور بهینه عمل می کنند توسط هویت اجتماعی بزرگتر، سازماندهی شده اند و نیز خودشان را سازماندهی کرده اند (رایان، کال[۱۱] و دیگران، ۱۹۹۷؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). چیزی که بهطور پویا، مورد تمرکز و توجه ارائههای بالینی است این حقیقت است که نیاز برای ارتباط می تواند گاهگاهی با تمایلات خود سازماندهی رقابت کند یا متعارض شود. محصول غنی روان انسان بر اثر تقابل تمایلات انطباقی عمیق، برای خودمختاری (یکپارچگی فردی) و ارتباط (یکپارچگی فرد درون یک کل اجتماعی بزرگتر) که بخشی از میراث قدیمی ما هستند، طوری بنا شده است که تحت شرایط بهینه مکمل خواهند بود، اما میتوانند تحت شرایط کمتر بهینه متضاد شوند.
[۱]- Self-organizing
[۲] – Connel
[۳] -White, R. W.
[۴]- Skinner, E. A.
[۵]- Reis, H. T., & Patric, B. P.
[۶] -Elkind, D.
[۷] -White, R. W.
[۸]- Wilson, J. Q.
[۹]- Steven, L. E., & Fisk, S. T.
[۱۰] – Sheldon, K. M.
[۱۱] – Kuhl, J.