موضع گیریهای نظری در خصوص دلبستگی.. 29
تاریخچه دلبستگی.. 29
مفهوم دلبستگی.. 32
شکلگیری دلبستگی.. 33
دیدگاههای مختلف پیرامون دلبستگی.. 34
ثبات الگوهای دلبستگی در طول زندگی.. 38
سبکهای دلبستگی.. 40
موضع گیریهای نظری در خصوص زوجدرمانی یکپارچه نگر. 43
مفهوم زوج درمانی.. 43
دیدگاههای بنیادی زوج درمانی.. 43
شکلگیری زوج درمانی یکپارچه نگر. 47
تعریف زوج درمانی یکپارچه نگر. 48
یکپارچه کردن مفاهیم و اصول الگوهای مختلف زوجدرمانی.. 49
رویکردهای یکپارچهنگر در زوجدرمانی.. 50
یافتههای پژوهشی داخلی در قلمرو موضوع مورد بررسی.. 55
یافتههای پژوهشی خارجی در قلمرو موضوع مورد بررسی.. 56
فصل سوم: روش پژوهش…. 57
طرح پژوهش…. 57
جامعه. 57
حجم نمونه. 57
روش نمونهگیری.. 58
ابزار تحقیق.. 58
روش اجرای تحقیق.. 59
روش تجزیه و تحلیل دادهها 59
ملاحظات اخلاقی.. 59
فصل چهارم: یافتههای پژوهش…. 60
بررسی جمعیت شناختی.. 60
بررسی توصیفی اطلاعات.. 62
تجزیه و تحلیل استنباطی دادهها 63
فصل پنجم: بحث و نتیجهگیری.. 67
بحث و نتیجهگیری.. 67
نتیجهگیری نهایی.. 69
محدودیتهای تحقیق.. 72
پیشنهادها 73
منـابع.. 74
منابع. 74
منابع لاتین.. 77
ضمائم
فهرست جداول
جدول 4-1: توزیع آزمودنیها در دو گروه 60
جدول 4-2: توزیع سطح تحصیلات اعضای گروه آزمایش…. 60
جدول 4-3: توزیع سطح تحصیلات اعضای گروه کنترل.. 61
جدول 4-4: وضعیت سنی آزمودنیهای گروه آزمایش…. 61
جدول 4-5: وضعیت سنی آزمودنیهای گروه کنترل.. 61
جدول 4-6: مدت زمان ازدواج آزمودنیهای گروه آزمایش (سال) 62
جدول 4-7: مدت زمان ازدواج آزمودنیهای گروه کنترل (سال) 62
جدول 4-8: شاخصهای توصیفی مربوط به دادههای حاصل از اجرای پیشآزمون و پسآزمون رضایت زناشویی.. 62
جدول 4-9: شاخصهای توصیفی مربوط به دادههای حاصل از اجرای پیش آزمون و پسآزمون سبک دلبستگی.. 63
جدول 4-10: مقایسه پس آزمون رضایت زناشویی در دو گروه با کنترل اثر پیشآزمون.. 64
جدول 4-11: نتایج کلی تحلیل کوواریانس…. 65
جدول 4-12: مقایسه پس آزمون سبکهای دلبستگی در دو گروه با کنترل اثر پیشآزمون.. 65
چکیده
هدف: پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی زوجدرمانی گروهی یکپارچهنگر بر بهبود رضایت زناشویی و سبک دلبستگی زوجین متعارض انجام شد. روش: طرح پژوهش حاضر شبهآزمایشی از نوع پیشآزمون- پسآزمون با گروه کنترل بود. نمونه شامل 24 نفر از زوجین متعارض مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر مشهد بود که 12 نفر در گروه آزمایش و 12 نفر در گروه گواه گمارش شدند. اعضای گروه آزمایش تعداد 12 جلسه مداخله زوجدرمانی گروهی با رویکرد یکپارچهنگر را دریافت کردند، اما برای اعضای گروه گواه مداخله خاصی ارائه نشد. قبل و بعد از اجرای مداخله، پرسشنامههای رضایت زناشویی انریچ و دلبستگی کولینز و رید (1990) توسط گروه نمونه تکمیل شدند. نتایج: نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که در پس آزمون، رضایتمندی زناشویی آزمودنیهای گروه آزمایش نسبت به آزمودنیهای گروه گواه، افزایش معناداری داشته است. همچنین نتایج تحلیل کوواریانس چندمتغیره نشان داد که در پسآزمون، سبک دلبستگی ایمن آزمودنیهای گروه آزمایش نسبت به آزمودنیهای گروه گواه، افزایش و سبکهای دلبستگی نا ایمن آزمودنیهای گروه آزمایش نسبت به آزمودنیهای گروه گواه، کاهش معناداری داشته است. نتیجهگیری: یافتههای پژوهش مؤید این مهم است که زوجدرمانی گروهی یکپارچهنگر باعث بهبود رضایت زناشویی و سبک دلبستگی زوجین متعارض میشود.
کلید واژهها: زوجدرمانی گروهی یکپارچهنگر، رضایت زناشویی، سبک دلبستگی.
فصل اول: مقدمه
ازدواج، به عنوان مهمترین و اساسیترین رابطه بشری توصیف شده است، زیرا ساختاری اولیه برای بنا نهادن رابطه خانوادگی و تربیت کردن نسل آینده فراهم میسازد. در ایران مطابق با آخرین آمار سازمان ثبت احوال، نسبت ازدواج به طلاق از سال 1383 تا 1391، با 7/1 درصد رشد از 8/9 به 5/5 رسیده است، که گویای افزایش مشکلات زناشویی و میزان طلاق است؛ به طوری که نرخ طلاق در سال 1390 دو برابر نرخ آن در سال 1375 شده است (سازمان ثبت احوال کشور، 1392).
رضایتمندی زناشویی یکی از شاخصهای مهم رضایت فرد از زندگی است. تحقیقات نشان میدهد که متغیرهای متعدد از جمله ویژگیهای شخصیت، اعتماد متقابل، احترام، حمایت، درک متقابل، صمیمت، کیفیت رابطه جنسی، تبادل و بیان احساسات، افکار و عواطف و وضعیت اقتصادی با رضایتمندی زناشویی رابطه دارند. هرگونه تعارض، ناسازگاری و نارضایتی در متغیرهای مرتبط با رابطه زناشویی، میتواند به آشفتگی و مشکلات زناشویی منتهی گردد و اگر مورد توجه قرار نگیرد به ازدواجهای ناموفق، طلاق و پیامدهای ویرانگر در بهداشت روانی زن، شوهر، فرزندان و جامعه بیانجامد. بنابراین بررسی عوامل و مداخلاتی که بر رضایت زناشویی افراد تأثیر میگذارد، از اهمیت بسزایی برخوردار است. از میان این عوامل در تحقیقات مختلف، تاکیدهای زیادی بر سبکهای دلبستگی شده است.
بیان مسأله
عمده آزمایههای سنجش رضایت پس از ازدواج در سراسر دنیا نشان میدهند پس از عبور زندگی مشترک از مرز هیجانات اولیه و ورود به عرصه متلاطم زندگی روزمره، نوعی افت رضایتمندی از کیفیت عاطفی، اجتماعی یا جسمانی زناشویی مشاهده میشود (بولینگ و هیل، 2005). چنین افتی بخصوص با حضور فرزندان و مشکلاتشان و افزایش تعهدات و چالشهای زندگی جدیتر نیز میگردد (استتس، 2004؛ به نقل از غلامعلیان و احمدی، 1387). از سوی دیگر، بهداشت روانی نسلهای جامعه در گرو تامین بهداشت روانی خانواده به عنوان یک کانون مملو از محبت و آرامش برای تحول در رشد استعدادهاست که هرگونه آسیبی به آن، نسل آینده را از آثار سوء خود مصون نخواهد گذاشت و سازمانهای اجتماعی زیادی را درگیر خود خواهد ساخت. خانواده یک نظام اجتماعی زیربنایی است که نابسامانی سازمان یا گسیختگی آن را میتوان بهعنوان شکستن واحد خانوادگی یا گسیختگی خانواده و متعاقباً پایههای زندگی اجتماعی مطرح کرد و بنابراین بررسی عوامل تاثیرگذار بر آن از اهمیت بسزایی برخوردار است (آخرتی، 1386).
رضایت زناشوئی یکی از عوامل موثر در ثبات و پایائی خانوادهها و در عین حال بهداشت روانی همسران و فرزندان است. میزان رضایت از رابطه زناشویی موضوعی محوری و کلیدیست که هر زوج پس از سالهای تثبیت ازدواج ناگزیر با آن مواجهه میشوند (سامانی، 1386). رضایت از زندگی زناشویی به احساس عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن و یا مرد است وقتی که همه جنبههای مشترک زندگیشان را در نظر بگیرند (الیس،2004). همچنین شواهد فراوانی گویای آن است که زوجها در جامعه امروزی برای برقراری حفظ و ارتباط صمیمی و درک احساسات از جانب همسرانشان با مشکلات فراوانی درگیرند. در حقیقت این معضل سبب پریشانی در روابط زناشویی شده است (یوسفی و سهرابی،1390). یک تحول مهم در این جهت، این است که تا قبل از دهه هفتم قرن بیستم، تحقیقات انجام شده در خصوص خانواده، به طور عمده حول محور طلاق و اثرات روانی اجتماعی آن بر اعضای خانواده متمرکز بود، ولی از این دهه به بعد، توجه محققین به مسئله نارضایتی از زندگی زناشویی و راههای افزایش احساس رضایت و شادکامی از زندگی مشترک معطوف شد (سلیمانیان، 1387).
رضایت یک فرد از زندگی زناشوئی به منزله رضایت وی از خانواده محسوب میشود و رضایت از خانواده به مفهوم رضایت از زندگی بوده و در نتیجه تسهیل در امر رشد و تعالی و پیشرفت مادی و معنوی جامعه خواهد شد (غلامعلیان و احمدی، 1387). بنابراین با توجه به اهمیتی که روانشناسان، جامعهشناسان و حتی همه مذاهب به خانواده و ارتباط زناشویی موثر میدهند و اینکه تشکیل خانواده جایگاهی برای نارضایتی نیست، بررسی روشها و مداخلاتی که بر رضایتمندی زناشویی زوجین تاثیر میگذارد، از اهمیت بالایی برخوردار است.
یکی از عواملی که میتواند بر رابطه زناشویی و متعاقباً رضایت زناشویی افراد تاثیر بگذارد سبک دلبستگی آنها میباشد. دلبستگی از مفاهیم اساسی در نظریه بالبی(1989) است. وی معتقد است که دلبستگی نیازی نخستین محسوب میشود و از هیچ نیاز دیگری مشتق نشده است (کریس، روبرت و میرجام، 2009). بالبی (1989) در قلمرو دلبستگی بر دو نکته مهم تاکید میکند: اول اینکه کودک از نظر ژنتیکی برای واکنشهای مرتبط با دلبستگی آمادگی دارد و دوم اینکه رفتار دلبستگی متحول میگردد. دلبستگی به طور کلی به پیوند میان افراد اطلاق میشود و افراد برای ارضای نیازهای عاطفی خود به یکدیگر تکیه میکنند (فینی، 1999)، اما در روانشناسی تحولی به پیوند عاطفی که بین نوزاد و مادر پدید میآید، دلبستگی اطلاق میشود (برک، 1387). بالبی (1989) معتقد است که دلبستگی از زمان نوزادی شروع شده و در طول زندگی ادامه مییابد و نقش مهم و اساسی در تحول کودک دارد؛ وی معتقد است که دلبستگی در طول زمان دارای ثبات است، روابط بعدی فرد را برای همسالان و دوستان پیش بینی میکند و اهمیت اساسی در سلامت روانی افراد دارد.
پری (2006؛ نقل از آمبر و کارول، 2009) در تعریف دلبستگی به مفهوم پیوند اشاره میکند و معتقد است که در اصل، پیوند فرایند شکل دهی یک دلبستگی است. به عبارت دیگر پیوند مجموعه رفتارهائی است که منجر به ارتباط عاطفی قوی بین دو نفر (دلبستگی) میشود. وی همچنین میگوید دلبستگی امن و سالم زمانی اتفاق میافتد که مادر محبت خود را نسبت به فرزند نشان دهد و توانائی برقراری همدلی داشته باشد. این کودکان آزادانه از مادر خود فاصله میگیرند و دور میشوند، ولی پیوسته موقعیت مادر خود و محل استقرار او را زیر نظر دارند؛ وقتی دیگران او را بغل میکنند، پاسخ مثبتی نشان میدهد و وقتی او را زمین میگذارند شادمانه بازی خود را ادامه میدهند. دلبستگی ایمن جنبه مهمی از رشد اجتماعی- هیجانی است که کودک از مادرش به عنوان پایگاه امن برای کشف دنیا استفاده میکند (آمبر و کارول، 2009).
اینگونه استنباط میشود که مدلهای دلبستگی با طرحوارههای شناختی قدیمی یا عقاید ما در مورد خودمان و دیگران ارتباط نزدیک دارند و بر تعاملات بین فردی اثر گذاشته و از آنها تأثیر میپذیرند. با وجود اینکه مدلهای دلبستگی به عنوان ویژگیهای فردی درنظر گرفته میشوند؛ اینگونه فرض میشود که احتمالاً مردم در روابط خاص، سطوح متفاوتی از امنیت را تجربه میکنند (حمیدی، 1386). همچنین این احتمال وجود دارد که این مدلها تحت تاثیر تجربیات حاصل از روابط ویژه دستخوش تغییر شوند. به عبارت دیگر تجربیات افراد در روابط خاص میتواند منجر به تغییر الگوی دلبستگی شود (فیروزی، 1380).
در زمینه مداخلات درمانی به منظور بهبود رضایت زناشویی و سبک دلبستگی زوجینی که درگیر تعارضات زناشویی هستند، تلاشهای متعددی در حیطه رواندرمانی انجام شده و به ثبت رسیده است. در حال حاضر دیدگاههای نظری متعددی با رویکردهای متفاوت به دنبال تبیین و حل تعارضهای زناشویی و بهبود رابطه عاطفی زوجین هستند. رویکردهایی از قبیل زوج درمانی مبتنی بر روانتحلیلگری، درمان نظامهای گسترده خانواده بوئن، زوج درمانی تجربی، زوج درمانی رفتاری شناختی، زوج درمانی راهبردی، زوجدرمانی یکپارچهنگر، زوج درمانی هیجان محور و … به ارائه مبانی و روشهایی جهت جلوگیری از بروز طلاق و تحکیم پیوند زناشویی پرداخته اند و هریک موفقیتهای چشمگیری در این زمینه کسب کردهاند (روشنی، 1390).
از مولفههای ضروری مداخلات مفید برای بهبود رضایت زناشویی و سبک دلبستگی در زوجینی که به مشکلات زناشویی برخوردهاند، آموزش مهارتهای ارتباطی، توجه به پویاییهای درون فردی و بین فردی، مشخص نمودن نقشهای متعارض و موازی در زوجین، توجه به فرایندهای رشدی، تعدیل انتظارات و ابراز احساسات ناخوشایند میباشد. با اندک تأملی در باب خصوصیات لازم برای درمانهای اثربخش بر بهبود رضایت زناشویی زوجین متعارض، به نظر میرسد که روش زوجدرمانی گروهی یک پارچهنگر میتواند بر بهبود رضایت زناشویی و سبک دلبستگی این افراد موثر باشد. زوج درمانی یکپارچه نگر، رویکرد درمانی گستردهای است که در حل مشکلات ارتباطی زوجها به عوامل میان فردی و درون فردی به طور همزمان توجه میکند (خمسه، 1388). زوج درمانی یکپارچهنگر برمبنای تئوری نظام عمومی خانواده، تئوری رشد بزرگسال و سرانجام تئوری دلبستگی به وجوده آمده است. این رویکرد تا حدودی نیز تحت تاثیر تئوری رفتاردرمانی و تئوری روابط موضوعی قرار دارد. خانواده درمانی روابط موضوعی ترکیبی از نظریه روان پویایی رابط موضوعی و درمان سیستمهای خانواده است. از جنبه نظری، این تجربه به تفسیرهایی منجر میشود که احتمالاً مؤثرتر عمل میکند زیرا اعضای خانواده ارتباط کاملتری با یکدیگر برقرار نموده و احساس درک شدن را تجربه میکنند. این رویکرد اولین رویکردی است که عملکرد فرد، فرآیندهای ناخودآگاه و تعاملات زناشویی را با یکدیگر ترکیب کرده است (کریستنسن، جیکوبسون و بابکوک، 1995). در این رویکرد به منابع بین نسلی و مرکزیت روابط تأکید میشود. اعتقاد بر آن است که روابط میان زوجین، نه تنها از شخصیت منحصر به فرد آنها تأثیر میگیرد، بلکه در سیستمی بزرگتر، تحت تاثیر روابط خانوادگی قرار دارد که فرزندان، والدین و گروههای اجتماعی را نیز شامل میشود. همچنین این رویکرد بر روابط میان زوجین و تعاملات میان آنها با والدین خود و نقش هریک از زوجین در این روابط تأکید میکند (جکوبسون و همکاران،2000). مزیت عمده رویکردهای یکپارچهنگر زوج درمانی فهم بیشتر رفتار انسان است که انعطاف پذیری درمان را زیادتر کرده است. تأکید هم بر عاملهای درون روانی و هم بر عوامل برون روانی در ارتباطات زوج است؛ به طوری که هر کدام میتواند قلمرویی مجاز داشته باشد (دیمیدجیان، مارتل و کریستنسن،2002؛ نقل از خمسه، 1388).
با در نظر گرفتن مطالب فوق پژوهش حاضر در پی بررسی اثربخشی زوجدرمانی گروهی با رویکرد یکپارچهنگر بر بهبود رضایت زناشویی و سبک دلبستگی زوجین متعارض میباشد.
اهمیت و ضرورت تحقیق
با توجه به رشد روز افزون پدیده طلاق در جامعه ایرانی و همچنین اثرات نامطلوب روانی، اجتماعی و اقتصادی این رخداد ناخوشایند، انجام پژوهش در حوزه حوزه رضایتمندی زناشویی تا اندازه زیادی میتواند در از پیش پا برداشتن ابهامات راهگشا بوده و گامی بسوی جدیتر گرفتن مسئله روبه رشد تعارضات زناشویی در جامعه ایرانی باشد. از سوی دیگر با شناخت و معرفی مداخلات موثر بر رضایتمندی زناشویی و سبک دلبستگی، میتوان در سطوح مختلف مداخله کرد. میزان ازدواجهای با خطر بالا را کاهش داد، بر رضایت و شادکامی ازدواجهای موجود افزود و از بعضی ناسازگاریها پیشگیری به عمل آورد و از این طریق، از بسیاری از نابسامانیهای خانوادگی که منجر به هدر رفتن نیروهای عظیم انسانی میشود جلوگیری کرد (بهاری و همکاران،1390).
اه