از رضایت زناشویی[۱] تعاریف مختلفی ارائه شده است. الیس[۲] ( ۱۹۸۹) می نویسد : طرق مختلفی برای تعریف رضایت زناشویی وجود دارد که به نظر او بهترین تعریف توسط « ماکینز» ارائه گردیده است که این چنین است : « احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر در زمانی که همه جنبه های ازدواجشان را در نظر می گیرند » (سلیمانیان، ۱۳۹۰).
رضایت یک متغیر نگرشی است و بنابراین یک خصوصیت فردی زن و شوهر محسوب می شود. طبق تعریف فوق رضایت زناشویی در واقع نگرش و احساس مثبت و لذت بخشی است که زن و شوهر از جنبه های مختلف زندگی زناشویی دارند. رضایت فرد از رابطه زناشویی موجب رضایت وی از خانواده شده و رضایت از خانواده در حکم رضایت از کل زندگی می گردد. به نظر اولسون و دیگران (۱۹۸۹) سه زمینه کلی رضایتمندی وجود دارد که با یکدیگر تداخل داشته و وابسته به یکدیگر می باشند که شامل : الف) رضایت افراد از ازدواج خوب، ب) رضایت از زندگی خانوادگی، ج) رضایت از زندگی بطور کلی می گردد (سلیمانیان، ۱۳۹۰).
رضایت افراد از ازدواج در یک جامعه تک همسری بخش مهمی از سلامت فیزیکی و عاطفی فرد محسوب می شود. این نکته خود رابطه و همبستگی بین رضایت زناشویی و بهداشت روانی را آشکار می کند(وینچ، ۱۹۸۴، ترجمه قراچه داغی،۱۳۸۰).
الیس ( ۱۹۸۶) به نقش تفکر در رضایتمندی و نارضایتی زناشویی پرداخته است. توافق زن و مرد در مورد مسائل مختلف زندگی نقش عمده ای دارد که به نظر الیس این توافق متأثر از طرز تفکر و علایق زوجین می باشد. این زمینه ها و مسائل شامل موضوعاتی از قبیل آزادی اعضای خانواده، تعداد فرزندان، تحصیل و تربیت فرزندان، مداخله اطرافیان و … می باشد. در زمینه های مربوط به علائق، نظیر نحوه گذراندن اوقات فراغت و سرگرمی ها نیز باید توافق نسبی حاصل گردد. در این موارد اگر یکی از زوجین علائق طرف مقابل را نادیده بگیرد موجبات دلسردی و ناکامی در رابطه زناشویی را فراهم می آورد (الیس، ۱۹۸۶).
تفاهم زناشویی
یکی از مهمترین عوامل مؤثر در رضایت زناشویی تقویت هایی است که زوجین به یکدیگر نشان می دهند. به نظر روزبلث[۳] (۱۹۸۰) برخی عوامل می تواند بر تفاهم زناشویی مؤثر باشد که این موارد به جنبه های روانی و زیستی اشاره دارد که در جنبه های روانی یا رفتارهای تشویق کننده دیگران زندگی زناشویی بارور از غیر بارور مشخص می شود زیرا همواره تفاهم زناشویی با ارائه پاسخی منطقی زوجین همراه است (ساپینگتون[۴]، ۱۹۹۹، ترجمه شاه برواتی، ۱۳۸۲). تفاهم زناشویی با شناسایی شخصیت های زوجین در ارتباط است زیرا اگر زن و شوهر همدیگر را به گونه ای دقیق درک کنند به عنوان زوجهای خوشحال کننده شناخته می شوند از این رو متوجه می شویم که تفاهم زناشویی به شناخت دقیق زوجین و ارائه پاسخهای مثبت که شامل اعتماد، صمیمیت و احترام می باشد تأکید دارد و هنگامی که شخص تفاهم زناشویی بالاتری را تجربه می کند اختلالات کمتری را نشان می دهد زیرا که همواره تفاهم زناشویی با کاهش اختلالات روانی و بخصوص اضطراب افسردگی در زوجین همراه است. در تحقیق دیگری در زمینه شناسایی عوامل مؤثر در تفاهم زناشویی مشخص گردید که با افزایش عشق و محبت و صمیمیت بین زوجین تفاهم زناشویی و شادمانی نیز افزایش می یابد ( یونسی، ۱۳۸۸).
۲-۸-تنوع نقش ها در ارتباطات زناشویی
چندین نوع نقش در چندین نوع ازدواج مطرح است : ازدواج پدرسالار، اگرچه زن در بعضی موارد مانند تربیت فرزند قدرت دارد ولی شوهر در ارتباطات مسلط است. ازدواج مادر سالار، مادر در ارتباطات مسلط است این نمونه ازدواج در سطوح طبقات پایین جامعه بیشتر دیده می شود اغلب بخاطر فقدان و یا غیبت پدر است. ازدواج برابرنگر، این نوع ازدواج در سطوح اجتماعی متوسط بیشتر دیده می شود بطوری که افراد در اعمال قدرت سهیم و شریکند. مرد و زن هر دو به یک اندازه مسئول هستند و ازدواج بر پایه همراهی متقابل بنا شده است (نظری، ۱۳۸۹).
چرخه زندگی خانواده
اکستی[۵] (۱۹۸۹) می نویسد : مدل تبادل اجتماعی مورد استفاده در امور زناشویی تعریف معناداری از رضایت زناشویی را ارائه می دهد، انطباق بین آنچه که فرد از زندگی زناشویی انتظار دارد و آنچه که در واقع امر زندگی تجربه می کند اثرگذار است. تحقیقات نشان می دهد که میزان رضامندی زناشویی در مراحل تولد و تربیت فرزندان کاهش پیدا می کند. ازدواج دارای طول عمری است که می توان آن را به سه دسته تقسیم کرد. مرحله نخست ۵ سال اول زندگی زناشویی را در بر می گیرد. معمولاً زوجها در این مرحله رضایت زناشویی بالایی دارند. مرحله دوم زندگی از زمان تولد فرزندان و رشد آنها شروع می شود. در این مرحله پایداری زندگی زناشویی مشخص می شود و همچنین این دوران نیز در اواخر ۴۰ سالگی یا اویل ۵۰ سالگی پدر و مادر به پایان می رسد و این زمانی است که جوانترین فرزند خانواده برای خود زندگی مستقل دست و پا کرده است و بالاخره به مرحله سوم ازدواج می رسیم که زن و شوهر مجدداً با هم تنها می شوند؛ این دوران نیز با مرگ زن یا شوهر به پایان می رسد(سلیمانیان، ۱۳۹۰).
میزان رضایت زناشویی در هر یک از مراحل متفاوت است. هاروک فیلدمن در تحقیق خود در زمینه رضایت زن بر حسب دوره های مختلف زندگی خانوادگی این نتیجه را گرفت که رضایت زن تا زمان مدرسه رفتن بچه ها به تدریج کاهش می یابد و از این دوره به بعد زمانی که فرزندان خانواده را ترک می گویند و همچنین دوره بازنشستگی شوهر، رضایت زن افزایش می یابد. محقق خاطر نشان می سازد رضایت زن و شوهر در دوره های مختلف زندگی زناشویی یکسان نیست و رضایت شوهرها در دوره های مختلف کمتر متغیر است ولی دوره تربیت فرزندان بیشتر اثر منفی روی رضایت زن در ازدواج دارد. از نظر این محقق تربیت فرزندان ایجاد مسئولیت بیشتری برای زن می کند. در این دوره است که زن تا حدودی رفاقت شوهر را از دست می دهد، در نتیجه رضایت وی کاهش می یابد (بلانچ[۶]،۱۹۸۵، ترجمه قراچه داغی،۱۳۸۰).
دانشمندان با در نظر گرفتن سعادت زناشویی این پرسش را مطرح ساختند که آیا تفاوت سنی بالا در میان همسران موجب تغییر در نحوه اندیشه و کردار و در نتیجه ایجاد دشواری ویژه ای در راه خرسندی زناشویی نخواهد داشت؟ تحقیقات آنچنان نتایج قاطعی بدست نداده است؛ لیکن همگی هم نظرند که تشابه سنی هم ارز، بهترین تعادل در زندگی خانوادگی را به دنبال دارد. هر چند دانشمندان در پذیرش اینکه تفاوت وسیع سنی میان زن و شوهر در اکثر موارد همچون عامل زیانمند، بر سلامت خانواده تأثیر می گذارد. جملگی هم داستان هستند(نظری،۱۳۸۹).
با این حال در تعیین مرزهایی که اختلاف سنی نباید از آن فراتر رود وحدت نظر وجود ندارد. عده ای معتقدند تفاوت سنی ۵ تا ۶ سال هستند و عده ای ۳ تا ۴ سال، ولی با وجود همه این اختلافات آنچه مسلم است این است که فاصله وسیع سنی به استواری و پایداری کانون خانوادگی کمک نخواهد کرد. هر چند در مورد میزان تفاوت سنی، هنجاری در دست نیست، پرسشی که با این بحث مطرح می شود بدین قرار است : آیا شکاف سنی همواره موجبات سقوط کیفیت زندگی زناشویی و از هم گسیختگی آن را فراهم می آورد ؟ پاسخ چنین است : حیات خانواده از عناصر متعددی تشکیل می شود که سن زوجین و فاصله آن یکی از آنها است. بنابراین لزوماً در نتیجه یک عامل این حیات در معرض تهدید قرار نمی گیرد و بسیارند افرادی که شکاف سنی زندگی آنان را از همسرشان جدا می سازد، ولی علیرغم آن از زندگی زناشویی موفقی برخوردارند(نظری،۱۳۸۹).
دو نظریه در مورد رضامندی زناشویی، زنانی که با مردانی مسن تر ازدواج کرده اند وجود دارد. دیدگاه روانکاوی که اظهار می دارد رضامندی زناشویی در نزد این زنان به سختی قابل حصول است و متکی به ویژگیهای جنسیتی مرسوم است. در مقابل دیدگاه اجتماعی می گوید که چنین زنانی شانس بهتر یا برابری، برای دستیابی به رضامندی دارند. اگرچه بازنگری اطلاعات نشان داد که اختلافات سنی همسر تأثیر نامطلوبی بر توانایی زنانی که با مردان مسن تر ازدواج می کنند، برای نیل به رضایت زناشویی ندارد ولی شواهدی در دست است که نشان می دهد چنین ازدواجهایی جنبه منفی داشته و بازتابی از دیدگاه روانکاوانه است( نظری، ۱۳۸۹).
- ۱٫ Marital Satisfaction
[۲] . Ellis
[۳] . Roseblse
[۴] . Sappington
[۵] .Occhesty
[۶] .Belanche