از نظر راغب اصفهانی، دین به هر معنای طاعت، جزا و شریعت در قرآن به کار رفته است. راغب می گوید : و الذین یقال للطاعه و الجزاء و استعیر للشریعه. و الذین کالمله « اسم لما شرع الله تعالی لعباده علی لسان الانبیا، لیتوصلوا به الی جوار الله » و لکنه یقال اعتباراً بالطاعه و الانقیاد للشریعه. قال الله تعالی « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ » ( آل عمران : ۱۹) و « وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ » ( نساء : ۱۲۵) ای الطاعه. « وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلَّهِ » (نساء : ۱۴۶) و قوله تعالی « یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ » (نساء، ۱۷۱) و قوله تعالی « أَ فَغَیْرَ دینِ اللَّهِ یَبْغُونَ » (آل عمران : ۸۳) یعنی الاسلام. لقوله « وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ » (آل عمران : ۸۵) « هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ » ( توبه : ۳۳) و قوله تعالی « وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ » (توبه : ۲۹ ). در این معنی، دین مرادف با اسلام است. این معنی موضوع بحث ماست. معنای جزا نیز که خارج از بحث ماست، از کریمه ۳۶ سوره مبارکه « واقعه » به خوبی قابل استنباط است : « فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدینینَ » (واقعه : ۸۶) ای غیر مجزیین ( راغب اصفهانی، ۱۳۶۳، مدخل دین ). از دیگر معانی دین معنی « حال » است. « قال الی اعرابی : لو رأیتنی علی دین غیر هذه » ای حال غیر هذه. و یکی دیگر از معانی دین « حساب » است. به همین جهت، به روز قیامت « یوم الدین » گفته می شود : « مَلِکِ یَومِ الدِّینِ » ( فاتحه : ۳ ) دو کلمه « المدین و المدینه » نیز به معنای « العبد و الامه » آمده است که این معانی نیز در بحث ما نمی گنجد و خارج از بحث ماست.
مطالب یاد شده در مفردات راغب که گزیده ای از مطالب معاجم دیگر نیز هست، به خوبی گویای این است که دین حق از نظر قرآن به آن چیزی اطلاق می شود که شارع مقدس و باری تعالی برای هدایت و راهنمایی بندگان به سوی خود بر زبان و دل انبیا جاری ساخته است. اعتباراً به « طاعت »، « بندگی »، « انقیاد » و « شریعت » نیز دین گفته می شود؛ چون هر یک از اینها با اضافه به آن چیزی که شارع برای هدایت مردم توسط انبیادء فرستاده معنا و مفهوم پیدا می کنند. از این رو، دین به معنای جزا و یا طاعت و یا شریعت نمی تواند مورد بحث ما باشد.
برای یک تعریف منطقی، ما نیاز به دو چیز داریم : اول، جنس که باید یکی از مقولات ده گانه باشد ( طباطبایی، بی تا، ۸۱ و ۸۲ )؛ دوم؛ فصل که باید خصیصه ای منحصر به فرد باشد تا یک تعریف کامل شکل بگیرد ، اما این گونه تعریف ها اگر هم از جنس و فصل حقیقی باشد در مورد حقایق است نه مفاهیم انتزاعی. از آن رو ک جنس و فصل حقیقی ندارند از این قانون مستثنا هستند و نمی توان برای آنها تعریف حقیقی کرد . برای این نوع مفاهیم تنها می توان موضوع را معنا کرد و به عبارتی شرح الا سم و به عبارتی دقیق تر شرح الفظ برای آن در نظر گرفت. کلمه دین اصطلاح خاصی است ؛ هم منشا انتزاع و هم عناصر تشکیل دهنده آن باید به منبع معتبری مراجعه کرد.که این منبع جز قرآن نیست.
دین عبارت است از یک سلسله باورها نسبت به نظام هستی و رفتارها و اعمال ناشی از آن که جهت، کیفیت و ارزششان را از آن باورها می گیرد. بنابراین، اگر باورها و اعتقادات واقعیت داشته باشد و منطبق بر واقعیت خارجی باشد این دین ، دین حق می شود. و ارزش هایی که منطبق و مبتنی بر این است ارزش های حق و احکام آن، احکام صحیح و واجب الاجرا می شود. (طباطبایی، بی تا، ۸۱ و ۸۲)
۲-۱۶- دین از منظر نظریه پردازان ایرانی
۲-۱۶-۱- نظر علامه طباطبایی به دین
علامه طباطبایی در اثر معروف خود شیعه در اسلام تعریفی این چنین از دین ارائه می دهد : « کلیه اعمالی که انسانها در زندگی جمعی و شخصی در مسیر زندگی انجام می دهند و براساس یک نظم و ارتباط می باشد و تحت نظامی است که از آن تخطی نمی کند، در حقیقت از یک نقطه مشخص سرچشمه می گیرد و آن این است که انسان می خواهد یک زندگی سعادتمندانه داشته باشد که در آن می تواند کامروا بوده و نیازمندیهای خود را در جهت بقای وجود به طور کاملتری رفع نماید.
بنابراین مجموع اعتقادات انسانها در زمینه وجود انسانها و مقررات متناسب با این اعتقاد که در مسیر زندگی مورد عمل قرار می گیرد، دین نامیده می شود و اگر انشعابی در دین پدید آید، هر شعبه را مذهب می نامند » ( طباطبایی، ۱۳۶۲ : ۲۰۳).
« از نظر ایشان، نیاز انسان به دین یک امر ضروری است و رابطه این دو ( دین و نیاز انسان ) را چنین مطرح می کند : ۱- انسان یکی از اجزای آفرینش است ۲- دستگاه آفرینش برای انسان، ساختمان مخصوصی تهیه کرده است که زمینه ساز اعمال وی می باشد، ۳- مقتضیات تجهیزات وی، زندگی اجتماعی است، ۴- حیات انسانی، حیاتی است جاودان که با مرگ قطع نمی شود، ۵- انسان باید از راه و روشی در زندگی دنیوی پیروی کند که هم سعادت این سرا را تأمین کند و هم سعادت آن سرای جاویدان را، ۶- راه و روشی که این هدف را دنبال می کند، دین نامیده می شود » (نصری، ۱۳۷۹ : ۱۳۰).
« علامه از زمره دانشمندانی است که دین را امری فطری می دانند. ایشان با توجه به آیه ۳۰ سوره رم، « پس روی را به سوی دین یکتاپرستی قرار ده و حق گرای باش، همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است، آفرینش خدا را دگرگونی نیست این است دین استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند، فطری بودن دین را ثابت می کند و معتقد است که فطری بودن دین به معنای مطابق بودن محتوای آن با نظام خلقت است.
از نظر علامه، اهداف دین عبارتند از : سعادت انسان، اصلاح فطرت، تعادل قوای انسان و هماهنگی میان دنیا و آخرت و ماده و معنا. همچنین ایشان، هدف اصلی دین را در اصلاح حیات اجتماعی می داند و به تبع آن سعادت فردی انسانها را مطرح می کند، اما علامه دین را امری فردی نمی داند. بلکه او دین را در صحنه جامعه می پذیرد و در توجیه نظر خود، آیاتی را از قرآن می آورد، مانند آیه ۲ سوره آل عمران « ای مؤمنان صبر فردی و تحمل اجتماعی ورزیده و با همدیگر همکاری کنید و از خداوند پیروی کنید تا رستگار شوید»
از نظر علامه سعادت واقعی و کامل، جز در اجتما سالم تحقق نمی پذیرد و از همین جاست که اسلام مبانی خود را بر پایه اجتماع بنا نهاده است ( نصری، ۱۳۷۹)
۲-۱۶-۲- دین از دیدگاه مطهری
تاریخ بشری کمتر جامعه ای را سراغ دارد که از دین و باورهای دینی احساس بی نیازی نموده باشد و این بدان سبب بوده است که دین بسیاری از نیازهای روحی و اجتماعی انسانها را برآورده می کرده است و به تعبیر جامعه شناسان دین دارای کارکرد مثبت برای انسانها بوده است. شهید مطهری در این زمینه می گوید : « بشر هم از لحاظ شخصی احتیاج به دین دارد و هم از لحاظ اجتماعی نیازمند دین است. همینقدر که ابدیت به فکر بشر می آید به جهان دیگر پیوند پیدا می کند. این قدرت فکری و تصوری در او احساسات و تمایلات ابدیت خواهی به وجود می آورد. پیدایش اینگونه تصورات وسیع و گسترده و پیدایش اینگونه تمایلات و خواسته های عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی شونده انسان به هیچ وجه جور در نمی آید. تنها چیزی که این احساس و این احتیاج را به صورت کامل و مطمئن تأمین میکند احساسات و عقاید مذهبی و پرستش است » بنابراین می توان گفت دین یکی از نیازهای درونی و به تعبیر شهید مطهری نیازهای فطری بشر است. شهید مطهری بر آن است که کار دین و رسالت دین محور غرایز نیست، تعدیل و اصلاح و رهبری و حکومت و تسلط بر آنهاست: چون غرایز را نمی توان و نباید از بین برد، قهراً در اجتماعاتی که با نام خدا و دین و مذهب برای نابودی غرایز قیام می کنند و خداپرستی را با زندگی، متضاد معرفی می کنند خود این معانی و مفاهیم عالی شکست می خورند و ماتریالیسم و سایر مکتب های ضد خدایی و ضد دینی رواج می گیرد. لهذا بدون تردید باید گفت که زاهد مآبان جاهل هر محیطی از عوامل مهم گرایش مردم به مادیگری می باشند. روح و درونمایه اصلی غالب آثار شهید مطهری فلسفه است و لذا به مقوله دین از نظر فلسفه می نگرد و تعریف او از دین نیز تعریفی فلسفی است آنچه را که او به عنوان مکتب یا ایدئولوژی از آن یاد می کند نیز چیزی جز دین نیست. بنابراین می توان گفت مجموع اندیشه های هماهنگ که با زندگی عملی یعنی با بایدها و نبایدهابستگی داشته باشد یک مکتب می باشد که بر پایه اندیشه های نظری قرار دارد که آن اندیشه های نظری روح آن مکتب به شمار می رود و برای این می گوئیم بر پایه آنها که می گفتیم هر ایدئولوژی براساس یک جهان بینی است و خود جهان بینی نظر درباره جهان است آنچنانکه هست و ایدئولوژی نظر درباره انسان است آنچنان که باید باشد و باید بشود پایه و مایه مکتب همان روحی است که همه را به صورت یک دستگاه و یک مکتب درآورده است و دیگر چیزها به منزله اعضاء و جوارح رئیسه و غیررئیسه است و حتی بعضی به منزله موهایی است که بر پیکر می روید یعنی اینقدر جنبه غیراصیل دارد مانند لازم. غیرلازم و واجب و مستحب و تنها اندیشه ای می تواند روح مکتب را تشکیل دهد که از طرفی پایه جهان بینی آن مکتب باشد یعنی نوعی بینش و دید و ارزیابی درباره هستی باشد و از طرف دیگر آرمان ساز باشد و این همان مطلب است که گفتیم ایدئولوژی هم باید پایه فلسفی داشته باشد و هم پایه یامانی. پس دین علی الاصول برای عمل است اگرچه پیشتوانه ای نظری دارد اما باید دید که دین تا چه میزان و در چه حدودی در زندگی آدمیان مداخله می کند و به بعرات دیگر انتظار آدمیان از دین در چه مواردی باید باشد. شهید مطهری دین را دارای کارکردهایی می داند که مهمترین آنها عبارتند از :
۱٫کارکرد تعیین رابطه انسانها با هم : تنها دین است که می تواند حسن رابطه انسان با خود و حسن رابطه انسان با انسانهای دیگر را تأمین کند هیچ چیزی قادر نیست و نخواهد بود که جای دین را بگیرد.
۲٫کارکرد تعیین معیارهای ارزشهای انسانی : ارزش مذهب این است که ملاکها و معیارهای ارزشی را در انسان احیاء می کند. مذهب نه فقط از راه بهشت و جهنم جبر اخلاق را تحمیل می کند بلکه در اعتقادات انسان چیزهایی از انسانیت را احیاء می کند و به عبارت دیگر انسانیت انسان را به شکل خاصی احیاء می نماید که در پرتو احیای آن تمامی ارزشهای انسانی که امروز واقعاً و عملاً بی معنی است معنای منطقی و دقیق پیدا می کند.
- دین پشتوانه اخلاق و قانون : رکن اساسی در اجتماعات بشری اخلاق است و قانون. اجتماع قانون و اخلاق می خواهد و پیشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است … تمام مقدساتی که اجتماع بشر دارد : عدالت، مساوات، آزادی، انسانیت همدردی، هر چه فکر شما برسد تا پای دین در میان نباشد حقیقت پیدا نمی کند… انسانیت مساوی است با یدن و ایمان و اگر دین و ایمان نباشد انسانیتش نیست. بنابراین از مجموع سخنان مطهری در مورد کارکردهای دین می توان نتیجه گرفت که جز دین، هیچ عامل دیگری نیست که قسمت اعظم تکامل بشریت در ماهیت انسانی خودش را تأمین کند.
اما با همه این کارکردها و قوانینی که دین دارد چرا فرد یا افرادی و گاهی جامعه ای نسبت به دین حالت تنفر و انزجار پیدا کرده و از دین اعتراض می کنند. پاسخ استاد آن است که علاوه بر آلوده بودن محیط زندگی آدمی و هواپرستی که انسان را از خدا دور می کند نحوه تبلیغ مبلغان دینی نیز گاهی اثر معکوس باقی می گذارد. یکی دیگر از موجبات اعراض و روگرداندن از دین جنگ و ستیزی است که برخی از داعیان و مبلغان دینی بی خرد میان دین و سایر غرایز فطری بشر ایجاد می کنند و دین را به جای اینکه مصلح و تعدیل کننده غرایز دیگر معرفی کنند آنرا ضد و منافی و دشمن سایر فطریات بشر معرفی می کنند. شهید مطهری همچنین هر گونه تناقض و مخالفت میان علم و دین را منتفی دانسته و بلکه دین را محرک علم به سوی تحقیق معرفی می کند.
شهید مطهری در این باره می گوید : « برای بشریت هیچ چیز گران تر و مشئوم تر از جدایی دین و دانش نیست این جدایی تعادل اجتماعی بشری را از بین می برد، هم دنیای قدیم، هم دنیای جدید، گاه دچار بی تعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانی مردم گرایش دینی خود را جدا از علم جستجو می کردند این بیماری عمده دنیای قدیم بود همچنانکه بیماری عمده دنیای جدید این است که عده ای در جستجوی علم منهای دین هستند، اکثر انحرافات و بدبختی هایی که بشر امروز را تهدید می کند ناشی از اینست که علم را جدا از ایمان می خواهد، همای سعادت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقاً پی ببرد که به هر دو اصل مقدس نیازمند است، بداند مرغی است که به دو بال نیاز دارد، بالی از دانش و بالی از ایمان ».
از این بیان بدست می آید که دین نه تنها منافی با علم نیست بلکه محرک آن به سوی تحقیق نیز بوده است، اما شهید مطهری اظهار می کنند که در بین مسلمین عده ای دیندار و مقدس مآب به نام دین با حرکات نامعقول، علم را مقابل دین قلمداد می کنند و همین افراد و تندروی، زمینه تقابل علم و دین را فراهم آورده است. حال آنکه اسلام نه عالم بی دین می خواهد نه جاهل دیندار و به نظر استاد جهالت بدتر به اسلام ضربه زده است تا علم. به نظر شهید مطهری زمانی برخی خیال می کردند که اگر تمدن پیشرفت کند جائی برای دین نخواهد بود، اما امروز معلوم شده که پیشرفت علم و تمدن نیازی را که بشر به دین برای یک زندگی خوب دارد رفع نمی کند، بشر هم از لحاظ شخصی احتیاج به دین دارد و هم از لحاظ اجتماعی، انسان علم را در اختیار می گیرد و در هر جهت که بخواهد آنرا به کار می برد اما دین انسان را در اختیار می گیرد و جهت انسان و مقصد او را عوض می کند ( مطهری، ۱۳۷۵).