مبحث دوم: تدابیر اجتماعی جبران دولتی خسارت[۱۷]
۱ -سیستم جبران خسارت غیرتقصیری (تحولات اجتماعی و حقوقی که در زمینه عناصر مسئولیت مدنی به وجود آمد و در برخی از نظامهای حقوقی منجر به حذف تقصیر گردید به ناچار خود را با سیستم تازهای تطبیق داد. این سیستم که به دلیل عدم توجه به ارزیابی شخصی یا نوعی افعال زیانبار و عدم تمرکز جهت احراز تقصیر در اوضاع و احوال حادثه، به سیستم جبران غیرتقصیری مشهور است. اکنون طرفداران قابل توجهی دارد. اجمالاً در این طرح، هدف اعمال مسئولیت مدنی نیست. بلکه هدف جبران زیان به هر نحو ممکن است و به جای رجوع به شخص مسئول، به مبلغی قابل اعتماد و جمعی مراجعه میشود. دیگر به دنبال حقوق و قواعد آن نخواهیم بود بلکه به دنبال بازگرداندن وضع زیاندیده میباشیم. افراطیترین طرحی که بیگمان در تعارض با حقوق مسئولیت مدنی است و سبب افزایش بیمبالاتیها خواهد شد که با تحولات خود، اخیراً تعدیل شده است. فلسفه حاکم بر آن نیازمند بحث دیگری است.[۱۸]
۲-صندوق تضمین خسارت اتومبیل (این صندوق از سال ۱۹۵۱ در فرانسه به وجود آمد تا در موارد بیمه نبودن اتومبیل و متواری شدن مسئول حادثه، خسارت زیاندیده را جبران کند. این نصدوق در واقع جایگزین بیمهگر است که به شرط تابعیت فرانسوی زیاندیده یا یکی از کشورهای جامعه اروپایی و وجود اقامتگاه او در فرانسه یا کشوری که با فرانسه رفتار متقابل دارد، جبران زیان میکند. زیاندیده علیه صندوق طرح دعوی میکند و صندوق تمام دفاعیات را در قبال رفتار زیاندیده خواهد شنید. زیاندیده بایت ثابت کند هیچ را جبرانی برای او وجود ندارد. علاوه بر این شرایط دیگری نیز وجود دارد که در هنگام طرح دعوی، اثبات آنها متوجه زیاندیده خواهد بود که ما از بحث پیرامون آنها فارغ میباشیم.
۳-صندوق تأمین خسارتهای بدنی: به موجب ماده ۱۰ قانون بیمه اجباری مسئولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل اشخاص ثالث مصوب ۲۶ شهریور ۴۷ «برای جبران زیانهای بدنی وارد به اشخاص ثالت که به علت بیمه نبودن وسیله نقلیه، بطلان قرارداد بیمه، تعلیق قرارداد، تعلیق تأمین بیمهگر، فرار کردن و یا شناخته نشدن مسئول حادث و یا ورشکستگی بیمهگر. قابل پرداخت نباشد یا به طور کلی برای جبران خسارتهای خارج از شرایط بیمهنامه (به استثنای موارد مصرح در ماده ۴) صندوق مستقلی به نام صندوق تأمین خسارتهای بدنی تأسیس میشود که به وسیله شرکت سهامی ایران اداره خواهد شد».
اداره این صندوق فعلاً به موجب بند ۶ ماده ۵ قانون تأسیس بیمه مرکزی ایران و بیمهگری مصوب سیام خرداد ۵۰ به بیمه مرکزی ایران واگذار شده است و قانون مورد اشاره از قلمرو عام برخوردار است و «تمام فلسفه وجودی صندوق تأمین خسارت های بدنی در همین نکته خلاصه میشود که عاملیت قانون به هم نخورد و جز همان کسانی که خود قانون خواسته به هر علت از این چتر حمایتی استفاده نکنند (مثلاً متصرفان غیرقانونی وسایل نقلیه موتوری یا رانندگان فاقد گواهینامه رانندگی) از مزایای آن استفاده نمایند. زیرا جامعه نمیتواند نسبت به حقوق زیاندیدگان بیتفاوت بماند و صندوق در موارد نیاز به صرف اثبات ورود صدمه باید به جبران خسارت آنها اقدام کند. در خصوص ماهیت هدف، شیوه جبران و میزان تحمل مسئولیت از سوی این صندوق بحث کمتری شده است[۱۹] و رویههای غلط در نحوه اداره آن و برخورد مراجع قضایی با آن، سبب انحراف این صندوق شده است.
هدف از جبران خسارت، اعاده وضعیت زیاندیده به زمان قبل از ورود خسارت با ارتکاب فعل زیانبار میباشد که این امر با پرداخت مبلغی پول، تحقق مییابد.
این ویژگی با اندازه زیادی متفاوت با حقوق ایران میباشد. به عبارت دیگر در سیستم کامن لا و به تبع آن حقوق انگلستان پرداخت غرامت به پول اولین راه حل ممکن نمیباشد. بطور مثال، در ماده ۳۱۱ قانون مدنی ایران در بحث غصب آمده است که غاصب باید مال مغصوب را عیناً به صاحب آن رد نماید و اگر عین تلف شده باشد، باید ثمن یا قیمت آنرا بدهد. ی…» در ادامه ماده ۳۱۳ اشعار میدارد: هرگاه مال مغصوب مثلی بوده و مثل آن پیدا نشود غاصب باید قیمت … را بدهد …» [۲۰]
یا در موارد ۳۳۸ و ۳۳۱ قانون مدنی در باب اتلاف و تسبیب به لحاظ تلف عین مال و عدم امکان استرداد آن، بدواً مثل و در صورت عدم امکان به لحاظ تعدر رد مثل با ناباب شدن آن،[۲۱] قیمت آن پرداخت میشود.
لذا بطوریکه اشاره شد، پرداخت قیمت به عنوان آخرین ابزار جبران خسارت میباشد. معهذا، قانونگذار، در ماده ۳ قانون مسئولیت مدنی مصوب سال ۱۳۳۹، دست قاضی را باز گذارده و به وی امکان را داده است که طریق و کیفیت جبران آنرا با توجه به اوضاع و احوال قضیه تعیین نماید. بنابراین در جایی که قاضی تشخیص میدهد پرداخت قیمت در همان ابتدا، مناسبترین روش برای جبران خسارت میباشد، میتواند حکم به پرداخت آن نماید. مروری در مواد ۷۵ و ۷۶ کنوانسیون که در مقام سنجش با ارزیابی خسارت در فرض فسخ قرارداد و انجام یا عدم انجام معامله جایگزین اشیاء گردیده قابل استنباط میباشد.
هدف از جبران خسارت، پرداخت غرامت و جبران کلیه ضرر و زیانها یا صدماتی است که خواهان متحمل شده است. همانگونه که لرد بلک برن در تعریف خود از ارزیابی و پرداخت خسارت گفته است: «خسارت باید با پرداخت مبلغی پول صورت بگیرد به گونهای که خواهان را در همان وضعیت قبل از ورود خسارت یا انجام فعل زیانبار قرار دهد»[۲۲]. این عبارت بعدها نیز در پروندههای دیگر تکرار و مورد تأیید واقع شده است. اما اجرای آن در مورد تعهدات قراردادی باید به گونهای باشد که خواهان را در وضعیتی قرار دهد که در صورت اجرای قرارداد در آن قرار میگرفت. حال آنکه اجرای ظاهری این قاعده منجر به نادیده گرفتن قرارداد و قرار دادن خواهان در وضعیتی میباشد که گوئی اصلاً قراردادی منعقد نشده است.
همچنین نباید محدودیتهای مربوط به جبران خسارت را فراموش نمود. بنابراین در مواردی که خسارات وارده ناشی از فعل یا خطای خود خواهان میباشد. با خساراتی که داخل در قلمرو پیشبینی در محدوده مسئولیت مدنی[۲۳] یا نقض قرارداد نبوده و قانون جبران آنرا مقرر ننموده است یا خساراتی که خواهان امکان اجتناب از ورود آنها را داشته است یا خساراتی که بسیار مبهم و ناشناخته است را نمیتوان مطالبه نماید. یکی دیگر از مولفات بنام حقوقی انگلستان، در خصوص تعریف زیان چنین مینویسد: «توصیف موضع زیان شامل هرگونه صدمه یا لطمه به شخص یا شخصیت یا اموال خواهان میشود. مفهوم لطمه یا صدمه به شخص (جسمی یا فیزیکی) واضح است و نیاز به توضیح ندارد. لطمه وارده به شخصیت شامل ایراد لطمه به احساسات، حیثیت ، شهرت میشود. ایراد زیان به اموال خواهان شامل صدمه به اموال خاص و موجود او یا به طور کلی لطمه به دارائی یا وضعیت مالی شخص میباشد که مورد اخیر نیازمند بحث و بررسی است… اما موقتاً میتوان آنرا چنین توصیف نمود: «تفاوت بین ارزش دارائی موجود خواهان و ارزش آن در فرض اجرای تعهدات قراردادی». یعنی اگر قرارداد اجراء میگردید، فلان اندازه به دارائی خواهان اضافه میشد. اینک این نقصان به عنوان ضرور و زیان با خسارت محسوب میشود.
گرچه قاعده اولی آن است که بزهکار مسئول جبران خسارت بزهدیده است، لکن واقعیت نشان میدهد که امور متعددی باعث میشود تمام یا بخشی از خسارت بزه دیده توسط بزهکار جبران نشده باقی بماند. از جمله این امور میتوان به شناخته نشدن بزهکار اشاره کرد که خود ناشی از علل مختلفی همچون ضعف دستگاههای انتظامی و یا قصور و تقصیر ایشان و نیز مهارت و هوش بزهکار در امحای آثاری جرم و عدم اقدام به موقع بزه دیده در شکایت کردن از بزهکار است. همچنین گاه بزهکار شناخته شده است. ولی بنا به عللی همچون عدم کفایت ادله اثبات دعوا، فرار و یا کشته شدن و یا خودکشی بزهکار، طولانی بودن زمان رسیدگی و مهلتدار بودن پرداخت و نیز عدم کفایت درآمد بزهکار، خسارت بزهدیده جبران نمیگردد. مارگری فرای با نقل یک مورد واقعی مینویسد:
مردی در سال ۱۹۵۱ در اثر یک حمله کور شد. پرداخت ۱۱۵۰۰ پوند خسارت به وسیله بزهکاران برای او مقرر گشت. حکم داده شد که هر یک از دو مهاجم که اینک خارج از زندان به سر میبرند، هر هفته پنج شیلیگ بپردازند. بزهدیده باید چهارصد و بیست و دو سال دیگر زندگی کند تا آخرین قسط را بگیرد. این یک طنز تلخ است. آیا میتوانیم به نحو بهتری به بزهدیدگان کمک کنیم؟ [۲۴]
بنا به آنچه بیان شد، اندیشه گسترش مسئولین پرداخت خسارت در نظامهای حقوقی مطرح و تثبیت گردید. این اندیشه ابتدا نه در حقوق کیفری بلکه در حقوق مدنی صورت گرفت و آنچه در این تحول تأثیر شگرف داشت، «عینیسازی» و «جمعیسازی» مسئولیت به علت تحول صنعتی و ماشینی شدن فعالیتهای بشری بود[۲۵].
شاید اولین توسعه در مسئولین پرداخت خسارت با تأسیس و گسترش صنعت بیمه بود. اما بیمه نمیتواند در همه خسارات به خصوص خسارات ناشی از جرائم کارساز باشد. بدیهی است بزهکار بالقوه تنها میتواند مسئولیت ناشی از اعمال غیرعمدی خویش را بیمه نماید و هیچ بیمهگری به خاطر روشن نبودن نوع جرم ارتکابی و ریسک بالا پذیرش بیمه حاضر نیست مسئولیت ناشی از اعمال عمدی دیگران را بیمه نماید. این در حالی است که اکثر جرائم عمدیاند و جرائم خطایی درصد کمی را تشکیل میدهند. از سوی دیگر برخی بزهدیدگان بالقوه نیز تنها نسبت به برخی جرائم همچون جرائم رانندگی و سرقت حاضر به بیمه کردن خود و اموال خودند و به علت قطعی نبودن وقوع جرم و احتمال ضعیف قربانی واقع شدن در سایر جرائم، حاضر به دادن مبلغی به عنوان حق بیمه نیستند.
مبحث سوم: منابع جبران دولتی خسارت در فقه (دلایل جبران از بیتالمال)
مبانی و ادله تکلیفآور
جبران خسارت بزهدیده به هزینه دولت دارای مبانی فقهی تکلیفآور قوی و قویمی است. اصولاً هر کس اندک آشنایی با فقه اسلامی و دین مبین اسلام داشته باشد، میداند که لازم نیست در این زمینه خود را به زحمت انداخت و جستوجو و کاوش بسیار کرد. وقتی معروف است که بیتالمال برای مصالح مهیا گشته است[۲۶] و به قول محقق حلی از بین بردن ریشه منازعه در باب دماء از مهمترین مصالح است ، و وقتی جبران دولتی خسارت بزهدیده دارای اهداف و منافع فراوانی است، روشن است که جبران خسارت بزهدیده جایگاه مهمی در حکومت اسلامی دارد. با وجود این و از میان مبانی مختلفی که میتوان تصور کرد، تنها به سه مبنا اشاره میکنیم: اول جبران خسارت بزهدیده به عنوان یکی از وظایف نهاد حسبه، دوم جبران از طریق زکات و با مبانی تلقی نمودن بزهکار به عنوان بدهکار و یکی از موارد مصرف زکات، و سوم جبران از طریق زکات و با تلق نمودن جبران به عنوان فی سبیلالله.
- حسبه: یکی از واجبات بسیار مهم در اسلام، موضوع امر به معروف و نهی از منکر است. موضوع فوق را از منظر مقام متصدی آن یعنی آمر و ناهی میتوان به دو قسم فردی و حکومتی تقسیم کرد. دانشمندان مسلمان به خصوص برخی فقهای اهل سنت سعی کردهاند نقش دولت را در این زمینه در قالب نهادی به نام حسبه تعریف و تبیین کنند، به همین سبب است که ماوردی – یکی از بزرگترین تئوریپردازان نهاد حسبه – آیه مشهور زیر را سرلوحه بحث خود در احکام حسبه قرار میدهد[۲۷].
ولئکن منکم امه بدعون الی الخیر و بأمرون بالمعروف و ینههون عن المنکر [۲۸]، باید از میان شما دستهای متشکل و همآوا گرد هم آیند که به نیکی و صلاح فرا خوانند، فرمان به شایست دهند و از ناشایست باز دارند.
وظایف نهاد حسبه و متصدی آن یعنی محتسب متنوع و متعدد است و این تنوع به سبب آن است که معروف و منکر به واجبات و محرمات شرعی منحصر نبوده بلکه امور عقلی و حتی عرفی را هم دربر میگیرد. آیتالله منتظری میگوید:
وظیفه محتسب به طور اجمال عبارت از تبلیغ و گسترش معروف و برچیدن منکرات و کارهای ناپسند از جامعه است و ظاهراً منظور از معروف در این باب همه آن چیزهایی است که از نظر عقلی پسندیده است و یا اینکه شرع آن را مستحسن میشمارد مانند واجبات و مستحبات شرعی و پارهای از مباحات که دارای بعضی از جهات راجحه در رابطه با مصالح اجتماعی باشند و منظور از منکر هم به طور مطلق آن چیزی است که عقل یا شرع آن را نمیپسندد مانند محرمات و مکروهات شرعیه و پارهای از مباحات که عرفاً دارای نوع ناپسندی باشد. زیرا چه بسا اموری که ذاتاً حرام نیستند ولکن مصالح اجتماع و امت اسلامی مقتضی آن است که آزادی عمل افراد نسبت به این امور محدود شود.
به همین جهت اموری مانند حمایت از حیوانات بارکش، امور مربوط به اشیای گمشده، جلوگیری از بندآوردن راههای شهر، منع خدمه کشتیها از حمل بار اضافه بر ظرفیت آنها و … از وظایف محتسب به شمار رفته است. با توجه به آنچه بیان شد، میتوان جبران خسارت بزهدیده را از وظایف حسبه به شمار آورد و آن را معروفی دانست که باید آن را اقامه کرد. این امر به خصوص با در نظر گرفتن اهداف و منافع جبران دولتی خسارت بزهدیده بیشتر روشن میشود؛ اموری همچون پیشگیری از بزهدیدگی مجدد بزهدیده، پیشگیری از انتقامگیری بزه دیده و یا بستگان او و پیشگیری از تبدیل شدن بزهدیده به بزهکار.
- جبران خسارت بزهدیده از طریق زکات: بزهکار به عنوان بدهکار: یکی از موارد مصرف زکات، غارمیناند. غارمین بدهکارانی هستند که توان پرداخت دینی را که برعهده آنهاست ندارند. حال حکومت – که وظیفه اصلی در جمع آوری زکات و صرف آنها دارد. میتواند در مورد برخی مجرمان که توان جبران خسارت بزهدیده را ندارند، از محل زکات خسارت بزهدیده را جبران نماید. آیه ۶۰ سوره مبارک توبه چنین است:
انما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین و المولّفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیلالله و ابن السبیل فریضه من الله و الله علیم حکمی[۲۹].
علت اینکه پرداخت زکات برای بدهی غارمین از جمله مبانی تکلیفآوری است که تنها برای امام، تکلیف ایجاد میکند و نه مسئولیت مدنی (ضمان). تغییر لحن گفتار خداوند در آیه شریفه است. زیرا درباره موارد مصرف زکات، برای فقرا و مساکین «لام» که به معنای مالکیت است به کار رفته و برای آزادسازی بردگان (رقاب) واژه «فی». در نتیجه بردگان مالک زکات نیستند. آنگاه بعد از آن میفرماید: «و الغارمین». گرچه بحثی در میان مفسران وجود دارد که آیا «الغارمین» عطف بر «الفقراء» است با عطف بر «الرقاب»، اما ظاهر آیه با احتمال دوم سازگارتر است. لذا بردگان و غارمین مالک مصرف نیستند، بلکه مورد مصرف هستند. یعنی در مورد فقرا و مساکین زکات مال ایشان است. اما در مورد بردگان و غارمین زکات در راه آژادی بردگان و پرداخت بدهی بدهکاران مصرف میشود.
- جبران خسارت بزهدیده از طریق زکات، جبران خسارت به عنوان سبیل الله: یکی از موارد مصرف زکات، «سبیل الله» است و مراد از آن کاری است که مانند ساختن مسجد منفعت عمومی دینی دارد یا مثل ساختن پل نفع عمومی دارد و به طور کلی آنچه برای اسلام نفع داشته باشد، سبیل الله به شمار میرود[۳۰]. سبیلالله هم مانند غارمین و رقاب. از زمره موارد مصرف زکات است و به مالک زکات، زیرا در آیه شریفه دیدیم که در مورد آن تعبیر به «فی سبیلالله» شده است. ضمن اینکه مالکیت در مورد آن نیز بیمعنا جلوه میکند. با توجه به اهداف و فواید بسیاری که بر جبران خسارت بزهدیده مترتب است، میتوان آن را یکی از مصادیق سبیلالله به شمار آورد و از محل زکات به این امر اقدام نمود
با توجه به تعاملات زندگی امروزی ،همواره این امکان وجود دارد که هزینه های درمان و خسارات دیگری که بر زیان دیدگان واردمی شود فراتی از میزان دیه ای و جبرانی باشد که در شرع بیان شده و پیش بینی شده است .در این صورت حکم خسارات زاید بر دیه و مطالبه و اخذ آن چه حکمی دارد ؟ به نظر میرسد که تشریع حکم دیه برای جبران خساراتی است که از ناحیه جانی بر مجنی علیه و خانواده او وارد شده است.لذا عاقلانه به نظر میرسد که با افزایش خسارات بر اساس زندگی امروزی بالاخص یا در نظر گرفتن نرخهای تورمی موجود به همان میزان نیز می بایست حکم دیه و تامین خسارات زیان دیده را تقویم نمود و افزایش داد این امر به حصوص در مواردی هم که بر حسب اتفاقات سیاسی و اقتصادی روز جامعه ،منجر به افزایش و جهش ناگهانی مخارج و تغییر در تقویم خسارات میشود ،بیشتر نمود پیدا می نماید.همانگونه که میدانیم براساس قوانین موجود در حقوق ایران افزایش میزان دیه و تادیه آن از بیت المال همه ساله در اوایل سال به محاکم ابلاغ می شود .در فرضی که بر اسال شرایط ویژه و غیر منتظره بسان شرایطی که در سال جاری (۱۳۹۲)در اوایل سال حاکم بر کشور شد و به طور ناگهانی ،رقم تورم چندین برابر رقمی شد که بر اساس آن احکام پرداختی توسط مقنن تعبیه شده بود ،تکلیف زیان دیده در فرضی که قبل از افزایش فزاینده ارقام تورمی کشور اقامه دعوی نموده و حکم قضایی وی پس از این اتفاق صادر شده باشد چیست ؟در حال حاضر قانونگذار برای این موضوع هیچ تدبیری نیادیشیده است و تکلیف زیان دیده را از باب خسارات حاصله از این افزایش تعیین ننموده است
از طرفی دست محاکم و دستگاه قضا هم در این خصوص از باب اینکه بتوانند خواسته خواهان و متضرر را به استناد قاعده لاضرر و سیره عقلا تفسیر عقلایی نمایند بسته است، چرا که قانون در این خصوص نص صریح دارد [۳۱]و از آنجایی که سیستم حقوقی در ایران در خصوص صدور اکثریت آراء ،استناد به قوانین موجود می باشد و در موارد خیلی جزئی صدور رای را به تفسیر شحص قاضی گذاشته است (بر خلاف حقوق کامن لا که استناد به عقل و تفسیر موردی ،ملاک صدور رای توسط قضات میباشد)به نظر میرسد که در این خصوص قسمت قابل توجهی از حقوق زیان دیده جبران نشده باقی میماند .در صورتیکه حتی قطع نظر از روش حقوقی کامن لا در نحوه صدور آراء (که به صورت موردی و موضوعی میباشد )بااتکاء و استناد به قاعده فقهی “لاضرر”و مستندا به قاعده عقلانیت ،صدور و اجرای رای با توجه به آخرین تغییرات جامعه ،امری واضح و مبرهن و کاملا منطقی است .
دیشه گذر از بیمه نیز فراهم شود و در این میان نگاه ها به سوی دولت متمرکز شده است.
گفتار چهارم: اهداف و فواید جبران دولتی خسارت
در مباحث قبلی دیدیم که دو هدف عمده در مسئولیت بزهکار نسبت به جبران خسارت بزهدیده وجود دارد. یکی ناظر به بزهکار است که عبارت است از پیشگیری از جرم و اقدامات زیانبار وی و دیگری ناظر به بزهدیده است که عبارت از ترمیم خسارت و بازگرداندن وی به وضیعت پیش از ارتکاب جرم است. اما ببینیم اهداف و فواید جبران دولتی خسارت چیست؟ امور مختلفی را میتوان نام برد: از جمله بهبود وضع بزهدیدگان، پیشگیری از انتقامگیری بزهدیده و یا بستگان او، پیشگیری از تبدیل شدن بزهدیده به بزهکار، کاهش رقم سیاه بزهکاری (به علت لزوم اعلام وضوع جرم از طرف بزهدیدگان برای بهرهمندی از جبران دولتی خسارت) و در نتیجه سیاستگذاری بهتر در زمینه مسائل کیفری و در نهایت میتوان به تشویق افراد به پیروی از توصیهها و اقدامات پیشگیری وضعی اشاره کرد.
این امر به خصوص با توجه به چالشهای فراروی این اصل بیشتر روشن میشود. بدیهی است جبران دولتی خسارت ممکن است به امور زیر بینجامد: فرار بزهکار از پرداخت خسارت به بهانه اعسار، جدیت نداشتن بزهدیده در اقامه دعوی علیه بزهکار و درخواست تعقیب وی، کمرنگ شدن نقش پیشگیرانه مسئولیت مدنی بزهکار، جدیت نداشتن بزهدیده در دفاع از خویش، رواج خودزنی و خودبزهدیدگی، تحمیل هزینه سرسامآور بر بودجه عمومی و بیتالمال و تشویق بزهدیدگان به اغراقگویی و بزرگنمایی پدیده مجرمانه صورت گرفته.[۳۲]
علاوه بر این، خسارتدیدگان جامعه به بزهدیدگان منحصر نمیشوند و دولت در این میان اگر خواسته باشد به جبران خسارت همگان بپردازد، خزانه عمومی تهی میشود و اگر خواسته باشد تنها خسارت بزهدیدگان را مورد توجه قرار دهد، آیا چنین امر ترجیح بلامرجح نیست. اما با کمی تامل میتوان گفت که «نفع دولت در پرداخت غرامت به زیاندیده تأمین میشود.
یعنی در اینجا نمیتوان گفت که دولت تنها به واسطهی حمایت از حقوق زیاندیده و برقراری عدالت توزیعی دست به پرداخت غرامت به افراد میزند و با افزایش این رویه کم کم خزانه دولت تهی می شود، بلکه پرداخت غرامت از سوی دولت به زیاندیده، عاملی برای رسیدن وی به منافع والاتر است مثلاً وقتی دولت به تهیهی مسکن برای افراد بیسرپناه دست میزند، قصدش نفع عمومی و دولتی است زیرا افراد با داشتن خانه، کمتر به ارتکاب جرم دست میزنند و یا حتی بیمار میشوند پس دولت مبالغ کمتری صرف نیروی پلیس یا درمان می کند.
پس، عدم پرداخت غرامت فقط صرفهجویی کوتاه مدت است در حالیکه، در درازمدت این عدم پرداخت منجر به وقوع نتایج زیانباری خواهد شد که هزینههای هنگفتی را به دولت تحمیل میکند.
در نظریهی مطروحه بین تأملات اجتماعی گوناگون، ارتباط مستقیم وجود دارد به صورتی که عدم حمایت دولت از قشر زیاندیده باعث جرم زایی، رشوه خواری و نهایتاً فساد اجتماعی خواهد شد که رفع فساد اجتماعی خود مستلزم صرف هزینه های هنگفتی است که در دراز مدت دولت را با مشکل مواجه میسازد حال آنکه هرگاه دولت گسترهی نظام حمایتی خود را گسترش داده و به یاری زیاندیده بشتابد در دراز مدت مجبور به صرف هزینهی بهبود اجتماع و رفع فساد نخواهدبود.
نظریه های ماقبل درواقع نظریه های عدالت محور هستند , حال آنکه در نظریه ی حاضر , دولت از پرداخت غرامت به عنوان ابزاری استفاده می کند که این ابزار می تواند برای وی دارای عواید اقتصادی و یا سیاسی باشد .
اصولا هر دولتی که تشکیل می شود , همواره در پی تحکیم پایه های قدرت خویش و کسب مشروعیت بیشتر در میان شهروندان است و به هر اقدامی جهت حفظ نظام سیاسی خود دست می یابد . در چنین دیدگاهی دولت با ارائه ی خدمات بیشر به شهروندان و از جمله غرامت به زیاندیدگان , سعی در کسب مشروعیت و بقای خود می نماید و به تمام افراد صرفه نظر از میزان استحقاق آنها , حمایتها یاجتماعی عرضه می دارد . در چنین دیدگاهی ممکن است دولت با مشکلات اقتصادی فراوانی روبرو شود.