اندازه گیری هویت
پیش از این، به برخی سوابق تجربی در قلمرو هویت اشاره شد. در اینجا برخی از یافتههای پیشینه ای را که به اندازهگیری هویت شخصی پرداختهاند، مرور میکنیم.
بهطور عمده، دو نوع اندازهگیری در مورد هویت به کار گرفته شده است: مصاحبه و پرسشنامه (شوارتز، ۲۰۰۱).
مارسیا (۱۹۶۶) با توسل به مصاحبه نیمه ساختدار، افراد را در یکی از پایگاههای چهارگانه هویت قرار داد. قلمروهایِ مورد آزمون شامل شغل، مذهب، و سیاست بود.
گروتوانت و دیگران (۱۹۸۲، نقل از آلیسون و شولتز،۲۰۰۱)، استدلال کردند که هویت صرفاً به مؤلفه ـ های ایدئولوژیکی یا قلمروهای شغل، مذهب، و سیاست محدود نمی شود. این پژوهشگران اظهار داشتند که مهم است فرایند اکتشاف و تعهد را در روابط بین شخصی در چهار قلمروِ دوستی، روابط با غیرهمجنس، نقش جنسی، و تفریح مشخص کرد.
آرچـر (۱۹۸۲)، فلوم[۱](۱۹۹۴)، میلمان۲(۱۹۷۹) از این که قلمرو ایدئولوژیکی برای اندازهگیری هویت در اوایل دوره نوجوانی به کار رود، انتقاد کردند. از نظر این مؤلفان، هویت روابط بین شخصی در این دوره مهم است (آلیسون و شولتز،۲۰۰۱).
برزونسکی (۱۹۸۹) بر اساس الگوی سبک هویت، مقیاس خودگزارشدهی را تدوین کرده است (فهرست سبک هویت۱) که مشتمل بر چهار مقیاس است که سه مقیاس این فهرست، سه سبک هویتی را اندازهگیری
میکنند. مقیاس مستقل چهارم، مقیاس تعهد است.
آدامز (آدامز، بنیون[۲]۲، و هاه۳، ۱۹۸۹، آدامز، ۱۹۹۸)، بر مبنای چهارچوب اریکسونی، مقیاسی (مقیاس عینیِ پایگاه هویتِ من۴ـ OMEIS) را برای اندازه گیری چهار مقوله، هویت موفق، معوق، بازداشته و پراکنده، در سه قلمرو ایدئولوژیکی (شغل، مذهب، و سیاست) ساخت، که در نسخه تجدیدنظرشده ((OMEIS-II قلمروهای بین شخصی (دوستی، رابطه با غیرهمجنس، نقشهای جنسی، و تفریح) بدان افزوده شد. نسخه تجدید نظرشده از ۲۴ سؤال به ۶۴ سؤال تبدیل شد که هم هویت ایدئولوژیکی و هم هویت بین شخصی را اندازهگیری می کند.
بالسیترری۵(بالسیترری، بوش ـ راسناگل۶و گیسینگر۷، ۱۹۹۵)، مقیاس ۳۲ مادهای را فراهم کرد (پرسشنامه فرایندِ هویت من۸ـ EIPQ) که ابعاد اکتشاف و تعهد را در هشت قلمرو حرفه، سیاست، مذهب، ارزشها، خانواده، دوستی، رابطه با جنس مخالف، و نقشهای جنسی اندازه گیری میکند. مقیاس نمرههای جداگانه ای برای اکتشاف هویت و تعهد هویت به دست می دهد.
یک ردیف از مقیاسها، هویت من را بهطور کلی میسنجند (برای مثال، تان و دیگران، ۱۹۷۷). برخی دیگر مقیاسهایی هستند که تحول رواناجتماعی را بر اساس نظریه اریکسون میسنجند و زیرمقیاس هویت را با خود دارند (برای مثال، روزنتال و دیگران، ۱۹۸۱).
در باب اندازه گیری هویت در اوایل نوجوانی باید خاطر نشان ساخت که گرچه الگوی پایگاه هویت[۳](مارسیا، ۱۹۶۶) تاکنون پراستفادهترین بسط تجربی نظریه اریکسون بوده است اما بهرهگیری از این الگو در اوایل نوجوانی مناسب نیست؛ زیرا نوجوانان فرایند تحول هویت را تازه آغاز میکنند (آرچر، ۱۹۸۲) و بر اساس هیچ شیوه نظامداری که توسط یک مقیاس پایگاه هویت تشخیص داده شود، به اکتشاف نمیپردازند و احتمال ندارد که تعهدات هویتی بادوامی در آنها تحول پیدا کرده باشد. مطالعات مربوط به پایگاه هویت در بررسی فرایند تثبیت هویت در اواخر نوجوانی و بزرگسالی موفق بوده است و مقیاسهای پایگاه هویت تعدادی از حیطههای محتوایی مرتبط با اواخر نوجوانی و بزرگسالی همچون ترجیحات سیاسی، باورهای مذهبی، انتخابهای حرفهای و سبکهای رابطه را میسنجند اما مرتبط بودن این حیطهها با اوایل نوجوانی مورد سؤال قرار گرفته است (برای مثال، آرچر و واترمن۱، ۱۹۸۳، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۹). برای مثال، در مطالعهای که آرچر (۱۹۸۲) در نمونهای از نوجوانان دوره راهنمایی و دبیرستان انجام داد، به این نتیجه دست یافت که بیشتر شرکتکنندگان (خصوصاً نوجوانان کم سنتر) فعّالیّت هویتی کمی از خود نشان میدهند.
آلیسون۲۱[۴]و شولتز۲(۲۰۰۱) در بازنگری یافتههای آرچر مشاهده کردند که حیطههای محتوایی که در مقیاسهای پایگاه هویت سنجیده میشوند، همچون انتخاب حرفهای، باورهای مذهبی و ارزشهای شخصی، احتمالاً برای نوجوانان در اوایل نوجوانی مناسب نیستند. مقیاسهایی که انسجام و سردرگمی کلّی هویت را میسنجند، برای بررسی فعّالیّت هویتی در اوایل نوجوانی مناسبترند (شوارتز و دیگران، ۲۰۰۵). چنین مقیاسهایی شاخصهایی از انسجام هویت و سردرگمی هویت را فراهم میآورند و بنابراین، بررسی میزان غلبه انسجام هویت را بر سردرگمی هویت امکانپذیر میکنند و بیشتر منعکسکننده دیدگاه اریکسون هستند تا پایگاه هویت (شوارتز و دیگران، ۲۰۰۹). اگرچه مقیاسهای اریکسونی و پایگاه هویت در اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی ارتباط تنگاتنگی دارند (شوارتز، ۲۰۰۷)، مقیاسهای اریکسونی بهطور منحصر به فردی برای اندازهگیری وهلههای اولیه فعّالیّت هویتی در اوایل نوجوانی مناسباند. اتکا به مقیاسهای پایگاه هویت که برای نوجوانان بزرگتر و بزرگسالان بیشتر مناسباند، تا حدودی موجب این فرض بوده است که فعّالیّت در حیطه تحول هویت در اوایل نوجوانی بهوقوع نمیپیوندد (نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۹). با توجه به مطالب مطرح شده، در پژوهش کنونی از یک مقیاس کلّی هویت برای سنجش متغیرهای انسجام و سردرگمی هویت سود جستهایم.
۲ـ۲ـ۲ تحول رفتاری
کلیه تغییرات نوجوانان در قلمروهای جسمانی، شناختی و رواناجتماعی، آنها را آماده میسازد که رفتارهای جدیدی را طیّ گذارشان از کودکی به بزرگسالی آزمایش کنند. این آزمایشگری بهنوبهخود به آنها کمک میکند که تحولشان را در این قلمروها سازگارتر کنند. مخاطرهجویی در دوره نوجوانی، شیوه مهمّی است که نوجوانان از طریق آن هویت خود را شکل میدهند، مهارتهای تصمیمگیری جدید خود را امتحان میکنند و سنجشهایی واقعی از خود، دیگران و جهان به دست میآورند. این گونه رفتارهای اکتشافی در دوره نوجوانی، طبیعی است و نوجوانان به این آزمایشگری و کسب تجربه در مورد نتایج تصمیمگیریهایشان در موقعیتهای متفاوت نیاز دارند اما گاهی ظرفیت خود را برای این که از عهده موقعیتهای جدید برآیند، بیش برآورد میکنند و این رفتارها پیامدهای جدّی برای آنها و جامعه خواهد داشت، در چنین مواقعی با رفتارهای مشکلآفرین روبهرو هستیم (انجمن روانشناسی آمریکا، ۲۰۰۲).
در سطوری که در پی میآیند، به ترتیب به تعاریف و مفهومپردازیهای رفتار مشکلآفرین، تفاوتهای جنسی و تحولی در رفتار مشکلآفرین، تأثیر عوامل درونشخصی (هویت) بر رفتار مشکلآفرین و در نهایت اندازهگیری رفتار مشکلآفرین خواهیم پرداخت.
۱٫ Flum, H. | ||
۲٫ Meilman, P. W. | ||
- Identity Style Inventory 4.Objective Measure of Ego Identity Status ۷٫ Geisinger, K. F
۲٫ Bennion, L. D. | ۵٫ Balistreri, E | ۸٫ The Ego Identity |
۳٫ Huh, K. | ۶٫ Busch-Rossnagel, N. A | Process Questionnaire |
۱٫ Waterman, A. S. | ||
۲٫ Allison, B. N. |
- Schultz, J. B.