فصل دوم: بررسی اختصاصی جرم اخفا و امحای آثار و ادله جرم
در این فصل به بررسی جرم اخفا و امحای آثار و ادله مثبتهی جرم از منظر حقوق جزای اختصاصی میپردازیم. در این راستا و در جهت تحقق این هدف از عنصر مادی و معنوی و قانونی جرم مذکور صحبت میکنیم، مجازات آن را مورد مداقه قرار میدهیم و نهایتاً به تطبیق و پیاده نمودن نهادهای نوین قانون جدید مجازات اسلامی در این جرم، همت میگماریم.
گفتار نخستی جرم امحا و یا اخفای آثار و ادله جرم
در کنار عناصر تشکیل دهندهی خاصِ هر یک از جرایم که برحسب نوع جرم تغییر می کند (عناصر اختصاصی)، جرایم به طور کلی دارای عناصر تشکیل دهندهی مشترکی (عناصر عمومی) هستند که اختصاص به هر یک از آنها ندارد. در واقع، به لحاظ حقوقی، برای آنکه فعل انسانی جرم به شمار آید، باید، نخست، قانونگذار این فعل را جرم شناخته و کیفری برای آن مقرر کرده باشد (عنصر قانونی)، دوم، عمل یا ترک عملِ مشخص، به منصهی ظهور و بروز یا کمینه به مرحله فعلیت برسد (عنصر مادی)، سوم، عمل با علم و اختیار ارتکاب یافته باشد.[۱]
ما نیز به همین ترتیب در این گفتار به بررسی و معرفی عنصر قانونی جرم اخفا و یا امحای آثار و ادله مثبتهی جرم میپردازیم.
بد نیست در این مقام، اشارهای کوتاه به مادهی ۲، قانون جدید مجازات اسلامی، مصوب ۱/۲/۱۳۹۲ بیاندازیم و بنگریم که قانونگذار در این ماده، اصل قانوننی بودن جرم و مجازات را چگونه تقنین نموده است. مادهی ۲ قانون مذکور چنین تقریر مینماید:
«هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است، جرم محسوب می شود.»
متن اولیهی این ماده چنین نوشته شده بود: «جرم، فعل یا ترک فعلی است که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است و هیچ فعل یا ترک فعلی را نمیتوان جرم دانست مگر آن که در قانون برای آن مجازات در نظر گرفته شده باشد.»
این مقرره با ایراد و اشکال شورای نگهبان مواجه شد. به نظر میرسد این ایراد ناشی از وجود اصل ۱۶۷ قانون اساسی باشد؛ چرا که شورای نگهبان نمیخواسته با تصویب این ماده، بدین شکل، دست قاضی را در رجوع به منابع فقهی بسته نگه دارد. تصویب ماده بدین شکل، اغیراد اصل قانونی بودن جرم و مجازات را درپی خواهد داشت. چرا که با توجه به عبارات مبهم، محمل و قابل تفسیر اصل ۱۶۷ قانون اساسی، جمع این اصل و آن ماده بدین صورت میگردد که اگر، فعل یا ترک فعلی در قانون جرم شناخته نشود تکلیف چیست؟ در اینجا، مجرای عمل و تمسک به اصل ۱۶۷ میباشد و اجرا و عملی ساختن این اصل، به منزلهی جرم انگاری عملی است که در قانون مجازات، جرم شناخته نشده.[۲]
در قانون مجازات اسلامی یک ماده به موضوع جرم انگاری اخفا و یا امحای آثار و ادله جرم پرداخته است. این ماده، دایرهی شمول وسیعی دارد و موارد و مصدایق زیادی را دربرمیگیرد که یکی از آنها، همین امحا و اخفا است.
مادهی ۵۵۴ قانون مجازات اسلامی، مصوب سال ۱۳۷۵، در این خصوص چنین بیان میدارد: «هر کس از وقوع جرمی مطلع شده و برای خلاصی جرم از محاکمه و محکومیت، مساعدت کند از قبیل این که برای او منزل تهیه کند یا ادله جرم را مخفی نماید یا برای تبرئهی مجرم، ادله جعلی ابراز کند، حسب مورد به یک تا سه سال حبس محکوم خواهد شد.
تبصره- در موارد مذکور در مادهی ۵۵۳ و این ماده، در صورتی که مرتکب از اقارب درجه اول متهم باشد. مقدار مجازات در هر مورد از نصف حداکثر تعیین شده، بیشتر نخواهد بود.»
گفتار دوم: عنصر مادی جرم اخفا و یا امحای آثار و ادله جرم
برای عنصر مادی جرم عدهای از حقوقدانان ۳ جزء را متصور شده اند و بیان نموده اند که عنصر مادی جرم از کنار هم آمدن این۳ جزء تشکیل می شود.
به نظراین عده، اولین و نخستین جزء عنصر مادی، عبارت است از رفتار فیزیکی، که با توجه به توصیفی که قانونگذار از هر جرم کرده است، می تواند فعل اعم از کردار یا گفتار و یا ترک فعل باشد.اکثر جرایم نیز از این نوع میباشند. لیکن برخی از جرایم با عدم انجام کاری که قانون بر عهده یک فرد مکلف گذاشته است ارتکاب مییابند. به عنوان نمونه این موارد میتوان، عدم قبول یا رسیدگی به شکایت یا تظلم از سوی مقامات قضایی موضوع مادهی ۵۹۷ قانون تعزیرات و یا گزارش نکردن جرایم مالی توسط روسا، مدیران یا مسئولان سازمانها مصنوع مادهی ۶۰۶ قانون تعزیرات.[۳]
دومین جزء به نظر این عده، مجموعهی شرایط و اوضاع و احوالی است که مقنن، وجود و یا فقدان آنها را برای تحقق جرم ضروری میداند. به عبارت دیگر، برای تحقق هر جرمی، فعل یا ترک فعل باید در شرایط خاصی رخ داده باشد که این شرایط ممکن است مربوط به جرم، قربانی، زمان و مکان ارتکاب جرم و یا هر چیز دیگری باشد. به علاوه، این شرایط ممکن است ایجابی و وجودی و یا، سلبی و عدمی باشند. به عبارت دیگر، گاه مقنن وجود شرایطی را برای تحقق جرم خاصی ضروری دانسته است و گاه عدم آن را لازم میداند.
سومین جزیی که برای تکمیل عنصر مادی جرم لازم است، وقوع نتیجه مشخص شده از سوی مقنن میباشد. بدون تحقق این نتیجه، جرم تام رخ نخواهد داد و مرتکب تنها ممکن است به شروع به ارتکاب جرم محکوم شود. بدیهی است، تحقق جرایمی که مقنن آنها را مطلق و نه مقید به نتیجه خاص دانسته است، نیازی به جزء سوم عنصر مادی ندارد. این جرایم بدون نیاز به منتیج شدن فعل یا ترک فعل به نتیجه خاص، به وقوع میپیوندند.[۴]
ما هم به همین ترتیب به بررسی عنصر مادی جرم اخفا و یا امحای آثار و ادله جرم میپردازیم.
بند نخست: رفتار فیزیکی جرم اخفا و یا امحای آثار و ادله جرم
منظور از رفتار فیزیکی در جرم اخفا و یا امحای آثار و ادله جرم، رفتاری است که از مرتکب سر میزند و منتج به نتیجه مورد نظر، یعنی خلاصی مجرم از محاکمه و محکومیت می شود. مادهی ۵۵۴ از لفظ مساعدت استفاده نموده و مصداق های مذکور در ماده را با قید از قبیل، آورده است. بنابراین دایرهی شمول ماده بسیار گسترده است.
در این که این جرم بتواند به وسیلهی انجام یک «فعل» صورت بپذیرد، هیچ شک و شبههای وجود ندارد. اما آیا این جرم می تواند به صورت ترک فعل نیز محقق گردد؟
در پاسخ به این پرسش باید معنای «ترک فعل» توجه نماییم، ترک فعل در حقوق کیفری چه معنا و تعریفی دارد؟
عدهای از حقوقدانان، در مقام تعریف ترک فعل ابراز داشته اند که ترک فعل، به معنی امتناع از ایفای تکلیفی است که موضوع حکم قانونگذار بوده است. به دیگر سخن، در جرمی که با ترک فعل محقق می شود، عنصر مادی جرم، امتناع از عملی است که نفس آن قطع نظر از آثاری که ممکن است به وجود آورد، مقصود قانونگذار بوده است.[۵]
برخی دیگر از حقوقدانان، برای ترک فعلی که جرم تلقی گردد چهار شرط ذکر کرده اند که عبارتند از وجود وظیفهی قانونی تخلف شده از آن، رابطه سببیت میان ترک فعل و نتیجه حاصله از جرم، توانایی تارک بر انجام فعل و چهارم، وجود عنصر معنوی، دالّ بر حصول نتیجه به وسیلهی ترک فعل را ذکر نموده اند.[۶]
به نظر میرسد، تعریف نخست، جامع و مانع باشد و عناصر برشمرده شدهی دوم تا چهارم، در تعریف دوم، مستغرق در همان وظیفهی قانونی باشد.
قانون جدید مجازات اسلامی در مادهی ۲ مقرر می کند:
«هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است، جرم محسوب می شود.»
با تدقیق و تبیین این ماده به یک نتیجه مهم نایل میشویم و آن این است که وقتی قانونگذار میگوید هر رفتاری که ترک آن در قانون مجازات داشته باشد جرم است، پس بالضروره میبایست این ترک فعل، در ذات امر، یک تکلیف مبنی بر انجام دادن کاری باشد که از عدم انجام آن، تارک، مستحق مجازات میگردد.
در قوانین نیز با استقرایی کلی در آنها میتوان به این نتیجه رسید که قانونگذار، در پارهای اوقات مجازات مساعدت در خلاصی مجرم از محاکمه را در حقِ تارک نیز تحمیل نموده است. مادهی ۱۰۶ از قانون سابق آیین دادرسی کیفری یکی از مصادیق این جرم را بدین گونه مقرر میکرد:
«هر گاه متهم، نوشتههای خود را که موثر در کشف جرم است به وکیل خود یا شخص دیگری سپرده باشد، قاضی می تواند آنها را حسب مورد در حضور وکیل یا آن شخص بررسی نماید و در صورت استنکاف از ارائه آنها، مستنکف به مجازات مقرر برای خلاصی متهم از محاکمه محکوم خواهد شد.»
اما پرسش مهمی که میتوان مطرح نمود این است که آیا، عدم شهادت دادن مصداقی از جرم اخفای ادله جرم هم محسوب می شود یا خیر؟ به عبارت دیگر، اگر شخصی از ادای شهادت امتناع نماید، آیا میتوان او را به جرم اخفایِ ادله جرم مورد پیگرد و تعقیب قرار داد؟
تبصرهی یکم مادهی ۲۰۴ قانون جدید آیین دادرسی کیفری، مصوب ۴/۱۲/۱۳۹۲ در این ارتباط مقرر می کند:
«در صورتی که شاهد یا مطلع برای عدم حضور خود عذر موجهی نداشته باشد، جلب می شود. اما در صورتی که عذر موجهی داشته باشد و بازپرس آن عذر را بپذیرد. مجدداً احضار و در صورت عدم حضور، جلب می شود.»
بنابراین و با توجه به این ماده، نخستین ضمانت اجرای عدم حضور برای ادای شهادت، جلب شاهد میباشد. اما این ماده مقرر نمی کند که در صورت جلب و عدم ادای شهادت از سوی شاهد، چه آیندهای در پیش روی وی قرار خواهد گرفت؟
تبصرهی مادهی ۲۱۲ همان قانون، پاسخ این پرسش را داده است. مطابق این تبصره:
«بازپرس، مکلف است از شاهد یا مطلع علت امتناع از امضاء، اثر انگشت یا ادای شهادت را بپرسد و پاسخ را در صورت مجلس قید کند.»
با تدقیق در مفاد این ماده، به نظر میرسد، که نمیتوان هیچگونه ضمانت اجرای کیفری خاصی برای عدم ادای شهادت مقرر کرد.
[۱] اردبیلی، محمدعلی، حقوق جزای عمومی، میزن، چاپ بیستم، ۱۳۸۹، جلد نخست، ص ۱۲۵٫
[۲] شامبیاتی، هوشنگ، حقوق جزای عمومی، انتشارات مجد، چاپ اول، ۱۳۹۲، جلد نخست، ص ۲۰۸٫
[۳] میرمحمد صادقی، حسین، جرایم علیه اشخاص، میزان، چاپ نهم، ۱۳۸۹، ص ۲۴٫
[۴] میرمحمد صادقی، حسین، همان، ص ۲۵٫
[۵] اردبیلی، محمدعلی، حقوق جزای عمومی، جلد اول، چاپ بیست و چهارم، ۱۳۸۹، میزان، ص ۲۱۰٫
[۶] میرمحمد صادقی، حسین، جرایم علیه اشخاص، چاپ نهم، میزان، ۱۳۸۹، ص ۴۳٫