محرکهای درونی و بیرونی متعددی سازمانها را بر توانمندسازی کارکنانشان ترغیب نموده است. مهمترین محرکهای درونی عبارتند از:
الف) بهرهوری
هر گاه از کیفیت و بهرهوری سخن به میان میآید، برنامه های توانافزایی در زمره اجزای تفکیک ناپذیر موضوع قرار میگیرد. ارتباط توانمندسازی و بهرهوری سازمانی را میتوان یک ارتباط دوسویه تلقی کرد. بدین ترتیب که تحلیل مسئولیتها، تعیین وظایف و اختیارات و بهبود سطح دانش تخصصی کارکنان برای انجام مسئولیتهای تعریف شده، نهتنها به ارتقای توانکاری سازمان و نهایتاً بهبود بهرهوری خواهد انجامید؛ بلکه کارکنان را از یک مدل ذهنی انعطافپذیر و پویا که همواره پذیرای ایدهها و راهحلهای جدید خواهند بود، نیز برخوردار میسازد. از طرف دیگر، برنامه های تواناسازی موجب تغییر در مسئولیت مدیریت و کارکنان نیز میگردد. زمانی که توانایی کارکنان افزایش مییابد، سبک مدیریت از نظارت نزدیک به سمت نظارت هدایتی و تفویضی تغییر مییابد. این تغییر سبک، باعث تغییر در مسئولیت پذیری کارکنان میگردد، چرا که آنان با آزادی عملی که در انجام کارها به دست میآورند، خلاق و خود مدیر میگردند و این همان حلقه گم شدهای است که در ایجاد بهرهوری سازمانی میبایست مورد توجه قرار گیرد(هداوند و صادقیان، ۱۳۸۶)
کانتر معتقداست که نهنتها عملکرد سازمانی با توانمندسازی دیگران بالا میرود، بلکه بهرهوری جامعه نیز با افزایش سطح مهارتها ارتقا مییابد(فرهنگی و اسکندری، ۱۳۸۲).
ب) ایجاد تحول در سازمان
توانمندسازی کارکنان برای انجام اقداماتی فراگیر در زمینه تغییر و تحول، مستلزم تحول سازمانی است. تحولات درون سازمانی بزرگ به ندرت بدون مساعدت افراد رخ میدهد، اما اگر کارکنان احساس کنند فاقد قدرتند، عموما به این امر کمک نمی کنند. اینجاست که توانمندسازی معنی مییابد. یکی از مهمترین مبانی تحول سازمانی، بکارگیری مدل مشارکت در توانمندسازی است. مشارکت در برنامه های تحول سازمانی مختص نخبگان یا افراد سطح بالای سازمان نیست؛ بلکه باید به طور وسیعی در سراسر سازمان گسترش یابد. افزایش مشارکت و توانمندسازی از عمدهترین اهداف اصلی و ارزشهای والای حوزه تحول سازمان بوده اند(پاکطینت و فتحی زاده، ۱۳۸۷). این مبانی تحول سازمان، هم در عمل و هم از طریق تحقیق، اعتبار خود را ثابت نموده است تحقیقات مربوط به پویاییهای گروهی، در دهههای ۱۹۴۰و ۱۹۶۰ رشد فزایندهای یافت. این تحقیقات ثابت نمود که مشارکت و دخیلشدن در امور مورد علاقه بیشتر افراد بوده، توانایی بهبود عملکرد و ارائه راهحلهای بهتری را برای مشکلات موجب می شود و پذیرش تصمیمات از جانب افراد مشارکتکننده را بیشتر مینماید. این تحقیقات روشن ساخت که چنین پویاییهای گروهی، مقاومت در برابر تغییر را کاهش، تعهد به سازمان را افزایش و سطح فشار روانی راتقلیل، لذا افراد احساسات بهتری را ابراز می کنند. مشارکت نیرویی قدرتمند است، لذا مورد علاقه افراد میباشد و به طور قابل ملاحظهای عملکرد فردی و سازمانی را بهبود میبخشد. برای توانمندسازی، باید به افراد قدرت داد .این مهم از طریق اختیاردهی به افراد برای مشارکت، اتخاذ تصمیمات، ابراز عقیده، اعمال نفوذ و همچنین مسئولیتدهی به آنان محقق می شود به همین علت است که مشارکت، شکل موثری از توانمندی است .مشارکت، توانمندسازی را افزایش میدهد و توانمندسازی نیز در عوض عملکرد و سلامت فردی را بهبود میبخشد (همان)
ج) امنیت شغلی
در زندگی سازمانی، امنیت شغلی از جمله مسائلی است که کارکنان سازمانها را به خود مشغول میسازد و بخشی از انرژی روانی و فکری سازمانها صرف آن میگردد. در صورتی که کارکنان به سطح مطلوبی از آسودگی خاطر دست یابند، با فراغ بال، توان و انرژی فکری و جسمی خود را در اختیار سازمان قرار می دهند و سازمان نیز کمتر دچار تنشهای انسانی میگردد. وقتی بحث امنیت شغلی مطرح میگردد، موضوع رسمی شدن و تضمین حقوق و مزایا در ذهن تداعی می شود. در صورتی که در دنیای امروز، امنیت شغلی در گرو رسمی شدن و استخدام مادام العمر نیست بلکه تواناسازی کارکنان محور امنیت شغلی است. منظور از امنیت شغلی این است که سازمان موجبات تواناسازی فرد را فراهم کند، به طوری که از نظر تخصصی و توانمندی، سازمان وابسته به فرد شود و در بیرون نیز به تخصص و توانمندی فرد نیاز باشد و این مستلزم آن است که سازمانها بستر لازم را فراهم کنند، تا کارکنان از ابعاد مختلف بالندگی لازم را کسب کنند(سلطانی، ۱۳۷۹)
همچنین محرکهای بیرونی و محیطی متعددی وجود دارد که از نظر نویسندگان و پژوهشگران، توانمندسازی کارکنان را در سازمان ضروری نموده است. مهمترین محرکهای بیرونی عبارتنداز:
الف) تأثیر فناوری بر محیطهای کاری
امروزه، فناوری جایگزین مشاغل تکراری شده است. این ابزارها تغییرات شدیدی در نوع مهارت های مورد نیاز افراد و اعضای سازمانها ایجاد کرده است. بدیهی است برای رویارویی با چنین چالشی، کارکنان باید توانمند شوند یعنی در تمامی جهات رشد نمایند)پاکطینت و فتحی زاده، ۱۳۸۷).
ب) ضرورت انعطافپذیری سازمانها
در شکل سنتی سازمانها با ساختار سلسله مراتبی و قدرت متمرکز در راس هرم، تغییرات عمدهای در حال رخ دادن است. به اعتقاد بسیاری از مدیران عالی، در محیطی که شدت رقابت جهانی و فناوریهای نوین از ویژگیهای آن به شمار میآید، دست بر داشتن از کنترل متمرکز باعث افزایش انعطافپذیری سازمانها خواهد شد. در این میان، توانمندسازی کارکنان بهترین فلسفه عدم تمرکز است)همان)
ج) افزایش انتظارات مشتریان
امروزه دامنه توقعات مشتریان در مورد کیفیت، قیمت و خدمات بسیار وسیع گردیده و وظیفه ای دشوار را بر سازمان تحمیل کرده است به گونهای که اگر سازمان از عهده برآوردن این توقعات بر نیاید، بازار را از دست داده و مشتریان برای دریافت محصول و خدمات بهتر به سمت سازمانهای رقیب خواهند رفت. آگاهی از سلیقه تنوع مشتریان و اجابت خواسته های آنان، در اختیار داشتن منابع انسانی توانمند، را ایجاب می کند(همان)
د) قوانین و مقررات دولتی
در فصل نهم قانون مدیریت خدمات کشوری، توانمندسازی کارکنان در مواد۵۸ و ۶۲ مورد تأکید قرار گرفته است. ماده ۵۸ بیان میدارد که سازمان موظف است به منظور ارتقای سطح کارایی و اثربخشی دستگاههای اجرایی، نظام آموزش کارمندان دستگاههای اجرایی را به گونهای طراحی نماید که همراه با متناسب ساختن دانش،مهارت و نگرش کارمندان با شغل مورد نظر، انگیزه های لازم را در جهت مشارکت مستمر کارمندان در فرایند آموزش تأمین نماید به نحوی که رابطهای بین ارتقاء کارمندان و مدیران و آموزش برقرار گردد و از حداقل سرانه ساعت آموزشی بر اساس مقررات مربوطه در هر سال برخوردار گردند)همان)
پیشنیازهای مورد نیاز برنامه های توانمندسازی کارکنان
از دیدگاه کلیفورد[۱] توانمندسازی کارکنان مستلزم سه پیشنیاز است “رفتارهای حرفهای”، “سبک رهبری” و”محیط” این پیشنیازها بستر لازم برای موفقیت برنامه های توانمندسازی را فراهم میآورند. همراه با این پیشنیازها، عدم تمرکز قدرت و پاداش مبتنی بر عملکرد نیز میتوانند به صورت مکمل برنامهها عمل کنند(جلالى جواران و جلالى جواران، ۱۳۸۹)
ویژگیهای حرفهای :
رفتارهای حرفهای کارکنان همانند زمین حاصلخیزی است، که آماده کشت میباشد. رفتارهای حرفهای، پیشنیاز توانمندسازی کارکنان است. کارکنان باید به این احساس برسند که کارشان با ارزش است. آنان باید به عنوان عضو یک تیم، آماده بر عهده گرفتن مسئولیتها و پاسخگویی باشند. آموزش، ارشاد و راهنمایی، تعلق حرفهای و شبکهسازی از جمله رفتارهای حرفهای راهبردی برای توانمندسازی میباشند که در زیر مختصرا به آن میپردازیم:
۱) آموزش : آموزش، نوعی دانش و شناخت کلی به افراد میدهد تا بعنوان عضوی از یک تیم در تغییر یک سیستم فعالانه ایفای نقش نمایند که شامل فنون رهبری، مهارت های حل مشکل، ارتباطات و آماده سازی کارکنان می شود
۲) ارشاد : اشاره به راهنماییهایی دارد که افراد با تجربه به افراد کم تجربه ارائه می دهند تا بیاموزند و رشد کنند. (مربیگری)
۳) تعلق حرفهای : افراد باید به حرفه خود عشق بورزند و تعلق حرفهای باعث رشد شخصیتی افراد شده و ابزاری را برای شکلهی به رفتار آنان فراهم می کند.
۴) شبکهسازی : تجلی ارتباطات درون سازمانی هستند نه سلسله مراتب، شبکه های واقعی شبکه های هستند که در محیط واقعی سازمان و نه در نمودار سازمانی شکل میگیرند، شبکه ها باعث تبادل سریع اطلاعات و بازخور در بین افراد شده و بر عزت نفس آنها میافزاید(پاکطینت و فتحیزاده ،۱۳۸۷)
۲) محیط : کارکنان به توانمندی دست نخواهند یافت مگر آنکه نیازهای اساسیشان در محیط کار ارضاء شود. و فرهنگی وجود د اشته باشد که به ارزشهایی چون اعتقاد متقابل، مشارکت فراگیر، کار گروهی و ریسکپذیری بها دهد(همان منبع)
۳) سبک رهبری: در ادبیات جدید مدیریت رهبری را هنر توانمندسازی دیگران مینامند و مدیران توانمند به خوبی میدانند که توانمندی و موفقیت آنها در گرو توانمندی و موفقیت گروه کاری آنهاست. چنین مدیرانی به عنوان یک هادی، مباشر، تسهیلکننده و مربی عمل می کنند و سعی می کنند کارکنان را از وابستگی به سمت عدم وابستگی و فراتر از آن، وابستگی متقابل(وابستگی مدیر و سازمان به آنها) سوق دهند(همان منبع).
[۱] kellyford