استراتژی به عنوان تلفیقی از تحلیل و فرایند
رگنر بین شکلگیرى استراتژى در مرکزیت سازمان و پیرامون آن تمایز قائل مى شود. فرایندهاى شکل گیرى استراتژى در مرکزیت سازمان گرایش به این دارند که قیاسی باشند و بر سطح کسب و کار و فعالیتهاى بهرهبردارانهاى چون طرحریزى، تحلیل و امور تکرارى استاندارد متمرکز شوند. فرایندهاى شکل گیرى استراتژى در پیرامون سازمان تمایل به این دارند که استقرایى باشد و از فعالیتهاى کاوشىاى چون آزمون و خطا، آزمایش، شناخت غیر رسمى و رویکردهاى اکتشافى بهره گیرند. استراتژىهاى پیرامونى در شرایط عدم اطمینان زیاد مبهم و تعریف نشده هستند. پیرامون سازمان به جاى گزارشها و پیش بینىها بر دانش خود تکیه مىکند و فعالیتهاى آن نوعى جست وجوى کاوشى هست (Nieboer, 2011, P. 671).
دو گانگی بارز بین ابعاد مرکزی و تحلیلی تدوین استراتژی (برنامه ریزی استراتژیک) و ابعاد پیرامونی و خلاق آن (تفکر استراتژیک) این برداشت را ایجاب می کند که این دو رویکرد با یکدیگر سازگار نیستند، امّا از دیدگاه برخی از نظریهپردازان، در خلق استراتژی هر دو نگرش ضروری هستند. تفکر استراتژیک و برنامهی استراتژیک به صورت برجسته به هم وابسته هستند و برای شرکت به صورت فرایندهای تکمیلی عمل میکنند. تفکر استراتژیک و برنامه استراتژیک در طی زمان به صورت پیوسته اتفاق میافتد. اگر ادراک و خلاقیت با فعالیت کمی و تحلیلی ادغام شود، تفکر استراتژیک میتواند به صورت مؤثر عمل کند. نویسندگان این رویکرد این گونه استدلال میکنند که استراتژی باید هر دو دیدگاه و رهیافت را برای رسیدن به بهترین نتایج با هم ادغام کند. هرچند برخی از نویسندگان این رویکرد، تأکید بیشتری بر ادراک داشته اند، ولی پیشنهاد میدهند که باید تعادلی بین استراتژی به عنوان تحلیلی ومنطقی و استراتژی به عنوان هنر برقرار باشد (Osh Annassy, 2003, P. 53).
نقش مدیریت دانش در رویکرد
در این رویکرد، دانش صریح و دانش ضمنى دو نوح دانش مجزا نیستند. دانش کاملاً به عمل گره خورده است. در این نگاه، دانش ضمنى در تملک افراد است و دانش سازمانى برآمده از دانشهاى ضمنى فردى است که از طریق انواع فرایندهاى اجتماعى سازى در سراسر سازمان انتشار مىیابند. چون استراتژی باید مزیت فرصتهای موجود را حفظ و تاثیر تهدیدهای اصلی را کاهش دهد، این کار تنها به وسیله دانش تحلیلی درست و کامل از محیط ( فرصت ها و تهدیدها) امکان پذیر است. متفکران استراتژیک در تفسیر، تجزیه و تحلیل و به کارگیری دانش ماهر بوده و میتوانند دانش را در بیش از یک روش مرتب کنند و در نتیجه گزینههای بیشتری را برای دستیابی به اهداف تعیین شده ایجاد میکنند. همچنین دانش جدید از طریق به کارگیرى بینشهاى ضمنى یا ذهنى، شهودها و گمانه زنىهاى اعضاى سازمان و نیز فراهم کردن فضایى براى آزمون و کاربرد آنها خلق مىشود.
تحلیل
تفکر استراتژیک به عنوان واکنشی نسبت به تغییرات فزاینده محیط پیرامون سازمانهای کنونی محسوب میشود. بهرهگیری از مدیریت دانش با هر رویکردی به تفکر استراتژیک امری ضروری و اجتنابناپذیر است. برخی از نویسندگان مفهوم تفکر استراتژیک را به عنوان مفهومی عام برای هرگونه تفکر درباره استراتژی به کار بردهاند و آن را زیرمجموعهی مدیریت استراتژیک به شمار میآورند. اینان معتقدند هرگونه تفکر برای تدوین استراتژی سازمان، تفکر استراتژیک به شمار میآید. پورتر در رویکرد خود برای تدوین استراتژی از مفهوم عنوان تفکر استراتژیک استفاده میگیرد و معتقد است تفکر استراتژیک شامل تحلیل و تبیین شرایط صنعت و تعیین جایگاه شرکت در آن است، به گونهای که حداکثر بازدهی برای شرکت حاصل شود.
برخی دیگر از نویسندگان تفکر استراتژیک را به عنوان مفهومی خاص به کار میبرند و آن را فکر کردن به شیوهای خاص میدانند. (Chen, 1994: 42) این نویسندگان به شناسایی عناصر و ویژگیهایی تفکر استراتژیک پرداختهاند که خلاقیت، تفکر سیستمی، چشم انداز برای آینده و نگاه کل نگر به عنوان مهمترین مؤلفههای تفکر استراتژیک مطرح شده است.
انواع سازمانها به منظور بقا و توسعه خویش و انطباق با تغییرات محیط رقابتی پیرامون نیازمند تدوین و اجرای استراتژیهای اثربخش هستند. از آنجا که دانش و فرایندهای دانش بطور گسترده با عملیات، ساختار، فرهنگ و اهداف سازمان پیوند خورده است، لذا یک استراتژی مؤثر و کارآمد به نظام مدیریت دانش نیاز دارد که فهم عمیقی از قلمرو دانش و چگونگی استفاده از آن در سازمان ایجاد کند.
۲-۴- عوامل فرایندی تفکر استراتژیک
۲-۴-۱- نیت استراتژیک
۲-۴-۱-۱- نیت استراتژیک:
یکی از ملاحظات اساسی که باید هنگام تعیین جایگاه استراتژیک سازمان مدنظر قرار گیرد، میزان به مبارزه طلبیده شدن سازمان در راه تحقق اهداف واقعی خود میباشد. اگر فرایند طرحریزی استراتژی محدود به وضعیت موجود سازمان باشد، سازمان قادر به تحقق اهداف طرحریزی استراتژیک نخواهد بود. توانمندیهای موجود در سازمان و منابع موجود برای این گسترش کفایت نمی کنند، برای حرکت دادن سازمان به سوی جایگاه والاتر و شاید هم جایگاهی غیرقابل تصور، نیاز به یک چالش وسیع خواهد بود. به اعتقاد «هامل» و «پراهالاد» نیت استراتژیک، موقعیت مطلوب رهبری را تجسم میکند و معیاری را تعیین میکند که سازمان از آن به منظور ترسیم آیندهی پیشرفت خود استفاده خواهد کرد. شرکت «کماتسو» کار خود را برای تحت پوشش گرفتن شرکت «کاتربیلار» آغاز کرد. شرکت «کنون» درصدد برآمد تا شرکت «زیراکس» را شکست دهد. شرکت «هوندا» تلاش کرد تا به شرکت «فورد» دوم تبدیل شود (شرکت فورد پیشگام در صنعت اتومبیلسازی بود). تمامی این موارد نمونههایی از نیت استراتژیک است. نیت استراتژیک چیزی فراتر از آرزوی صرف آزاد و بدون محدودیت است. بسیاری از شرکتها دارای نیت استراتژیک بلند پروازانهای میباشند، با این حال نمیتوانند به اهداف خود دست یابند.
۱- مفهوم نیت استراتژیک همچنین یک فرایند مدیریتی فعال را در بر میگیرد. این فرایند شامل موارد زیر است:
– تمرکز توجه سازمان بر جوهرهی پیروز شدن
– برانگیختن افراد از طریق آگاه ساختن آنها از ارزش هدف
– فراهم کردن شرایط مشارکتهای فردی و گروهی
– حفظ شور و اشتیاق از طریق فراهم کردن تعاریف عملیاتی جدید در صورت تغییر شرایط
– استفادهی دایمی از نیت به منظور هدایت تخصیص منابع (۶۴: ۱۹۸۹)
۲- هامل و پراهالد عبارت نیت استراتژیک را به منظور بیان این موضوع ابداع کردند. نیت استراتژیک شکل خاصی از رهبری را اقتضاء می کند و معیاری را برای اندازه گیری میزان رشد در اختیار سازمان قرار میدهد. نیت استراتژیک فرایند مدیریت فعالی را در بر میگیرد که شامل احساس ضرورت یک کار خاص برای سازمان، تمرکز و توجه سازمان به کسب پیروزی و ایجاد انگیزه در کارکنان از طریق فعالیتهایی نظیر:
ـ تدوین برنامه رقابتی در تمام سطوح از طریق استفاده گسترده از اطلاعات رقابتی
ـ استخدام کارکنانی با مهارت های لازم جهت استفادهی مؤثر از آنها و ایجاد فضای مناسب برای کارمندان و تیمهای کاری
ـ تخصیص منابع از طریق استفاده هماهنگ از نیت سازمان
ـ ارائه وقت کافی به سازمان برای تحلیل هر چالش قبل از دیگری
ـ ایجاد نقاط عطف آشکار و بررسی مجدد مکانیزم ها برای رسیدن به پیشرفت و حصول اطمینان از بررسی داخلی و تقویت پاداش رفتارهای مناسب
۳- رویکرد نیت استراتژیک به جای اینکه فرصتهای صنعت را با منابع موجود وفق دهد، کارکنان سازمان را تشویق مینماید تا به دنبال اهداف بلندمدت باشند. نیت استراتژیک تلاش می کند به جای جستجوی برتریهایی که مدتهاست سازمان با آن مشغول است به یادگیری سازمانی که روشهای جدید که برتریهای امروزه را نشان میدهد بپردازد و به جای تخصیص منابع به واحدهای محصول- بازار و سرمایهگذاری به تواناییهای اصلی و محوری کارکنان که برای توسعهی محصول اصلی در تلاشند خواهد پرداخت و در نهایت به جای جستجوی بسیار زیاد جهت تناسب برقرار کردن بین سازمان و محیط، به نیت استراتژیکی که هدف او وفاداری کارکنان به سازمان است، میرسد.
۴- نیت استراتژیک بحث استراتژی را از سطح رشته کاری به سطح سازمان تغییر میدهد. پراهالد و هامل به استفاده از واحد رشته کاری استراتژیک به عنوان مبنای اصلی تجزیه و تحلیل استراتژیک انتقاد می کنند. به نظر آنها وابستگی گسترده به واحدهای رشتهکاری استراتژیک باعث شده است ساختار سازمان به محصولات روزمره رشتههای کاری در قالب عبارات محصول/ بازار وابسته شود. منابع در سطح رشته کاری توزیع میشود و موضوع ایجاد شایستگیهای محوری در ورای رشتههای کاری به فراموشی سپرده می شود. حاصل استبداد واحدهای رشته کاری استراتژیک، عدم سرمایهگذاری در شایستگیهای و محصولات محوری، حبس کردن منابع در سطح رشته کاری و محدود شدن نوآوری بوده است. آنها برای رفع این مشکل پیشنهاد میکنند که باید فناوری و مهارتهای تولیدی به صورت شایستگیهای محوری با یکدیگر ترکیب شوند، به طوری که باعث توانمندی واحدهای رشته کاری در تطابق با محیط در حال تغییر گردند، باید معماری استراتژیک جدیدی را که اجازه ساختن شایستگی درونی را میدهد جایگزین ساختار سنتی واحدهای رشته کاری استراتژیک کرد. راههای شناسایی شایستگیهای محوری عبارتند از:
اولاً، شایستگی محوری توان دستیابی به طیف از بازارها را ایجاد می کند، ثانیاً شایستگی محوری باید به مشتری کمک کند که احساس کند از محصول نهایی سازمان متنفع شده است و ثالثاً رقبا نباید توان تقلید از شایستگیهای محور سازمان را نداشته باشند. شایستگی محوری، به ویژه آنهایی که در حوزه یادگیری گروهی قرار دارند، مبتنی بر دانش بوده و آنهایی که اجرایی هستند نیز می تواند بهبود یابد.
۵- مفاهیم نیت استراتژیک و شایستگی محوری چالش عمدهای را در الگوی استقرار ساختار رقابتی صنعت نمایان میسازد. حمله اصلی به اهمیت ساختار صنعت به عنوان منبع عملکرد عالی مالی به وسیله نیت استراتژیک صورت گرفته است. مشخصات ساختار صنعت عامل تعیین کنندهی عملکردهای متفاوت سازمانها نیست، بلکه قابلیتها و منابع داخلی به کار گرفته شده به وسیله سازمانها، آنها را از یکدیگر متمایز میسازد.
۳- نیت استراتژیک، خط مشی کلی را تعیین میکند، فرصتهای بازاری در حال ظهور را تشخیص میدهد و از کارکنان حمایت میکند. «بویسوت» معتقد است که این مفهوم در شرایط عدم قطعیت محیطی، ارزش خاصی دارد. نیت استراتژیک به الگویی که به طور شهودی شکل گرفته است یا گشتالت (که بعضی آن را بینش مینامند) متکی است. این الگو به نیت استراتژیک، یکپارچگی و انسجام میبخشد. نیت استراتژیک موجب گرایش ساده اما قوی میشود. همهی کارکنان شرکت به طور شهودی میتوانند این گرایش را داشته باشند، از آنجا که این گرایش واضح است، لذا برخلاف وجود آشفتگی میتوان آن را با هماهنگی در بلندمدت تعقیب کرد. «هامل» و «پراهالاد»، مفاهیم دوگونه «کشش» و «اهرم» را به بحث خود افزودند. آنها کشش را از لحاظ لفظی به شرح زیر تعریف کردند: کشش عبارت است از عدم تناسب بین منابع (یک شرکت) و آرمانهای (آن). (۷۸: ۱۹۹۳). از یک طرف، شرکتهای زیادی را میتوان یافت که از موهبت منابع برخوردارند، اما فاقد «کشش» کافی در آرمانهای خود هستند. از طرف دیگر شرکتهایی را میتوان مشاهده کرد که دارای پایگاهای منابع ناکافی میباشند، اما آرمان بسیار متعالی (یعنی فراوانی کشش در آرمانها) آنها را به حرکت درمیآورد. این همان چیزی است که به شرکتهای کوچک اجازه میدهد تا شرکتهای غول پیکر بزرگ را جذب کنند. اما کشش به تنهایی کافی نیست. شرکتها همچنین باید بیاموزند که چگونه یک پایگاه محدود منابع را به عنوان اهرم مورد استفاده قرار دهند. این کار را میتوان به شیوههای مختلفی انجام داد. بعضی از این شیوهها به شرح زیر میباشند:
۱- متمرکز ساختن مؤثر منابع در یک نقطهی مرکزی استراتژیک
۲- انباشتن مؤثر منابع با استخراج دانش از تجربه و استقراض منابع سایر شرکتها (مثل برقراری ارتباط با عرضهکنندگان عمده برای بهرهبرداری از نوآوریهای آنها)
۳- تکمیل یک منبع بامنبع دیگر برای خلق ارزش بالاتر از طریق ترکیب کردن آنها و موزون ساختن توسعهی محصول، تولید کالا یا خدمات و ارسال (تحویل)، بازاریابی و زیر ساخت خدماتی گسترده.
۴- نگهداری منابع در صورت امکان، از طریق بازیافت مواد و جذب منابع سایر شرکتها (مثلاً از طریق وسوسه کردن یک رقیب برای جنگیدن با یک دشمن مشترک)
۵- بازپسگیری منابع از بازار در کوتاهترین زمان ممکن
[۱] – Gary Hamel
[۲] – Prahalad
[۳] – Strategic Intent