۲-۲-۱ تاریخچه آموزش عالی در جهان
بدون شک بررسی و کنکاش در چگونگی پیدایش و ظهور دانشگاهها در ایام قدیم و ظریف شدن در تاریخ تحول آنها، هم به لحاظ سازمانی و اداری که تعیین کنندۀ چارچوب و صورت اجتماعی آن است و هم به لحاظ بسط و گسترش شناختعلمی که محتوای فرهنگی آنها را آشکار میسازد، از اهمیت فراوانی برخوردار است.
تأسیس مدارسی برای آموزش عالی از نظر سنت فرهنگی ریشه در تمدنهای ایران، مصر، یونان باستان، رم و برخی نقاط دیگر دارد. با این حال تاریخ دانشگاههای نوین از مراکز آموزشی قرون وسطی آغاز میشود. در طی قرون ۱۲ و ۱۳ میلادی تعدادی دانشگاههای اروپایی در رشتههای حقوق، الهیات و پزشکی دایر شدند و هنوز هم در بین بزرگترین دانشگاههای دنیا وجود دارند. دانشگاه بولونیا در حوزۀ حقوق فعالیت داشت، دانشگاه پاریس در الهیات شهره بود و با مهاجرت تعدادی از دانشجویان سبب تأسیس دانشگاههای اکسفورد و کمبریج در انگلستان شد. فارغالتحصیلان دانشگاههای انگلیس نیز در سالهای بعد اولین دانشگاهها را در مستعمرات آمریکای شمالی ایجاد کردند و به تدریج دانشمندان دیگری نیز سنتهای آموزش عالی اروپا را به آمریکا بردند (محسنی ۱۳۷۸: ۳۷۰).
اولین دانشگاهها صورتی از اتحادیههایی داشتند که مرکب از دانشجویان و مدرسین بودند و فرمان تأسیس خود را از پاپها، امپراطوران و پادشاهان دریافت میکردند. این دانشگاهها در اداره خود مستقل بودند و دانشجویان و مدرسین به اتفاق رؤسای دانشگاه را انتخاب میکردند و به بهای استقلال ناچار بودند هزینههای خود را تأمین کنند. اما از آنجا که مدرسین میبایست حقالزحمههای خود را دریافت کنند لازم بود که خشنودی دانشجویان را فراهم کنند. اولین دانشگاهها علاوه بر نداشتن ساختمان ثابت، اموال آنها نیز بسیار محدود بود و سرنوشت آنها در گرو دانشجویان ناراضیای بود که میتوانستند به شهر دیگری رفته و محل جدیدی در آنجا تأسیس کنند. برای مثال تاریخ دانشگاه کمبریج زمانی آغاز میشود که تعدادی دانشجویان از آکسفورد به آنجا نقل مکان کردند و پیش از آن هم آکسفورد از مهاجرت دانشجویان از دانشگاه پاریس بوجود آمده بود (محسنی،۱۳۸۶: ۲۲۸).
فاضلی (۱۳۸۳) دانشگاه را نهادی پویا و متغیر میداند که همگام با تحول ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و معرفتی تغییر کرده است. وی از این منظر، شکلگیری و تحول نقشها، کارکردها و ساختارهای نهاد آموزش عالی در جهان را در سه دوره تفکیک میکند. در هر یک از سه دورۀ تاریخی، آموزش عالی و دانشگاه معنا و تعریف متمایزی پیدا کردهاند. نخست دورۀ رنسانس مابین سدۀ چهاردهم تا هجدهم، دوم عصر صنعتی از اواخر سدۀ هجدهم تا ربع آخر قرن بیستم و سوم عصر اطلاعات و دانش که دورۀ معاصر را شامل میشود. در دورۀ نخست که مرحلۀ شکلگیری[۱] نام دارد، دانشگاه در ابتدا بر مبنای آموزههای متافیزیکی و مذهبی مسیحیت شکل میگیرد. با شروع انقلاب معرفتی و فرهنگی رنسانس در سدههای شانزده و هفده دانشگاه به سوی آموزههای انسانگرایانه[۲] تحول پیدا میکند. در مرحلۀ دوم با ظهور خرد مدرنِ جهانی و آموزهها و نیازهای عصر روشنگری، انقلاب صنعتی، انقلاب دموکراتیک و ظهور دولت- ملتهای مدرن، دانشگاه، تربیت شهروندان مدرن، دموکراتیک، خردگرا، سکولار و ناسیونالیست را که در چارچوب ارزشهای ملی دولت- ملتهای اروپایی عمل و رفتار میکنند، عهدهدار میشود. در این دوره که تا دهۀ ۱۹۷۰ ادامه مییابد، الگوی سنتی نظام ارزشهای دانشگاهی در جهان شکل میگیرد، اما بعد از دهۀ ۱۹۷۰ با رخداد پدیدههایی همچون انفجار دانش، ظهور فنآوریهای ارتباطی و اطلاعاتی، ظهور جامعۀ دانشمحور و جامعۀ فردی شده و … جهان وارد مرحلۀ تازۀ مابعد مدرن شد و در این شرایط جدید دانشگاهها در حال تبدیل شدن به مؤسسات خدمات عمومی هستند و نهاد آموزش عالی دورۀ انتقالی را پشت سر میگذارد (فاضلی، ۱۳۸۳: ۸-۷). آموزش عالی اگرچه در طول تاریخ تأسیس خود در خدمت ملتها به جهت علماندوزی، پیشرفت و ارتقای سطح دانش بوده، لکن خود در طی ادوار گذشته تا به امروز دستخوش تغییراتی ژرف چه به لحاظ کمی وچه به لحاظ کیفی شده که پرداختن به یک بعد از ابعاد آن مطالعات بسیاری را میطلبد، این مطالعه نیز در صدد است به یک بعد از ابعاد کمی آموزش عالی که همانا افزایش تعداد دانشجویان به آموزش عالی با تأکید برگرایش زنان به آن است، بپردازد.
– Formative Phase
– Humanistic