آسیبشناسی شناختی یکی از حوزه هایی است که اختصاصاً به جنبه های شناختی- رفتاری هراس اجتماعی پرداخته است. اگر چه برخی از نخستین معیارهای هراس اجتماعی بر نبود مهارت های اجتماعی در افراد مبتلا تأکید داشتند، اخیراً معیارهای شناختی به نقش محوری تحریفهای فکری معین مانند بیکفایتیهای ادراک شده و ترس از ارزیابی منفی در این افراد روی آوردهاند. همچنین الگوی هراس اجتماعی با درهمکرد برخی از این ویژگیها با یکدیگر و مفاهیم برگرفته از پردازش اطلاعات، پیش بینی دقیقتری را فراهم کرده اند (طاهری فر، ۱۳۸۹).
بیشتر تحقیقاتی که به بررسی مکانیسمهای زیربنایی اضطراب اجتماعی پرداختهاند عوامل شناختی متعددی از قبیل ارزیابی، توجه، حافظه و تفسیرهای دارای سوگیری را مطرح نموده اند (کیمبریل، ۲۰۰۸). در خلال بررسیهای مکانیسمهای زیربنایی کلارک و ولز در سال ۱۹۹۵، توجه متمرکز بر خود افزایش یافته را به عنوان اصلیترین عامل نقصهای عملکردی مربوط به اضطراب اجتماعی مطرح کرده اند. افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی هنگام ورود به موقعیتهای هراسناک اجتماعی تمایل دارند که توجه شان را به سمت خود برگردانند. از اینرو توجه متمرکز بر خود باعث ایجاد تداخل در پردازش اطلاعات میگردد (ولز و پاپاجورچی، ۱۹۹۸).
ولز (۲۰۰۷) معتقد است که توجه متمرکز بر خود افزایش یافته، در افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی باعث می شود که آنها بیش از پیش بر علائم جسمانیشان متمرکز شوند و در نتیجه تصویر تحریف شده ای را نسبت به خود، از دید مخاطب بیرونی در ذهنشان تصور کنند. این عوامل رویهم رفته باعث افزایش اضطراب آنها میگردد. کلارک و ولز (۱۹۹۵) توجه متمرکز بر خود در افراد مبتلا به این اختلال را از طریق خودآگاهی از ۳ تجربه متمایز مشخص میسازند ۱- افکار منفی درباره خود و موقعیت ۲- تصاویر ذهنی تحریف شده در این مورد که فرد به نظر دیگران چگونه میرسد ۳- واکنشهای جسمانی ناخوشایند مانند ضربان قلب بالا. در واقع زمانی که افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی با موقعیتهای هراسناک اجتماعی روبهرو میشوند، توجه به خود و دسترسی به افکار و احساسات ناخوشایند در آنها افزایش مییابد. این خود آگاهی مفرط باعث نقصهای عملکردی قابل مشاهده در موقعیتهای اجتماعی می شود.
همچنین نظریه های شناختی فرض می کنند که پردازش اطلاعات به طور جدی در تداوم اختلالهای خلقی و اضطرابی دخالت دارند (هینریچ و هافمن، ۲۰۰۱). به طور کلی این طور به نظر میرسد که افراد مضطرب به طور انتخابی اطلاعات تهدید کننده را پردازش می کنند. با این وجود، این مسأله هنوز نامشخص باقی مانده است که آیا افراد مضطرب تنها زمانی به طور انتخابی اطلاعات را پردازش می کنند که محتوای اطلاعات کاملاً با هسته اضطراب آنها جور باشد یا اینکه آنها نسبت به پیامهای دارای بار هیجانی یک سوگیری کلی دارند. علاوه بر این، مشخص نیست که آیا پردازش انتخابی در تمام مراحل پردازش اطلاعات رخ میدهد یا اینکه افراد مضطرب مستعد سوگیری در مراحل معینی از روند پردازش اطلاعات هستند. علاوه بر این، تمام اختلالهای اضطرابی ممکن است به شیوهای یکسان از این سوگیریها تأثیر پذیرند. مدلهای پردازش اطلاعات متعددی پیشنهاد شده است، در ابتدا این طور مفهوم پردازی میشد که افراد مضطرب نسبت به اطلاعات تهدید کننده بیش حساس هستند، که این مسأله پردازش خطر را تسهیل می کند (بک و همکاران، ۱۹۸۵؛ به نقل از هنریچ و هافمن، ۲۰۰۱). بنابراین اینطور فرض میشد که افراد مضطرب نسبت به اطلاعات تهدید کننده دچار سوگیری هستند (فرضیه گوش بهزنگی زیاد). پس از آن این بحث مطرح شد که افراد مضطرب مستعد بازداری یا حتی اجتناب کامل از پردازش اطلاعات تهدید کننده هستند، که به «اجتناب شناختی» از محرکهای تهدید کننده میانجامد (فرضیه اجتناب). اخیراً، این فرضهای متناقض در یک مدل دو مرحله ای پردازش اطلاعات با یکدیگر تلفیق شده است. این مدل ابراز میدارد که افراد مضطرب در مرحله اول نسبت به اطلاعات تهدید کننده گوش بهزنگی زیادی دارند، در مرحله بعدی از چنین اطلاعاتی اجتناب می کنند (فرضیه گوش بهزنگی زیاد – اجتناب). علاوه بر این پیشنهاد شده است که سوگیری تنها زمانی رخ میدهد که اطلاعات موجود هسته اختلال اضطرابی را نشانه رفته باشد (فرضیه اختصاصی بودن). همچنین، این مطلب مطرح شده است که افراد مضطرب نقص عملکرد کلی را در زمان پردازش اطلاعات نشان می دهند (هنریچ و هافمن، ۲۰۰۱).
[۱]- Hyper Vigilance Hypothesis
[۲]- Avoidance Hypothesis
[۳]- Hyper Vigilance-Avoidance Hypothesis
[۴]- Specificity Hypothesis