انواع سبک های دلبستگی(سه گانه) در کودکان
اینسورث و همکاران(۱۹۷۸)تفاوت های فردی را در رفتار های دلبستگی باتوجه به موقعیت ناآشنا[۱] بیان کردند، موقعیت ناآشنا، اتاق آزمایشی بود که کودکان بین ۱۲ تا ۱۸ ماهگی با مادران خود در تعامل بودند. ابتدا اینسورث پاسخ گویی متفاوت مادر نسبت به علائم کودک را مشاهده کرد. او یک ارزیابی برای سبک والدینی انجام داد که منجر به کشف سه نوع سبک دلبستگی گردید. ابتدا اینسورث، مادر و کودک را از طریق یک آینه ی یک طرفه مشاهده کرد. سپس یک غریبه وارد اتاق شد درحالی که مادر هم حضور داشت سپس به مادر علامت داده شد که از اتاق خارج شود و پس از مدت کمی دوباره مادر به اتاق برگردد. آزمایش برای بار دوم تکرار شد، در این زمان غریبه اتاق را ترک کرده و کودک برای مدتی تنها باقی می ماند. اینسورث و همکاران او، کودک به هنگامی که مادر اتاق را ترک کرد و چگونگی پاسخ به غریبه در اتاق (در مرحله اول) و واکنش او به هنگامی که تنها بود (مرحله دوم) و چگونگی پاسخ او به هنگام بازگشت مادررا مشاهده کردند. سه نوع سبک تعاملی از مشاهدات دوتایی مادر و کودک ایجاد شد. سبک دلبستگی ایمن، سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی و سبک دلبستگی ناایمن اضطرابی/ دو سو گرا[۲] (کارن[۳]، ۱۹۹۴؛ به نقل از بطلائی، ۱۳۸۷).
۱)سبک دلبستگی ایمن
حدود ۶۰% از کودکان در این طبقه قرار دارند. وقتی با مادرشان تنها هستند فعالانه به اکتشاف می پردازند و با جدایی ناراحت می شوند، اما وقتی مادرشان برمیگردد از او استقبال می کنند و با وی تماس جسمانی برقرار می کنند. این کودکان وقتی با مادرشان هستند با غریبه ها با خوشی به معاشرت می پردازند (هازان وشیور، ۱۹۸۷).
۲)سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی
حدود ۲۵% از کودکان یک ساله را تشکیل می دهد، آنها به جدایی مادر ناراحتی اندکی نشان می دهند و معمولا به هنگام بازگشت مادر رو برمی گردانند، گویا تماس با او را نادیده می انگارند یا از آن اجتناب می کنند (جویرمن[۴]، ۲۰۰۲).
پژوهشگران نشان داده اند، کودکان اجتنابی که حضور چهره دلبستگی را نادیده می گیرند و با بی توجهی که نسبت به او نشان می دهند، سعی در کاهش تضاد با حضور چهره دلبستگی خود دارند، زیرا او همواره کودک را طرد کرده و حساسیت نسبت به درخواست کودک نداشته است. بنابراین اجتناب کودک از شخصی که اورا طرد می کند، می تواند ارزش سازگاری کوتاه مدت داشته باشد. بدین ترتیب کودکان اجتنابی اهمیتی برای ارتباط های دلبستگی قائل نیستند (کوباک وسیری[۵]، ۱۹۸۸).
۳)سبک دلبستگی ناایمن اضطرابی / دوسوگرا
۱۰% از کودکان یک ساله این نوع دلبستگی را نشان می دهند. این کودکان نزدیک مادرانشان می مانند و در حضور مادر بسیار کم به اکتشاف می پردازند. وقتی مادر کودک را ترک می کند بسیار ناراحت می شود. اما وقتی بر می گردد و کودک دوسوگرا است کنار مادر می ماند وظاهراً از اینکه مادر وی را ترک کرده رنجیده است ولی احتمالاً در مقابل تماس فیزیکی که مادر آغازگر آن است مقاومت می کند. کودک دوسوگرا حتی در حضور مادر نسبت به غریبه ها بسیار محتاط است (مک نالی، بورگس[۶] و راس، ۲۰۰۳).
ماین وسولومون[۷](۱۹۹۰)یک نوع سبک دلبستگی دیگر را برای کودکان تعریف کردند که کودکانی که بدون محبت، هراسان و گیج هستند را توصیف می کند. این کودکان را سازمان نایافته می نامند (به نقل از بطلائی، ۱۳۸۷).
۴)سبک دلبستگی ناایمن آشفته/ سردرگم
این طبقه در طرح اصلی اینسورث نبوده اما به عنوان یک تیپ چهارم مهم پاسخگویی شناسایی شده است. ماین و سولومون (۱۹۸۶) این گروه را معرفی نمودند و آن را ترکیبی از رفتار اجتنابی و مقاوم می دانستند. این نوع شیرخوارگان هنگام جدایی یا در دیدار مجدد مادر، هیچ الگوی رفتاری مشخص را نشان نمی دهند و بنابراین در هیچ یک از گروه های پیشین قابل جایگزین نیستند. شیرخوارگان این گروه غالباً رفتاری متمایز را نشان می دهند. ممکن است گمگشته، فاقد احساس و افسرده به نظر برسند و به کندی حرکت کنند. درصد این موارد میان شیرخوارگانی که با آنها بدرفتاری می شود و یا والدین آنها تحت درمان های روان پزشکی قرار دارند به مراتب بیشتر است (اتکینسون و همکاران، ۱۳۸۷).
۲-۲-۱۳-۷- دلبستگی نوجوانان
درخلال نوجوانی یا بروز تغیرات شناختی، هویتی و جنسیتی، طبیعت دلبستگی متفاوت از دلبستگی در اوایل کودکی است. با این حال نوجوان هنوز نیازمند اعتماد و دلگرمی و مسئولیت پذیری والدین و به عبارتی یک پایگاه ایمن در روابط نوجوان-والدین است (ابراهیم نژاد، ۱۳۹۰).
دلبستگی ایمن در دوره نوجوانی بر سه اصل پایه گذاری می شود:
۱- ارتباط باز با مراقب اولیه ممکن باشد.
۲-مراقب، قابل دسترسی باشد.
۳- حمایت و کمک مراقب درصورت نیاز فراهم باشد.
درحالی که تعاملات جسمی بین کودک و والدین عامل بسیار مهمی در شکل گیری دلبستگی ایمن است، با بالا رفتن توان شناختی نوجوانان، گفتگوها وسیله ای می شوند که از طریق آن دلبستگی ایمن به وسیله نوجوانان تجربه و یا نادیده گرفته می شود. از دیدگاه دلبستگی گذر موفق در دوره نوجوانی با جداشدن نوجوان از والدینش تعریف نمی شود. درواقع گذر به استقلال و بزرگسالی به کمک دلبستگی ایمن و ارتباط عاطفی با والدین تسهیل می شود. چیزی که در این دوره بسیار حساس است در دسترس بودن و مسئولیت پذیری والدین در فراهم کردن یک پایگاه امن و پناهگاه ایمن است. تعادل مؤفقیت آمیز بین استقلال و وابستگی در دوره نوجوانی مرحله خاصی است که باعث آشکار شدن دلبستگی ایمن می شود (جانسون و ویفن، ۱۳۸۸).
کوباک و داملر[۸] (۱۹۹۴) به این مسئله اشاره داشتند که یکی از مهمترین ویژگی های روابط دلبستگی نوجوان با والدینش، پتانسیل روز افزون این روابط به تصحیح شدن توسط هدف[۹] می باشد. ماهیت روز افزون تصحیح شدن توسط هدف فراهم کننده زمینه ای مهم برای یکی از بااهمیت ترین تغیرات دوره نوجوانی، یعنی کاهش اعتماد به والدین به عنوان موضوع دلبستگی است. زمانی که سیستم دلبستگی در نوجوان او را به سمت خود می کشد برای وی بسیار سخت است که در مقابل والدین ایستادگی کند و کسب استقلال نماید. نوجوانی سنی است که درآن نوجوان به سرعت توانایی کاهش وابستگی خود به موضوعات دلبستگی را گسترش می دهد و نیاز شدیدی به کاوشگری و تسلط یافتن به محیط های جدید برای ارتقای سالم در سیستم کاوشگری پیدا می کند. با این حال اغلب نوجوان هنگام تنش و پریشانی[۱۰] به سوی والدین خود می رود (به نقل از کاسیدی و شیور، ۲۰۰۸).
روابط با همسالان در دوره نوجوانی متمرکز است بر رقابت برای کسب تأیید اجتماعی، پذیرش و محبوبیت میان دوستان و همچنین اجتناب از طرد شدن. از آنجایی که بچه های ایمن دارای احساس خوب راجع به خود و دیگران هستند سریعاً به شبکه های اجتماعی و حمایت کننده می پیوندند اما بچه های ناایمن در این حوزه بیشتر دچار اضطراب و نگرانی می شوند و ممکن است پویش های ارتباطات خانوادگی اولیه را دوباره ایجاد کنند (ابراهیم نژاد، ۱۳۹۰). در این راستا میکالینسر وشیور (۲۰۰۷) بیان داشتند نوجوانان ناایمن احساس تنهایی بیشتر و تحریک پذیری بالاتر داشته و در مقیاس های عاطفی منفی نمرات بالاتری کسب می کنند. خصوصاً در نوجوانان سبک دلبستگی دوسوگرا با اختلالات درونی سازی شده[۱۱] مانند اضطراب همراه است. این در حالی است که هرشنبرگ[۱۲] و همکاران(۲۰۱۱) در برسی نوجوانان نشان دادند که نوجوانان ایمن نمایش های رفتاری منفی کمتری داشته و نمایش رفتاری مثبت بیشتر مثل مثبت گرایی، انسجام در عاطفه و تنظیم عواطف بهتر را دارند.
[۱]- strang situation
[۲]- ambivalence
[۳]-Karen
[۴]- Joirman
[۵]- Kobak &Screery
[۶]- Mcnally , Burges
[۷]- Mine & Solomon
[۸]-Duemler
[۹]-goal-corrected
[۱۰]- distress
[۱۱]- internalizing disorders
[۱۲] -Hershenberg