تعریف استراتژی
استراتژی از واژه یونانی استراتگوس گرفته شده است که در حدود ۴۰۰ سال پیش از میلاد به کار می رفته و به «هنر و علم هدایت نیروهای نظامی» اطلاق میشده است (ابراهیمینژاد، ۱۳۷۹، ۱۳). پس از جنگهای پیروزمندانه ناپلئون، استراتژیستی به نام «کلائوزویتس» استراتژی را چنین تعریف میکند: «فن هدایت نیرو و تطبیق و هماهنگ ساختن نیروها در نیل به هدفهای جنگ». ارائه یک تعریف از استراتژی کار سادهای نیست. برخی از تعاریف استراتژی عبارتند از:
۱- تعیین اهداف میانی و نهایی پایهای بلندمدت بنگاه و تطبیق شرایط کاری و تخصیص منابع لازم به منظور ایفای اهداف میانی مذکور (خداداد حسینی و عزیزی، ۱۳۸۵: ۱۵).
۲- الگوی اهداف غایی، مقاصد یا اهداف میانی و سیاستها و برنامههای اصلی به منظور نیل به اهداف میانی مذکور به نحوی که الگوی موردنظر این حیطهها را تعریف کند: حوزهی کسب و کار و فعالیت فعلی بنگاهها یا حوزهای که باید فعالیت کننده در آن قرار بگیرد و قالبی که شرکت در آن جای گرفته است یا باید بگیرد.
۳- استراتژی یک حرکت و یا یک سری حرکتهای معین سازمان است.
۴- استراتژی عبارت است از الگو یا طرحی که هدفها، سیاستها و زنجیرههای استراتژی به درستی تنظیم یافته باشد، تخصیص منابع به درستی انجام میگیرد، توانمندی و نارساییهای سازمان مشخص می شود و دگرگونیهای محیطی بهدرستی پیش بینی می گردد (کویین، ۱۳۸۲: ۱۷).
۵- استراتژی چارچوب فعالیتهای کاری بنگاه را تعیین کند و دستورالعملهایی را برای هماهنگ ساختن فعالیتها به گونهای فراهم آورد که بنگاه بتواند با آنها انطباق یابد و بر محیط در حال تغییر پیرامون خود تأثیر بگذارد. استراتژی با صراحت و تفصیل، محیط مطلوب و مرجّح را برای بنگاه و ساختار سازمانی که بنگاه برای نیل به آن در تلاش است، بیان میکند.
۶- استراتژی، نوع خاصی از راه و روشهای دستیابی به اهداف است که در مورد چگونگی دستیابی به اهداف بلند مدت و حیاتی سازمانی که در محیط رقابتی قرار دارد، بحث میکند.
۷- استراتژی عبارت است از الگو یا طرحی که هدفها، سیاستها و زنجیرههای عملیاتی یک سازمان را در قالب یک کل به هم پیوسته با یکدیگر ترکیب میکند. اگر استراتژی به درستی تنظیم یافته باشد، در تخصیص و هدایت منابع سازمان به صورتی یگانه و بالنده و بر پایه توانمندیها و نارساییهای نسبی درون سازمان، دگرگونیهای محیطی پیشبینی شده و حرکتهای اقتضایی رقبای هوشمند مؤثر خواهد بود (کویین و دیگران، ۱۳۸۲: ۵).
۸- برای دستیابی به هدف نهایی در رقابت با سایر سازمانها باید از استراتژی بهره گرفت. استراتژی، منطق تجاری را برای سازمان به ارمغان میآورد. اگر هدف این است که بهترین باشیم، پس باید استراتژی را به گونهای طرحریزی نمود که ما را به سوی بهترین شدن رهنمون شود. اگر هدف ثروتسازی است، باید استراتژی را به گونهای تدوین نمود که سازمان را به سمت سود بیشتر در رقابت با سایر سازمانها هدایت کند. استراتژی معرف کسب و کاری است که شرکت قرار است در قالب آن رقابت کند. در بیانیهی استراتژی، تلقی شرکت از رقابت در کسب و کار و اهداف رقابت آن مطرح می شود (پورتر،۱۳۸۵: ۳۰).
۹- مفهوم استراتژی، زاییدهی فضای رقابتی و محدودیت منابع است و ماهیت استراتژی، تشخیص فرصتهای اصلی و تمرکز منابع برای تحقق منافع نهفته در آنهاست. فلسفه استراتژی نشان میدهد که درونمایهی اصلی استراتژی، فرصتها هستند (حمیدی زاده، ۱۳۸۸: ۴).
۱۰- استراتژی یک سازمان مشخص میکند که سازمان چگونه برای سهامداران، مشتریان و شهروندان ارزش آفرینی نماید (کاپران و نوترون، ۱۳۸۶: ۲۷).
۱۱- استراتژی عبارتست از طراحی طرحهای بلند مدت برای مدیریت مؤثر فرصتهای و تهدیدهای محیطی و بررسی نقاط ضعف شرکت (هانگروویل، ۱۳۸۱: ۲۲).
۱۲- استراتژی « یک برنامه بازی» برای شرکت میباشد (مشبکی، ۱۳۸۵: ۱۱).
۱۳- استراتژی عبارت است از یک طرح و عمل سازمانی که هدف از آن راندن یک سازمان در مسیر نیل به اهداف کوتاه مدتتر خود و در نهایت در مسیر نیل به اهداف اساسیاش میباشد (هریسون و جان، ۱۳۷۸: ۲۲).
۱۴- تدابیر و طرح یا نقشهای در جهت تهیه و تخصیص و بکارگیری هرچه منطقیتر منابع برای رفع مشکلات که به دلیل بیتوجهی به شرایط محیطی بروز کرده یا برای بهتر ساختن وضع خوب فعلی استفاده شود و جوابگوی بازار و مشتریان بوده و رضایت افراد ذینفع و ذی اثر در سازمان را جلب کند استراتژی به شمار میآید (رحمان سرشت، ۱۳۸۴: ۲۳).
۱۵- در استراتژی موضوعات زیر باید مشخص شوند: نوع فعالیتی که شرکت میخواهد به آن پردازد، شیوه تخصیص منابع، تصمیمگیری درباره گسترش یا تنوع فعالیت، تصمیمگیری درباره ورود به بازارهای بینالملل و ادغام شرکت (دیوید، ۱۳۸۵: ۲۵).
۱۶- یک استراتژی تجاری در برگیرندهی شناخت حیطه محصول، میزان سرمایهگذاری تجاری، استراتژیهای بخشهای وظیفهای، داراییها یا مهارتهای بکار گرفته میشود. استراتژی شامل تخصیص منابع بین تک تک واحدها و ایجاد هم افزایی بین آنها میّباشد (آکر، ۱۳۸۶: ۲۶).
۱۷- استراتژی به منزله ابزار هماهنگی است. بزرگترین چالش مدیریت یک سازمان، هماهنگ ساختن اقدامات اعضا و ارکان مختلف سازمان است. استراتژی میتواند هماهنگی را از چند طریق ارتقا دهد. اول، استراتژی یک ابزار ارتباطی است. بیانیههای استراتژی، واسطههای قدرتمندی هستند که از آن طریق مدیر عامل میتواند هویت، اهداف و موقعیت شرکت را به تمام اعضای سازمان منتقل سازد. گرچه ارتباطات به تنهایی کافی نیست. برای اینکه هماهنگی اثر بخش باشد، مشارکت گروههای مختلفی که سازمان را تشکیل میدهند، ضروری است.
۱۸- استراتژی، آینده محور است. استراتژی تنها در ارتباط با چگونگی رقابت شرکت در زمان حال نیست، بلکه مرتبط با این که شرکت در آینده به چه چیزی میخواهد تبدیل شود نیز هست. مقصود کلیدی از استراتژی آینده محور تنها محقق ساختن جهت توسعه شرکت نیست، بلکه فراهم کردن اشتیاقی که میتواند به اعضای سازمان انگیزه و الهام ببخشد نیز هست. استراتژی کمتر درباره تخصیص منابع بوده و بیشتر درباره بسط و گسترش منابع است.
۱۹- استراتژی به منزله مدیریت آپشنهاست. در تدوین استراتژی، منفعت اصلی، در این است که چگونه میتوانیم از اصول ارزش گذاری آپشنها برای خلق ارزش سهامدار استفاده نماییم. دو گونه از آپشنهای واقعی وجود دارد: آپشنهای رشد و آپشنهای انعطاف پذیری. آپشنهای رشد به شرکت اجازه میدهد که سرمایه گذاریهای ابتدایی کوچکی را در تعدادی از فرصتهای کسب و کار آینده بدون هیچگونه تعهدی به آنها انجام دهد.
این تعاریف وجوه اشتراک زیادی دارند. عباراتی نظیر «اهداف میانی بلندمدت» و «سیاستهای اصلی» دلالت بر این دارند که استراتژی در واقع انجام دادن امور پیش روی سازمان با گرفتن تصمیمات «بزرگ» است، یعنی تصمیمهایی که در نهایت موفقیت یا شکست سازمان را تعیین میکنند. تأکید بر «الگوهای اهداف نهایی» و «چهارچوب فعالیت بنگاه» مؤید آن است که استراتژی به صورت رفتار سازگار ظاهر میشود، به این معنی که پس از وضع یک استراتژی به سادگی نمیتوان آن را معکوس کرد و یا تغییر داد. سرانجام این ایده که استراتژی «قالبی را که در شرکت در آن قرار گرفته است یا باید قرار بگیرد، تعیین میکند»، به مفهوم آن است که تصمیمات استراتژیک، شخصیت رقابتی بنگاه و چگونگی درک جمعی را از اینکه بنگاه چگونه در داخل محیط رقابتی خود به سوی موفقیت گام برمیدارد، شکل میدهد.
۲-۱-۱-۲- ویژگیهای استراتژی
۱ـ اهداف سازمانی را به صورت اهداف بلندمدت، برنامه های عملیاتی و اولویتهای تخصیص منابع تبیین و معرفی می کند.
۲ـ انتخاب رشته کاری که سازمان در آن مشغول است و یا اینکه در تلاش است که در آن فعالیت نماید.
۳ـ تلاش جهت کسب برتری پایداری و بلندمدت در هر یک از رشتههای کاری سازمان با توجه مقتضی به فرصتها و تهدیدهای محیطی داخلی شرکت و قوت و ضعفهای سازمان
۴ـ شناسایی وظایف مدیریتی واضح و روشن در سطح سازمان، رشته کاری و سطح وظیفه ای
۵ـ یک الگوی منسجم، یکپارچه و ترکیبی از تصمیمها
۶ـ تبیین مشارکت و همکاریهای اقتصادی و غیراقتصادی که سازمان قصد دارد عاید ذینفعان خود کند.
۷ـ تشریح و توصیف نیت استراتژیک سازمان
۸ـ توسعه وپرورش شایستگیهای محوری سازمان گرایش دارد.
۹ـ روشی است برای سرمایه گذاری انتخابی در منابع مشهود و غیرمشهود جهت توسعه تواناییهایی که برتری رقابتی پایداری را تضمین مینماید (هکس، ۱۳۸۷: ۱۶).
۱۰- تناسب استراتژیک اساس این نگاه به استراتژی به عنوان رابطی بین سازمان و محیط بیرونی اش، مفهوم تناسب استراتژیک است. برای اینکه یک استراتژی موفق باشد، باید هم با محیط بیرونی درونیاش اهداف و ارزشها، منابع و قابلیتها، و ساختار و سیستمها ـ سازگار باشد. تصمیمات استراتژیک، چه در حوزهی نظامی چه در حوزهی کسب و کار از سه ویژگی مشترک بهره میبرند: مهم هستند. مستلزم تعهد معنیدار منابع میباشند. به راحتی برگشتپذیر نیستند.
۱۱- در مواجهه با تغییر مداوم و رقابت بیرحمانه، استراتژی دیگر کمتر به ساختن موقعیتهای پایدار مزیت رقابتی میپردازد و بیشتر در توسعهی پاسخگویی و انعطافپذیری برای خلق مزیتهای موقتی موفق است. بازآرایی منابع و قابلیتها جهت دستیابی به چنین پاسخگویی، احتمالاً نیازمند تشریک مساعی شرکتها درون شبکهای از اتحادهای استراتژیک است.
۱۲- از آنجایی که محیط کسب و کار بسیار بیثباتتر و غیرقابل پیشبینیتر شده است، استراتژی دیگر کمتر به معنای برنامههای مفصل است و بیشتر دربارهی جستجوی راهکارهای موفقیت میباشد. این انتقال از تأکید بر استراتژی به عنوان برنامه و طرح به استراتژی به عنوان جهت و رهبری، به هیچ وجه به معنای تنزل مقام استراتژی نیست. بیشک در یک محیط آشفته، استراتژی باید متضمن پاسخگویی و انعطافپذیری باشد. اما دقیقاً در چنین شرایطی است که استراتژی بسیار با اهمیتتر میشود. زمانی که شرکت درگیر تهدیدهای پیشبینی نشده است و در جایی که فرصتهای جدید دائماً پدیدار می شوند، استراتژی تبدیل به یک ابزار حیاتی برای هدایت شرکت در شرایط متلاطم محیطی می گردد.
۱۳- استراتژی به سازمان و محیط به عنوان دو جزء وابسته مینگرد. سازمان استراتژی را برای مقابله و سازگاری با تغییرات محیطی بکار میبرد.
۱۴- محتوای استراتژی پیچیده است، زیرا شرایط جدیدی را به وجود میآورد. با این وصف جزئیات تدوین استراتژی تکراری، ساخت یافته و برنامهریزی شده نیست.
۱۵- استراتژی بر وضعیت کلی سازمان اثر میگذارد. تصمیمهای استراتژیک از اهمیت زیادی برخوردارند، زیرا دامنه اثر آنها گسترده است.
۱۶- استراتژی صرفاً آگاهانه نیست. استراتژیهای آگاهانه خودجوش و تحقق یافته با یکدیگر متفاوتند. استراتژی تحققیافته ترکیبی از استراتژی آگاهانه و خودجوش است.
۱۷- استراتژی منحصر به سطحی خاص از سازمان نیست بلکه در سطوح مختلف میتواند وجود داشته باشد. یعنی استراتژی میتواند در سطح کلی بنگاه، سطح کسب و کار خاص، سطح وظایف تخصّصی و سطح عملیاتی وجود داشته باشد.
۱۸- استراتژی شامل فرایند فکری متفاوت مفهومی/ ادراکی وتحلیلی است.
استراتژی را حداقل می توان از دو دیدگاه تعریف نمود: از نقطه نظر اینکه سازمان قصد انجام چه کاری را دارد و همچنین از نقطه نظر اینکه سازمان سرانجام چه کاری را انجام می دهد، اعم از اینکه اقدامات مورد نظر بوده یا خیر؟ از نقطه نظر اول، استراتژی برنامه ای جامع برای تعریف و دستیابی اهداف یک سازمان و اجرای مأموریت خود میباشد و از نقطه نظر دیدگاه دوم استراتژی الگوی پاسخهای سازمان به محیط خود در طول زمان میباشد (فردوزنده، ۱۳۸۴:۳)
[۱]. Goals
[۲]. در نوشتههای تخصصی اقتصادی، به ویژه در حوزه سیاستگذاری پولی سه اصطلاح Objective ، Goal و Target در کنار یکدیگر به کار میرود که با تسامح، هر سه به «هدف» ترجمه میشوند. لیکن این سه اصطلاح تمایز عمدهای با یکدیگر دارند. Objective اشاره به اهداف غایی، دوردست، تقریبی و کلی میکند؛ Goals برای اهداف میانی، نزدیک، در دسترس و مشخصتر به کار میرود؛ و بالاخره Target به هدفگذاری کاملاً کوتاه مدت، کاملاً دقیق و بسیار مشخص اطلاق میشود. بدین لحاظ در سراسر، عبارات اهداف غایی برای Objective، اهداف میانی برای Goals و اهداف عملیاتی برای Targets به کار رفته است.
[۳]. Objective
[۴]. Strategic fit