الگوهایی که بر کارکرد درونی دانشگاه تأکید دارند در سطح خرد و بر مجموعۀ نقشها و وظایف و فرایندهای داخلی دانشگاه معطوف است و به چگونه اداره شدن دانشگاه میپردازد.
بیرن بائوم ضمن معرفی پنچ الگوی کارکرد سازمانی برای دانشگاه، برای هر الگو یک دانشگاه را معرفی نموده است و جنبههای مختلف ادارۀ سازمان و رهبری را بر آن تطبیق داده است. وی معتقد است این الگوها ضمن انتزاع واقعیت به ما فرصت درک و گاه پیشبینی برخی از پویاییهای سیستم را میدهد.
۲-۵-۱-۲ دانشگاه مشارکتی
بیرن بائوم دانشگاه هریتیج[۱] را به مثابه سیستمی مشارکتی معرفی میکند. تأکید بر توافق جمعی، قدرت مشارکتی، تعهدات و آرمانهای مشترک و رهبریی که بر مشورت و مسئولیتهای همگانی تأکید دارد، از جمله نکات مهم در هریتیج به شمار میرود. هریتیج نهادی است که تفاوتهای شغلی و موقعیتی در آن لحاظ نمیشود و افراد همگی به صورت برابر و مساوی با هم تعامل دارند. این موضوع باعث میشود که آن دانشگاه را به عنوان جامعۀ همکاران در نظر بگیریم. تعابیری از قبیل هیأت کارشناسان و هیأت مشارکتی معمولاً در آموزش عالی به کار میروند. مطالعهای که اخیراً در مورد هیأتهای علمی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی انجام شده اظهار میدارد که مشارکت دارای سه عنصر اصلی است: حق مشارکت در فعالیتها و امور دانشگاه، عضویت در گروهی از صاحبنظران همفکر و همدل و ارزش مساوی دانش در رشتههای گوناگون که از رفتار تبعیضآمیز علیه هیأت علمی در رشتههای مختلف جلوگیری میکند. (بیرن بائوم، ۱۳۸۲: ۹۱)
۲-۵-۱-۳ دانشگاه بروکراتیک
بائوم مدرسۀ عالی پیپل[۲] را بهعنوان نمونۀ دانشگاهیِ بروکراتیک با ساختار و نظام تصمیمگیری عقلایی نام میبرد. در این الگو ساختار سازمانی نقش ویژهای را بازی میکند. افزون بر نمودار سازمانی ویژگیهای دیگری نیز در پیپل وجود دارد که در بروکراسی انتظار میرود. برای مثال وظایف هر بخش را مقررات و آیین نامهها مشخص کردهاند. از کارکنان انتظار میرود که بر اساس نقشهای خود نسبت به یکدیگر واکنش نشان دهند. در این الگو تأکید بر وظایف مکتوب شغلی و بر قوانینی که هدایت کنندۀ رفتارند، ثبات و بهرهوری سازمانی را افزایش میدهد. رؤسای دانشکده ها، مدیران عالی و کمکهای مالی، هر یک نقشی ویژۀ خود دارند، اما نقش و فرد یکی نیستند. افرادی را که دارای نقشهایی هستند میتوان کنار نهاد و کسان دیگری را به جای آنها گذاشت بیآنکه تأثیر قابل ملاحظهای بر دانشگاه داشته باشد. ارتقاء مدیریت در پیپل بر مبنای شایستگی و توانایی تخصص و حرفهای صورت میگیرد. مدرسۀ عالی پیپل تقسیم کار سیستماتیک کارکنان را تدارک دیده و حقوق و وظایف را تدوین کرده و با یک سیستم کنترلی سلسله مراتبی آن را تقویت میکند. افراد میدانند که مسئولیت آنان چیست و حدود و ثغور مسئولیتهایشان کدام است. (بیرن بائوم، ۱۳۸۲: ۱۱۹- ۱۱۷)
۲-۵-۱-۴ دانشگاه سیاسی
بیرن بائوم از دانشگاه ایالتی ریجینال[۳] (RSU) به عنوان نمونۀ دانشگاه سیاسی نام میبرد که ویژگی اصلی آن رقابت بر سر قدرت و منابع می باشد. در الگوی فوق سیاستهای سازمانی شامل کسب قدرت، توسعه و استفاده از آن، به منظور اخذ نتایج مورد نظر در موقعیتهایی است که گروهها با هم اختلاف دارند. چنانچه RSU را به عنوان سیستمی سیاسی در نظر بگیریم باید به بیثباتی و تضاد و مخالفت توجه کنیم. RSU از تعداد زیادی گروههای کوچک و بزرگ تشکیل شده است که به نحوی مستقل اما مرتبط با یکدیگر عمل میکنند. سیستمهای سیاسی مبتنی بر بده بستان های اجتماعی و لذا وابسته به یکدیگر هستند. قدرت هر جناح تا حدودی به ارزش مساعدت آن جناح به جامعۀ سیاسی و تا حدودی نیز به مساعدت مشابه سایر گروهها بستگی دارد. برای مثال گروههای آموزشی در RSU که به منابع ارزشمند بیرونی نظیر کمکهای پژوهشی دسترسی دارند، نفوذ بیشتری بر نحوۀ تخصیص بودجۀ داخلی، نسبت به بقیۀ گروههای آموزشی دارند.
قدرت در RSU نه متمرکز، بلکه تقسیم شده است و بسیاری از افراد و گروهها واجد قدرتهایی مختلف و موقعیتهایی متفاوتند. گروههای فرعی، مایل به تأثیرگذاریاند، به نحوی که منافعشان هنگام تخصیص بودجهها و امکانات سازمانی، نظیر پول و اعتبار و نفوذ، مراعات شود… برخی از گروه ها قویتر از بقیهاند، ولی هیچ گروهی آنچنان قدرتمند نیست که بر بقیه حکمرانی کند (بیرن بائوم، ۱۳۸۲: ۱۴۵-۱۴۱).
۲-۵-۱-۵ دانشگاه هرج و مرج طلب
نمونۀ دانشگاه هرج و مرج طلب دانشگاه فلگ شیپ[۴] است. ویژگی اصلی این الگو معنایابی در اجتماعی از بازیگران خودمختار میباشد. ایدۀ سیستمهای باز، پیوندهای سست، عقلانیت محدود میتوانند منظرهای بدیلی را برای نگریستن به دانشگاه فلگ شیپ به عنوان هرج و مرج سازمان یافته فراهم آورند… اهداف نامعلوم، فنّاوری غیر مشخص و مشارکت بی ثبات سه ویژگی یک هرج و مرج سازمان یافته است. این الگو برای توصیف سیستمی طراحی شده که در آن هر فردی هر کاری که بخواهد انجام میدهد. فرایند اداره کردن دانشگاه، به میزان قابل توجهی، به وسیلۀ شهود، رویههای غیرعقلایی، و واکنش های غیراصولی پیش میرود. (بیرن بائوم، ۱۳۸۲: ۱۶۵- ۱۶۱)
۲-۵-۱-۶ دانشگاه سایبرنتیک
نمونۀ دانشگاه سایبرنتیک دانشگاه هاکسلی است که ویژگی اصلی آن هدایت از طریق نظارت بر خود میباشد. یک ناظر فرهیخته، با نظر کردن به هاکسلی میتواند نشانهها و الگوهایی را دریابد که برای ناظری با تجربهای کمتر از او فقط به شکل مشتی امور درهم و مغشوش جلوه میکند. اما به نظر می میرسد که الگوها اهداف چندگانهای دارند و چنان ییچیده هستند که فقط بخشی از آنها را میتوان درک و کنترل کرد. چگونه چنین سازمان سردرگمی میتواند به حیات خود ادامه دهد و اثربخش نیز باشد؟ به نظر بیرن بائوم این امر توسط نظارتهای سایبرنتیک قابل دستیابی است. یعنی توسط سازوکارهای خود اصلاحی که بر کارکردهای سازمانی نظارت دارند و سرنخهای مشخص یا بازخوردهای منفی در هنگامی که کارها خوب پیش نمیروند به اعضا میدهند. در نتیجه، هماهنگی نه توسط فردی چیزدان و عقل کل، بلکه توسط فعالیت مستمر اصلاحی بخشهای دانشگاه انجام میشود. (بیرن بائوم، ۱۳۸۲: ۱۹۲- ۱۸۹)
۲-۶ کارکردهای دانشگاه و نگرش به آموزش عالی
امروزه کارکردهای دانشگاه و آموزش عالی از حالت سنتی خود یعنی آموزش و پژوهش خارج شده است. اگر چه هماکنون نیز؛ آموزش، نخستین وظیفه و کارکرد دانشگاه محسوب میشود، اما کارکرد آموزش عالی به این مأموریت خطیر محدود نمیشود. این در حالی است که دانشگاهها با آگاهی کافی، علاوه بر کارکردهای سنتی خویش، به سوی تنوع هرچه بیشتر گام بر میدارند. تحولات کنونی جوامع بشری در عصر مدرن، بویژه در عرصههای اطلاعاتی، نوآوری و فناوری، کارکردهای مراکز آموزش عالی را به عرصههای گوناگونی سوق داده است.
اگر در دهه های گذشته دانشگاه بخشی از چرخۀ تولید تلقی میشد که وظیفۀ آن آموزش نیروی متخصص به عنوان یک داده در نظام تولید اقتصادی بود؛ امروزه کارویژۀ اصلی دانشگاه را باید در تولید و بستهبندی دانش جدید، آیندهنگری و تولید نرمافزارهای تغییر اجتماعی و درونی کردن هنجارهای مدرن جستوجو کرد. در سه دهۀ گذشته، اهمیت نگاه اقتصادی به دانشگاه، تا حدودی کاهش یافته و به همین میزان نگاه فرهنگی- اجتماعی به آن افزایش یافته است. البته کارکردهای اجتماعی دانشگاه برای جوامع در حال گذار از اهمیت مضاعفی برخورد است. زیرا کشورهای توسعه نیافته برای نیل به هدفهای توسعه بیش از پیش به مغزافزار و نرم افزار برای تحول همه جانبه نیازمندند و برای مواجهه با فرهنگهای مسلط و نیروهای ضدتوسعه از دانشگاهیان انتظار کمک دارند. (ذاکر صالحی، ۱۳۸۳: ۱۵)
میتوان گفت دانشگاه کارکرد و نقش موثری بر سایر ساختارهای جامعه دارد. با توجه به الگوی(AGIL) پارسونز، کارویژه نظام فرهنگی، کنترل و نظارت از طریق تولید دانش و اطلاعات است که با ایفای نقش فرهنگی مطلوب خویش، نظام سیاسی را جهتدهی و هدایت کرده و برای نظام اقتصادی نیز قابلیتهای لازم را تامین و نیروی انسانی مورد لزوم را تربیت میکند و ظرفیت انطباق نظام را با محیط افزایش میدهد و برای نظام اجتماعی نیز الگو و راهنمای عمل خواهد بود؛ به عبارت دیگر، کارکرد نظام اجتماعی، حفظ انسجام و ثبات یک جامعه است و کارکرد نظام سیاسی تحقق اهداف تعهدآور یک نظام است و نظام اقتصادی، به دنبال انطباق نظام با محیط اطراف است و دانشگاه محلی است که ظرفیت انطباق با محیط، اعم از فیزیکی و اجتماعی را افزایش داده، موجبات تسلط و کنترل بر آن، به منظور رفع نیازهای انسانی را فراهم می سازد. همچنین نقش مهمی در اهداف سیاسی و استراتژی نظام سیاسی و تامین الگوی ثبات اجتماعی را برعهده دارد (سیفزاده، ۱۳۷۹: ۱۵۵-۱۵۰).
بنابراین امروز دانشگاهها علاوه بر کارکردهای علمی و پژوهشی، رسالتهای خطیری را بر عهده دارند که کارکردهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از جملۀ آنهاست. در این قسمت به صورت اجمال به کارکردهای مذکور دانشگاه پرداخته میشود.
۲-۶-۱ کارکردهای اقتصادی
در جامعۀ نوین آموزش عالی کاربرد وسیع و گستردهای در اقتصاد مدرن بازی میکند و به عنوان مهمترین منبع عمده در تولید، مورد توجه تمام دولت ها قرار گرفته است.
مطالعات نشان میدهد هر یک دلار سرمایهگذاری در آموزش و پرورش، درآمد ملی را به مراتب بیش از یک دلار سرمایهگذاری در احداث جادهها، سدسازی و کارخانهها یا سایر کالاهای سرمایهای افزایش میدهد (قرهباغیان، ۱۳۷۰: ۶۵۸).
چهار فرایند اساسی اقتصادهای مبتنی بر دانش ، تولید، توزیع، انتقال و کاربرد دانش، میباشد. حجم و چگونگی رابطه این فرایندها با یکدیگر متمایزکنندۀ اقتصادهای مدرن و سنتی است. حجم اندک و رابطۀ خطی این فرایندها دلالت بر اقتصادهای سنتی دارد. در چنین اقتصادهایی بین استفاده از دانش و تولید آن رابطۀ مستقیم وجود ندارد، بلکه به واسطۀ انتقال دانش یک رابطۀ غیرمستقیم یکطرفه شکل میگیرد، که ضامن هیچگونه پیشرفتی نیست. در مقابل در اقتصادهای مبتنی بر دانش در درجۀ نخست رابطه بین تولید و بهرهبرداری از دانش، بهصورت سیستمی دیده شده، که اجزا و بازیگران متعددی در تولید و انتشار و بهرهبرداری از دانش نقش دارند و در درجۀ دوم دارای جریانهای بازخوردی است، به گونهای که سیستم از نحوۀ فعالیت و تعامل بازیگران در بخشهای مختلف فرایند، بازخورد گرفته و دانش حاصل شده در راستای بهبود عملکرد سیستم بهکار میرود. این جریان حاکی از پویایی سیستم اقتصادی و متمایزکنندۀ آن با اقتصادها سنتی است (کوان و پال[۵]، ۲۰۰۰ به نقل از تقوی و پاکزاد، ۱۳۸۶: ۲۱- ۲۰).
مطابق نظریه های سرمایه انسانی، آموزش به معنای عام خود و از جمله آموزش عالی، در یک فرایند بلندمدت می تواند زمینههای رشد اقتصادی را فراهم بیاورد. افزایش دانش آموختگان آموزش عالی، موجب رشد عرضه نیروی انسانی متخصص و توسعه مشاغل فکری تخصصی می شود و بر اساس نظریه سرند، گزینههای بازار کار و نظام اشتغال را ارتقا میدهد. از این گذشته، بهرهگیری از آموزش عالی، از جمله عوامل مؤثر در توزیع درآمد در میان جمعیت است و موجب افزایش درآمد دانش آموخنگان و بالا رفتن سطح زندگی خانوارهای ذیربط میشود. اقتصاددانان، رابطه بین آموزش بیشتر و سطح درآمد را در نیمرخهای سن – درآمد تبیین کردهاند که به رغم محدودیتها، هنوز هم به آنها استناد میشود. سرانجام در دوره حاضر، زندگی بیش از پیش، مبتنی بر دانش شده و الگوهای جدیدتری مانند «جامعه یادگیرنده» به میان آمده است که بر اساس آن، افزایش تعداد دانشجویان و دانش آموختگان، بیش از پیش برای کیان اقتصادی جامعه، جنبه حیاتی پیدا کرده است و از جمله پیش شرطهای لازم برای حرکت، به سمت اقتصاد دانش تلقی میشود. (فراستخواه، ۱۳۸۲: ۱۶-۱۵).
نقش و جایگاه آموزش عالی در عرصه اقتصادی زمانی مشخص میشود که بدانیم پیشبینیها و برآوردهای علمی تغییرات و پیشرفتهای سریعی را در حوزه تکنولوژی و به تبع آن در کارکرد نهادهای اقتصادی جامعه ترسیم میکنند. لذا از آنجایی که آموزش عالی افراد را با مهارتهای تکنیکی و علمی مناسب تربیت و آماده میکند، یکی از عناصر کلیدی در پیوند بین دانش علمی و کاربردهای آن برای تحقق پیشرفتهای اقتصادی محسوب میشود (عزیزی، ۱۹۹۹: ۱). بنابراین توجه بیشتر به تربیت و پرورش نیروی انسانی در کشور، موجب افزایش سطح تواناییها، شکوفا شدن استعدادها، افزایش تولید ملی و به تبع آن افزایش درآمد جامعه خواهد شد. لیکن گرچه در سالهای اخیر سرمایهگذاریهای قابل توجه و چشمگیری در سرمایه انسانی کشور صورت گرفته، اما برای عقب نماندن در کورس رقابت با کشورهای پیشرو، و فتح قلههای رفیع پیشرفت و سرافرازی و اقتدار، باید به صورت روزافزونی در تربیت جوانان این مرزوبوم، مراکز مختلف دولتی و غیر دولتی، علیالاخصوص مراکز آموزشی و بویژه مراکز آموزش عالی کمر همت بندند و در تربیت نیروی انسانی باهوش، باکیفیت، باتعصب، پربهره و کارا تلاش نمایند.
۲-۶-۲ کارکردهای اجتماعی
کارکردهای اجتماعی دانشگاه نیز بعنوان یکی از بزرگترین مأموریتهای آموزش عالی در دهه های اخیر مورد توجه بسیاری قرار گرفته است. آموزش عالی با تربیت نیروی انسانیِ فعال، شرایط تربیت فرزندانی پرصلابت و باهوش، آگاه به مسائل روز، مشتاق به کسب علم، علاقهمند در خدمت به کشور و …. را بوجود میآورد، و زمینه ساز پیشرفت جامعه در عرصههای گوناگون را نوید میدهد. دانشگاه با آموزش اخلاق حرفهای به دانشجویان، اصول رعایت احترام و اعتماد متقابل به یکدیگر را، به منظور ساختن جامعهای بامتانت وفرهنگ عالی پایهریزی میکند.
دانشگاه به عنوان نهاد رسمی آموزش و کانون پرورش نخبگان و برگزیدگان آیندۀ کشور محسوب میشود و فارغ التحصیلان آن گردانندگان امور مختلف دولتی و ملی خواهند شد. بنابراین دانش و بینشی که این افراد در دانشگاه ها پیدا میکنند و به صورت قابلیتها، تواناییهای فنی و تخصصی، نگر شها و گرایشها در آنان ظاهر میشود عامل بسیار موثری در شکلگیری خوی و منش اجتماعی و سوگیری آنهاست. در حقیقت دانشگاه است که آینده علمی، اجتماعی و فرهنگی جامعه را پیریزی میکند(آگاه، ۱۳۴۲: ۲۲۹).
مطابق تحقیقات تجربی، برخورداری پدر و مادر و سایر اعضای خانواده از آموزش عالی، سبب میشود که کارآیی خانواده و نوع کسب مطلوبیت آن، ارتقا پیدا بکند. مدیریت خانوار و سبک تربیت فرزندان بر اثر آموزش عالی توسعه مییابد. دانش آموختگان، نوعاً در تأمین بهداشت خود و اعضای خانواده، کسب نرخ بازده بیشتر از پس اندازها، ضریب هوشی کودکان، پیشرفت تحصیلی فرزندان، کیفیت خریدها، عدم ارتکاب جرم و مانند آن موفق تر بودهاند. از این گذشته زنان دانش آموخته، از نرخ باروری کمتر و میزان مشارکت اجتماعی بیشتر برخوردار میشوند و از حیث نقش اجتماعی و نیز تربیت فرزندان و مانند آن پیشرفت کیفی پیدا میکنند. سرانجام، زندگی دانشجویی عامل مؤثری در توسعه تعامل بین اقوام و خردهفرهنگهای جامعه به شمار میرود. (فراستخواه، ۱۳۸۳: ۱۹-۱۸).
۲-۶-۳ کارکردهای فرهنگی
از دیگر کارکردهای آموزش عالی کارکرد فرهنگی آن است. پیشرفت فرهنگی هر جامعهای در زمرۀ مهمترین ارکان توسعۀ پایدار تلقی میشود. فرهنگ والای خانوادهها که مأخوذ از مراکز علمی به ویژه مراکز آموزش عالی است، باعث ارتقای سطح فرهنگی جامعه، براندازی فقر و نابرابری، گسترش توجه به کتاب و کتابخانی، ارتقای سبک زندگی ایرانی، و نیز گسترش فرهنگ بومی این ملت در کشورهای دیگر خواهد شد.
امروزه از دانشگاه انتظار میرود در رفع و کاهش نیازها و خلاءهای فرهنگی و اجتماعی همپای علم و دانش در سطح جامعه بکوشد چرا که ایفای نقش صرفاً آموزش و تربیت نیروی بازار کار را میتوان بر عهده آموزشگاههای تخصصی و فنی و حرفهایها نیز گذاشت ولی تنها این دانشگاه ها هستند که مامورند انسانهایی حساس به مسائلی نظیر فقر، نابرابری، آلودگی محیط زیست، دارای مسولیت اجتماعی و متعهد به حفظ همچنین برخی فعالان فرهنگی اصول و با روحیه انسانی تربیت کنند (کالینگفورد[۶]، ۲۰۰۴: ۲۵۲- ۲۴۸).
توسعه آموزش عالی از عوامل اثرگذار در توسعۀ فرهنگی، و در واقع یکی از ابعاد آن است. رشد تعداد دانشجویان و دانش آموختگان، به تکوین و توسعه طبقه متوسط فرهنگی کمک میکند، الگوهای مصرف را بسط و تنوع میبخشد، به تقاضای کالاهای جدید فرهنگی دامن میزند و نحوه گذران اوقات فراغت را ارتقا میدهد. شاخصهایی مانند تولید، توزیع، مصرف، تبدیل و مبادله اطلاعات و فناوری اطلاعات از بنیادیترین مؤلفههای عصر اطلاعات هستند که بر اثر افزایش تعداد دانشجویان و تعداد دانش آموختگان، توسعه پیدا میکنند. گسترش تحصیلات عالی، موجب میشود میزان مطالعه کتاب، مجله و روزنامه، عضویت در کتابخانهها و امانتگیری کتب و مطبوعات از آنها، خرید کتاب و روزنامه، کاربری کامپیوتر، اینترنت و اینترانت و مراجعه به سایتها، تعامل با محیط بین الاذهانی و جهانی اطلاعات و گفتگوی بین فرهنگی و بین تمدنی و مانند آن، افزایش پیدا کند. از این گذشته، رشد آموزش عالی از عوامل مؤثر در توسعه الگو های شناختی، عاطفی و رفتاری، توسعه سبک زندگی و کیفیت زندگی و توسعه دامنه گزینشهای انسانی است (فراستخواه، ۱۳۸۲: ۲۲-۲۱). با توجه به اهمیت این کارکردِ دانشگاه، باید موانع موجود بر سر راه مراکز آموزش عالی، برای تربیت نیروی انسانی فهیم و بافرهنگ والا و نیز تربیت انسان دانشگاهیای که علاقهمند به مطالعه، مشتاق به فرهنگ بومی و رسیدن به شکوفایی و پیشرفت است را برطرف نمود، تا این مراکز علمی بتوانند این کارکرد را به نحو بسیار مطلوبی انجام دهند. شکوفایی و پیشرفت هر ملتی در گرو دستیابی به فرهنگ والا و ممتازِ مخصوص به آن ملت است، و در صورت عدم دستیابی به آن، جامعه و مردم آن با عقبماندگی، فقر فرهنگی، نخوت و بدبختی مواجه خواهند بود.
۲-۶-۴ کارکردهای سیاسی
چهارمین کارکرد دانشگاه معطوف به سطح سیاسی است. دانشگاه وظیفۀ تربیت نیروی انسانیای را بر عهده دارد که در آینده باید در پستها و مقامهای مختلف سیاسی، مسئولیت و رهبری ارگانهای مهم دولتی را به عنوان نمایندگان مردم بر عهده بگیرند. سرافرازی هر کشوری در سطوح بینالمللی، وابسته به تربیت نیروی انسانی فهیم، وطنپرست و معتقد به آرمانهای آن ملت است. لذا آموزش عالی به عنوان اساسیترین مرکز برای تربیت نیروی انسانیِ مسئولیت پذیر و متعهد، باید تمام تلاش خود را برای رسیدن به سطح مطلوبی از این کارکرد به کار گیرد.
افزایش تعداد دانشجویان و دانش آموختگان، در توسعه فرهنگ سیاسی جامعه مثلاً در مشارکت سیاسی، دیگرپذیری، مدارا، مراقبت از منابع ملی، دفاع از حقوق شهروندان و حقوق حاکمیت ملی، سهم مؤثری دارد. دانشجویان و دانش آموختگان، معمولاض نقش مؤثری در تشکیل گروه ها و اتحادیه های صنفی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی NGOها و رشد توسعه جامعه مدنی ایفا میکنند و از این طریق، ساز و کارهای واسط بین آحاد جامعه و دولت را بهبود می بخشند. (ذاکر صالحی، ۱۳۸۳: ۸۷). برخی از صاحبنظران بر این اعتقاد هستند که افزایش مشارکت زنان در آموزش عالی، میتواند از نظر سیاسی منجر به افزایش موقعیت زنان برای دسترسی به قدرت و اقتدار گردد و در نظام سیاسی ملی، آنان را از قدرت سیاسی برخوردار سازد.
با توجه به مطالب فوق مبنی بر کارکردهای دانشگاه باید گفت به طور یقین هر گونه برنامهریزیِ توسعه دانشگاه بدون در نظر گرفتن زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، چه در مقیاس جهانی و منطقهای و چه در مقیاس ملی و محلی و تغییرات و تحولات آن زمینهها، کار لغو و بیهودهای است. این موضوع را بررسیهای تاریخی نیز نشان میدهند که دانشگاه همیشه در بستر، یا بهتر بگوییم، در چارچوب نظامهای فراتری که بر آن محیط هستند، حرکت میکند. مثلاً از نظر تأثیر نظام فرهنگی بر کار دانشگاه میتوان گفت اگر در فرهنگ جامعهای، انگیزه برای دستاورد و کار برجستۀ علمی، انگیزۀ مسلط باشد، زمینهای مساعدتر برای شکلگیری نگرش افراد به آموزش عالی و به تبع آن حرکت خلاق و مولد علمی در دانشگاه فراهم میآورد. اما باید توجه داشت که مؤفقیت و توسعۀ مراکز آموزش عالی در گرو توجه متوازن به هر چهار کارکرد بنیادی فوق خواهد بود. توجه آموزش عالی به کارکردهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی رمز بقا، کمال، توسعه و پیشرفت تمامی جوامع در دنیای پیشرفته ورقابتی مدرن محسوب میشود. بنابراین تنها گزینه اطمینانبخش و مؤثر برای تحقق توسعه پایدار کشور، نگاه همزمان و هماهنگ به هر چهار کارکرد مذکور میباشد.
– Heritage University
– People College
– Regional State University
– Flagship University
– Cowan & Paal
– Collingford