رهیافتهای تبیین فساد
در مهمترین مطالعات جامعه شناسی و سیاسی مربوط به فساد دو رهیافت اساسی در تبیین علل ظهور و تعمیق فساد ارائه شده است (هیود،۱۳۸۱، ۱۰). رهیافت اول مربوط به نظریه کارکردگرایی ساختاری[۱] است که بیشتر درصدد تحلیل نقش ساختارهای کلان جامعه و کیفیت کارکردهای آنها در بروز فساد است. در این رهیافت، فساد افزایش یابنده معلول عقبماندگی و عدم توسعهیافتگی نظامهای سیاسی و اقتصادی است که بستر مناسبی را برای بهرهبرداری یا تخصیص لجامگسیخته منابع عمومی بنا به ملاحظات مشخص یا اهداف ویژه عمومی فراهم میکند. حامیان رویکرد سیاسی این رهیافت معتقدند که اساس فساد کلان بیشتر از آن که یک مقوله اجتماعی و اقتصادی باشد، ماهیتاً مقولهای سیاسی است زیرا پشتوانهاش قدرت سیاسی است که به وسیله مکانیسمهای دمکراتیک رقابتی و نظارتی قابل کنترل و تعدیل نیست. در هر جامعهای که نهادهای نظارتی، احزاب سیاسی و نهادهای مدنی و صنفی قادر به نظارت و تاثیرگذاری و تعدیل خطمشیها و تصمیمگیریهای نهادهای حکومتی نباشند؟ نهادهای قضایی و اطلاعات نیز تحت نفوذ و کنترل قدرت فائقه سیاسی باشند، امکان تعمیق و پایداری مفاسد اداری بیشتر است.
رهیافت دوم در سطح خرد و در قالب نظریه عقلانیت فردی[۲] مطرح شده است که معطوف به ویژگیهای رفتاری و هنجاری کارگزاران حکومتی و غیرحکومتی مرتبط با آنهاست. در این رویکرد فساد به عنوان نتیجه محاسبات عقلانی هزینهها و سودهای کارگزاران حکومتی تلقی میشوند. در این مدل افراد تصمیمگیر موجوداتی عقلانی هستند که میکوشند منافع خود را در جهانی از منابع کمیاب تحقق بخشند.
جدای از این دو رهیافت کلی، عدهای از محققین برای تبیین وضعیت فساد با یک تقسیمبندی دیگر پنج رویکرد تبیینی را برای بررسی وضعیت فساد ارائه دادهاند.
- رویکرد هزینه- فایده: دراین رویکرد چنان چه افراد فایده یک اقدام را نسبت به هزینه آن بزرگتر ببینند، در جهت آن اقدام خواهندکرد. لذا چنانچه درون یک سیستم دولتی، تنبیهها و مجازاتها نسبت به افراد فاسد ضعیف باشد، افراد اقدام به رفتار فسادآمیز بیشتری خواهندکرد.
- رویکرد محرومیت نسبی: بنابراین رویکرد چنانچه افراد نسبت به دادههای خود احساس بیعدالتی کنند اقدام به رفتار فسادآمیز خواهند کرد. نابرابری اقتصادی، محرومیتهای سیاسی و اجتماعی، رشد افراد غیر متخصص، خویشاوندسالاری و…. موجب بروز این محرومیت نسبی میشود.
- رویکرد رانتجویی: بنابراین رویکرد، امتیازات ویژه اقتصادی (رانت) که در اختیار تصمیمگیرندگان قرار میگیرد و قوانین و مقرراتی که در اثر تصمیمات فردی زمینه را برای ایجاد بازار سیاه مجوزها فراهم میکند، موجب ارتکاب اعمال فسادآلود میشود.
- رویکرد کارفرما- غیر کارگزار: براساس این رویکرد زمانی که در یک تقسیمبندی غلط و فسادآمیز، انجام کارهای کلان و همزمان با آن کنترل آن به یکسری افراد خاص واگذار میشود، کارگزارانی که به عنوان مجریان پروژههای مصوب گمارده میشوند خود امکان تفسیر پیرامون برنامهها و پروژههای مصوب را در دستدارند و این کارگزاران معمولا بر خلاف اهداف کارفرما (سیاستگذاران دولتی) منافع خود را پیگیری میکنند و به این ترتیب زمینه را برای فساد مهیا میکنند.
رویکرد حامی- پیرو: بنابراین رویکرد، ساختار نامناسب اقتصادی، باندبازی در ساخت سیاسی، نوچهگرایی در انتصابها و گماردن پیروان در گلوگاههای تصمیمگیری با پشتوانه حامیان قدرتمند، زمینههای فساد را فراهم میسازد(ربیعی،۱۳۸۳،۲۸-۲۱).
- تبیین علل فساد اداری
در تبیین علل فساد اداری تحلیلهای مختلفی ارائه گردیده است که از آن میان میتوان به این موارد اشاره کرد:
در تحلیلی از علل فساد آنها به دو دسته علل ساختاری یا نهادی و علل فرهنگی و اجتماعی دسته بندی شده است. علل نهادی پیدایش و رواج فساد عبارتند از:
– اختیارات گسترده دولت و ماموران دولتی که فرصتهای قابل ملاحظهای برای تحقق فساد اداری و اقتصادی فراهم میکند.
– حسابکشی اندک که از هزینه ارتکاب به فساد میکاهد.
– انگیزههای انحرافی در شاغلان بخش دولتی از قبیل نظام حقوق و دستمزد نامناسب که خدماترسانی به «خود» را جایگزین وظیفه خدمترسانی به «عموم» میکند.
از این دیدگاه (نهادی) راهکارهای مبارزه با فساد نیز بیشتر در تحدید دامنه اختیارات دولتی از طریق کاهش نقش دولت در فعالیتهای اقتصادی، بهبود حسابپسدهی از طریق تقویت شفافیت، نظارت و اعمال تنبیه و در بهبود انگیزهها از طریق طراحی مجدد ضوابط استخدامی درخدمات عمومی خلاصه میشود(ربیعی، ۱۳۸۳، ۴۱).
– علل فرهنگی اجتماعی فساد نیز عبارتند از:
– تبعیت از علاقههای شخصی و فامیلی به جای رعایت و تقید به ضوابط عینی،
– مشروعیت اندک دولت،
– سیطره یک حزب یا طیف خاصی از نخبگان بر فرایندهای سیاسی و اقتصادی(ربیعی، ۱۳۸۳، ۴۲).
مطابق این دیدگاه، افزایش آگاهی عمومی نسبت به هزینههای کلان فساد برای توسعه اقتصادی و سیاسی کشور، همچنین خواست عمومی برای انجام اصلاحات در این عرصه ضروری است، به گونهای که با استمداد از بسیج شهروندان و نخبگان، مبارزه با فساد اقتصادی و اداری در صدر دستور کار سیاسی قرار گیرد(قضاوتی،۱۳۸۱، ۸).
ویتوتانزی صاحبنظر مباحث فساد درباره عوامل مؤثر بر فساد میگوید. علل یا عواملی که باعث رشد فساد میشوند را میتوان به دودسته شامل: اول آنهایی که از یک طرف بر تقاضای فساد در جامعه اثر میگذارند و دوم آن دسته عواملی که بر عرضه فساد از طرف عامل دولتی موثر میباشند. در میان عوامل موثر بر تقاضای فساد، مهمترین آنها عبارتند:
۱- قوانین و مقررات ۲ – ویژگیهای خاص سیستمهای مالیاتی ۳ – ارائه خدمات و کالاهائی زیر نرخ بازار.
و در میان عوامل مؤثر بر عرضه فساد میتوان به مواردی همچون زیر اشاره کرد.
۱- فرهنگی بوروکراسی ۲- سطح حقوق و دستمزد در بخش دولتی ۳- سیستمهای مجازات کنترل سازمانی ۵- شفافیت قوانین، حقوق و فرایندها ۶- رهبری اداری.
در ادامه این اندیشمند عوامل موثر بر فساد را به دو دسته عوامل مستقیم و عوامل غیرمستقیم تقسیم میکند.
عوامل مستقیم عبارتند از: قوانین و مقررات، وضع مالیات و عوارض گمرکی، تصمیمگیری درباره مخارج، عرضه کالا و خدمات به قیمت کمتر از بازار، تامین مالی احزاب.
عوامل غیرمستقیم شامل: کیفیت کار نظام دیوانسالاری، سطح دستمزدها در بخش دولتی، سیستم تنبیه و مجازات، نظارتهای سازمانی، شفافیت مقررات قوانین و روشها.
۱-۱-۲- عوامل محیطی موجبه فساد
در تحلیل دیگری بر نقش محیط که فراهمکننده زمینه مناسب برای ارتکاب فساد میباشد پرداخته شده است، در این تحلیل آمدهاست. فساد چرا روی میدهد؟ جذب قدرت و منافع عمومی در جهت منافع شخصی، یک نتیجه از میل طبیعی افراد میباشد.کاهش این میل میتواند از طریق محیطهایی که ایجاد فساد را تسهیل میکنند صورت گیرد. خطیمشیگذاران و برنامهریزان چنین محیطهایی را از طریق عوامل محیطی و ادراکی که فساد را تحت تاثیر قرار میدهند ایجاد میکنند.
در رابطه با بررسی عوامل محیطی موثر بر فساد در بخش دولتی مطالعات زیادی انجام نشده است. با نگاهی بر این مطالعات موردی و دیگر تحقیقات انجام شده که توسط بانک جهانی صورتگرفته، شش عامل محیطی را که در اکثر محیطهای بینالمللی بر میزان فساد صورت گرفته دارای تاثیر هستند شناسایی شدهاست(وارنیو،۲۰۰۰، ۶).
۱-۱-۳- قصد و فرصت، لازمه وقوع فساد
وقوع فساد منوط به وجود دو عامل قصد و فرصت است فساد واقع نمیشود مگر اینکه ابتدا قصد آن در ذهن ارتکابشونده شکل گرفته باشد دلایل شکلگیری قصد ارتکاب فساد گسترده است. قصد یا از درون شخص سرچشمه میگیرد یا اینکه عوامل بیرون و محیطی چنین قصدی را در فرد بر میانگیزد در هر دو حال تفاوت چندانی نمیکند زیرا آنچه مهم است انگیزانندههایی[۶] ورای قصد است که اگر به موقع شناسایی شوند میتوان احتمال بروز تخلف را پیشبینی و از وقوع آن جلوگیری نمود. عامل مهم دیگر در بروز فساد فرصت است. برای ارتکاب عمل متقلبانه یا فسادزا باید فرصت آن برای مرتکبشونده وجود داشتهباشد. چنین فرصتی ممکن است بعد از مدت زمان طولانی طرحریزی توسط فرد بوجود آید یا ممکن است از یک جایی که در لحظهای فراهم شود ناشیگردد.
از جمله عوامل برانگیزاننده که می توانند سبب شکلگیری قصد ارتکاب فساد گردد عبارتند از:
- مشکلات مالی
- سلوک و نگرشی گروهی مشوق فساد
- نارضایتی و کینهجوئی
- فشار همتایان یا همکاران
آرمانگرایی(فرجپور،۱۳۸۳، ۱۹).
[۱] – Structural Functionalism
[۲] – Individual Rationalism
[۳] – Principal – Nonagent
[۴] – Patron – client
[۵] -Mildred Warnew
[۶] – Motivations
[۷] -Opportunity
[۸] -Corporate Ethos Conductive to Corruption
[۹] -Ideological