تنظیم هیجانی
تنظیم هیجانی
راهبردهای تنظیم هیجان شامل نه راهبرد مقابله ای شناختی[۱] متفاوت، یعنی خود ملامت گری، پذیرش و عینیت بخشی، نشخوار فکری، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد روی برنامه ریزی، ارزیابی مجدد مثبت، تسهیل حادثه از طریق کل نگری، فاجعه سازی، و سرزنش دیگران می شود (گارنفسکی[۲] و همکاران، ۲۰۰۲). آمستادتر[۳] (۲۰۰۸) بیان می دارد که تنظیم هیجان وجه ذاتی گرایش های پاسخ های هیجانی است. در واقع ساختار تنظیم هیجانی از مفهوم وسیعتر «انطباق»[۴] تکامل یافته است و به معنی کاربرد استراتژی های شناختی و رفتاری به منظور تنظیم شدت، طول و بیان عواطف می باشد (تامپسون، ۱۹۹۴، به نقل از لی مولت، ۲۰۱۲). به طور کلی، ترکیبی از فرایندهای فیزیولوژیکی، رفتاری، و شناختی فرد را قادر می سازد تا تجربه و ابراز هیجانات منفی و مثبت را تنظیم نماید (بریجز و همکاران، ۲۰۰۴).
نقش تنظیم هیجانی و چگونگی تأثیر آن بر زندگی ما موضوع تحقیقات اخیر زیادی بوده است. از منظر عملگرایان معاصر[۵]، نقش های مهم هیجانات شامل مهیا کردن پاسخهای رفتاری ضروری، تعدیل تصمیم گیری، تقویت حافظه برای حوادث مهم، و تسهیل روابط بین فردی می باشد، با این وجود هیجانات می توانند غیر از کمک کننده بودن، آسیب رسان هم باشند وقتیکه در زمان نامناسب و با شدت نامناسب ایجاد شوند (گراس و تامپسون[۶]، زیر چاپ). دیاموند و آسپینوال[۷] (۲۰۰۳) بیان می دارند که تنظیم هیجانی پیش نیازی مهم برای بسیاری از کارکردهای روانی- اجتماعی فرد نظیر پردازش شناختی[۸]، رفتارهای کاوشگری[۹]، توانایی اجتماعی و حل مسئله محسوب می شود. از منظر تکاملی، در اواخر کودکی و اوایل نوجوانی، توانایی های شناختی پیچیده باعث ایجاد فرم های جدید تنظیم هیجانی در افراد می شود (گراس و مونوز[۱۰]، ۱۹۹۵).
بنا به گفتۀ لی مولت (۲۰۱۲)، برخی از استراتژیهای تنظیم هیجانی بر پیش آیندها[۱۱] تمرکز دارند مانند انتخاب موقعیت، تغییر موقعیت، و یا افزایش تمرکز؛ در مقابل دیگر استراتژیهای تنظیم هیجانی بر پاسخ[۱۲] تمرکز دارند، زیرا آنها بعد از هیجان آغاز شده به کار می روند مانند «نشخوار فکری» و «حواس را پرت کردن» که نوعی تمرکززدایی است. تحقیقات نشان داده اند که تنظیم هیجان، سازگاری مثبت را پیش بینی می نماید (یو[۱۳] و همکاران، ۲۰۰۶). ظرفیت برای تنظیم هیجانات، به عنوان محور سلامتی ذهن تعریف شده است و این امر ظرفیت فرد را برای کار کردن، ارتباط با دیگران، و لذت و شادی را تعیین می کند (گراس و مونوز، ۱۹۹۵). روی هم رفته چندین تحقیق نشان داده اند که تنظیم هیجانی عنصر اصلی در سلامت روان است و مشکلات در این زمینه با انواع زیادی از آسیب ها ی روانی همراه است (دیویدسون[۱۴]، ۲۰۰۰). مشخص شده است که شمار زیادی از اختلالات روانی در هستۀ خود، اختلال در تنظیم هیجانات را دارند. در بیش از نیمی از اختلالات محور یک و تمام اختلالات محور دو، مشکلات و نقصان های مربوط به تنظیم هیجانات تشخیص داده شده است (رِپِتی[۱۵] و همکاران، ۲۰۰۲). در واقع اکثر اختلالات روانی به بی ثباتی عاطفی و اختلال در تنظیم هیجانی ربط داده شده است (کونیگزبرگ[۱۶] و همکاران، ۲۰۰۲). گارنفسکی و کراییج[۱۷] (۲۰۰۹) بیان می دارند که تحقیقات نشان دهندۀ ارتباط بین راهبردهای تنظیم هیجانی و پریشانی روان شناختی است. حیدریی و همکاران (۱۳۸۹) هم در پژوهش خود به ارتباط بین دشواری های تنظیم هیجانی و داشتن روابط اجتماعی سالم منجمله رضایت زناشویی پی بردند.
در مورد ارتباط بین تنظیم هیجانی و اعتیاد تحقیقات زیادی صورت گرفته که نتایج مشابهی را در پی داشته است. به طور کلی، اشخاصی بر این عقیده اند که اختلال در تنظیم هیجانی یک همایندی عمومی و رایج در سوء مصرف مواد و اختلالات سلامت روان است (لینهان و دیمف[۱۸]، ۱۹۹۷، به نقل از برزلین و همکاران، ۲۰۰۲). و یا عزیزی و همکاران (۱۳۸۹)، در پژوهش خود به ارتباط بین تنظیم هیجانی و میزان مصرف سیگار پی بردند. از نظر فیزیولوژیکی هم بین مصرف مواد و اختلال در تنظیم هیجانی ارتباط یافت شده است، آنتون[۱۹] (۲۰۰۱) از یافته های پژوهشی مختلف به این نتیجه رسیده است که داروهای روان گردان از قبیل مت آمفتامین بر سامانۀ دوپامینرژیک[۲۰] (مسیر مزولیمبیک[۲۱] آن در ایجاد پاداش هیجانی مصرف مواد نقش دارد) که پاسخ های هیجانی را تنظیم می کند، تأثیر می گذارد.
محققان با بررسی جراحات مغزی در حیوانات و یا مواردی از اختلالات نورولوژیکی در انسان به ارتباط بین نواحی خاصی از مغز و تنظیم هیجانی و ارتباط آنها با اعتیاد پی برده اند. به عنوان مثال نشان داده شده است که قشر مخ حدقه ای[۲۲] و قشر پیش پیشانی بطنی داخلی[۲۳] در ارزیابی هیجانات و کنترل حالت های درونی نقشی مهمتر از دیگر قسمتهای قشری را ایفا می کنند (هرویگ[۲۴] و همکاران، ۲۰۰۷). اشتین[۲۵] (۲۰۰۸) هم در تحقیقش به نتایج مشابهی رسیده است:
افرادی که جراحتهای کاهش دهنده فعالیت قشر پیش پیشانی[۲۶] و یا جراحتهای افزایش دهنده فعالیت دستگاه لیمبیک[۲۷] (مانند تشنج ها[۲۸]) را دارند و یا افرادی که مبتلا به اختلالات روانی خاص مانند سوء مصرف مواد هستند، حالتهای عاطفی بالا[۲۹] (نقص در تنظیم هیجانات) و از بین رفتن کنترل روی این حالتهای عاطفی را تجربه می کنند. او بیان می دارد که مسیر قشری- لیمبیک[۳۰] نقش کلیدی در تنظیم هیجانات دارد، به عنوان مثال در آزمایشی، آزمودنی هایی که فعالیت بالا در قشر پیش پیشانی بطنی داخلی و فعالیت پایین در سیگنال های آمیگدال[۳۱] در زمان انجام تکلیف تنظیم هیجانی داشتند، کورتیزول خون آنها در طول روز کاهش زیادی را نشان داد. (ص ۱۹۶)
با توجه به مطالب گفته شده و نقش مهم تنظیم هیجانی، تقویت این متغیر درمانی، هدف درمان های متفاوتی قرار گرفته است. به عنوان مثال، بنا به گفتۀ برکینگ و همکاران (۲۰۰۸)، نتایج حاصل از تحقیقات در مورد تنظیم هیجانی منجر به وارد شدن آموزش های مربوط به این متغیر به صورت آشکار و غیرآشکار در درمانهای شناختی رفتاری شده است. آکسلراد[۳۲] و همکاران (۲۰۱۱) هم کشف بیشتر نقش بالقوۀ تنظیم هیجانی را به عنوان مکانیزم تغییر در مداخلات کلینیکی توصیه می کنند، بنا به گفتۀ این محققان، بر اساس یافته های متعدد، از آنجائیکه علت و ابقاء بعضی از اختلالات روانی از قبیل وابستگی به مواد و اختلال شخصیت مرزی به تنظیم هیجانات مرتبط می باشند، ارزیابی بیشتر در مورد تنظیم هیجانی برای مطالعات آینده پیشنهاد می شود.
۲-۲-۷-۱ تنظیم هیجا نی و استرس
بین استرس و تنظیم هیجانی، رابطه ای متقابل وجود دارد. به عنوان مثال، محققان بیان می کنند که ریسک ابتلا به افسردگی نه تنها از پاسخ آغازین افراد به استرس ایجاد می شود بلکه از مشکل در تنظیم هیجانی (حالت هیجانی که پس از استرس می آید) ایجاد می شود (نالن هاکسما و همکاران، ۲۰۰۸، به نقل از لی مولت ، ۲۰۱۲). از سویی، به گفتۀ گراس (۲۰۰۲، b)، تنظیم هیجان سازگارانه با عزت نفس و تعاملات اجتماعی مثبت مرتبط است و افزایش در فراوانی تجربۀ هیجانی مثبت باعث مراقبۀ مؤثر با موقعیت های استرس زا می شود.
۲-۲-۷-۲ تنظیم هیجانی و نشخوار فکری
بین تنظیم هیجانی و نشخوار فکری ارتباط وجود دارد، در واقع گفته می شود که نشخوار فکری نوعی تنظیم هیجانی ناسازگارانه است. بنا به گفتۀ هیز و فلدمن (۲۰۰۴)، مشکلات در تنظیم هیجانی می تواند فرمهای گوناگون از قبیل اجتناب/ بیش درگیری (مانند نشخوار فکری، نگرانی، وسواس های ذهنی[۳۳] ، ولع مصرف مداوم مواد مخدر، انگیزه قوی، تحریکات شدید و رفتارهای وسواسی[۳۴] را به خود بگیرد و یا فرد را درگیر تجربیات مثبت (مانند بلندپروازی ها[۳۵] که با ماجراجویی، ریسک کردن، چالش جویی و حتی موفقیت در ارتباط است) کند. از سویی بنا به گفتۀ مارلات[۳۶] (۱۹۹۴، به نقل از هیز و فلدمن، ۲۰۰۴) تصور می شود که اعتیاد راهی برای نگه داری هم بلندپروازی های زندگی و هم راهی برای جلوگیری از قهقرایی های[۳۷] زندگی است. افراد با مهارت کمتر در تنظیم هیجانی ممکن است بین کم یا بیش درگیری مردد باشند، تصور می شود که نشخوار فکری که نوعی بیش درگیری است وسیله ای برای پرت کردن حواس از مشکلات واقعی زندگی باشد (جکوبسون[۳۸] و همکاران، ۲۰۰۱). رضوان و همکاران، (۱۳۸۵) در پژوهش خود به ارتباط مثبت بین تنظیم هیجانی و شادکامی و نشخوار فکری پی بردند.
محققان دیگری نشخوار فکری را نوعی عکس العمل هیجانی می دانند که در صورت کاربرد نابجا می تواند منجر به مشکلات روانی شود، به عنوان مثال چمبرز و همکاران (۲۰۰۹) بر این عقیده اند که عکس العمل های هیجانی از قبیل نشخوار فکری (برای مدیریت افسردگی) و یا نگرانی (برای کاهش اضطراب)، در صورتی که بصورت ناهشیارانه و تنظیم نشده اجازۀ بروز داده شوند، ممکن است در موقعیت های خاص مشکل ساز شوند. دروال[۳۹] (۲۰۰۸)، در تحقیقی که اثرات نشخوار فکری را می سنجید، به این نتیجه رسید که تضعف در تنظیم و کنترل خلق منفی (با به کارگیری استراتژی های انطباقی) با نشخوار فکری و علائم افسردگی همراه است. بنا به گفتۀ اسپایکر (۲۰۱۱)، سبک انطباقی متمرکز بر هیجان[۴۰] به صورت مثبت با نشخوار فکری هم پوشی دارد.
بر اساس DSM-IV-TR، «یکی از ملاک های تشخیصی سوء مصرف مواد مخدر منجمله مت آمفتامین، مشکلات پایدار یا عود کنندۀ اجتماعی یا بین فردی (ناشی از تأثیرات ماده) و همچنین از ملاک های تشخیصی وابستگی به مواد مخدر، مشکلات روان شناختی و جسمی مستمر و عود کننده از قبیل افسردگی می باشند» (سادوک و سادوک، ترجمه رضاعی، ۱۳۸۷، ص ۴۷۸) که این ملاک ها به احتمال زیاد با آسیب پذیری های ناشی از نشخوار فکری و تضعیف تنظیم هیجانی در ارتباط هستند.
[۱]- Cognitive Coping Strategy
[۲]-Garnefski
[۳]-Amstadter
[۴]- Coping
[۵]- Contemporary Functionalist
[۶]-Gross and Thompson
[۷]-Diamond and Aspinwall
[۸]- Cognitive Process
[۹]- Seeking Behaviors
[۱۰]-Gross and Munos
[۱۱]- Antecedent-Focused
[۱۲]- Response-Focused
[۱۳]-Yoo
[۱۴]-Davidson
[۱۵]-Repetti
[۱۶]-Koenigsberg
[۱۷]-Garnefski and Kraaij
[۱۸]-Linehan and Dimeff
[۱۹]-Anton
[۲۰]- Dopaminergic Terminals
[۲۱]- Mesolimbic
[۲۲]- Orbitofrontal Cortex
[۲۳]- Ventromedial PFC (Prefrontal Cortex)
[۲۴]-Herwig
[۲۵]-Stein
[۲۶]- Prefrontal Cortex
[۲۷]- Limbic System
[۲۸]- Seizures
[۲۹]- Heightened Affective States
[۳۰]- Cortico-Limbic Circuitry
[۳۱]- Amygdala Signal
[۳۲]-Axelrod
[۳۳]- Obsessions
[۳۴]- Compulsions
[۳۵]- Highs
[۳۶]-Marlatt
[۳۷]- Lows
[۳۸]-Jacobson
[۳۹]-Drwal
[۴۰]- Emotion-Focused Coping