سومین سیستم که به عنوان سیستم جنگ/گریز شناخته می شود، از لحاظ ساختاری بیشتر از طریق بادامه و ساخت های هیپوتالاموس تعدیل می گردد. این سیستم مسئول رفتارهای فرار و واکنش های دفاعی تحت شرایط ناکامی، تنبیه و درد است (بوچین، ٢٠٠١).
توجه به پرورش تفکر انتقادی به حدود ۲۵۰۰ سال پیش و زمان سقراط برمیگردد. سقراط به تمرکز معلمان بر مهارتهای استدلالی یادگیرندگان تأکید داشت و خود از سؤال برای تحریک تفکر افراد استفاده میکرد (آورهویزر[۱]، ۱۹۹۷). سالهــا پس از سقراط، تأکید چندانی بر تفکـر انتقادی وجود نداشت تا اینکه در دوره نوگرایی[۲] اندیشه انتقادی توجه روشنگران سده هجدهم از جمله کانت[۳] را به خود جلب کرد و در دوره فـرانوگرایی[۴] ایـن مفهـوم توسط افرادی همچون
جان دیویی[۵]، ماکس بلک[۶]، گوردون هولفیش[۷]، رابرت انیس[۸]، متیو لیپمن[۹]، جان مک پک[۱۰] و ریچارد پل[۱۱] وارد فرایند تعلیم و تربیت شد (جهانی، ۱۳۸۲). در حدود هشت دهه پیش، دیویی اهمیت «تفکر تأملی[۱۲]» را در فرایند تعلیم و تربیت مورد تأکید قراد داد. امروزه اکثر متخصصان، تفکر تأملی دیویی را همخوان با تفکر انتقادی میدانند (گریسون[۱۳]،۱۹۹۱). دیویی معتقد بود هدف اصلی آموزش به جای حفظ کردن طوطیوار مطالب، باید تفکر تأملی و یادگیری نحوه تفکر باشد (دیویی، ۱۹۳۳). از آن پس، گرچه اصطلاحات در خلال سالها اندکی تغییر کردند، اما رشد تفکر انتقادی یادگیرندگان همچنان هدف اصلی فرایند تعلیم و تربیت محسوب شد و تلاش در جهت تعریف، آموزش و اندازهگیری تفکر انتقادی شدت پیدا کرد (انیس[۱۴]، ۱۹۸۹؛ جونز[۱۵]، ۱۹۹۳ و نوریس[۱۶]، هر دو به نقل از گیانکارلو[۱۷] و فاسیونه، ۲۰۰۱؛ کرفیس[۱۸]، ۱۹۸۸). گرچه در این زمینه تلاشهایی چشمگیر صورت گرفت اما تا سال ۱۹۹۰ تعریف روشنی از تفکر انتقادی که مورد توافق همگان باشد، حاصل نشد. در سال ۱۹۹۰، با حمایت مالی انجمن فلسفی آمریکا، گروهی متشکل از چهل و شش متخصص تفکر انتقادی در رشتههای تحصیلی مختلف به سرپرستی پیتر فاسیونه[۱۹] با انجام پروژهای تحت عنوان پروژه دلفی[۲۰] بعد از شش دور بحث و تبادل نظر که دو سال به طول انجامید، مفهومسازی قویی از تفکر انتقادی به عنوان آنچه که باید حاصل آموزش در سطح دانشگاه باشد، ارائه دادند. پژوهش حاضر بر مبنای نتایج این پروژه هدایت میشود. مفهوم و تعریف تفکر انتقادی در بیانیه مورد توافق این گروه به صورت زیر گزارش شده است:
«ما تفکر انتقادی را قضاوت خودتنظیم[۲۱] هدفمندی میدانیم که حاصل تعبیر و تفسیر[۲۲]، تجزیه و تحلیل[۲۳]، ارزیابی[۲۴] و استنباط[۲۵] علاوه بر توضیح[۲۶] ملاحظات مستند، مفهومی، روششناختی، معیارشناختی یا بافتی است که قضاوت بر اساس آنها صورت میگیرد…» (انجمن فلسفی آمریکا،۱۹۹۰، ص. ۲).
بر اساس ایـن تعـریـف، تفکـر انتقـادی به عنـوان یک فـرایند شناختی به صورت «قضاوت خودتنظیم هدفمند» تعریف میشود. به کمک این فرایند شخص درباره اینکه در شرایط معین به چه چیز اعتقاد داشته باشد و چه کاری را انجام دهد، قضاوت میکند. در طی این فرایند فرد از مجموعه مهارتهای شناختی و فراشناختی مهم تجزیه و تحلیل، تعبیر و تفسیر، استنباط (نتیجهگیری)، توضیح، ارزیابی و خودتنظیمی برای شکل دادن به قضاوت خود، بازنگری و بهبود کیفیت آن استفاده میکند. این فرایند به صورت غیرخطی اتفاق میافتد. برای مثال، کسی که به طور انتقادی فکر میکند قادر است تجزیه و تحلیل خود را توضیح دهد، تعبیر و تفسیر خود را تجزیه و تحلیل کند و استنباط یا نتیجهگیری خود را ارزیابی کند. این تعریف همچنین بیان میکند که بخش مهمی از تفکر انتقادی روش برخورد صحیح با شواهد، در نظر گرفتن بافت و زمینه و انتخاب درست معیارها است (انجمن فلسفی امریکا، ۱۹۹۰). در ادامه بیانیه توافقی متخصصان پروژه تحقیقاتی دلفی، متفکر نقاد ایدهآل به صورت زیر توصیف میشود:
«… متفکر نقاد ایدهآل عادتاً فردی کنجکاو، مطلع و آگاه، به دنبال دلیل، نسبت به عقاید نو یا متفاوت گشودهذهن، انعطافپذیر، در ارزیابی بیطرف، در مواجهه با سوگیریهای شخصی با خود رو راست و صادق، در قضاوت محتاط، مایل به تجدیدنظر، درباره موضوعات دارای نظری روشن و خالی از ابهام، در برخورد با مسایل پیچیده نظاممند، در یافتن اطلاعات مرتبط پیگیر و سختکوش، در انتخاب معیارها منطقی و معقول، در کندوکاو و بررسی متمرکز و به دنبال نتیجهگیریهایی است که تا جایی که موضوع و شرایط امکان میدهد، دقیق هستند. بنابراین، پرورش متفکر نقاد خوب به معنای کار در جهت این ایدهآل است. این کار رشد مهارتها[۲۷]ی تفکر انتقادی را با پرورش این گرایشها[۲۸] تلفیق میکند که همواره به بینشهای سودمند می انجامد و پایه و اساس یک جامعه منطقی و دمکرات است» (انجمن فلسفی امریکا، ۱۹۹۰؛ ص. ۲).
بیانیه مذکور خاطر نشان میکند که هر مفهومسازی از تفکر انتقادی که فقط بر مهارتهای شناختی متمرکز باشد، کامل نیست (انجمن فلسفی امریکا، ۱۹۹۰). بلکه، متخصصان تفکر انتقادی معتقدند در این تفکر مؤلفهای منششناختی[۲۹] نیز وجود دارد که از آن تحت عنوان گرایش[۳۰] یاد میشود. گرایش نسبت به تفکر انتقادی، تمایلی است که فرد را به استفاده عملی از مهارتهای خود در تفکر انتقادی برمیانگیزد و بدون آن، فرد تمایلی به کاربرد مهارتهای تفکر انتقادی خویش ندارد. بهطورکلی، گرایشها ابعادی از شخصیت و تمایلاتی درونی، طولانیمدت و عادتگونه هستند که بر رفتار انسان تأثیر میگذارند. از این رو، فرد دارای گرایش به تفکر انتقادی به استفاده از مهارتهای تفکر انتقادی خود تمایل و عادت دارد. به عبارت دیگر، مؤلفه منششناختی گرایش به تفکر انتقادی انگیزشی درونی و مداوم است که خود را به هنگام مواجهه فرد با حل یک مسأله، ارزیابی یک ایده و یا گرفتن یک تصمیم به صورت تمایل فرد به استفاده از مهارتهای تفکر انتقادی نشان میدهد (گیانکارلو و فاسیونه، ۲۰۰۱؛ فاسیونه، ۲۰۱۱).
فرد دارای گرایش به تفکر انتقادی «روحیه نقادانه[۳۱]»ای دارد. داشتن روحیه نقادانه به این معنا نیست که چنین شخصی همیشه به طور منفی و بیش از حد منتقد همه کس و همه چیز است. متخصصان از عبارت استعارهای روحیه انتقادی در معنای مثبت آن استفاده میکنند و منظور آنها این است که چنین شخصی کنجکاو است، ذهن تیزی دارد و بسیار مشتاق دانستن دلایل مسایل و اطلاعات معتبر است. همیشه میخواهد بداند «چرا؟» یا «چگونه؟» یا «چه اتفاقی میافتد اگر؟» (فاسیونه، ۲۰۱۱). شخصی که گرایشی قوی نسبت به تفکـر انتقادی دارد،
احتمالاً با اظهارات زیر موافق است:
«متنفرم از میزگردهایی که در آنها افراد عقاید خود را با صدای بلند بیان میکنند ولی در توضیح اینکه چرا چنین عقایدی دارند، هیچ دلیلی نمیآورند.»
«برای من مهم است که منظور افراد را با توجه به چیزی که دارند میگویند، بفهمم.»
«در کارهایی که از من انتظار میرود با فکر خودم آنها را انجام دهم، عملکرد بهتری دارم.»
«تصمیمی نمیگیرم، مگر اینکه با توجه به عقایدی که دارم در مورد آن فکر کرده باشم.»
«به جای اتکا به نوشتهها و یادداشتهای شخص دیگری، ترجیح میدهم اطلاعاتی را که خودم فراهم آوردهام، بخوانم.»
«سعی میکنم در عقاید دیگران چیز با ارزشی پیدا کنم، حتی اگر این احتمال وجود داشته باشد که آن را رد کنم.»
«اگر مسألهای سختتر از آنچه که انتظارش را داشتهام باشد، به حل کردن آن ادامه میدهم.»
«تصمیمگیری عاقلانه از برنده شدن در بحث، باارزشتر است» (فاسیونه، ۲۰۱۱، ص. ۱۰).
شخصی که گرایشی ضعیف نسبت به تفکر انتقادی دارد، احتمالاً با اظهارات بالا مخالف و با اظهارات زیر موافق است:
«من کارهایی را ترجیح میدهم که در آنها فرد ناظری به من بگوید دقیقاً چه کاری را انجام دهم و دقیقاً چگونه آن را انجام دهم.»
«مهم نیست مسألهای چقدر پیچیده باشد، میتوان مطمئن بود که همیشه راه حل سادهای وجود دارد.»
«من وقت خود را با جست و جوی مطلبی در کتابها، تلف نمیکنم.»
«از اینکه استادان به جای اینکه فقط پاسخ سـؤالها را بگویند درباره آنها بحث کنند، متنفرم.»
«… هر مطلبـی را که فکـر میکنی باعث هم عقیده شدن دیگـران با تو میشـود، بیـان کن.» (فاسیونه، ۲۰۱۱، ص. ۱۰).
پیتر فاسیونه و همکارانش (راهنمـای سیاهه گـرایش به تفکـر انتقـادی کالیفرنیا[۳۲]، ۲۰۰۷؛
فاسیونه و فاسیونه، ۱۹۹۲؛ فاسیونه، گیانکارلـو، فاسیونه و گینن[۳۳]، ۱۹۹۵؛ گیانکارلـو و فاسیونه،
۲۰۰۱) در مطالعات خود نشان دادهاند که هفت جفت گرایش مثبت و منفی نسبت به تفکر انتقادی یا هفت ویژگی منششناختی دوقطبی در ارتباط با تفکر انتقادی وجود دارند. قطبهای مثبت این هفت ویژگی منششناختی هفت عادت فکری خوب و قطبهای منفی آنها هفت عادت فکری بد را تشکیل میدهند. عادتهای فکری خوب یک متفکر نقاد عبارتند از حقیقتجویی[۳۴]، گشودهذهنی[۳۵]، تحلیلگری[۳۶]، قاعدهمندی[۳۷]، اعتماد به [نفس در] تفکر انتقادی[۳۸]، کنجکاوی[۳۹] و پختگی شناختی[۴۰]. عادتهای فکری بد فردی که نقادانه فکر نمیکند بیصداقتی[۴۱] با خود (در برخورد با اطلاعاتی که به دست میآیند)، تعصب[۴۲]، بیتوجهی[۴۳] (نسبت به دلالتهای ضمنی اطلاعات)، بیقاعدگی[۴۴] (در روش برخورد با اطلاعات)، بیاعتمادی[۴۵] به قدرت استدلال خود، بیتفاوتی[۴۶] (نسبـت به یافتههای تازه و جدید) و سادهنگری[۴۷] (به طور مثال، به صورت دوگانهگرایی سادهانگارانه[۴۸]) هستند (راهنمای سیـاهه گرایش به تفکـر انتقـادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷؛ فاسیونه و فاسیونه، ۱۹۹۲؛ فاسیونه و همکاران، ۱۹۹۵؛ گیانکارلو و فاسیونه، ۲۰۰۱). جدول شماره ۱-۱ این عادتهای فکری خوب و بد یا گرایشهای مثبت و منفی نسبت به تفکر انتقادی را نشان میدهد.
جدول شماره ۱-۱: گرایشهای مثبت و منفی نسبت به تفکر انتقادی (برداشت شده از گیانکارلو و فاسیونه، ۲۰۰۱)
گرایشهای مثبت و منفی نسبت به تفکر انتقادی | |
گرایشهای مثبت | گرایشهای منفی |
حقیقتجویی | بیصداقتی (رو راست نبودن با خود از نظر فکری) |
گشودهذهنی (بیتعصبی درباره عقاید خود) | تعصب درباره عقاید خود |
تحلیلگری | بیتوجهی (برخورد سطحی) |
قاعدهمندی | بیقاعدگی |
اعتماد به نفس در تفکر انتقادی | بیاعتمادی به قدرت استدلال خود |
کنجکاوی | بیتفاوتی |
پختگی شناختی | سادهنگری |
از آنجـا که گرایشهای مثبت فــرد را به استفــاده از مهارتهای تفکــر انتقــادی برمیانگیزانند و بدون داشتن میزانی از این گرایشها فرد تمایلی به کاربرد مهارتهای تفکر انتقادی خود ندارد، مطالعه حاضر بر گرایشهای مثبت دانشجویان نسبت به تفکر انتقادی و عوامل مؤثر بر آنها تمرکز دارد. در ادامه، به تعریف مفهومی این گرایشها پرداخته میشود.
اولین گرایش، «حقیقتجویی» است. فرد دارای این گرایش مشتاقانه درصدد آن است که حقیقت امور را بداند. از این رو، به دنبال آن است که بهترین اطلاعات را درباره آنها پیدا کند. چنین فردی برای پرسیدن سؤالات از خود شجاعت نشان میدهد. اگر در کندوکاوها و بررسیهای خود با اطلاعات معتبری مواجه شود که با نظرات و عقاید قبلی وی مغایرت دارند، با خود روراست میماند و به طورمنصفانه و بیطرف با آن اطلاعات برخورد میکند؛ حتی اگر دانستهها و یافتههای جدید وی علایق، تمایلات و عقاید پیشپنداشته شده او را زیر سؤال ببرند. چنین فردی وقتی به بحث و تبادل نظر با دیگران میپردازد، به جای آنکه درصدد برنده شدن در بحث باشد، به دنبال آن است که به اطلاعات صحیح و معتبر دست پیدا کند (راهنمای سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷؛ فاسیونه و فاسیونه، ۱۹۹۲؛ فاسیونه و همکاران، ۱۹۹۵).
دومین گرایش، «گشودهذهنی» نسبت به عقاید نو و یا مخالف است که گرایش به بیتعصبی نیز گفته میشود. فرد دارای این گرایش دگراندیشپذیر است. یعنی، نسبت به نظرات و عقاید متفاوت از نظر و عقیده خود شکیبایی نشان میدهد و به حق دیگران برای داشتن عقاید متفاوت احترام میگذارد. علاوه بر این، چنین فردی مراقب سوگیریهای احتمالی و تعصبات خود نیز است (راهنمای سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷؛ فاسیونه و فاسیونه، ۱۹۹۲؛ فاسیونه و همکاران ، ۱۹۹۵).
گرایش «گشودهذهنی» از گرایش «حقیقتجویی» از این لحاظ متفاوت است که شخص «حقیقتجو» بدون در نظر گرفتن اینکه به دست آوردن اطلاعات بیشتر و معتبرتر ممکن است عقاید و باورهای فعلی او را زیر سؤال ببرد، تمایل به کسب اطلاعات دارد تا بتواند از آن طریق به حقیقت دست پیدا کند. این در حالی است که «گشودهذهنی» بیشتر با دگراندیشپذیری و تحمل عقاید متفاوت ارتباط دارد که ممکن است فرد را به حقیقت نزدیک کند یا نکند. به این ترتیب، ممکن است شخصی ذهنی گشوده داشته باشد اما به دنبال حقیقت نباشد یا به دنبال حقیقت باشد ولی ذهنی گشوده نداشته باشد (راهنمای سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷).
سومین گرایش، «تحلیلگری» است. فرد دارای این عادت ذهنی گرایش به پیشبینی پیامدهای احتمالی رویدادها و همچنین ایدههای افراد دارد. به همین دلیل، اگر از لحاظ عملی یا مفهومی مشکلی در کار باشد، متوجه آن میشود. این امر باعث میشود چنین فردی همواره نسبت به نیاز به مداخلۀ پیشبینانه هشیار باشد. علاوه بر این، چنین فردی در حل مسایل برای به کارگیری استدلال، استفاده از شواهد و واقعیتیابی ارزش زیادی قایل است؛ حتی اگر مسأله مورد نظر چالشبرانگیز یا دشوار باشد (راهنمای سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷؛ فاسیونه و فاسیونه، ۱۹۹۲؛ فاسیونه و همکاران، ۱۹۹۵).
چهارمین گرایش «قاعدهمندی» است. فردی که دارای این عادت فکری خوب است، گرایش به کندوکاوها و بررسیهای سازماندهیشده و قاعدهمند دارد. در کار او هیچ نوع خاصی از سازماندهی از قبیل خطی یا غیرخطی بر دیگری ارجحیت ندارد و تنها شرایط هستند که تعیین میکنند کدام نوع سازماندهی مناسب است. شخص قاعدهمند هر چقدر هم که متبحر باشد، تلاش میکند به موضوعات، سؤالات و یا مشکلات به طور نظاممند، متمرکز و مستمر بپردازد و در آنها از خود پشتکار نشان دهد (راهنمای سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷؛ فاسیونه و فاسیونه، ۱۹۹۲؛ فاسیونه و همکاران، ۱۹۹۵).
دو گرایش «قاعدهمندی» و «تحلیلگری» یکسان نیستند. ممکن است فردی قادر به انجام یک بررسی قاعدهمند در مورد چیزی باشد اما به هیچ وجه قادر به تحلیل آن نباشد (راهنمای سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷).
پنجمین گرایش، «اعتماد به نفس در تفکر انتقادی» است. این گرایش و عادت فکری خوب به میـزان اعتمادی که فرد به قدرت استدلال خود دارد، برمیگردد. اشخاص دارای اعتماد به نفس در تفکر انتقادی، هم خود به قضاوتهای خود اعتماد دارند و هم معتقدند که دیگران نیز به قضاوتهای آنها اعتماد دارند. در نتیجه، چنین افرادی بیان میکنند که دیگران در حل مسایل یا تصمیمگیریهای خود در مورد اینکه چه کاری را انجام دهند و چه کاری را انجام ندهند، از آنها کمک میگیرند (راهنمای سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷؛ فاسیونه و فاسیونه، ۱۹۹۲؛ فاسیونه و همکاران، ۱۹۹۵).
ششمین گرایش، «کنجکـاوی» است. منظور از این گرایش و عادت فکـری خوب کنجکاوی ذهنـی فرد است. فرد کنجکاو برای مطلع بودن از پدیدهها ارزش قایـل است و مایل است بداند که پدیدهها چگونه کار میکنند. وی همواره تمایل به یادگرفتن دارد، حتی زمانی که از آن یادگیری نمیتواند بلافاصله و فوراً استفاده کند (راهنمای سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷؛ فاسیونه و فاسیونه، ۱۹۹۲؛ فاسیونه و همکاران، ۱۹۹۵).
هفتمین گرایش، «پختگی شناختی» است. فردی که از لحاظ شناختی پخته است، گرایش دارد در تصمیمگیریهای خود با درایت و با تدبیر عمل کند. چنین فردی با مسایل با این درک برخورد میکند که بعضی مسایل ساختاری پیچیده دارند، بعضی موقعیتها بیش از یک راه حل موجه و قانع کننده دارند و گاهی قضاوتها باید بر اساس معیارها، زمینه، شواهدی که مانع از قطعیت و یقین میشوند، صورت بگیرند (راهنمای سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷؛ فاسیونه و فاسیونه، ۱۹۹۲؛ فاسیونه و همکاران، ۱۹۹۵).
همانطور که پیش از این گفته شد، این گرایشها فرد را به استفاده عملی از مهارتهای خود در تفکر انتقادی برمیانگیزانند و بدون داشتن سطحی از آنها فرد تمایلی به کاربرد مهارتهای تفکر انتقادی خود و یا بهبود کیفیت آنها ندارد. این در حالی است که بدون داشتن سطحی از مهارتهای تفکر انتقادی نیز فرد نمیتواند این گرایشها را رشد دهد. به عبارت دیگر، بین گرایشهای تفکر انتقادی و مهارتهای تفکر انتقادی تعاملی پویا و متقابل وجود دارد. از یک سو، دستیابی به مهارتهای تفکر انتقادی گرایشهای فرد را رشد میدهند و از سوی دیگر، گرایشها فرد را برمیانگیزانند تا مهارتهای تفکر نقادانه خود را به کار بندد (فاسیونه، ۲۰۱۱؛ هالپرن، ۱۹۹۸(. به همین دلیل، در راستای کمک به بهبود کیفیت تفکر انتقادی فراگیران، پرورشدهندگان باید هم به مهارتهای این نوع تفکر و هم به گرایشهای مرتبط با آن توجه نشان دهند و عوامل مؤثر بر رشد آنها را بشناسند. با وجود این، تحقیقات مربوط به تفکر انتقادی به طور عمده بر مهارتهای آن متمرکز بودهاند و علیرغم اهمیت گرایشهای تفکر انتقادی تنها در سالهای اخیر تمرکز خود را از مهارتها به گرایشها معطوف کردهاند. به همین دلیل، از نظر تحقیقاتی توجه چندانی به بررسی عوامل مؤثر بر گرایشهای تفکر انتقادی نشده است. از این رو، پژوهش حاضر به دنبال شناخت عوامل مؤثر بر رشد گرایشهای تفکر انتقادی دانشجویان است.
[۱] . Overhoiser
[۲] . modernism
[۳] . Kant
[۴] . post modernism
[۵] . John Dewey
[۶] . Maks Black
[۷] . Gordon Hulfish
[۸] . Robert Ennis
[۹] . Mathew Lipman
[۱۰] . John MacPeck
[۱۱] . Richard Paul
[۱۲] . reflective thinking
[۱۳] . Garrison
[۱۴] . Ennis
[۱۵] . Jones
[۱۶] . Norris
[۱۷] . Giancarlo
[۱۸] . Kurfiss
[۱۹] . Peter Facione
[۲۰] . Delphi
[۲۱] . self-regulation
[۲۲] . interpretation
[۲۳] . analysis
[۲۴] . evaluation
[۲۵] . inference
[۲۶] . explanation
[۲۷] . skills
[۲۸] . dispositions
[۲۹] . characterological
[۳۰] . disposition
[۳۱] . critical spirit
[۳۲] . California Critical Thinking Disposition Invenotry (CCTDI) manual
[۳۳] . Gainen
[۳۴] . truth-seeking
[۳۵] . open-mindedness
[۳۶] . analyticity
[۳۷] . systematicity
[۳۸] . CT-confidence
[۳۹] . inquisitiveness
[۴۰] . cognitive maturity
[۴۱] . dishonesty
[۴۲] . intolerance
[۴۳] . inattention
[۴۴] . haphazard
[۴۵] . mistrustful of reason
[۴۶] . indifference
[۴۷] . simplistic
[۴۸] . naively dualistic