روایاتی در این مورد وارد شده که امر به حبس و زندانی کردن شخصی که حد قطع عضو برای وی جاری شده، نمودهاست تا پس از بند آوردن خون و دادن مقداری غذا و جایی برای آسایش پس از چند روز، شخص آزاد شود.
برخی از علما در مورد این حبس دچار مشکل شده اند که اگر این بازداشت و زندان به عنوان تعزیر است، پس چرا به مجرم غذا میدهیم و عضو قطع شده را درمان میکنیم. غافل از اینکه این بازداشت به معنای کیفر نیست، بلکه یک نوع بازداشت تأمینی به خاطر حفظ جان مجرم میباشد. چرا که اسلام به همه جوانب شخصیتی متهم و افراد جامعه توجه کرده است. (طبسی، ۱۳۸۲، ۲۱۹)
روایات وارد شده در این خصوص عبارت اند از:
- حارب بن حصیره گفت: به مرد حبشی دست بریدهای که در مدینه سقایی میکرد رسیدم. گفتم: چه کسی آن را بریده؟ گفت: بهترین مردمان. ما هشت نفر بودیم که دزدی میکردیم. ما را دستگیر کردند و به نزد علیبنابیطالب (ع) بردند. ما به دزدی اقرار کردیم. به ما گفت: آیا میدانید دزدی حرام است؟ گفتیم: آری. بدین رو، دستور داد انگشتان ما را ببرند و انگشت شصت را باقی بگذارند. آنگاه دستور داد ما را در خانهای حبس کنند و به ما روغن و عسل خوراند تا دستهایمان خوب شد. آنگاه فرمان آزادی ما را صادر کرد و ما را با بهترین لباسها پوشاند و به ما گفت: اگر توبه کنید و انسانهای شایسته شوید، برایتان بهتر است که خداوند در عوض، دستتان را در بهشت به شما ملحق می کند وگرنه، آن را در جهنم به شما ملحق میگرداند. (حر عاملی، ۱۴۱۲ق، ۵۲۸)
- امیرمؤمنان (ع) دستور داد دست دزدانی را ببرند، چون بریدند فرمان حبس آنان را داد. آنگاه گفت: قنبر! اینان را ببر و زخمهایشان را مداوا کن و به آنان خوب برس و چون خوب شدند به من خبر بده. وقتی بهبود یافتند به نزد علی (ع) آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! جراحتشان خوب شد. فرمود: برو، به هر فردی دو پیراهن بده و آنان را بیاور. او آنان را آورد. در مقابل حضرت قرار گرفتند. حضرت به زمین نگریست و متفکرانه با انگشتش آرام به زمین میکوبید. آنگاه فرمود: دستهایتان را نشان دهید. آنان این کار را کردند. بعد فرمود: آن را به آسمان بلند کنید و بگویید: خدایا! دستمان را علی قطع کرد. آنان نیز چنین کردند. سپس فرمود: خدایا! بر اساس قرآن و سنت پیامبرت این کار را کردم. آنگاه به ایشان فرمود: ای گروه! دستتان پیش از شما به آتش جهنم رفته است. اگر توبه کنید دستتان را از آتش نجات دادید وگرنه شما هم به آن ملحق میشوید. (نوری طبرسی، بی تا، ۱۴۶)
- علی (ع) دست دزدان را میبرید و آنها را با آتش یا روغن داغ میسوزاند تا خونش بند بیاید و زندانیشان میکرد تا مداوا شوند. چون بهبود مییافتند به آنان میفرمود: دستتان را بلند کنید. آنان دستها را بلند میکردند. آنگاه میفرمود: چه کسی آن را برید؟ میگفتند: علی. میفرمود: برای چه؟ میگفتند: برای این که دزدی کردیم. میفرمود: خدایا! شاهد باش، اکنون بروید. (احمدبن حسین بن علی، بی تا، ۲۷۱)
آرای فقیهان در این خصوص از قرار ذیل است:
- جمعی از فقیهان فتوا دادهاند که بند آوردن با سوزاندن یا با مالیدن روغن داغ واجب است. کما اینکه عدهای دیگر به استحباب آن فتوا دادهاند. این نوع از حبس با عناوین حبسهای متعارف و عادی منطبق نیست و بعید نیست که هدف این نوع حبس، حفظ کرامت دستبریدگان یا برای پیشگیری از به کارگیری آنان برای اسائه ادب به اسلام و دولت اسلامی باشد. از این رو، به اجبار در حبس میمانند و معالجه میشوند. هرگاه سند روایت تمام باشد، این نوع از زندان برای کسی که در این عصر، بر او حد جاری می شود، احوط است. (طبسی، ۱۳۸۲، ۲۱۹)
- بیهقی: شیخ گفته است: گویی او به نگاهداری آنان امر کرده است تا بهبود یابند، نه اینکه آنان را برای تعزیر حبس کرده باشد. (طبسی، ۱۳۸۲، ۲۱۹)
با توجه به روایات و آرای فقها به این نتیجه میرسیم که بازداشت برای کسی که حد قطع عضو بر او جاری شده است تا عضوش بهبود یابد، یک نوع تأمین جانی برای مجرم است. در اینجا زندان در واقع به معنای در سختی قرار دادن مجرم نمی باشد، بلکه به او کمک می شود تا در این ایام سلامتی کامل خود را پیدا کند. اما این نگهداری لازم و واجب است و با رد مجرم، وی آزاد نمی شود. اما در مورد مدت این بازداشت، آنچه که از روایات استفاده می شود تا بهبودی کامل این افراد است.
بخش هفتم- بازداشت موقت در مورد حقوق مالی
بازداشت موقت در مورد حقوق مالی طی دو گفتار بررسی می شود که ذیلاً به موارد آن اشاره میکنیم.
گفتار اول- بازداشت موقت کسی که از ادای دین خودداری می کند
روایات فراوانی از شیعه و سنی نقل شده که دلالت می کند بر بازداشت کسی که از ادای دین خودداری می کند، در برخی موارد بازداشت به عنوان مجازات اخذ شده و در برخی موارد نیز بازداشت به عنوان یک امر احتیاطی شدید برای اینکه حقوق مردم پرداخت شود، میباشد.
روایات وارد شده در این زمینه عبارتاند از:
- امام صاق (ع) فرمود: علی (ع) فردی را که از ادای دین خود به طلبکاران سرپیچی میکرد، به حبس میانداخت، سپس دستور میداد که مال خود را به نسبت طلب بین آنان تقسیم کند و اگر خودداری میکرد، آن را میفروخت و بین آنان تقسیم میکرد. (کلینی، بی تا، ۱۰۲)
شیخ صدوق همین روایت را از اصبغ نقل کرده است. (شیخ صدوق، بی تا، ۱۹)
مجلسی اول میگوید: مقصود از خودداری از ادای دین آن است که با وجود فرا رسیدن موعد در پرداخت آن، مسامحه و کاهلی می کند. مقصود از حبس به زندان انداختن او یا منع وی از تصرف در مالش است که ظاهراً همین است. (مجلسی، بی تا، ۸۴)
مجلسی دوم میگوید: مقصود از اینکه امام به وی دستور میداد این است که، به بدهکار امر میکرد که یا اموال را بفروشد و یا به طریق دیگری با دادن اجناس و اموال، طلبکاران را راضی نماید. پس اگر خودداری میکرد، امام خود مال او را میفروخت و بین آنان تقسیم میکرد. (مجلسی، بی تا، ۵۵)
شیخ محمد حسن نجفی میگوید: شاید مقصود از حبس، منع از تصرف است. (نجفی، ۱۳۶۵، ۲۸۱)
- امیرالمؤمنین (ع) فرمود: حضرت رسول اکرم فرمود: مسامحه و مماطله بدهکاری که توان پرداخت بدهی خود را دارد، آبرو و مجازات او را حلال می کند، تا آن زمان که بدهی او در مواردی نباشد که خداوند ـ عز و جل ـ آن را مکروه میدارد. (حر عاملی، ۱۴۱۲ق، ۹۰)
- امام علی (ع) فرمود: هرگاه عبد مکاتب، بعضی از اقساط وام خود را پرداخت و در باقی مسامحه کرد و به تأخیر انداخت، با آنکه قدرت پرداخت را دارد، زندانی می شود و اگر روشن شد که قدرت ندارد، از زندان بیرون آورده می شود تا با کار، دین خود را بپردازد. (نوری طبرسی، بی تا، ۲۶)
- پیامبر اکرم فرمود: مسامحه و مماطله کسی که قادر به پرداخت بدهی خود است، آبرو و مجازات او را حلال می کند. (سجستانی، ۱۴۱۰ق، ۳۱۳)
ابن مبارک میگوید: مقصود از حلال شدن آبروی او، آن است که میتوان بر او درشتی کرد و مقصود از حلال شدن مجازات او این است که میتوان او را به حبس انداخت. (سجستانی، ۱۴۱۰ق، ۳۱۳)
وکیع میگوید: مقصود از آبرویش، یعنی شکایت از او و مجازاتش، یعنی حبس او. (ابن ابی شبیه، ۱۴۰۹ق، ۷۹)
- از ابن سیرین نقل است که: شریع وقتی علیه کسی به حقی حکم میکرد، او را در مسجد حبس میکرد تا آنگاه که برمیخاست، پس اگر حق او را میداد، چه بهتر وگرنه در مورد او، به زندان حکم میداد. (الصنعانی، بی تا، ۳۰۵)
آرای فقیهان شیعه در این مورد از قرار ذیل است:
شیخ مفید در مورد کسی که حق طرف مقابل را ادا نکرد، حکم کرده که قاضی می تواند وی را حبس کند (شیخ مفید، ۱۴۱۰ق، ۱۱۴)، شیخ طوسی نیز در مورد دین حال چنین مطلبی را بیان می کند و میفرماید: اگر در زندان گرفتار جنون شد، او را رها می کند؛ چرا که مجنون اختیار ندارد. پس اگر بهبود یافت او را وا میدارد تا یکی را اختیار کند. اگر دین را پرداخت، چه بهتر وگرنه او را حبس می کند… او را مکرراً حبس می کند و تعزیر مینماید و پیوسته ادامه میدهد تا به وظیفه خود عمل نماید. (شیخ طوسی، ۱۳۷۸ق، ۲۳۲)
قاضی ابوالصلاح حلبی حبس را در صورت درخواست طلبکار جایز میداند و بیان می کند: اگر طلبکار خواستار حبس وی شود و او نیز با وجود اثبات بدهکاری از پرداخت بدهی خود امتناع کند، بر وی سخت گرفته می شود و قاضی از مال او گرفته و به طلبکار میدهد و اگر مالی نداشته باشد، املاک، بندگان، چارپایان، احشام و امثال آن را میفروشد تا حقی را که از طلبکار بر عهده او ثابت شده، ادا نماید. (حلبی، بی تا، ۴۴۸)
علیبنحمزه طوسی نیز با درخواست طلبکار، حبس را برای حاکم قرار دادهاست و میفرماید: اگر وجود بدهی بر عهده شخصی که معسر نیست ثابت شد و او از پرداخت آن با وجود مطالبه طلبکار خودداری نمود، با درخواست صاحب حق، حاکم وی را زندانی می کند تا آنگاه که حق وی را ادا کند. (طوسی، بی تا، ۲۱۳)
نیز میگوید: اگر بدهکار حاضر باشد و توان پرداخت بدهی را داشته باشد و زمان ادای آن نیز فرارسیده و طلبکار نیز آن را مطالبه کرده باشد و بدهکار عذری نداشته باشد، وفای دین بر او واجب می شود. اگر عذری داشته باشد به وی مهلت داده می شود تا آن عذر را زایل گردد و اگر عذری نداشته باشد، حاکم امر به پرداخت بدهی می کند و اگر نپردازد، حاکم در صورت درخواست طلبکار وی را زندانی می کند، پس اگر در زندان نیز، مماطله کند او را تعزیر مینماید. (طوسی، بی تا، ۲۷۳)
محقق حلی در صورت امتناع مدیون از پرداخت دین، حاکم را مختار در حبس یا فروش اموال کرده. (حلی، ۱۴۰۹ق، ۹۵)
صاحب جواهر (ره) بر «حاکم در حبس و فروش مخیر است» اشکال کرده و تنها حبس را بیان کرده است. (نجفی، ۱۳۶۵، ۳۵۳)
امام خمینی، حبس را با رعایت امر به معروف و نهی از منکر، جایز دانسته است. اما حبس را تنها برای حاکم قرار نداده است، بلکه فرموده است: در صورت امتناع از پرداخت، طلبکار نیز می تواند مدیون را حبس کند. (امام خمینی، بی تا، ۳۷۵)
در میان اقوال علما، علمای مذاهب اهل سنت نیز مانند علمای شیعه؛ برخی قائل به جواز حبس در صورت امتناع مدیون از پرداخت و مماطله وی در ادای دین، شده اند. (ابن قدامه، بی تا، ۵۲۹) برخی نیز حبس را، در صورت عدم امکان اجبار مدیون به پرداخت دین قرار دادهاند. (ماوردی، ۱۴۰۶ق، ۲۶۳) ولی ابنحزم در مورد بلعیدن مال غیر، مطلبی بیان کرده است: هرکس درهم یا دینار یا مرواریدی را ببلعد و زنده بماند، او را حبس می کنند، تا آنچه بلعیده بیرون بیاورد، پس اگر آن را به صورت ناقص بیرون آورد، ضامن میزان نقص آن است و اگر آن را بیرون ندهد، ضامن تمام چیزی است که بلعیده است. (عسکری، ۱۳۸۸، ۲۱۰)
برخی از فقهای اهل سنت، در صورت درخواست طلبکار، حبس را جایز دانسته اند. (طوسی، ۱۴۰۴ق، ۸۹) و در مقابل برخی نیز گفتهاند: حتی خود طلبکار نیز می تواند مدیون را در صورت امتناع از پرداخت حبس کند. (ابن قدامه، بی تا، ۷۹) عده ای نیز گفتهاند: جایز نیست بدهکار را محجور بشناسند و یا مال او را بفروشند، بلکه حاکم او را حبس می کند، تا دین خود را بپردازد. (شوکانی، بی تا، ۲۴۱)
موضوع دیگری که لازم است به آن اشاره شود مدت بازداشت در مورد کسی است که از ادای دین خودداری می کند. درباره مدت حبس اختلاف نظر وجود دارد: بعضی مدت آن را دو ماه و بعضی دیگر سه ماه دانسته اند؛ گروهی آن را یک ماه و گروهی دیگر چهار ماه تعیین کرده اند. (عسکری، ۱۳۸۸، ۲۱۵)
اگر در زندان بماند و مدت آن طولانی شود یک قول این است: طبق نظر سلیمان بن عثمان اگر در زندان باقی ماند و بدهی خود را به طلبکاران نداد، حاکم مال او را میفروشد و حقوق مردم را به ایشان میدهد. قول دیگر این است: حبس می شود تا مالش را بفروشد و به طلبکاران بدهد… . بنا به یک قول مدت حبس سه ماه است. اما به فتوای ابوعثمان، حاکم او را یک ماه حبس می کند، اگر اموال خود را فروخت، چه بهتر، وگرنه حاکم آنها را میفروشد. (عسکری، ۱۳۸۸، ۲۱۵)
سؤالی که در این خصوص قابل طرح است این است که، آیا لازم و واجب است بدهکار توانمندی که از ادای دین خود خودداری می کند حبس شود؟ یا حاکم بین حبس و فروش اموال او مخیر است؟
آنچه از کلام محقق حلی به نظر میرسد تخییر حاکم است، ولی عدهای نیز حبس را مرجح دانسته اند که میتوان از بین آنها صاحب جواهر و نراقی را نام برد. (عسکری، ۱۳۸۸، ۲۱۶)
نراقی میگوید: بعضی از فضلای معاصر میگویند: … اگر کسی که به بدهی خود اقرار کرده، مالی داشته باشد، به پرداخت بدهی خود از آن مال الزام می شود. این الزام به وسیله حبس یا توبیخ او انجام میگیرد، یا اینکه الزام می شود که آن مال را برای پرداخت بدهی خود بفروشد و این در صورتی است که پرداخت بدهی، جز بدین راه ممکن نباشد. نراقی میگوید: اگر منظور او از این راه، اشاره به حبس و فروش مال، هردو باشد، معلوم می شود که مقصود او قول به تخییر بوده است، ولی اگر اشاره به فروش مال باشد، در این صورت، وی قائل به تأخیر فروش مال از حبس بوده است. وی بر نظر خود چنین استدلال می کند: همانگونه که مجازات کردن مخالف اصل است و جز با وجود دلیل اعمال نمی شود، پرداخت بدهی شخص از اموال او و یا فروش مال او برای پرداخت بدهی، نیز همین حکم را دارد؛ زیرا تعیین آنچه بر ذمه شخص است، از بین اموالش، به دست خود اوست و فروش مال نیز از سوی غیر مالک جایز نیست. اکنون میبینیم که دلیل برای حلال بودن مجازات او موجود است، اما دلیلی بر جواز دادن مال او به طلبکار یا فروش مال او برای ادای بدهیاش وجود ندارد؛ مگر اینکه از مواردی باشد که احقاق حق ـ که خود وظیفه ای واجب است ـ بر آن متوقف باشد. البته احقاق حق زمانی متوقف بر ادای مال یا فروش آن می شود که از مجازاتی که، صراحتاً جواز آن در روایات آمده است مأیوس شویم و در صورتی که مشاهده کنیم مجازات، تأثیری در احقاق حق ندارد، میتوانیم به موارد دیگر ـ که احقاق حق متوقف بر آنهاست ـ بپردازیم. ( نراقی، ۱۴۱۵ق، ۱۸۱)
بنابراین بازداشت کسی که از ادای دین خودداری می کند در فقه پذیرفته شده است و حاکم می تواند او را تا زمان پرداخت دین در بازداشت نگه دارد.
گفتار دوم- بازداشت بدهکار مدعی به اعسار
کسی که مدعی اعسار است، حبس می شود تا آن را اثبات کند؛ چه به وسیله اقرار طلبکار و چه به وسیله دو شاهد عادل که از اوضاع و احوال وی آگاهی دارند. مدعی اعسار تنها در صورتی، قبل از اثبات آن حبس می شود که اصل دین مال باشد، مثل قرض یا عوض مال باشد، مثل ثمن مبیع. اما اگر هیچکدام نباشد، مثل جنایت واتلاف، ادعای او در اعسار با سوگند وی پذیرفته می شود؛ زیرا اصل، عدم وجود مال برای مدیون است. (آیتی و امینی، ۱۳۸۴، ۳۱۲)
شیخ مفید در مقنعه، ابوالصلاح حلبی در کافی فیالفقه و یحییبنسعید در جامع للشرائع و … و از معاصران، امام خمینی، آیتالله خوئی، آیتالله خوانساری و … به زندانی کردن بدهکار مدعی اعسار، در صورت درخواست صاحب حق از حاکم، فتوا دادهاند. (عسکری، ۱۳۸۸، ۲۱۷) اما آیتالله صانعی در این خصوص چنین فتوا داده است: «اگر با اقدامات تأمینی که صدمه و اذیت و عقوبت نمی باشد، بتوان حق طلبکار را محفوظ داشت، حبس که یک عقوبت و اذیت است، جایز نیست و وجهی ندارد و جوازش به عنوان اقدام تأمینی مختص به انحصار طریق به آن میباشد که از باب حفظ حقوق دیگران جایز میگردد و اینکه فقیه یزدی در الجزء الثالث از کتاب معروف به نام ماحقات عروه و صاحب جواهر حبس را از باب عقوبت و تعزیر دانسته اند و نتیجتاً تبدیل به غیر آن جایز نمی باشد، تمام نبوده و غیر موجه است». (آیت الله صانعی، ۱۳۸۴، ۵۵)
چنانچه اعسار مدعی ثابت شود، از حبس رها میگردد و اشتغال به کاسبی بر او واجب نمی باشد؛ زیرا خداوند در قرآن میفرماید: «و ان کان ذو عسره فنظره الی میسره؛ اگر مدیون تنگدست بود، باید تا حصول گشایش به او مهلت داده شود». سوره بقره (۲) آیه ۲۸۰
از طریق سکونی، از حضرت علی (ع) روایت شده است که ایشان در مورد بدهیهای مالی، مدیون را حبس و در مورد او تحقیق میکرد؛ اگر مدعی دارای مالی بود، همان را به طلبکاران میداد و اگر مالی نداشت، وی را تسلیم طلبکاران میکرد و میفرمود: «اصنعوا به ما شئتم، ان شئتم فاَجروه و ان شئتم استعملوه؛ هر رفتاری که میخواهید با او بکنید، اگر مایلید او را اجاره دهید و اگر خواستید به کار بگمارید». این روایت، بر وجوب اشتغال به کار برای ادای دین دلالت می کند. ابن حمزه و نیز علامه در کتاب مختلف همین نظر را برگزیدهاند؛ اما شیخ طوسی و ابن ادریس به استناد آیه مذکور و اصل برائت از تکلیف، آن را نپذیرفتهاند. در هر حال قول نخست به صواب نزدیکتر است؛ زیرا پس از مطالبه دین، ادای آن بر شخص قادر، واجب است و کسی که می تواند کار کند، قادر به شمار میآید. بنابراین چنین فردی از حکم آیه یاد شده خارج است. البته انجام کاری بر او واجب است که مناسب حال او باشد. (آیتی و امینی، ۱۳۸۴، ۳۱۲) بنابراین بر طبق نظر اکثر فقها بدهکار مدعی اعسار در صورت درخواست صاحب حق بازداشت می شود.
بخش هشتم- بازداشت موقت در سایر موارد
در این بخش به بیان بازداشت موقت در مورد شهود و کفیل و بازداشت کسی که نزد حاکم سکوت می کند میپردازیم.
گفتار اول- حبس شهود
یکی از موارد بازداشتی در حقوق اسلام، به حبس شهود باز میگردد. مهمترین دلیلی که میتوان از قرآن برای بازداشت موقت ذکر نمود، آیه ۱۰۶ سوره مبارکه مائده میباشد که میفرماید: «یا اَیُهَا الَّذینَ آمَنوا شَهاده بینِکُم اِذا حَضَر اَحدَکُمُ الموتُ حینَ الوَصیه اثنانِ ذَواعَدلٍ مِنکُم اَو آخَران مِن غَیرِکُم اِن انتُم ضَرَبتُم فِی الاَرضِ فَاَصابَتکُم مُصیبَه المَوتِ تَحبِسونَهما مِن بعدِ الصَلوه فَیُقسِمانِ بِاللهِ اِنِ ارتَبتُم لا نَشتَری بِهِ ثَمَناً وَ لَو کانَ ذا قُربی وَ لا نَکتُمُ شَهادَه اللهِ اِنا اذاً لَّمِنَ الاَثِمینَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد، در موقع وصیت باید دو نفر عادل را از شما به شهادت بطلبند و یا اگر مسافرت کردید و مرگ شما فرا رسید (و در راه مسلمانی نیافتید) دو نفر از غیر شما و اگر به هنگام ادای شهادت در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از نماز نگاه دارید تا سوگند یاد کنند که ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم؛ اگرچه در مورد خویشاوندان ما باشد و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم که از گناهکاران خواهیم بود». سوره مائده (۵) آیه ۱۰۶
در باب آیه ۱۰۶ سوره مائده که به صراحت از تعبیر «تحبسونهما» یاد می کند، به عقیده برخی شأن نزول آیه کریمه مزبور نشان میدهد که در اینجا فردی به جرمی متهم شده و اتهام از ناحیه ورثه میت برگواهان وارد شده است و این، نه از آن لحاظ است که آنان فقط شاهد بوده اند؛ بلکه از این جهت است که ورثه علیه آنها ادعایی کرده و آنان را به گناه اختلاس متهم نموده اند و این موضوع تأیید می کند که مراد از حبسی که لفظ آن در آیه کریمه وارد شده، زندان احتیاطی (بازداشت موقت) است که بدین وسیله از پایمال شدن حق جلوگیری میگردد و این معنی را بسیاری از مفسران از آیه کریمه فهمیدهاند و از این طریق بازداشت احتیاطی در اینگونه موارد تشریع شده است. (احمد الوائلی، ۱۳۶۲، ۴و۵۸)
در تفسیر این آیه امام صادق (ع) فرمودهاند: «آن دو نفر از اهل شما مسمانان و از غیر شما از اهل کتاب می تواند باشد… اگر دو نفر مسلمان پیدا نشد، دو نفر از اهل کتاب را شاهد بگیرید که حبس میشوند بعد از نماز…» (کلینی، بی تا، ۴)
برخی از مفسرین از جمله ابن عربی در «احکام القرآن» نیز «تحبسونهما» را به معنای حبس کردن گرفتهاند.
برخی دیگر از مفسرین از جمله علامه طباطبایی در «تفسیرالمیزان» و ابنالقیم جوزیه و نیز فخر رازی، مراد از حبس را زندان ندانسته اند، بلکه آنان را نظر بر این است که بعد از نماز شهود را برای قسم خوردن نگاه میدارند. (الهی منش، ۱۳۹۱، ۲۹) پس میتوان گفت که آیه، صراحت تمام در توقیف احتیاطی (بازداشت موقت) دارد و مشروعیت بازداشت موقت با این آیه مبارکه قابل دفاع میباشد و این آیه مبارکه قبل از هر دلیل دیگری، بازداشت موقت را رنگ شرعی داده است.