حافظهکاری عبارتست از توانایی نگهداشت و دستکاری اطلاعات جاری در یک دوره زمانی کوتاه. این توانایی را میتواند از طریق آزمونهای حافظه کاری کلامی و دیداری – فضایی اندازهگیری نمود. حافظهکاری کنش اجرایی مهم است که در بسیاری از تکالیف شناختی از قبیل کنترل توجه و حل مساله به عنوان یک عنصر اساسی عمل می کند (کلینگبرگ، ۲۰۰۹). مطالعات عصب شناختی که برروی حیوانات و انسانها انجام گرفته است نشان داده که کنش حافظهکاری به عملکرد کرتکس پیشپیشانی و کرتکس آهیانهای مغز وابسته است (مک ناب و کلینبرگ، ۲۰۰۸). ظرفیت حافظهکاری از فردی به فردی دیگر متغیر است. این ظرفیت میتواند هم به طور موقت تحت تأثیر عواملی همچون تنیدگی و کمخوابی کاهش یابد و هم با افزایش سن تقریباً از ۲۵-۳۰ سالگی به بعد هر دهه در حدود ۵ تا ۱۰ درصد از ظرفیت آن کاهش یابد (کوران، ۲۰۰۵). علاوه بر این تغییر پذیر طبیعی، حافظهکاری به علت شرایط و اختلالهای بالینی از جمله آسیب و صدمه مغزی به خصوص آسیب به کرتکس پیشپیشانی، اختلال ADHD، اختلالهای یادگیری، اختلال آلزایمر و …. تحت تأثیر قرار میگیرد، چرا که این اختلالها بر عملکرد قسمتهایی از کرتکس پیشپیشانی و انتقال دهندههایی همچون دوپامین که در عملکرد حافظهکاری بسیار تاثیرگذار هستند اثر دارند (کلینبرگ، ۲۰۰۹)
موضوعی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا میتوان حافظه کاری را بهبود بخشید؟ با توجه به پژوهشها و نظریههای موجود پاسخ به این سؤال مثبت است.
مداخلات مربوط به حافظهکاری را میتوان به طور کلی در چند طبقه تقسیمبندی کرد: مداخلات ترمیمی، مداخلات جبرانی و ترکیب این دو (مداخلات چند مدلی). هدف مشخص در مداخلات ترمیمی عبارت است از تصحیح نارسایی حافظه کاری از طریق نشان دادن مستقیم حوزه ضعف فرد. مداخلات جبرانی براستفاده از تواناییها و تجهیزات شناختی و حافظهای فرد جهت کنار گذاشتن نارسایی حافظهای فرد و در نتیجه کاهش تأثیر این نارسایی بر عملکرد و یادگیری فرد تاکید دارند. در مداخلات ترکیبی هدف کلی بهبود عملکرد در حوزه نارسایی حافظهکاری با افزایش اثربخشی فرایندهای طبیعی حافظه کاری فرد است. در ادبیات پژوهشی این حوزه اثربخشی مداخلات ترکیبی یا چند مدلی حافظه کاری بیشتر گزارش شده است. با توجه به این تقسیمبندی تاکنون مداخلات فراوانی جهت ترمیم و جبران نارساییهای حافظهکاری از سوی روانشناسان، متخصصان مغز و اعصاب، عصب و روانشناسان و متخصصان تعلیم و تربیت ارائه شده است. با توجه به الگوی حافظه کاری بدلی (۲۰۰۷) مداخلاتی جهت بهبود حلقه آواشناختی یا به عبارت دیگر حافظه کاری کلامی (راهبردهای مرور ذهنی،مرور ذهنی مبسوط، مرور ذهنی معنایی؛ قطعهبندی)، حافظهکاری دیدرای – فضایی (کلمات یادیار مربوط به زمان و مکان مشخص) و کنترل کننده (مجری) مرکزی (که هم از مداخلات حافظه کلامی و دیداری – فضایی سود میبرد و هم از طریق خود نظمجویی و فرایندهای راهبردی دیگر) از سوی پژوهشگران ارائه شد و نتایج حاکی از بهبود حافظه کاری و مولفههای آن پس از انجام این مداخلات و راهبردها بوده است. (دهن، ۲۰۰۸). پژوهشهای زیادی تأیید کردهاند که ظرفیت حافظهکاری به خصوص فراخنای حافظه چه در کودکان و چه در بزرگسالان از طریق آموزش بهبود مییابد (مک نامرا و اسکات، ۲۰۰۱، مینیر و شاه، ۲۰۰۶) و این بهبود میتواند به فرایندهای شناختی مرتبط از قبیل استدلال، برنامهریزی و سازمادهی، توجه و بازداری تسری یابد. (کلینبرگ، ۲۰۰).
به علاوه پرفسور تورکل کلینگبرگ و همکارانش از چندین سال پیش در موسه کارولیسکای سوئد یک سلسله پژوهش راجع به مبنای عصب شناختی حافظهکاری و چگونگی آموزش آن شروع کردهاند. آموزش شامل یک مجموع خاص از تکالیف حافظهکاری (آسان به مشکل) است که توسط برنامه آموزش حافظهکاری کاگ مد که توسط مرکز سیستمهای پزشکی شناختی کاگمد ساخته شده بر روی کامپیوتر اجرا میشود و آزمودنی میبایست روزانه به مدت ۳۰ تا ۴۰ دقیقه این تمرینها انجام دهد. در هر مرحله نتیجه عملکرد فرد ذخیره میشود و بازخوردهای دیداری و شنیداری مناسب نیز به کودک داده میشود (کلینبرگ، ۲۰۰۹). در این قسمت نتایج پژوهشهای پرفسور کلینگبرگ و همکاران را که بر روی گروههای مختلف انجام گرفته بررسی مینماییم.
نارسایی در حافظه کاری افراد مبتلا به اختلال ADHD در پژوهشهالی زیادی تأیید شده است (بارکلی، ۱۹۹۷؛ مارتینوسن، ۲۰۰۵). از این رو یکی از اختلالهایی که بیشترین حجم پژوهشهای مربوط به آموزش حافظهکاری را به خود اختصاص داده همین اختلال است. کلینگبرگ و همکاران (۲۰۰۲) در پژوهشی با عنوان آموزش حافظهکاری در کودکان مبتلا به اختلال ADHD با بهره گرفتن از یک آزمایش کنترل شده دارونمای دوسوکور به بررسی تأثر آموزش حافظه کاری بر بهبود عملکرد کودکان (۷-۱۳) سال مبتلا پرداختند. نتایج نشان داد که عملکرد در تکالیف حافظه کاری از طریق آموزش به طور معناداری بهبود مییابد. نتایج همچنین نشان داد که آموزش حافظه کاری عملکرد لوب پیش پیشانی را بهبود میبخشدو تأثیر معناداری بر فعالیت حرکتی، تکالیف بازداری پاسخ و بهبود نشانههای بالینی این کودکان دارد. در پژوهشی دیگر کلینگبرگ و همکاران (۲۰۰۵) با گسترش نمونه پژوهش قبلی، آموزش حافظه کاری را بر روی ۵۳ کودک ۷ تا ۱۲ سال مبتلا به این اختلال اجرا کردند و عملکرد این کودکان را در تکالیف حافظهکاری، استدلال و بازداری پاسخ مورد سنجش قرار دادند. نتایج نشان داد که همانند پژوهش قبلی عملکرد این گروه از کودکان در تکالیف حافظهکاری بهبود یافته و از سوی دیگر آموزش حافظه کاری میتواند بازداری پاسخ و استدلال را در این کودکان افزایش داده و همچنین نشانههای بالینی این اختلال را کاهش دهد. محققان دیگر (گیبسون، ۲۰۰۶ و لوکاس، ۲۰۰۸ به نقل از کلینگبرگ، ۲۰۰۹) نتایج مشابهی را با بهره گرفتن از برنامه آموزش حافظهکاری کاگمد بر روی کودکان مبتلا به اختلال ADHD به دست آوردند. تعدادی از پژوهشها به بررسی تأثیر آموزشی حافظه کاری بر افراد با آسیب ADHD به دست آوردند. تعدادی از این پژوهشها به بررسی تأثیر آموزش حافظه کاری بر افراد یا آسیب و صدمه مغزی انجام گرفت. وستربرگ و همکاران (۲۰۰۷) تأثیر آموزش حافظه کاری را بر ۱۸ مرد مبتلا به آسیب مغزی مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد که آموزش حافظهکاری منجر به بهبود در تکالیف حافظه کاری و نیز کاهش معنادار مشکلات شناختی در این افراد گردید. نتیجه این پژوهش از دو زاویه بالینی و نظری بسیار مهم است. از زاویه بالینی این نتایج نشان داد که آموزش حافظهکاری میتواند در توانبخشی افراد با آسیب مغزی مفید باشد. از زاویه نظری این نیایج نشان داد که آموزش حافظهکاری نه تنها منجر به بهبودی در حافظهکاری کودکان بلکه میتواند در تمام عمر ابزار مفیدی باشد. هلمز و گاترکول (۲۰۰۹) در پژوهشی تأثیر آموزش حافظهکاری بر ۴۰ کودک مورد بررسی قرار دادند. بعد از آموزش نه تنها گروه آزمایش عملکردش در تکالیف حافظه کاری بهتر شد بلکه عملکرد تحصیلی این کودکان نیز بهبود پیدا نمود.
مطالعات عصب شناختی و عصب روانشناختی جدید با استفاده شیوههای تصویربردرای مغزی به خصوص استفاده از MRI ، Fmri نشان دادند که بعد از آموزش حافظهکاری فعالیت مغز در لوب پیش پیشانی و آهیانهای افزایش مییابد (اولسن و همکاران، ۲۰۰۴، ۲۰۰۷، مک نب و همکاران، ۲۰۰۸) و مقداری افزایش در اندازه یا حوزه فعالیت حافظهکاری مغز رخ میدهد (وستربرگ و کلینگبرگ، ۲۰۰۷) به علاوه آموزش حافظهکاری منجر به تغییراتی در غلظت گیرندههای D1 دوپامین مغز میشود (مک نب و همکاران، ۲۰۰۹).
بررسی اثر بلند مدت آموزشی حافظهکاری به دلایلی از جمله افت آزمودنی و مسائل مربوط به اجرای مجدد آزمایش بر روی گروه آزمای و یا انتخاب و جمع آوری آزمودنیهای گروه کنترل و اجرای آزمایش بر روی آن ها آسان نیست. اما چند پژوهش (کلینبرگ و همکاران، ۲۰۰۵، وستربرگ و همکاران، ۲۰۰۷، هلمز و همکاران، ۲۰۰۹) نتایج معناداری را در پیگیری نتایج – سه تا شش ماه بعد از آموزش – به دست آورند. بنابراین این نتایج تأثیر بلند مدت آموزش حافظهکاری را نشان میدهد.
نتایج مثبت اثربخشی آموزش حافظهکاری بر روی کودکان مبتلا به اختلال ADHD و افراد مبتلا به آسیب مغزی این سؤال مطرح میسازد که آیا میتوان کنشهای شناختی دیگر را با آموزش بهبود بخشید. در پژوهشی ثورل و همکاران (۲۰۰۸) آموزش حافظهکاری را با آموزش بازداری در کودکان پیش دبستانی مقایسه کردند. کودکان شرکت کننده در این مطالعه به چهار گروه تقسیم شدند: ۱- آموزش حافظهکاری، ۲- آموزش بازداری، ۳- بازی با یک کامپیوتر، ۴- گروه بدون مداخله. نتایج نشان داد که هم گروه آموزش حافظه کاری و هم گروه آموزش بازداری نسبت به دو گروه دیگر عملکردشان در تکالیف بهبود یافت. اما این بهبود تنها برای گروه آموزش حافظه کاری معنادار بود. ادبیات پژوهشی موجود در این زمینه در ایران نشانگر آن است که تاکنون، پژوهشی پیرامون تأثیر روش آموزش حافظهکاری بر بهبود نشانههای اختلال ADHD انجام نشده است.
در مجموع بر پایه نتایج حاصله از این پژوهشها میتوان نتیجه گرفت که آموزش حافظهکاری با تاثیری که بر مناطق خاصی از مغز و گیرندههای خاص آن میگذارد میتواند منجر به بهبود عملکرد فرد در تکالیف حافظهکاری و فرایندهای مرتبط با آن یعنی توجه، بازداری پاسخ و استدلال گردد. پژوهشهای آینده سهم این آموزشها را در بهبود اختلالهای دیگر مشخص خواهد ساخت.