نظریه های استرس والدین
استرس والد- فرزند- رابطه (P-C-R)
این نظریهی که به دفعات مورد آزمون قرار گرفته، سه مؤلفه دارد: حوزهی والد (P=. شامل جنبههایی از استرس والدینی است که از خود والدین ناشی میشود)، حوزهی فرزند (C=. شامل جنبههایی از استرس والدینی است که از رفتارهای کودک ناشی میشود)، و حوزهی رابطهی میان والد و فرزند (R=. شامل جنبههایی از استرس والدینی است که از رابطهی میان والد و فرزند ناشی میشود). بر طبق نظریهی P-C-R، درجهی بالای استرس در حوزههای والد- فرزند- رابطه در خانوادههایی دیده میشود که استرس والدینی بالاست و وجود مشکلات میان والدین و فرزندان شایع تر است (لیتل[۱]،۲۰۰۳).
استرس حوزهی والدینی به میزان زیادی با مشکلات کارکردی خود والدین در ارتباط است (به عنوان مثال، افسردگی و اضطراب)، استرس حوزهی فرزند به میزان زیادی با ویژگیهای کودک مرتبط است (مانند مشکلات رفتاری)، و بدکاری در حوزهی والد– فرزند به میزان تعارض موجود در رابطهی والد- فرزندی بستگی دارد این سه حوزهی استرس والدینی، هر کدام به نوبهی خود باعث کاهش کیفیت و اثربخشی رفتار والدین در بسیاری از جنبههای خود میگردند: به عنوان مثال منجر به کاهش اظهار گرمی و عاطفه، افزایش سختگیری در زمینهی نظم و انضباط، افزایش خصومت نسبت به فرزند، کاهش انعطاف پذیری در رفتار والدین، و یا کناره گیری کامل از نقش والدینی میشوند. کاهش کیفیت رفتار والدین (که در بدترین حالت، با عنوان سوء رفتار یا سوء استفاده از کودک نامیده میشود) منجر به افزایش مشکلات رفتاری و عاطفی در فرزندان میگردد؛ از قبیل پرخاشگری، سرکشی، اضطراب و غم و اندوه مزمن (دیاتر دکارد، ۲۰۰۴).
نظریهی P-C-R پیش بینی میکند که والدین و فرزندان بطور متقابل از هم تأثیر میپذیرند. بر این اساس، هنگامی که مشکلات رفتاری و عاطفی کودک در طول زمان افزایش مییابد، استرس والدینی نیز بالا میرود؛ و نتیجه افزایش مشکلات در بهزیستی والدین و فرزندان آن هاست. در عین حال، والدینی که در زمینهی سلامت روان و عملکرد خود مشکلاتی دارند (از قبیل افسردگی، اضطراب یا سوء مصرف مواد)، در ایفای نقش خود دچار اختلال میشوند و در نتیجه، مشکلات رفتاری و هیجانی فرزندان خود را افزایش میدهند، که این نیز به نوبهی خود منجر به بالا رفتن سطوح استرس والدینی میشود. اگرچه مکانیسم عمل استرس والدینی هم شامل والدین و هم فرزندان میشود، اما استرس پدر و مادر هنگام مواجهه با تقاضاهای نقش والدینی، نقش کلیدی تری در افزایش استرس والدینی دارد. بنابراین، هنگامی که استرس والدینی افزایش مییابد کیفیت کار والدین پایین میآید و مشکلات رفتاری و هیجانی فرزندان بیشتر میشود. زمانی که استرس والدینی کاهش مییابد، کیفیت کار والدین بهبود یافته و فرزندان از بهزیستی اجتماعی– عاطفی بالاتر برخوردار میشوند (تومانیک و همکاران[۲]،۲۰۰۴).
مطالعات انجام شده در طول چندین دهه گذشته قویاً از نظریهی P-C-R حمایت کردهاند. همزمان، این نتیجه گیری حاصل ادبیات پژوهشی گسترده ای است که شامل تقریباً تمام مطالعات همبستگی (در مقابل آزمایش) است که در آن ها تنها منبع جمع آوری دادهها، گزارش خود والدین است، لازم است تحقیقات بیشتری صورت گیرد و از طرحهای تجربی و منابع چندگانهی جمع آوری دادهها در سطوح مختلف اندازه گیری استفاده شود؛ مانند گزارشهای والدین، مشاهده، و ارزیابی مؤلفههای بیولوژیکی استرس (دیاتر، و دیکارد، ۱۹۹۸).
۲-۸- نظریهی تحلیل رفتگی روزانه (DH)
بسیاری از پژوهشهای انجام شده در زمینهی استرس والدینی بر پیامدهای ناشی از شرایط یا رویدادهای پرس استرس زندگی مانند بیماری کودک یا وضعیت وخیم اقتصادی تمرکز کردهاند (وبستر استراتون، ۱۹۹۰). در بسیاری از مطالعاتی که با استناد به نظریهی P-C-R صورت گرفته، پژوهشگران از نمونههای والدین و فرزندانی استفاده کردهاند که دچار اختلالات رفتاری و هیجانی تشخیص داده شده بودند (مانند افسردگی و اختلال سلوک). با این حال، میان اختلال استرس والدینی و استرس والدینی معمولی و بهنجار یک تمایز مهم وجود دارد. دسته ای از عوامل در برخی از والدین به حدی استرس ایجاد میکند که دچار افسردگی و اضطراب مزمن میشوند، همین عوامل در بین والدینی که از اختلالات رفتاری و هیجانی رنج نمیبرند نیز مشاهده میشود. جالب است که مقیاس رایج استرس والدینی، تقریباً همیشه برای مطالعهی والدین بالینی (مانند مادران افسرده) مورد استفاده قرار گرفته است. اگرچه این ابزار برای استفاده در نمونههای بزرگی از والدین و فرزندان ایجاد شده– بسیاری از آن ها فاقد مشکلات جدی عملکرد یا سلامت روان بودهاند (شافر[۳]،۲۰۱۲).
دانستن چگونگی ایجاد استرس والدینی در طول زمان، چگونگی تأثیر آن بر رشد والدین و کودک، و اثرات آن بر سلامت جسمی و روانی والدین نیازمند این است که به استرس معمولی والدین که به طور روزانه یا هفتگی ایجاد میشود، توجه کنیم. این موضوع، محور نظریهی خستگی روزانه است و آن را از نظریهی کلی تر P-C-R متمایز میکند (بوید،۲۰۰۲). والدین باید یاد بگیرند از عهدهی عوامل استرس زای روزانه در تربیت فرزند برآیند، سازش، بخشی از کار است که در عملکرد خانواده و کودک اهمیت بسیاری دارد و مسلماً معادل موفقیت در فرزند پروری است. در نظر گرفتن استرس والدینی به عنوان نشانهی بیماری روانی یا آسیب شناسی خانواده باعث میشود پژوهشهای روانشناختی صورت گرفته در چند دهه اخیر را نادیده بگیریم. استرس والدینی تقریباً هر روز رخ میدهد. خوشبختانه، برای بسیاری از والدین مقدار روزانهی این استرس کم است؛ با این حال، اگر روشهای کنار آمدن غیر مؤثر باشد، این عوامل استرس زای کوچک به تدریج قوی و مزمن میشوند (دیاتر و دکارد، ۲۰۰۴).
پژوهشگرانی که رشد والدین و کودک را مورد مطالعه قرار دادهاند، از اهمیت این منابع استرس زای روزانه خبر میدهند. در نتیجه، ادبیات پژوهشی به میزان فزاینده ای بر استرسهای روزانه و تأثیر آن بر سیستم خانواده تمرکز کردهاند(بوید[۴]،۲۰۰۲).
تحلیل رفتگی روزانهی والدین در مقایسه با طلاق یا از دست دادن شغل، عامل استرس زای مهمی نیست؛ اینها رویدادهای پرتنش جزئی هستند که در بسیاری از خانوادهها رخ میدهند و ممکن است در طول زمان تأثیراتی به جا بگذارند. این استرسهای معمولی زمانی ایجاد میشوند که نیاز است با مشکلات یا سوء رفتارهای جزئی کودک مقابله شود، وظایف مادی مربوط به مراقبت از کودک انجام شود، و برنامههای پیچیده و معمولاً متضاد مربوط به کار و زندگی خانوادگی اداره شود. استرس والدینی پایین و مزمن که ناشی از عمل اولیه است، نشان دهندهی الگوی مشابهی است که به استرس و سلامت روانی در بزرگسالی منتج میشود. بنابراین، برای بسیاری از بزرگسالان، رویدادهای تنش زایی که هر روز رخ میدهند، روی هم انباشته میشوند و ممکن است منجر به مشکلاتی در زمینهی سلامت روان و بهزیستی فرد گردند (بروملی وهمکاران[۵]،۲۰۰۴).
در عین حال، استرس والدینی باید از نارضایتیهای روزانه ای که همهی پدر و مادرها آن را تجربه میکنند، تمییز داده شود. خستگی روزانه بخشی از فرایند استرس والدینی است (و تنها آزارنده نیست)، و اثرات اشکال افراطی آن باید جدی گرفته شود زیرا ممکن است تهدیدی بالقوه برای نقش یا هویت والدینی باشد (ویتر، ۲۰۰۳). زمانی که متوجه میشوید این رویدادها خستگی زا برای پدر و مادرهای مختلف، معانی متفاوتی در بر دارد، تمایز قائل شدن بین رویدادهای استرس زا و آزارنده پیچیده میشود. برای مثال، وضعیت رایج کودکی را در نظر بگیرید که نمیخواهد لباسی را که مادر درخواست کرده بپوشد و این کار را مرتباً تکرار میکند. مادری ممکن است این رفتار را به عنوان نشاه ای از لجاجت دخترش در نظر بگیرد که قویاً میخواهد ترجیحات خودش را دنبال کند، و این موضوع را به توانایی خود در والد مؤثر بودن برای دختر خود مربوط نمیکند. مادر دیگری، این نافرمانی دختر خود را به عنوان نشانهی بی احترامی و خواستهی عمدی او برای تضعیف اقتدار مادر قلمداد میکند. در مورد مادر دوم، این رویداد و رویدادهای مشابه روزانه منجر به استرس والدینی میشود. در مورد مادر اول، رنجش زودگذری بوجود میآید که احتمالاً خیلی زود رفع میشود (دیاتر و دکارد، ۲۰۰۴).
این حوزه استرس والدینی هر کدام به نوبه خود باعث کاهش کیفیت واثر بخشی رفتار والدین در بسیاری از جنبه خودمی گردد. به عنوان مثال منجر به کاهش اظهار گرمی، عاطفه، افزایش سختگیری در زمینه نظم و انضباط، افزایش خوصمت نسبت به فرزند، کاهش انعطاف پذیری دررفتار و یا کناره گیری کامل نقش والدینی میشوند.
کاهش کیفیت رفتار والدین (که در بدترین حالت با عنوان سؤ رفتار یا سؤاستفاده ازکودک نامیده میشود) منجربه افزایش مشکلات رفتاری عاطفی درفرزندان میگردد از قبیل پرخاشگری، سرکشی، اضطراب وغم و اندوه مزمن (دیاتر و دکارد،۲۰۰۴).
استرس والدین شامل یک برداشت در مورد اینکه تغییرات ونیازهای مرتبط با نقش والدین فراتر از امکانات موجود برای حل وفصل این نیازهاست که احساسات والدین نسبت به این نیازها را در بر میگیرد. احساس از پای در آمدن، بی کفایتی درنقش والدین یا ناشادی دائمی در زندگی یک فردهمه میتواند نشانههای تنیدگی والدین باشد. داشتن فرزند با اختلالات رفتاری، معلولیت از جمله عوامل استرس زایی است که ممکن است برای عده ای از والدین در طول زندگی ایجاد گردد تجربه داشتن چنین فرزندی در واقع یک بحران پیچیده زندگی است که از لحاظ روان شناختی تهدیدکنند وتنش زا میباشد و پیامد یک چنین تنش گسترده ای میتواند کاهش عزت نفس واحساس کارآمدی این والدین باشد. استرس والدین اثرات منفی بسیاری هم بر مادر هم بر کودک دارد. کازدین[۶] (۲۰۰۲) معتقد است که تنیدگی والدین روشهای تنبیهی آنان را تحت تأثیر قرار میدهد. به طوری که مستقیماً رفتارهای مقابله ای و پر خاشگرانه کودک را افزایش میدهد.
اغلب در اثر گذر زمان این احساس نا کافی بودن در مورد والدگری به سایر بخشهای خصوصی زندگی وروابط زناشویی نیز گسترش مییابد. بسیاری از مادران تمام وقت خود را با کودک سپری میکنند علائم بالینی افسردگی را نشان میدهند که با احساس درماندگی نمایان میشود گاهی نیز احساس خشم نشان می دهندو گاهی هم درنشان دادن احساسات خوددچار حالت شرم وگناه میشوند (فرزاد فر، ۱۳۸۵). تحقیقات حاکی از آنندکه مداخلات روانی اجتماعی نظیر آموزش رفتارهای والدین موجب میشود کارایی بیشتر برای کنترل استرس خود به دست آورند. بنابراین حل و فصل مشکلات والدین به خصوص مادر منجر به ارتقای بهداشت روانی وعملکرد بهتر در ایفای نقش والدگری میشود (ماسن و همکاران، ۱۹۶۹، ترجمه یاسایی،۱۳۷۰).
[۱] . Little, L
[۲] . Tomanik et al
[۳] . Shaffer, C.M.
[۴] . Boyd
[۵] . Bromley
[۶] . Kazdin, A.E