دوران کودکی نقش حساس و تعیین کننده ای در تکوین شخصیت اجتماعی او ایفا می کند. رابطه میان تفکر و عمل در سنین کودکی در مرحله آمادگی و پیش از دبستان شکل میگیرد، کودک در تلاش برای شناخت عجایب و شگفتیهای محیط پیرامونش که عمدتاً از طریق تجارب عملی صورت میگیرد، جدیتر می شود. این تجارب عملی را کودک در قالب بازی هر روزه تکرار می کند و همین فعالیتهای طبیعی کودک مناسبترین راه برای بروز و رشد استعداد و خلاقیت اوست. در جریان همیشگی بازی، مهارت های جسمی و ذهنی کودک یعنی دقت، تخیل، نظم و ترتیب، چابکی و غیره رشد مییابند و تکامل در این مهارت ها انگیزه و محرک اصلی کودک در جهت کسب تجارب اجتماعی و رشد شخصیتی او میشوند.
کودک از راه بازی علاوه بر بروز تواناییها و استعدادهایش، به علایق، خواستها، ضعفها و نکات مثبت و منفی خود پی میبرد. کودک با شناخت این ویژگیها ساخت شخصیتی خود را محکمتر می کند. رفتار و حرکات کودکان در بازی کاملاً واقعی است. احساسات، شادی و اندوهشان، حقیقی، صادقانه و بدون تزویر و ریاکاری است.
نقشهای تقلیدی از بزرگسالان در بازی آمیختهای از ابتکار و خلاقیت به همراه تجارب شخصیاش است و این نقشها می تواند بازتابی از نیازها و آرزوهایش باشد، خلاقیت و فعالیتهای فردی کودک را در بازیهای گروهی که به صورت صحیح و اصولی تشکیل شده، میتوان تکامل بخشید (قاسم نژاد، ۱۳۸۸).
خلاقیت در بازی
در هنگام بازی خلاقیت کودک افزایش مییابد. «خلاقیت یعنی امکان بهره برداری نامتعارف از ابزار، بدون تأثیرپذیری از عقاید دیگران». نکات اصلی را به کودک خود بیاموزید و موقعیتی را برای او فراهم نمایید تا کودک از ایدههایش استفاده کند. زیرا خلاقیت، عامل کسب تجربه بیشتر است و تجربه عامل پیشرفت در زندگی آینده کودکان میباشد. تجربیاتی مانند: سفر، گذراندن وقت در مزرعه، رفتن به تعطیلات، کتاب خواندن، بازدید از نقاط دیدنی و اشخاص مهم در زندگی کودک نقش بسزایی را دارد، زیرا تجربه سبب می شود تا کودک شناخت بیشتری را نسبت به واقعیات بدست آورد و پیرامون هر موضوع، واکنش مناسبی را از خود نشان دهد (انگجی، عسگری، ۱۳۸۵).
مربی باید فضای فرحبخشی را ایجاد نماید تا خلاقیت کودک شکوفا شود و برای آموزش محیط مناسبی را در نظر بگیرد و برای کودک این امکان را فراهم آورد که یک شرکت کننده فعال باشد نه یک آموزنده غیر فعال (انگجی، ۱۳۸۵).
انواع بازیها
بازیهای جسمانی:
اگرچه هدف از انجام این بازیها تقویت قوای جسمانی کودک است، اما در برخی از انواع تغییر یافته آن به تقویت حواس کودک، توجه بیشتری شده است. از طرف دیگر، اگرچه در ظاهر امر، این بازیها گویای توجه به تقویت جسمانی کودک است، اما حرکت آن مستلزم استفاده از اندیشه کودک بوده و تقویت قوای ذهنی کودک و اجتماعی شدن او نیز از اهداف مهم بازیهای جسمانی به شمار میرود، اگرچه کودکان از نظر ساختمان بدنی و رشد روانی یکسان نمی باشند ولی اکثر آن ها در سالهای اولیه زندگی سعی می کنند نیروهای خود را به کار بیندازند و فعالیت های گوناگون انجام دهند. همین فعالیت های بدنی سبب رشد جسمانی و هماهنگی آن با حواس کودک می گردد. (انگجی، عسگری، ۱۳۸۵).
بازیهای تقلیدی: کودک پس از گذشتن از مرحلۀ مالکیت مطلق، در مییابد که دنیای پیرامون او بر خلاف تصور اولیهاش که میپنداشت، دنیا قائم به ذات اوست، در روال عادی خود جریان دارد از این زمان کودک به تقلید نقشهایی که در باور او جای مستحکمی یافتهاند، می پردازد.
در این زمان کودک از تقلید نقش دوستان و اعضای خانواده لذت میبرد و این لذت باعث تداوم تجربه می شود و این تجربه را به دنیای بازی خود منتقل می کند. نکته مهم تقلید این است که نقش اثر چندانی بر رشد همه جانبه کودک ندارد، بلکه مهم مضمونی است که به هر نقش میدهد.
راهنمایی مربیان و والدین در جهت تطابق نقش تقلیدی کودک با نقش واقعی او عامل مهم در ساخت شخصیت کودک به حساب میآید.
بازیهای نمایشی: اگرچه بازیهای تقلید و بازیهای نمایشی با هم مشترکند و در حقیقت بازیهای نمایشی، خود نوعی از بازیهای تقلیدی است، اما نکته ظریف اینجاست که در بازیهای تقلیدی کودک، سعی به تقلید نقش دارد، در حالی که در بازیهای نمایشی کودک، علاوه بر تقلید نقش، انتظار خود از آن نقش را نیز بیان مینماید.
بازی نمایشی می تواند کمک نماید تا طفل از خود مرکزی بیرون آید و متوجه بیرون خود شود و به کودک فرصت میدهد تا شخصیت درونی خود را ابراز نماید و به آشکار سازی شخصیت خود همت گمارد ( منبع پیشین،ص۹۶-۹۵).
بازیهای نمادی
در بسیاری از اوقات محدودیتها مانع دستیابی کودک به ابزار و وسایلی است که در بازیهای تقلیدی و نمایشی به آن نیاز دارد. در اینجا کودک برای حل مشکل خود به بازیهای نمادی رو مینماید. بر تکهای چوب سوار می شود و حیوانات را هدایت می کند و یا با تکهای چوب صدای رگبار مسلسل را تقلید می کند. کودک تمام آرزوهای خود را با بهره گرفتن از وسایل نمادی از طریق بازی به بیرون فرا میافکند و این خود یکی از بهترین راههای بازی درمانی است (انگجی، عسگری، ۱۳۸۵).
بازیهای تخیلی
کودک از همان زمان آشنایی خود با جهان خارج نیروی تخیلی قوی دارد و بنابراین از این قدرت خود در بازیها به نحوی مطلوب استفاده می کند. این نوع بازیها در حقیقت میدانی برای تجلی قدرت خلاقیت کودک است به عبارتی دیگر، هرچه قدرت تخیل او قویتر باشد، بازیهای تخیلی قویتر انجام خواهد داد. تفاوت این نوع از بازیها با بازیهای نمادی در آن است که، در بازیهای تقلیدی، بازیهای نمایشی و حتی بازیهای نمادین، کودک از آن چه دیده و تجربه کرده است، الگو برداری می کند، در حالی که در بازیهای تخیلی، کودک با بهره گرفتن از تجربههای گذشته خود، رویدادهای تازهای را که در سابق برخورد چندانی با آن نداشته است را بوجود میآورد.
بازیهای تخیلی ریشه در خلاقیت کودک دارد. نظریه پردازان خلاقیت کودک را همگام با قدرت تخیل کودک در نظر میگیرند و عقیده دارند که رشد تخیل کودک در هنگام کودکی و از طریق بازی می تواند باعث گردد تا کودکان در آینده ، هنرمندان، نویسندگان، نقاشان، مخترعین و کاشفانی بزرگ گردند.(منبع پیشین)
نظریه های مربوط به بازی:
- نظریه انرژی مازادی : اسپنسر، بازی را معرف بی هدف انرژی زیادی بدن می داند، طبق این تعریف اگر کودکی مثلأ توپ خود را به این طرف و آن طرف پرت کند برای این است که نیروی اضافی بدن خود را از این طریق آزاد کند (مهجور بیتا، ص۱۴).
- نظریه رفع خستگی: لازاروس عقیده دارد که انجام کار، فعالیت نیاز به مصرف انرژی زیادی دارد، لذا انسان باید در مقابل مصرف انرژی لازمه، مقداری استراحت کرده و خستگی را از تن خارج کند. او معتقد است که جبران انرژی از دست رفته صرفأ از طریق استراحت، میسر نیست بلکه باید از نیروی دیگری استفاده کرد و این نیرو در بازی متمرکز است ( منبع پیشین، ص ۱۸).
- نظریه غریزی بودن بازی: مک دوگال بازی را تمایل موجود زنده برای رسیدن به غرایز می داند. البته پیش از آنکه این غرایز میدان عمل پیدا کند. بر اساس این نظریه سر گرم شدن کودک به بازی به طور غریزی است (مهجور،بیتا، ص ۱۸).
- نظریه پیش تمرین:گروس عقیده دارد بازی نوعی آمادگی کودک برای فعالیتهایی است که باید در آینده به عهده و البته خود از این آمادگی چندان آگاه نیست . به عنوان مثال، کودکان بازیهای تقلیدی و نمایشی به تقلید نقش دوستان، خواهر، برادر و والدین خود می پردازد و از ایفای نقش این افراد، بزرگترین لذت و تجربه را بدست میآورد. هرچه محتوا و مضمون این نقشها پر بارتر و سازندهتر باشد اثر آن در زندگی کودک بیشتر و مفیدتر خواهد بود (انگجی و عسکری، ۱۳۸۵ ص ۹۴).
- نظریه تعامل با محیط: از دیدگاه فروبل کودک از راه پاسخ های طبیعی که به محیط و چیزهای پیرامون خود میدهد، آنها را میشناسد، برای کودک این پاسخ یا فعالیت طبیعی همان بازی کردن است، بازی است که آگاهی به محیط را در کودک پدید میآورد (نقیبزاده، ۱۳۷۴، ص ۱۶۱).
- نظریه داشتن نتایج عقلی: مهم این نیست که انسان به طور کلی از کارهای غیر جدی خودداری کند. که این برایش کسلکننده و خستگیآور است، مهم این است از همین کارهای غیرجدی و به اصطلاح بازی، انسان نتایج عقلی بدست آورد. بازیهای کودکان سراسر غیر جدی است اما همین امر غیر جدی در ساختن انسانی معتدل و سالم و پر نشاط می تواند نقش بسیار مهمی داشته باشد (بهشتی، ۱۳۶۶؛ ص ۲۰ و ۲۱).
- نظریه تکرار و سیر تکاملی:استانلی هال یکی از استادان معروف روانشناسی تعلیم وتربیت،که چون توجه خود را مصروف به شناخت خصوصیات نوجوانی کرد و آن را در قلمرو روان شناسی جدید وارد نمود ، عنوان پدر روان شناسی بلوغ به او داده شد،پایه گذار این نظریه گردید. توجه بسیار هال به نظریه تکامل از یک سو و توجه وی به تعلیم و تربیت از سوی دیگر او را واداشت که ویژگی های کودکان را مطالعه کند و رفتار آن ها را دقیقا برسی نماید. هال اعتقاد دارد که کودکان بازی می کنند تا صحنه ها و محتویات موقعیت ها و فعالیت های نیاکان خویش را که بر حسب نیاز زندگی آنان تولید شده است تجدید کنند و از آنجا که کودکی ، برای تصفیه اعمالی که آدمی در آینده از آن بی نیاز می شود ، بهترین دوره است این تجدید فعالیت در آن صورت می گیرد.(موثقی،۱۳۸۰)
- نظریه تخلیه یا پالایش یا آرام کردن احساسات زیان بخش: نظریه دیگری که در آخر قرن۱۹و اوایل قرن۲۰مطرح شد و موجب بحث ها و برسی ها گردید نظریه پالایش یا آرام کردن احساسات زیان بخش است که آن را به مناسبت مفهوم کلی، نظریه تجدید تکاملی هم می نامند. بنا بر این نظریه بازی، به خصوص بازی های مبارزه ای و پر تحرک برای تهی سازی احساسات سرکوفته و انباشته شده به کار برده می شود ، چنان که ارسطو ،هم تئاتر را وسیله ای برای پالایش عواطف ستیزه جویانه خشن می دانست و بر این باور بود که تماشاگران به سبب حوادث هیجان انگیزی که در صحنه های تئاتر رخ می دهد و به سبب ابرازاحساساتی که می کنند،احساسات زیان بخشی را که در زمیر آنان انباشته شده است تخلیه می نمایند.
- نظریه جبران: کودک در ارتباطی که با مسائل پیرامون خود دارد سعی می کند که اگر با مقاومتی رو به رو گردید و تنشی در او ایجاد شد این تنش را به خوبی ابراز کند. برای این منظور نمودگارهای کلامی و مادی را برای بیان عواطف و احساسات خود به کار می گیرد و از این راه به لذت عملی و یا به خویشتن داری تدریجی می رسد. این خویشتن داری تدریجی و لذت عملی وجدان،از پدیده های مهم مورد بحث در تئوری روان شناسی بازی است.
۱۰-نظریه های دینامیک: در نظریه های دینامیک علت های بازی کودکان بررسی نمی شود، زیرا در این نظریه ها بازی به عنوان واقعیتی انکار ناپذیر پذیرفته شده است و محور بحث عبارت است از توضیح درباره محتوای بازی. از میان دانشمندانی که در این مورد صاحب نظرند، نظریه پیاژه و فروید از همه معتبرتر و دقیق تر است.( منبع پیشین).
وبین، فین، وندنبرگ (۱۹۸۳) بازی را بر حسب انواع فعالیت طبقه بندی کردند:
- بازی اکتشافی یا حسی-حرکتی:
بازی اکتشافی تأمل فعالیتهایی است که تنها برای کسب لذت از تحریک حسهای جسمانی حاصل می شود. لیندر (۱۹۹۰) نشان داد اعمال حرکتی تکراری، همانند کوبیدن یک قاشق به میز، پر و خالی کردن یک ظرف ماسه، بازی اکتشافی هستند.
- بازی ارتباطی:
شامل بکارگیری یک شیء یا اسباببازی به شیوهای که مورد استفاده قرار میگیرد است. کودکی که یک ماشین اسباببازی را روی چرخهایش هل میدهد، یا گوشی یک تلفن اسباببازی را به گوشش نزدیک می کند، در حال نمایش بازی ارتباطی است.
- بازی سازنده:
از اشیاء برای ساختن یا ایجاد یک چیز خاص استفاده می شود، مانند هنگامی که یک کودک با کمک تعدادی مکعب، یک دیوار میسازد.
- بازی نمایشی یا نمادین (جنیس، ۱۹۷۹ و پیاژه ۱۹۶۲):
زمانی روی میدهد که کودک وانمود می کند فرد یا چیز خاصی است. مثلاً وانمود می کند قهرمان است یا مانند مادر لباس پوشیده و بازی می کند.
- بازی همراه با قاعده قانون:
نمایانگر توانایی پذیرفتن روشها و محدودیتها است. کودکان ممکن است خود یا قوانین یا قواعد را بسازند یا آنکه از قوانین قبلاً ساخته شده تبعیت کنند. بازی با کارتهای خاص یا قایم موشک بازی.
- بازیهای جنگی:
را میتوان از طریق فعالیت بسیار شدید بدنی و ایجاد سروصدا تشخیص داد که اغلب اجتماعی (گروهی) است. کشتی گرفتن بازیگونه نمونه ای از این نوع است (محمد اسماعیل، ۱۳۸۲).
پیاژه: بازیها را به سه دستۀ اصلی تقسیم می کند:
بازیهای تمرینی: که معنای کلی این بازیها همان Play به زبان انگلیسی میباشد. با Game متفاوت است. این اصطلاح به معنای فعالیتی لذتبخش همراه با مهارت های بدنی است.
بازیهای سمبلیک (نمادی): آندسته از بازیهایی هستند که هر کودکی خود آن را درست کرده و به تنهایی بازی می کند و معمولاً در این گونه بازیها مقدار زیادی تقلید و وانمودسازی وجود دارد.
بازیهای دارای قواعد و مقررات: بازیهای اجتماعی میباشند که دارای قواعد و مقرراتی بوده و توسط گروه تحمیل می شود و نقض مقررات در این بازیها محکوم است (لندروث، آرین، ۱۳۸۴،ص۱۵۱).
اهداف کاربرد بازیها:
۱- ایجاد ارتباط مشاورهایی با کودک مقابل و ناراضی ۲- کمک به کودک در بررسی پاسخ به محدودیتها، حدومرزها و انتظارات دیگران ۳- فرصت دادن به کودک برای کشف نقاط قوت و ضعف خودش با توجه به مهارت های پسندیده یا ناپسند و یا مهارت هایی ادراک تصویری ۴- ایجاد فرصتی برای کودکان در بررسی تواناییشان برای آمادگی، تمرکز حواس و استقامت نشان دادن در رابطه با وظایفش ۵- کمک به کودک در تمرین مهارت های اجتماعی مانند همکاری و مشارکت و فراگیری پاسخ متناسب به ناامیدی، دلسردی کردن، شکست و پیروزی ۶- کمک به کودک در تمرین حل مسائل و تصمیم گیری ۷- فراهم آوردن فرصتی برای کودک در یادگیری مسائل یا وقایع و زندگی (محمد اسماعیل، ۱۳۸۲).