نظریه ابن سینا
ابن سینا در بحث خود از شخصیت، دو مسئله کلی را مطرح می کند. یکی از این مسائل، جنبه توصیف شخصیت است و به علت ها و سبب های رفتاری کاری ندارد. دیگری، بررسی عوامل علّی و سببی است که وی کوشش دارد تا علت های زیربنایی حالت ها و رفتار و اختلاف بین آنها را تحلیل کند. به طور کلی، دو بعد شخصیت از نظر ابن سینا عبارت است از :
- جنبه های توصیفی شخصیت: در واقع، نظریه ابن سینا درباره نفس، هسته نظریه شخصیت او را تشکیل می دهد. ابن سینا همچون دیگر فلاسفه به اثبات هستی نفس و تعریف آن پرداخته و سپس تجّرد و جسمانی نبودن و نیز وحدت نفس را به تفصیل بیان کرده است. از نظر روان شناختی، اصطلاح نفس در نظام ابن سینا، به جنبه های توصیفی شخصیت اشاره دارد.
- جنبه های علّی شخصیت: بحث درباره پدیده های انگیزشی و نقش آن در مجموع حالت ها و رویدادهای روانی و به ویژه، تأثیر آن بر رفتار فرد، بدون شک در قلمروی پژوهش های علّی شخصیت قرار می گیرد. کوشش ابن سینا در این قلمرو آن است که به کمک تحلیل قوا، عوامل ایجاد کننده ی احساس و رفتار و علت های زیربنایی اختلاف حالت ها و رفتار را بررسی کند (شجاعی، ۱۳۸۸).
وی معتقد است که تنوع و تعدد حالت ها و رفتار در فرد، بر تعدد قوا که مبادی آنهاست، دلالت می کند. سپس می افزاید که این قوا مظاهر نفوس متعدد در انسان نیست؛ بلکه همه آنها به یک حقیقت بر می گردد که همان « من» یا شخصیت انسان است. وی از جنبه های علّی شخصیت به «خلق» تعبیر نموده و در تعریف آن می گوید: « خلق ملکه ای است که به وسیله آن افعال و رفتار به سهولت و بدون تردید از فرد صادر می شود» (ابن سینا، ۱۳۶۳). بنابراین صفت خُلقی، ملکه یا توانایی نسبتاً دائمی است که تعیین می کند یک فرد در موقعیت های معین، چگونه رفتار خواهد کرد. تعبیر « ملکه» اشاره به این است که یک « خاصه» یا « ویژگی» باید نسبتاً پایدار باشد تا بتوانیم تعبیر خُلق را درباره ی آن به کار ببریم. این نکته در اصل به این منظور در تعریف خلق اضافه شده که بین صفت های شخصیت و حالت ها و رویدادهای دیگری که از ثبات و پایداری لازم برخوردار نیست و ممکن است براساس اتفاق و در شرایط خاص واقع شود، تمایز ایجاد نماید. خشم، ترس، شادی و تعجب نمونه هایی از این حالت ها می باشند (شجاعی، ۱۳۸۸).