کودک آزاری ناشی از غفلت و مسامحه 14
علایم و نشانه های کودک آزاری 14
سابقه کودک آزاری در جهان 15
شیوع کودک آزاری 15
علل کودک آزاری 16
عوارض و اثرات سوء رفتار و آزار بر کودکان 18
عوامل مؤثر در بروز کودک آزاری 19
نظریات در حیطه کودکآزاری 25
چهارچوب تحلیلی 26
بدرفتاری تنبیهی 27
کارکرد خانواده 27
بعد حل مسئله 28
بعد ارتباط 28
بعد نقش ها 29
بعد پاسخدهی عاطفی 29
بعد آمیختگی عاطفی 29
بعد کنترل رفتاری 30
دیدگاه های شخصیت 31
رویکردهای روان پویشی 31
دیدگاه ساختاری 31
دیدگاه پویشی 31
دیدگاه اقتصادی 32
رویکرد پدیدار شناختی 32
رویکرد شناختی 33
رویکرد رفتاری 33
رویکرد یادگیری اجتماعی 34
رویکرد صفات 34
نظریه آلپورت 34
مدل پنج عاملی شخصیت 36
پیشینه تاریخی مدل پنج عاملی شخصیت 36
پیشینه پژوهشی 37
پژوهش های خارجی 37
پژوهش های داخلی 41
جمع بندی 44
فصل سوم: روش پژوهش
طرح پژوهش 46
جامعه آماری، گروه نمونه و روش نمونه گیری 46
جامعه آماری 46
نمونه و روش نمونه گیری 46
ابزار پژوهش 48
ابزار سنجش خانواده (FAD) 48
سیاهه پنج عاملی نئو (NEO –FFI): 51
روش اجرا 52
روش تحلیل 52
ملاحظات اخلاقی پژوهش 53
فصل چهارم: یافته های پژوهش
یافته های توصیفی متغیرها 55
یافته های استنباطی 56
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری
خلاصه تحقیق 62
بحث و نتیجه گیری 62
محدودیت های پژوهش 68
محدودیت های در اختیار پژوهشگر 68
محدودیت های خارج از کنترل 68
پیشنهادات 68
پیشنهادات پژوهشی 68
پیشنهادات کاربردی 68
منابع و مأخذ 69
منابع فارسی 69
References 72
پیوستها 75
چکیده:
پژوهش حاضر با هدف مقایسه کارکرد خانواده و ویژگی های شخصیتی نوجوانان با و بدون سابقه کودک آزاری انجام شد. بدین منظور جامعه پژوهش حاضر شامل کلیه نوجوانان دارای سابقه کودک آزاری در شهرستان اقلید می باشد که تحت حمایت و پوشش اداره بهزیستی میباشند. تعداد ۶۰ نفر از نوجوانان دارای سابقه کودک آزاری با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. همچنین ۶۰ نوجوان عادی نیز به صورت تصادفی جهت مقایسه انتخاب شدند. سپس پرسشنامه های کارکرد خانواده و ویژگیهای شخصیتی را تکمیل کردند. جهت تحلیل داده ها از روش تحلیل واریانس چند متغیره استفاده شد که نتایج نشان داد کارکرد خانواده در نوجوانان دارای سابقه کودک آزاری در ابعاد کارکرد کلی، حل مسأله، ارتباطات و پاسخدهی عاطفی نسبت به نوجوانان بدون سابقه کودک آزاری به طور معناداری ناکارآمد است. همچنین بین دو گروه در ویژگیهای شخصیتی عصبیت، برون گرایی و انعطاف پذیری به طور معنادار تفاوت وجود دارد. بنابراین نوجوانانی که دارای سوابق کودک آزاری هستند از لحاظ کارکرد خانواده دچار مشکلات گستردهای در حوزههای حل مسأله، ارتباط و تعاملات بین اعضای خانواده، نحوه پاسخ و برآوردن نیازهای عاطفی همدیگر هستند. همچنین این افراد به لحاظ ویژگی های شخصیتی در حوزه عصبیت یا روان رنجور خویی، میانگین بیشتر و در حوزه برون گرایی و انعطاف پذیری میانگین کمتری نسبت به نوجوانان عادی و بدون سابقه دارند.
واژگان کلیدی: کودک آزاری، کارکرد خانواده، ویژگی های شخصیتی
مقدمه:
خانواده کوچکترین نهاد اجتماعی است که با پیوند زن و مرد شکل میگیرد و به تدریج کودکان به این جمع کوچک افزوده شده، تحت سرپرستی آنان قرار میگیرند. کودک و شرایط وی که دارای ویژگی های خاص متناسب با سن می باشد، در مطالعات و کتابهای گوناگونی مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. به گفته برخی اندیشمندان، به جرات میتوان قرن بیست و یکم را «عصر کودکان» نامید؛ از اینرو، بخش مهمی از منابع مادی و معنوی کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوبتری دست یافتهاند، صرف توجه به مسائل کودکان و حمایت روانی و جسمی آنان میشود. در این زمینه، علاوه بر افزایش امکانات بهداشتی، آموزشی، هنری و پرورشی، دامنه حقوق کودک نیز به عنوان موجودی نیازمند حمایت ویژه در جهت تعالی مادی و معنوی نسل آینده و ادارهکننده فردای جامعه، وسعت یافته است. اطلاعات در مورد آزار فیزیکی یا جنسی کودک، همسرآزاری و سایر اشکال خشونت در خانواده، سبب گردید متخصصان به این نتیجه برسند که معضل خشونت در خانواده به صورت فراگیر در دو دهه گذشته افزایش یافته است. امروزه خشونت در خانواده توجه قابل ملاحظهای را به خود معطوف ساخته، به گونهای که این پدیده نه تنها در خانوادههای آمریکایی، بلکه در انگلستان، اروپای غربی و بسیاری از کشورهای آسیای غربی و شرقی به چشم میخورد (شفیع پور، ۱۳۸۰).
یکی از مسائل بسیار مهمی که امروزه متخصصان علوم رفتاری و پزشکی، سازمان پزشکی قانونی و متخصصان کودکان با آن روبه رو هستند، مسأله آزار جسمی، روانی و جنسی کودکان توسط والدین و یا مراقبان آنها است. کودک آزاری از جمله آسیب های اجتماعی است که به دلیل گستردگی عوامل مؤثر و تاثیرات عمیقی که این عوامل بر رشد و شخصیت کودک، خانواده وی و اجتماع دارند، می تواند به عنوان یکی از اولویت های مسائل بهداشتی و درمانی در کشورهای مختلف جهان مورد توجه قرار گیرد (رحیمی، 1377). دامنه کودک آزاری از محروم ساختن کودک از غذا، لباس، سرپناه و محبت پدر و مادری، تا مواردی که در آن کودکان از نظر جسمی توسط یک فرد بالغ مورد آزار و اذیت و بدرفتاری
قرار میگیرند و ممکن است موجب صدمه دیدن و مرگ آنان شود، گسترده است (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۰۹).
کودک آزاری به اشکال مختلفی نمایان میگردد و بیشتر نظامهای حقوقی سوءاستفاده جسمی، جنسی، عاطفی و سهل انگاری جسمی، عاطفی و تحصیلی را از مصادیق کودک آزاری میدانند. هرچند که در تعریف مصادیق،گاهی تفاوتهایی وجود دارد. پدیده کودک آزاری به عوامل زیادی بستگی دارد که برخی از آنها منشأ بیرونی دارد و برخی درونی. علاوه بر این، بعضی از این عوامل به تنهایی و برخی دیگر در کنار عوامل دیگر موجب بروز سوءاستفاده از کودکان و سهل انگاری نسبت به آنها میشود (مدنی، ۱۳۸۲).
ویژگی های متعددی در خانواده از جمله تک سرپرست بودن، بد سرپرست بودن، فقر، سطح فرهنگی و اقتصادی پایین، سطوح تحصیلی پایین، ویژگی های روانی و مشکلات والدین، ویژگی های فرزند، می تواند منجر به شکل گیری و مستعد شدن کودک آزاری گردد (مانی، ۲۰۰۹).
با توجه به نقش متغیرهای مختلف روانی، اجتماعی و فرهنگی در شکل گیری و بروز رفتارهای کودک آزارگری، تجربه کودک آزاری در سنین پایین تر، غالباً به عنوان یک بحران حل نشده ممکن است تا سنین بالاتر و بزرگسالی تدوام یابد. بدین صورت که این افراد در سنین نوجوانی نیز همچنان تحت تاثیر تجارب پیشین قرار داشته و بحران کودک آزاری میتواند در شکل گیری عدم سازگاری و ویژگی های فردی نامطلوب تاثیر گذار باشد. همچنین ویژگی های کارکردی و عملکرد خانواده می تواند به نوعی پیش بینی کننده وضعیت سلامت کلی افراد و شکل گیری الگوهای رفتاری خاص در آنان گردد. خانواده های افرادی که تجربه بحران هایی مانند کودک آزاری را داشته اند ممکن است در ساختار و نحوه بروز رفتارهای سازگارانه عملکردی نامطلوب داشته باشند (کوهی، ۲۰۰۶). بنابراین شکل گیری و تجربه این بحران می تواند ادامه فرایند زندگی کودک را دچار چالش نموده و از نظر ویژگی ها و متغیرهای متعدد روانشناختی زمینه را جهت آسیب و مشکل مهیا نماید که در این پژوهش در پی بررسی و مقایسه متغیرهای درون فردی و بین فردی در نوجوانان دارای تجارب کودک آزاری بوده ایم.
بیان مسأله
کودک آزاری به معنای صدمه جسمی یا روانی، آزار جنسی، غفلت یا بدرفتاری با کودک (زیر ۱۸ سال) توسط فردی است که مسئول سلامتی او است و به معنای وارد آمدن آسیب عمدی از طرف فرد بالغ به کودک است (رحیمی موقر، ۱۳۸۲). این آسیب ها ناشی از تنبیه های شدید جسمی یا تنبیه های غیر موجه است، همچنین شامل حمله آگاهانه و عمدی به کودک، از قبیل سوزاندن، گاز گرفتن، بریدن اعضا، هل دادن، تاباندن اندام ها، شکنجه، ضربات، زخمها و شکستگیها، تنبیه کردن، کتک زدن، لگد زدن، گاز گرفتن، سوزاندن، تکان دادن و دیگر کارهای دردناک برای یک کودک است (مدنی، ۱۳۸۲؛ ماش، ۱۹۹۹).
از سویی آزار جنسی شامل هر نوع فعالیت جنسی با کودک قبل از سنی است که بتواند رضایت قانونی داشته باشد. در تعریف آزار جنسی همواره باید این نکته را در نظر داشت که زور و اجبار در این نوع آزار نقش اساسی دارد. البته هر چند که در برخی آزارهای جنسی به وضوح زور و اجبار و جراحات ناشی از این تجاوز وجود ندارد، نمی توان مواردی را که بدون اعمال زور فیزیکی و همراه با تهدید، رشوه، تطمیع، و فریب دادن است از نظر دور داشت. زور و اجبار معمولاً ناشی از تفاوت سنی است. باید توجه داشت که بازی های جنسی میان کودکان مصداق آزار جنسی نیستند (هوبز و هانک، ۱۹۹۹).
آزار عاطفی آزار به جسم و بدن کودک محمدود نمی شود، کودکانی که دائماً به آنها ناسزا گفته می شود، فحش و توهین می شنوند، تحقیر می شوند، با تهدید و ترس وادار به انجام کاری می شوند، طرد می شوند، از آنها ایراد گرفته می شود، در آنها ترس و وحشت ایجاد شده و تطمیع شده اند، اغلب فرصت کمی برای رشد عزت نفس پیدا می کنند. آزار عاطفی ممکن است به صورت غیر مستقیم ایجاد شود. شیوع خشونت خانگی و خشونت در جامعه کودک را با ترس و صحنه های مخوف روزانه رو به رو می سازد. به گونه ای که والدینی که دائماً با هم در حال مشاجره و دعوا هستند باعث آزار کودک خود می شوند (دورن، ۱۹۹۸). بنابراین آزار عاطفی یکی از مهم ترین و در عین حال مشکل ترین نوع آزار از نظر تعریف و تشخیص است. به ندرت آزار جسمی یا جنسی را بدون آزار عاطفی مشاهده می کنیم. مهم ترین چیزی که کودک نیاز دارد، داشتن فرصتی برای رشد و بلوغ است و آزار عاطفی، الگویی از رفتارهای والدین است که مانع رشد شناختی، عاطفی، روانشناختی و اجتماعی کودک می شود و شامل نادیده گرفتن، طرد، منزوی کردن، حملات کلامی، ترساندن، تباه کردن کودک است (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷).
کودکانی که مورد آزار قرار می گیرند وقتی بزرگ می شوند همین کار را با فرزندان خود تکرار می کنند. عزت نفس پایین، فعالیتهای خودتخریبی، ارتباطات مشکل دار و تاریخچه شغلی ناپایدار از آثار این نوع آزار است (انجمن آمریکانی انسان، ۲۰۰۴).
غفلت نیز به عنوان یکی از وجوه کودک آزاری در نظر گرفته شده است، به طوری که کودکانی که والدین آنها در حد توانایی خود برایشان غذا، سرپناه و لباس مناسب تهیه نمی کنند، دچار غفلت هستند. عجیب نیست که مناطق فقیرنشین نسبت به دیگر مناطق اقتصادی – اجتماعی بیشترین آمار غفلت را به خود اختصاص می دهند. غفلت ممکن است باعث سوء تغذیه یا کاهش رشد شود (دورن،۱۹۹۸).
عوامل مختلفی در کودک آزاری ممکن است نقش داشته باشند که می توان به مواردی از جمله فاکتورهای محیطی و خانوادگی (وضعیت روانی والدین، مشکلات اقتصادی، درگیری های خانوادگی، قوانین مربوط به حقوق کودک در جامعه، نگرش های مربوط به تعلیم و تربیت) عوامل فردی مانند مسائل جسمی و روانی آنها، ویژگی های شخصیتی کودک و غیره اشاره کرد (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۰۹). وجود بیماری روانی یا جسمی مزمن، اعتیاد یا سابقه کودک آزاری جسمانی در گذشته والدین، هم چنین شلوغ بودن خانواده، وضعیت اقتصادی – اجتماعی پایین و وجود تاریخچه خشونت و کودک آزاری در اعضای خانواده، از جمله عوامل مستعد کننده کودک آزاری جسمانی به شمار می روند. همچنین نارس بودن، ناخواسته بودن، معلولیت و بیش فعالی کودک، از جمله عوامل دیگری هستند که می توانند در بروز کودک آزاری نقش بسزایی داشته باشند. تک والدی بودن، سابقه جدایی و طلاق والدین، از دست دادن شغل یا مرگ یکی از اعضای خانواده نیز از عوامل دیگر مستعدکننده کودک آزاری جسمانی به شمار می روند (دورن، ۱۹۹۸).
با توجه به مطالب عنوان شده پیشین واضح است که کودک آزاری در انواع مختلفی بروز پیدا می کند که خواه به صورت خواسته و یا به صورت ناخواسته شرایط و وضعیت زندگی فرد آزار دیده را دچار مشکلات متعدد جسمی، روانی و عاطفی می کند. تاثیر این تجربه بر آینده کودکان نیز ممکن است منجر به تداوم الگوهای رفتاری، شخصیتی و اجتماعی ناکارامد گردد و در ادامه مسیر رشدی و بلوغ فرد را دچار آسیب نماید (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷).
یکی از حوزه هایی که ممکن است در افراد دارای سابقه کودک آزاری مورد تخریب واقع گردد، ویژگی ها و الگوهای شخصیتی افراد است. تامپسون (۲۰۰۴) در مطالعه ای بر روی افراد دارای سابقه کودک آزاری نشاد داده است که این افراد در ادامه زندگی به اختلالات و مشکلات شخصیتی مبتلا می گردند. کندال تاکت (۲۰۰۲) در پژوهشی بر روی بیماران مبتلا به اختلالات شخصیت مرزی نشان داد که ۳۳ درصد آنها یک دوست آزار دهنده داشته اند، ۳۱ درصد مورد تجاوز قرار گرفته اند و ۲۱ درصد از آنها از طرف یک فرد آشنا مورد تجاوز قرار گرفته اند. ۱۱ درصد آنها چنیدن بار مورد تجاوز واقع شده و ۱۹ درصد آنها هم کتک خورده اند و هم به آنها تجاوز شده است. که این موارد می تواند بیانگر نقش پیش بین آزار بر ادامه مسیر رشدی و بلوغ روانی افراد باشد.
از دیگر سو خانواده همواره نقش بسیار ممی در تنظیم و کنترل رفتارها، ارائه نقش ها و الگوهای فکری و رفتاری اعضا دارد. در خانوادههای دارای کودکان آزار دیده و یا به طور کلی در خانواده هایی که موارد آسیب از جمله اعتیاد، طلاق، کودک آزاری، ترک، طرد و غیره وجود دارد، الگوهای تعاملی و عملکرد خانواده باید دچار چالش جدی باشد. بر اساس مطالعات پیشین که در زمینه مقایسه نوجوانان آزار دیده نوجوانان آزار دیده و آزار ندیده اجرا گردیده است نشان داده شده است که بین دو گروه از نظر میزان درآمد خانواده تفاوت معناداری وجود دارد، بدین ترتیب میزان درآمد خانوده نوجوانان آزار دیده، پایین تر از گروه آزار ندیده است، همچنین الگوهای عاطفی نیز در بین خانواده ها به دلیل مشکلات ابزاری از جمله فقر و مشکلات اقتصادی دچار مشکل بوده است. همچنین اعمال رفتارهای خشونت گرایانه توام با فشار روانی و نارضایتی بوده و در مهارتهای تربیت کودک و توانایی حل مسأله به ویژه مسائل مربوط به تربیت فرزندانشان مشکل داشته اند (میلر و میکاد، 2005). بنابراین الگوها و مهارتهایی که افراد در زندگی کسب می کنند می تواند تحت تاثیر سبک زندگی فرد و خانواده فرد قرار گیرد، به طوری که بدرفتاری والدین می تواند تاثیر منفی بر ثبات و تنظیم هیجانی، مهارت ها والگوهای مقابله با مشکلات و حل مسأله و توانایی انطباق با موقعیت های جدید و استرس زا داشته باشد. این صفات شاید به دلیل این است که این کودکان دلبستگی سالمی به مراقبان خود ندارند و به همین دلیل از دیگران کناره گیری و اجتناب می کنند (ادلسون، ۱۹۹۹). سابقه آزار و سوء استفاده های جسمی، رفتاری و عاطفی می تواند میزان سازگاری افراد را به شدت تحت تاثیر قرار داده و منجر به به کار بردن الگوهای انطباقی ناسالم گردد (مرکز اطلاعات کودک آزاری و غفلت، ۲۰۰۴).
بنابراین با توجه به اهمیت دو بعد بین فردی و درون فردی در افراد دارای سابقه کودک آزاری و نقش کارکرد خانواده و چگونگی پویایی و عملکرد آن در این سابقه و چگونگی شکل گیری ویژگی های شخصیتی این افراد، در این پژوهش در پی یافتن پاسخ به این سوال هستیم که آیا بین کارکرد خانواده مبدا و ویژگی های شخصیتی نوجوانان دارای سابقه کودک آزاری و نوجوانان عادی تفاوت وجود دارد؟ و این تفاوت در کدام ابعاد می باشد؟
اهمیت و ضرورت پژوهش:
کسب اطلاعات دقیق درباره میزان کودک آزاری و اثرات آن در جامعه دشوار است، اما تکرار آن و آمار و گزارش های غیر رسمی در این زمینه نشان از افزایش میزان کودکان قربانی دارد. برای قربانیان کودک آزاری شیوه های مداخلاتی متعددی وجود دارد، اما به نظر می رسد که این افراد در مقابل درمان های روانشناختی مقاومت دارند و تعداد زیادی خود را از این فرایند دور می سازند، با این حال مؤثرترین شیوه برای رسیدگی به این موضوع پیشگیری سطح اولیه می باشد (رزاقی، 1382). بنابراین روش هایی از جمله مطالعات توصیفی، تحقیقات جامعه شناختی و همهگیر شناختی میتواند به آموزش و پیشگیری از آسیبهای کودک آزاری کمک کند. با توجه به آمارهایی که در زمینه کودک آزاری منتشر شده است از جمله اینکه از میان 3 میلیون کودک آزاری در سال 2008، بیش از 903 هزار مورد (حدود 18 درصد) مربوط به آزار جسمی بوده است و در سال 2009 تعداد 1300 کودک به دلیل آزارهای جسمی جان خود را از دست داده اند (انجمن آمریکایی انسان، 2011). سازمان یونیسف در سال 1377 در مطالعهای در ایران انجام داد که از بین 2240 نوجوان 1362 نفر از آنان سابقه کودک آزاری را نشان داده اند، که از این تعداد 61 درصد سابقه آزار جنسی، 33 درصد سابقه آزار عاطفی، 6/6 درصد سابقه آزار جسمی را گزارش داده اند.
با توجه به نقش بسیار تاثیرگذار آزار و سوء استفاده از کودکان بر رفتارها و مسیر رشد و بلوغ روانی و عاطفی افراد در سنین نوجوانی و بزرگسالی پرداختن به چگونگی تاثیر و یا نقش متغیرهای اساسی در کودک آزاری حائزاهمیت فراوانی می باشد. از طرفی با عنایت به اینکه در مورد کودک آزاری همانگونه که در مطالب پیشین اشاره شده است، اصل بر پیشگیری از وقوع و یا کاهش تاثیر آن می باشد، بنابراین شناسایی نقاط و متغیرهای روانشناختی ضربه پذیر از این تروما م