۲پیش شرطها یا عوامل تعیین کنده ابعاد تعهد سازمانی
تعدادی از پیش شرطهای تعهد عاطفی شناسایی شدهاند که شامل ویژگیهای شخصی، ویژگیهای ساختاری، ویژگیهای شغلی و تجریبات کاری میباشند.
می یر و آلن (۱۹۹۳) اشاره نمودهاند که رابطه پیوسته تر و قویتری بین تعهد و تجربیات کاری وجود دارد
کارکنانی که تجربیات در داخل سازمان دارند که با انتظاراتشان تناسب دارد نیازهای اساسی شان را ارضاء میکند، تمایل بیشتری به توسعه وابستگی عاطفی خود به سازمان –نسبت به کسانی که تجربیات ارضاء کننده کمتری دارند –نشان میدهند . تعهد مستمر زمانی گسترش مییابد که کارکنان تشخیص دهند در سازمان برای خود سرمایهای اندوختهاند که در صورت ترک سازمان آن را از دست میدهند، یا اینکه تشخیص دهند فرصتهای شغلی جایگزین در دسترس آنها محدود میباشد.
نهایتاً، تعهد هنجاری به عنوان نتیجهای از تجربیات اجتماعی شدن که وفاداری شخصی به کار فرما و سازمان را مورد تأکید قرار میدهد مطرح میشود، یا اینکه خاطر مزایای خاص مانند آموزش، مهارتهای ویژه احساس وفاداری را متقابلاً ایجاد میکند. در مطالعه دیگری متغیرهای مختلفی به عنوان عوامل تعیین کننده هر یک از اجزای سه نوع تعهد عاطفی، تعهد مستمر و تعهد هنجاری مورد بررسی قرار گرفتهاند که به اختصار هر یک از آنها مورد بحث قرار میگیرد.
۱-۵-۳-۲-۲تعهد عاطفی
مودی و همکارانش (۱۹۹۲ به نقل از مهیر و آلن) خاطر نشان ساختهاند که عوامل مؤثربر تعهد عاطفی را میتوان در چهار دسته طبقه بندی نمود که عبارتند از :
- ویژگیهای شخصی
- ویژگیهای ساختاری
- ویژگیهای شغلی
- تجربیات کاری
- ویژگیهای شخصی
در مطالعات مختلف مشخص شده است که تعهد با سن، سابقه خدمت در سازمان و انگیزه توفیق در افراد دارای رابطه مثبت بوده و با تحصیلات رابطه معکوس است. گرچه ویژگیهای جمعیتی نظیر سن، سابقه خدمت، جنس و تحصیلات به تعهد ارتباط داده شده است، اما این روابط نه قوی است نه پایدار. مهمتر اینکه حتی وقتی رابطهای هم بین این متغیرها و تعهد مشاهده میشود به درستی نمیتوان آن را تعبیر نمود موتاز[۱] (۱۹۸۸ ) نشان داد که روابط بین این ویژگیهای جمعیتی و تعهد غیر مستقیم هنگامی که ارزشهای کاری تحت کنترل قرار میگیرند از بین میرود.
تمایلات شخصی نظیر نیاز به کسب موفقیت، تعلق و خود مختاری در کار، شدت نیازهای مرتبه بالاتر، اخلاق کاری شخص، موضع کنترل و تمایلات اصلی زندگی در کار، دارای همبستگی نسبتاً متوسطی با تعهد میباشند. این وابستگیها نشان میدهد که کارکنان در گرایش به متعهد شدن نسبت به سازمان به صورت عاطفی با یکدیگر متفاوتند. بعلاوه، افردای که تجربیات کاری آتی یا گرایشها و تمایلات شخصیشان سازگار است نسبت به افردای که تجربیات کاریشان سازگاری کمتری با تمایلات شخصی شان دارد، نگرشهای مثبت تری نسبت به کارشان نشان میدهند.
- عوامل شخصی
اصلی ترین عامل شخصی میزان تعلق و وابستگی بالقوهای است که کارمند در اولین روز کار خود به سازمان میآورد. همانطور که قبلاً گفته شد افرادی که در اولین روزهای کارشان خود را خیلی متعهد به سازمان نشان میدهند، احتمالاً با سازمان باقی خواهند ماند. افرادی که در بدو ورود به سازمان خیلی متعهد میباشند احتمالاً مسئولیتهای اضافی را خواهند پذیرفت و عضویت خود را با سازمان ادامه خواهند داد. این فرایند تعهد اولیه ممکن است به شکل یک چرخه خود تقویت کننده در آید. یعنی اگر افراد در بدو ورود به سازمان تلاش و کوشش وافر مبذول دارند، ممکن است تلاش بیشترشان را بر مبنای تعهد بیشتر خود به سازمان توجیه نمایند.
- عوامل سازمانی
عوامل سازمانی مانند حیطه اختیار و استقلال شغلی، باز خورد شغلی، چالشی بودن و با مفهوم بودن کار، میزان درگیر شدن و مشارکت افراد را افزایش میدهد. توانایی برای مشارکت فعال در تصمیمات, سطح تعهد را تحت تأثیر قرار میدهد.
پیوستگی بین گروه کاری و اهداف سازمانی تعهد نسبت به اهداف را افزایش میدهد. سرانجام ویژگیهای سازمانی مانند توجه به حداکثر منافع کارکنان و مالکیت کارکنان موجب افزایش تعهد کارکنان به سازمان میشود (نظری پویا، ۱۳۸۳، ص ۳۸).
- عوامل غیر سازمانی
مهمترین عامل غیر سازمانی که تعهد سازمانی را تحت تأثیر قرار میدهد وجود جایگزینهائی برای اولین انتخاب شغلی است. تحقیقی در مورد دانشجویان کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی نشان میدهد؛ کسانی که نتوانسته بودند شغلی با بالاترین حقوق بدست آورند سطوح بالاتر تعهد شغلی را شش ماه بعد از اینکه هیچ پیشنهاد شغلی دریافت نکرده بودند از خود نشان دادند- نسبت به زمانی که پستهای جایگزین در دسترس افراد بودند. اما افرادی که مشاغلی با سطح بالای حقوق داشتند سطح نسبتاً برابر تعهد را نشان میدادند، بدون توجه به اینکه پیشنهادهای شغلی دیگری وجود دارد یا خیر. مه یر و آلن (۱۹۹۱) بنابراین، به نظر میرسد بالاترین سطح تعهد اولیه در میان افرادی وجود دارد که انتخاب اولیه را قطعی و غیر قابل تغییر میبینند یعنی فرصتی برای تغییر تصمیم اولیه خود ندارند.
تعهد به سازمان و اهدافش عامل مهمی در پیش بینی عملکرد میباشد. بنابراین، امر مهمی است که سازمانها مکانیسمهایی را برای بهبود ایجاد تعهد سازمانی در میان کارکنان تازه وارد داشته باشند. در حقیقت روشی که سازمان های با سطوح بالای تعهد را از سازمان های با سطوح پایین تعهد متمایز میکند این است که سازمان های با سطوح بالای تعهد دارای فرهنگ قوی میباشند.
برای اینکه کارکنان از فرهنگ قوی برخوردار باشند, بایستی برای انتظارات و عملکردهای سازمان تربیت شوند. میزان تعهد آنها به مشاغل و سازمانشان میتواند کاملاً به توانایی آنها برای درک و پذیرش اینکه بخشی از فرهنگ سازمانی بشوند بستگی داشته باشد.
- ویژگیهای ساختاری
مشخص شده است که تعهد با میزان رسمیت، وابستگی وظیفهای و عدم تمرکز در سازمان دارای رابطه مثبت است. بعلاوه، تعهد با میزان مشارکت افراد در تصمیمگیری و میزان مالکیت فرد بر واحد تولیدی و کنترل سازمان نیز دارای رابطه مثبت است . مه یر و آلن
پس تغییرات ساختاری میتواند تا حدی تعهد کارکنان را تحت تأثیر خود قرار دهد و میتوان گفت که اثر ویژگیهای بر تعهد به صورت مستقیم نیست، بلکه تجربیات کاری مختلفی نظیر روابط بین سرپرست و کارکنان، وضوح نقش و احساس اهمیت شخصی که با این خوصیات ساختاری در ارتباط است این رابطه را تعدیل مینمایند .
- ویژگیهای شغلی
در مطالعات انجام شده مشخص گردیده است که ویژیگیها شغلی یا مرتبط با نقش، بر تعهد تأثیر میگذارند . شواهد نشان میدهد که بر خورداری از یکشغل غنی شده موجب افزایش تعهد در فرد خواهد شد . عدم وجود ابهام در نقش و تناسب نقش نیز با تعهد دارای رابطه مستقیم هستند.
- تجربیات کاری
برخلاف ویژگیهای شخصی و سازمانی، بررسیهای قابل ملاحظهای در زمینه روابط بین متغیرهای تشکیل دهنده تجربه کاری و تعهد عاطفی صورت گرفته است . مطالعات مذکور تا حدی نامنظم و پراکنده است، لذا خلاصه کردن و دسته بندی آنها مشکل است.
در کل میتوان گفت که تجربیات کاری به عنوان نیروی عمدهای در فرایند اجتماعی شدن یا اثر پذیری کارکنان محسوب شده و به عنوان نیروی عمدهای است که بر میزان وابستگی روانی کارکنان به سازمان تأثیر میگذارد. از جمله تجربیات کاری که با تعهد دارای ارتباط میباشند میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
احساس کارمند از اینکه تا چه حد در گروه نگرشهای مثبتی به سازمان وجود دارد؛ احساس کارمند از اینکه تا چه حد میتوان برای تأمین منافع شخصی خود به سازمان اتکاء نمود؛ و احساس کارمند در مورد اینکه تا چه حد برای سازمان اهیمت دارد و تا چه حد انتظارات شغلی وی برآورده شده است (مهیر و آلن، به نقل از نظری پویا، ۱۳۸۳، ص ۴۱).
ابتدائاً فرض شده است که تعهد در نتیجه تجربهای ایجاد میشود که نیازهای کارکنان را ارضاء نموده و یا با ارزشهای آنان سازگار است. سپس براساس تمایزاتی که در نظریه هرزبرگ بین عوامل بهداشتی و عوامل انگیزشی صورت گرفته است متغیرهای مربوط به تجربه کاری به دو قسمت تقسیم شده است.
- متغیرهایی که نیاز کارمند را به احساس آرامش و راحتی – هم از نظر فیزیکی و هم از نظر روانی – ارضا میکنند.
- متغیرهایی که به احساس شایستگی کارمند در نقشی که به وی سپرده شده است کمک میکنند.
متغیرهای گروه اول که با تعه عاطفی دارای همبستگی هستند عبارتند از: تحقق انتظارات پیش از ورود به سازمان، برابری و رعایت عدالت، توزیع پاداشها، وابستگی و قابلیت اعتماد و اتکا به سازمان، حمایت سازمانی، وضوح نقش، رهایی از تعارض و سبک رهبری. تجریبات کاری مربوط به احساس شایستگی نیز شامل تحقق اهداف استقلال در کار، منصفانه بودن پاداشهای مبتنی بر عملکرد، چالشی بودن شغل، قلمرو شغل، فرصت پیشرفت و ارتقاء شغلی، فراهم بودن فرصت کافی جهت ابراز عقاید و نظرات شخصی، مشارکت در تصمیم گیریها و اهمیت شخص برای سازمان میباشد.
۲-۵-۳-۲-۲تعهد مستمر
همانگونه که ذکر شد، تعهد مستمر نمایانگر شناسایی و تعیین هزینههای ناشی از ترک از سازمان توسط فرد میباشد. بنابراین، هر عاملی که بتواند هزینههای مذکور را افزایش و یا در آن تغییر ایجاد کند میتواند به عنوان یکی از عوامل تعیین کننده و موثر بر تعهد مستمر محسوب شود. متداول ترین عواملی که در این ارتباط مورد بررسی قرار گرفتهاند اندوختهها یا سرمایه گذاریها در سازمان و فراهم بودن فرصتهای شغلی یا جایگزینهای موجود میباشد. بیکر[۲] (۱۹۸۰) معتقد است که تعهد به یک مسیر خاص از فعالیت هنگامی شکل میگیرد که فرد برای خویش سرمایههای را کنار گذاشته باشد که اگر این فعالیت تداوم نیاید آن سرمایهها را از دست بدهد. سرمایههای مذکور اشکال مختلفی دارند و میتوانند مرتبط با کار یا غیر مرتبط با آن باشند. به عنوان مثال، اتلاف وقت و هدر رفتن تلاشهایی که به منظور کسب مهارتهای غیر قابل انتقال صورت گرفته است، از دست دادن مزایای جذب سازمانی، از دست رفتن ارشدیت یا ایجاد اختلال در روابط شخصی و ایجاد فقر در زندگی خانوادگی میتوانند به عنوان هزینههای بالقوه ناشی از ترک سازمان محسوب شوند.آزمون نظریه بیکر با توجه به این واقعیت که هزینههای ناشی از ترک سازمان برای افراد مختلف کاملاٌ متفاوت و متنوع است، مشکل میباشد. لذا یکی از راه حلهای مشابهی که میتوان جهت رویارویی با این مشکل مورد استفاده قرار داد همبستگی بین متغیرها نماینده نظیر سن و سابقه خدمت است.
البته با این فرض که تعداد و اهمیت سرمایههای افراد عموماً با گذشت زمان و افزایش سابقه کار در سازمان افزایش مییابد و بدلیل مشکل بودن تفسیر نتایج حاصل از مطالعات که از متغیرهای فوق الذکر استفاده کرده اند،می یرو آلن این سوال را مطرح نمودهاند که آیا صحیح است فرض کنیم اندوختهها نیز به موزات افزای سن و سابقه خدمت در سازمان افزایش خواهد یافت؟ برای مثال، محققین مذکور گفتهاند کارکنانی که در طول خدمت خویش در سازمان مهارتهای قابل انتقال را کسب میکنند نسبت به افراد جوان و کم تجربه تری که فاقد چنین مهارتهای هستند موقعیت بهتری برای ترک سازمان دارند. به این دلیل، در این مدل از سن و سابقه خدمت به عنوان عامل تعیین کننده یا پیش شرطهای تعهد متسمر استفاده نشده است (مه یر و آلن، ۱۹۸۸، به نقل از نظری پویا، ۱۳۸۳، ص ۴۳).
روبالت و فارل (۱۹۸۳) نیز در مدل سرمایهگذاری تعهد، هم سرمایه گذاریها و هم جایگزینها را به عنوان پیش شرطهای تعهد در نظر گرفته اند.
در مطالعات انجام شده توسط این محقیقن اثبات شده است که با افزایش تعداد و اهمیت سرمایه گذاریها تعهد شغلی نیز افزایش یافته و در مقابل جذابیت سایر جایگزینها کاهش مییابد. گرچه منطقی است فرض نماییم تعهد مستمر به عنوان تابعی از فقدان جایگزینها و فرصتهای شغلی جایگزین و هنچین انباشنه شدن سرمایههای فردی شکل میگیرد، واضح است که نتایج حاصل از یافتههای تحقیقی موجود را نمیتوان بطور روشن و دقیق به عنوان توجیهی برای این بیش بینیها تفسیر نمود. لذا در این مدل جایگزینها و سرمایهها بر مبنای استدلالهای تئوریک به عنوان پیش شرطهای لازم برای تعهد مستمر محسوب شدهاند نه بر مبنای شواهد تجربی. همانطور که مشخص است مدل سرمایهگذاری تعهد سازمانی در مورد میزان توافق و سازگاری کارکنان با ارزشها و اهداف سازمان سخن چندانی به میان نمیآورد و فقط به ذکر این نکته تاکید دارد که افراد احساس میکنند به نوعی نسبت به سازمان مقید و محدود شده اند.
در نتیجه قرار گرفتن در این فرایند الزام آور و محدود کننده افراد نوعاً در اشکال مختلفی از تقویت کنندههای روانی درگیر میشوند. بعضی تلاش میکنند تا وضعیت فعلی خویش را توجیه نموده و با تلاش جهت اثبات اینکه با پیوستن به یک سازمان خاص انتخاب صحیح و مناسبی به عمل آوردهاند به این انتخاب جنبه منطقی و عقلائی بدهند. (نظری پویا، ۱۳۸۳، ص ۴۴-۴۳).
۳-۵-۳-۲-۲تعهد هنجاری
در حال حاضر مطالب ارائه شده درباره نحوه شکلگیری تعهد هنجاری و عوامل تعیین کننده آن بیشتر تئوریکی است تا تجربی و عملی.
وینر (۱۹۸۲ به نقل از مهیر و آلن) معتقد است که احساس الزام به باقی ماندن در یک سازمان میتواند نتیجه درونی شدن فشارهای هنجاری باشد که قبل از ورود فرد به سازمان (یعنی اثر پذیری فرهنگی یا خانوادگی) یا پس از ورود فرد به سازمان (اثر پذیری سازمانی) بر وی اعمال شده است. به هر صورت، زمانی که سازمان برای پیشرفت کارمند پاداشهایی را در نظر میگیرد (مثلاً پرداخت شهریه جهت تحصیل ) یا هنگامی که سازمان هزینههایی را به منظور بهبود و توسعه مهارتهای شغلی یا حتی استخدام وی تحمل متحمل میشود (نظیر هزینههای مربوط به ارائه آموزشهای شغلی) تعهد هنجاری میتواند در کارمند شکل گیرد. تشخیص سرمایه گذاریهای انجام شده توسط سازمان میتواند عدم توزانی را در رابطه بین فرد و سازمان ایجاد نماید و با توجه به این سرمایه گذاریها و هزینههای انجام شده توسط سازمان این احساس در کارکنان بوجود آید تا زمانی که این دین بر عهده آنها است ملزم به جبران این اقدامات هستند. بدین ترتیب، نسبت به سازمان احساس تعهد خواهند نمود که ناشی از قدرشناسی از سازمان و وظیفه شناسی نسبت به آن است. شول[۳] (۱۹۸۱).
[۱]. Mowtaz
[۲]. Baker
[۳]. Scholl