پایان نامه مبانی نظری برنامه آموزش مهارت های زندگی
پایه مطالبی که در آموزش مهارت های زندگی به کار برده می شود ، اطلاعاتی است که از نحوه یادگیری کودکان و نوجوانان از طریق مشاهده رفتار دیگران و پیامدهای آن بدست می آید و در واقع مبتنی بر نظریه یادگیری اجتماعی بندورا ( ۱۹۷۷) ، می باشد . در نظریه یادگیری اجتماعی بندورا ، یادگیری فرایندی فعال و مبتنی بر تجربه است و به همین جهت کودکان در جریان یادگیری و آموزش ، فعالان به امر یادگیری مهارت های زندگی ، می پردازند . بنابراین در این آموزش از روش هایی که شرکت فعالانه کودکان و نوجوانان را در امر تسهیل می بخشد ، استفاده می شود . این شیوه شامل تشکیل گروه های کوچک یا گروه های دو تایی ، با روش بارش فکری ، ایفای نقش و بحث و مناظره می باشد ( سازمان بهداشت جهانی ، ترجمه نوری ، قاسم آبادی و محمدخانی ، ۱۳۷۷) .
در تئوری یادگیری شناختی نوین که مبتنی بر مدل عملکرد سالم روانی انسان است سه اصل مطرح می شود : فرض یا اصل اول بر این است که کودک زندگی خود را با یک توانایی ذاتی جهت عملکرد روانی سالم آغاز می کند . این توانایی ذاتی شامل تمایل به یادگیری و انگیزش جهت رشد و شکوفایی توانایی های بالقوه در جهت سبک زندگی اجتماعی سالم می باشد . بنابراین در این دیدگاه عزت نفس فطری است و نیازی به یادگیری و رشد و افزایش ندارد . فرضیه یا اصل دوم این تئوری آن است که بزهکاری و دیگر رفتارهای انحرافی از طریق یادگیری حاصل می شوند . کودک و نوجوان در شرایطی است که اگر هر عاملی را که متفاوت و یا در تعارض با الگوی او باشد ، دریافت نماید ، دچار احساس نا امنی مانند خشم ، اضطراب و افسردگی خواهد شد . بنابراین هر زمان که الگوی کودک و نوجوان دچار دگرگونی شود یا مورد تهدید قرار گیرد ، او به طور ناخودآگاه احساس نا امنی خواهد نمود ، و این احساسات بعدها به صورت رفتارهای انحرافی مانند بزهکاری ، سوء مصرف مواد مخدر و شکست تحصیلی نمایان خواهد شد . بنابراین اگر کودکان و نوجوانان یک سیستم شناختی نا آشنا را به طرح شناختی اولیه خویش ضمیمه نکنند ، در آن صورت توانایی ذاتی و فطری آنان جهت عملکرد سالم طبیعی و رفتار تکامل یافته ، عزت نفس و سلامت عاطفی تکامل خواهد یافت . اصل سوم آن است که هر توانایی ذاتی کودک برای سلامتی و عملکرد روانی تکامل یافته می تواند در جهت رفتارهای بزهکارانه و خود تخریبی بر انگیخته شود . بنابراین اگر شرایط اصلی موجود باشد ، کودکان و نوجوانان می توانند توانایی تفکر خویش را به کار اندازند و از این طریق عملکرد روانی سالم و طبیعی خویش را به دست آورند . بنابراین طبق مدل تئوری یادگیری شناختی نوین ، نوجوانان خطر آفرین سطوح بالاتری از احساس ناامنی آموخته شده دارند و از طرفی آن ها می توانند به چهار چوب های شناختی که نا امنی کمتری را تحریک می کنند ، دست یابند . به نظر میلز( ۱۹۸۷) ، تحقیقات اخیر در مورد جوانان خطر آفرین بر پایه تئوری یادگیری شناختی نوین می باشد .طبق نظر محققان ، جوانان خطر آفرین شرایط موجود را بیشتر از طریق استفاده از یک سیستم تفکر شناختی موجود که به طور خودکار برنامه ریزی می شود و بر اساس یادگیری شناختی نوین بر اساس مطالعات و تحقیقات برنامه های پیشگیرانه می باشد .
لانگ و شرر[۱]،در تحقیقی دریافتند که منبع کنترل مجرمانی که تحت آموزش مهارت های زندگی و بحث گروهی بودند به طور معناداری از منبع کنترل بیرونی به درونی تغییر یافت.
رویکرد مداخله ای مهارت های اجتماعی در مورد کودکان و نوجوانان کاربرد دارد. این رویکرد مربوط به کارهای لازاروس[۲](۱۹۷۱) و گلداشتاین [۳](۱۹۷۳) می شود(ناصری،۱۳۸۴). زمینه تحقیقات در آموزش مهارت های اجتماعی بر اساس رویکرد رفتارگرایی می باشد . تحقیقات مختلف ارتباط بین رفتار پرخاشگرانه و مهارت های اجتماعی ضعیف را گزارش کرده اند. در ضمن تحقیقات نشان می دهد که بین مهارت های اجتماعی ضعیف و پیشرفت تحصیلی ضعیف و زیر متوسط ارتباط وجود دارد. به علاوه نقص های مهارت های اجتماعی در کودکان پیش بینی کننده قوی در مورد مشکلات سلامت روانی در آینده از قبیل بزهکاری، رفتارهای ضد اجتماعی و خشونت آمیز، سوء مصرف مواد مخدر و الکل و افت تحصیلی هستند . آموزش مهارت های اجتماعی موجب پیشرفت تحصیلی، تعامل مناسب با همسالان و بهبود عزت نفس می شوند و همچنین توانایی آنها را در روابط مسالمت آمیز با افراد معنادار در زندگی (والدین ، معلمین و اعضای دیگر خانواده ) بهبود می بخشد.
عزت بدنی به بخش عاطفی تصور یا احساسات شخص در مورد بدن خودش برمی گردد(فرانزو و شیلدز[۴]، ۱۹۸۴ ، به نقل از هنری کوییز و کالهون [۵]،۱۹۹۹). عزت بدنی پایین با آسیب پذیری نسبت به افسردگی ، اضطراب ، عزت نفس پایین و اختلالات خوردن ارتباط دارد (هنری کوییز و کالهون، ۱۹۹۹،به نقل از شریفی،۱۳۷۲).
میلز ( ۱۹۸۷) ، معتقد است که جوانان خطر آفرینی که در برنامه های پیشگیرانه شرکت نموده اند سطوح بالاتری از عملکرد روانی سالم نشان دادند و در انواع روابط مثبت ، سالم و سازنده با بزرگسالان ، معلمان و همسالان درگیر شدند . همچنین در نگرش های مثبت ، توانایی حل مسئله
منطقی – عقلانی ، رفتار اجتماعی ، انگیزش در دستیابی به اهداف تحصیلی و سبک زندگی بهنجار و سالم بهبودی نشان دادند . بنابراین طبق این تئوری هدف پیشگیری اولیه ، ایجاد شرایطی است که عامل ایجاد کننده اسناد نا ایمنی را به حداقل رساند و در ضمن بر محیط امن مثبت و سازنده و بدون تهدید اتکاء نماید تا بهداشت روانی طبیعی کودکان و نوجوانان به طور مناسب تامین گردد . در تایید این مطلب از یکی از برنامه های مداخله ای طبق مدل یادگیری شناختی نوین در سال ۱۹۸۷ نتایج مثبتی حاصل شد ، به طوری که میزان فرار از مدرسه به صفر رسید . میزان شکست تحصیلی در دبیرستان به حداقل رسید و بهبود کلی در دانش آموزان خطر آفرین دبیرستانی بدست آمد . همچنین بهبود معناداری در عزت نفس و سلامتی روانی آن ها ایجاد شد . حتی والدین آنها نیز در عزت نفس و سلامت روانی خود بهبود معنا داری نشان دادند و در نهایت میزان سوء مصرف مواد مخدر و کودک آزاری و غفلت از کودکان کاهش یافت .پیشگیری از مشکلات آینده آنها راآماده می سازد و به این ترتیب موجب می شود که آن ها بتوانند سلامت جسمانی و روانی خودشان را بهبود بخشند (یاد آوری ،۱۳۸۳).
به عقیده مورای ( ۱۹۹۸) ، هدف برنامه های ترویجی بهداشت روانی کمک به رشد و حفط توانایی های روانی افراد در مقابله با مشکلات زندگی است . از همین رو برنامه های آموزش مهارت زندگی می تواند هدف بهداشت روانی را به مرحله اجرا بگذارد . این گونه برنامه های جامع و چند جانبه می تواند برای گروه های سنی ۱۲ تا ۱۷ سال ارائه شود که شامل دو زیر مجموعه است :
زیر مجموعه اول می تواند در جمعیت وسیعی به کار برده شود و هدفش بهبود مهارت های زندگی (افزایش بهداشت روانی ) است . زیر مجموعه دوم در موقعیت های ویژه در مورد نوجوانان در معرض خطر کاربرد دارد و هدفش کاهش عوامل احتمالی خطر زا (پیشگیری از اختلالات روانی ) می باشد (گنجی،۱۳۷۹).
طرح تحقیقاتی چارلی[۶] نمونه ای از برنامه آموزش مهارت های زندگی پیرامون مصرف مواد برای دانش آموزان مقطع ابتدایی می باشد که در ایالات متحده آمریکا اجرا شده است. یک ارزیابی که اخیراً از طرح این مرکز به دست آمده است که برنامه های آموزشی پیشگیرانه از مصرف مواد در مدارس ابتدایی می تواند اثر پیشگرانه اساسی سوء مصرف مواد در آینده داشته باشد و مصونیت ایجاد کند (بارلو،اینانک،البورن و وایتنل[۷]، ۱۹۹۸به نقل ازسرخوش،۱۳۸۴).
برخی از ارزیابی ها ثابت کرده اند که شرکت در کلاس های آموزش مهارت زندگی موجب ایجاد عزت نفس می شود.بر طبق یک تئور ی ، عزت نفس انگیزش را تقویت می کند، انعطاف پذیری در مقابل تغییرات را افزایش می دهد و نگرش های مثبت در جهت پیشرفت احساس خود کفایتی را تقویت می کند. در یک تحقیق نتایج نشان داد که آموزش مهارت های زندگی به زنان منجر به افزایش عزت نفس و حمایت اجتماعی و احساس کفایت می شود که این امر نشان دهنده اهمیت این برنامه است. (ویچروسکی [۸] ،۲۰۰۰)
برنامه های مرتبط با افزایش برنامه ها که هدفش کفایت و شایستگی تحصیلی ( از جمله بهبود مهارت ها برای کاهش اضطراب امتحان و کاهش اضطراب اجتماعی ) ، رشد استدلال شناختی
( مانند مهارت های تصمیم گیری ) و راهبردهای خود نظم دهی ( مانند کاهش افکار اضطرابی رنج آور ) است ، می تواند کفایت اجتماعی را افزایش دهد (شی یر و بوتوین ، ۱۹۹۸) .
به نظر کلینگمن ( ۱۹۹۸) ، برنامه آموزش مهارت های زندگی از رویکردهای پیشگیرانه نشات
می گیرد و این رویکردهای پیشگیرانه مبتنی بر روانشناسی پیشگیری اجتماعی می باشد که هدف آن آموزش و ترویج شایستگی هاست . بنابراین یکی از این مداخلات در جهت افزایش رشد روانی و سازگاری در مدرسه ، آموزش روانی می باشد . آموزش روانی منجر به این می شود که دانش آموزان به آگاهی ها و مهارت های لازم در برخورد با مشکلات زندگی واقعی مجهز شوند . با توجه به این مطالب می توان گفت که آموزش روانی و مهارت های زندگی ، پیشگیری اولیه محسوب می شوند . امروزه با توجه به رشد روز افزون بیماری ایدز، لزوم اجرای برنامه های آموزش مهارت های زندگی جهت پیشگیری از ایدز بین نوجوانان آشکار شده است. به این معنا که اگر نوجوانان بتوانند به خوبی مهارت های زندگی را یادبگیرند، در آن صورت می توانند خودشان را در مقابل ویروس HIV محافظت نمایند. بنابر این زمانی که یاد بگیرند چگونه تصمیمات خود را در مورد روابط با دیگران بیان کنند و در مورد تصمیماتشان جدی و سخت باشند و همچنین در مقابل فشار های اطرافیان جهت مصرف مواد و روابط جنسی مقاومت نمایند، از بسیاری از مشکلات پیشگیری خواهد شد
به طور کلی علاوه بر شیوع مشکلاتی نظیر بزهکاری ، خشونت، رفتارهای ضد اجتماعی ، سوء مصرف مواد مخدر، شکست تحصیلی، اضطراب، افسردگی و دیگر مشکلات آسیب زننده به سلامتی نوجوانان ، حتی نوجوانانی که بهنجار نامیده می شوند نیز نوعاً دوره هایی از افسردگی ، اضطر اب ، درگیری و اختلاف با بزرگسالان و تسلیم فشار همسالان شدن را تجریه می کنند.(کلی [۹]۲۰۰۰).
یک مجموعه وسیعی از ادبیات تخصصی مربوط به رویکرد مهارت های زندگی پیرامون بزهکاری نوجوانان و جود دارد. یک جنبه از مهارت های زندگی که در واقع جنبه درمانی وسیعی دارد شامل آموزش مهارت های اجتماعی می باشد. استفاده از آموزش مهارت های اجتماعی در مورد نوجوانان بزهکار بر این فرض مبتنی است که آنان در مهارت های اجتماعی خود دارای نقص هستند. کسب این مهارتها مستقیما در کاهش تعاملات مشکل زا با دیگران موثر است (کادیش و همکاران ، ۲۰۰۱).
طبق نظر ریکساچ [۱۰]( ۱۹۹۶) ، برنامه های آموزش مهارت های زندگی شامل بحث های گروهی می باشد که یک موقعیت مناسبی را جهت کسب مهارت های ارتباطی و تعامل با دیگران فراهم می نماید . در واقع لزوم همکاری شرکت کنندگان با یکدیگر موجب افزایش توانایی و اثر بخشی افراد در رفتارهای بین فردی می شود . آموزش مهارت های زندگی یا آموزش بهداشت مبتنی بر مهارت های مربوط به رشد توانایی های است که نسل جوان را برای برخورد موثر با نیازها و چالش های زندگی روزمره به ویژه در زمینه بهداشت جسمانی ، عاطفی و اجتماعی توانمند می سازد .
پروژه آموزش مهارت های زندگی یکی از برنامه های بهداشت روانی « سازمان بهداشت جهانی » برای کودکان و نوجوانان در مدارس می باشد . این برنامه ها که در سطوح محلی و ملی و بین المللی در جهان انجام می پذیرد ، شامل رشد و گسترش آموزش مهارت هایی در زمینه زندگی شامل مهارت های ارتباطی ، تصمیم گیری ، تفکر انتقادی ، همدلی و مقابله با استرس می باشد .آموزش مهارت های زندگی جهت پیشبرد و افزایش بهداشت روانی در مدارس طرح ریزی می شود . این برنامه آموزشی به کودکان و نوجوانان کمک می کند تا مهارتهای مورد نیاز در برخورد با نیازها و چالش های زندگی جدید را کسب کنند . این مهارت ها ، آن ها را در مقابل استرس ها و فشارهای زندگی که ممکن است سلامتی آن ها را در معرض خطر قرار دهد ، محافظت کند . سازمان بهداشت جهانی اولین گزارش خود را از خدمات بهداشتی مربوط به مدرسه در سال ۱۹۵۰ گزارش نمود . چندین دهه بعد اولین داده های معنادار از برنامه آموزش مهارت های زندگی مطرح گردید که به اهمیت نقش مدارس در کمک به کودکان و نوجوانان در کسب مهارت های زندگی جهت تامین و افزایش سطح روانی اشاره شد ( سازمان بهداشت جهانی ، ترجمه نوری قاسم آبادی و محمدخانی ، ۱۳۷۷) .
انیسکیویچ و وایسونگ [۱۱](۱۹۹۰) پژوهش کنترل شده وسیعی درباره تاثیر آموزش مهارت های زندگی در پیشگیری از سوء مصرف مواد بر روی جمعیت ۶۷۸ نفری از دانش آموزان کلاس پنجم انجام دادند. مقایسه پیش آزمون و پس آزمون نشان داد که مهارتهای مقابله ای گروه آزمایشی در مقابل گروه کنترل، افزایش چشمگیری یافت (سازمان بهداشت جهانی، ترجمه نوری قاسم آبادی و محمد خانی ، ۱۳۷۷).
الیاس (۱۹۹۱)، در یک مطالعه طولی ۶ ساله در مورد پیامد های برنامه پیشگری اولیه و آموزش مهارت های زندگی نشان داد که بدنبال آموزش ، رفتارهای مناسب اجتماعی افزایش یافته و رفتارهای منفی و خود تخریبی کاهش می یابد (سازمان بهداشت جهانی ، ترجمه نوری قاسم آبادی و محمد خانی، ۱۳۷۷).
پروژه رشد اجتماعی (ستیل)[۱۲] که توسط هاوکینز[۱۳] اجرا شد، و با هدف کمک به نوجوانان جهت رشد مهارت های زندگی لازم برای عملکرد موفقیت آمیز در محیط های اجتماعی از طریق درگیری فعال خانواده ، مدرسه و گروه همسالان به وجود آمد،به نتایج مثبتی دست یافت . نتایج مثبت این تحقیق شامل کاهش رفتار بزهکارانه ، سوء مصرف مواد مخدر ، افزایش احساس مسئولیت نوجوانان نسبت به خانواده ، مدرسه و جامعه بود. (آقاجانی، ۱۳۸۱).
۱-Long & sherer
۱-Lazarus
۲-Goldstein
۳-Franzo & Shields
۴-Henriques & Calhoun
۱-Charlie
۲-Barlow; Enock ;Elbourne & Witnell
۳-Wichroski
۱-kelley
۲-Reixach
۱-Aniskiewich & Wysong
۲-Seattle
۳-Hawkins