عادتواره و نقش آن در شکلدهی به زائقه
سرمایه فرهنگی بر مبنای نظر بوردیو دو منبع مهم دارد: نخست عادتوارهها[۱] و دوم تحصیلات. از دیدگاه بوردیو تحصیلات، از جمله متغیرهای بسیار مهمی است که می تواند حتی جانشین عادتواره خانوادگی شود زیرا می تواند به فرد سلیقه، ادب و شیوه هایی را بیآموزد که فرد را به منزلت خاص نزدیک می کنند. (ممتاز، ۱۳۸۸: ۱۵۳) همچنین عادتواره به مجموعهای نسبتاً ثابت از خلق و خوها گفته میشود که محصول تجربههای کنشگران در موقعیتهای خاصی در ساختار اجتماعی است، ساختاری که کنشها و بازنمودها را تولید میکند و به آنها نظم میبخشد (بوردیو ۱۹۹۰: ۵۳). بنابراین منشها پایۀ فهم ما از جهان هستنند. برای زندگی در جهان اجتماعی نیازمند نوعی گرایش کنش و آگاهی هستیم که آن را منشها در اختیار ما قرار میدهند.
عادت واره همان اصل وحدت بخش و مولدی است که ویژگیهای اساسی و رابطهای یک موقعیت اجتماعی را به شکل نوعی سبک زندگی یکدست و یکپارچه، یعنی به شکل مجموعۀ یکدستی از انتخابها، کنشها و داراییها در میآورد. عادت وارهها مبنای شکلگیری کنشهای متمایز و مجزا هستند. مثلاً این که یک کارگر چه غذایی میخورد و چگونه آن ها را بیان میکند و به چه روشی آن ورزش را انجام میدهد، عقاید سیاسیاش چیست و چگونه آنها را بیان میکند، همۀ اینها به طور کامل با موارد مشابه نزد کارخانهدار متفاوت است. عادت وارهها همچنین الگوی اصلی هر نوع طبقهبندی، بنیان هر نوع نگرش یا تقسیمبندی و مبنای شکلگیری ذائقههای متفاوت هستند. (جلائی پور محمدی، ۱۳۸۷: ۳۳۰). به زبان خود بوردیو عادتواره یک سری از گرایشها و ارزشهاست. و عادتوارۀ غالب، گرایشها و ارزشهایی است که قشر غالب و برتر در جامعه؛ آنها را دارا میباشند. یکی از خصوصیات بارز عادتوارۀ غالب نگرش مثبت نسبت به امر آموزش و تحصیل است. ” …نظامی از نگرشها نسبت به مدرسه که شامل میل باطنی در حمایت از سرمایه گذاریهایی که در زمینه وقت، انرژی و پول لازم است تا ارزشهای اجتماعی حفظ گردند و افزایش یابند”(بوردیو ۱۹۷۷: ۴۹۵).
عادت واره شامل تمایز میان سلیقه خوب و بد، فرهنگ والا و روشنفکرانه و فرهنگ پست و عوامانه و از این قبیل است. در این فرایند، کودکان طبقه حاکم فرا میگیرند که به فرهنگ طبقه خویش ارج نهند و فرهنگ عامهپسند طبقه کارگری را به مثابه امری پست و فرومایه بنگرند. افزون بر این باز هم برای نمونه، والدین طبقه متوسط سعی میکنند تا کودکان خود را به خواندن کتابهای «خوب» و تماشای برنامههای «مناسب» تلویزیون سوق دهند. کودکان طبقه متوسط نیز بیشتر به سمت بازدید از گالریهای هنری وبناهای تاریخی و یا تماشای تئاتر تمایل دارند (تیلور[۲]، ۱۹۹۷: ۲۰۰-۱۹۹). به نظر بوردیو مهمترین ویژگی عادتواره خصیصۀ جامعهجویی آن است. چنانچه افراد در وضعیتهایی مشابه زندگی کنند، در عادتوارۀ یکدیگر شریک میشوند، به گونهای که اعضای گروه، قشر وطبقه در جامعهای واحد دارای عادتوارۀ یکسان هستند. وی معتقد است عادتواره باعثِ بازتاب تفاوتهای اجتماعی در عمل میشود (کنوبلاخ، ۱۳۹۱: ۳۲۹-۳۲۸). بنابراین بوردیو در اینجا در مقابل نظریۀ طبقاتی مارکس، معتقد است که مناسبات تولیدی تعیین کنندۀ طبقات اجتماعی نیستند، بلکه عادتوارهها هستند که به آنها شکل میدهند.
بوردیو عادتواره را با یک مفهوم دیگر به نام ذائقه[۳] پیوند میزند. ذائقه نیز یک عملکرد است که یکی از کارکردهایش این است که افراد جامعه از طریق ذائقه به ادراکی از جایگاهشان در نظام اجتماعی میرسند. ذائقه، همۀ کسانی را که سلیقۀ به نسبت یکسانی دارند به هم نزدیک میکند و از این طریق آنها را از افراد دیگر جدا میکند. از طریق ذائقه انسانها، دیگران و نیز خودشان را در جامعه طبقهبندی مینمایند. (ریتزر، ۱۳۸۰: ۷۲۷) مثلاً آدمها را بر حسب ذائقههایی که از خود نشان میدهند و با ترجیح قائل شدنهایشان برای انواع فعالیتهای فراغتیِ متفاوت مانند گوش دادن به موسیقی، دیدن فیلم سینمایی یا خواندن شعر میتوان دستهبندی کرد. ذائقهها محصول اجتماعی بوده و یکی از شاخصهای سرمایه فرهنگی را تشکیل میدهند.
به گونهای دیگر میتوان گفت منظور وی از ذائقه، نظامی از طرحهای ادراکی و طرحهای ارزیابیای است که در هر عادتواره وجود دارند و بر انتخاب و اولویت دادن به اشیا و فعالیتهای معین تأثیر میگذارند. بوردیو سه شکل ذائقه را از یکدیگر متمایز میکند. ذائقۀ مشروع که به طبقات حاکم تعلق دارد، ذائقۀ عمومی که خاص طبقۀ کارگر است و ذائقۀ میانی که در میان طبقات متوسط رایج است و با ویژگی جهتگیری به سوی ذائقۀ مشروع مشخص میشود (بوردیو، ۱۹۸۴: ۱۷).
محیطهای آموزشی در جوامع مدرن، گروه همسالان و خانواده بر ذائقه تأثیر میگذارند. از نظر بوردیو، ذائقه را میتوان به عنوان نوعی ازسرمایه فرهنگی دید که ایجاد تبعیض و تمایز بین انواع گروههای منزلتی را امکان پذیر میکند. (باکاک[۴]، ۱۳۸۱: ۹۹).
بوردیو به این نکته اشاره میکند که دانشآموزان طبقه کارگری و کم درآمد جامعه نسبت به دانش آموزان طبقه متوسط و طبقه بالای جامعه احتمال بیشتری دارد که ترک تحصیل کنند حتی اگر دستاوردهای قبلی را هم در تحقیقات خود جزو متغیر کنترل کننده به حساب آوریم. او ادعا میکند که این ترک تحصیل بیشتر به خاطر مکانیزم مهم انتخاب است تا به خاطر رد شدن در آزمونها. «بنابراین حتی اگر سطح تحصیلی یکسانی هم وجود داشته باشد دانش آموزان قشر کارگری احتمال بیشتری دارد که خود را از ادامه تحصیل در مقاطع ثانویه حذف کنند به صورتی که به جای حذف خود پس از ورود به مقاطع بالاتر اصلاً به مقاطع بالاتر نمیروند و همچنین احتمال وارد نشدن به مقاطع بالاتر خیلی بیشتر از آن است که پس از ورود توسط سیستم آزمون مدارس رد شده و از مدرسه اخراج شوند» (بوردیو، ۱۹۹۰: ۱۵۳). بوردیو ادعا می کند که این پدیده را می توان تحت عنوان عادتوارۀ طبقه کارگری تشریح کرد. عادتواره به نوعی توسط اهداف موفقیتآمیزی که در یک طبقه اجتماعی مشترک است شکل میگیرد. در عوض این عادتوره است که کنشهای اعضای آن قشر اجتماعی را تعیین می کند.
«نگرشهای منفی نسبت به مدرسه که نتیجه آن؛ خود، ترک تحصیل طبقههای کم درآمد و آسیبپذیر و بخشهایی از آن است، باید به گونهای برداشت شوند که این نگرشها نوعی انتظار است، انتظار و توقعی که بر اساس تخمینهای ناخودآگاه، احتمالات موفقیت که در ذهن یک قشر اجتماعی وجود دارد شکل میگیرد، انتظاراتی که بر اساس قوانینی که به طور خارجی توسط مدرسه در مورد این اقشار خالی از ارزشهای فرهنگی اجرا می شوند»(بوردیو،۱۹۷۷: ۴۹۵).
– Taylor
– Hayes
– Taste
– Bakak