در دهه های گذشته، پژوهش های بسیاری در هر دو زمینه ی روانشناسی مذهب و معنویت و نیز روانشناسی هیجانات، صورت گرفته است، اما تعداد پژوهش هایی که به بررسی هردو زمینه در ارتباط با یکدیگر پرداخته باشند، بسیار اندک است (امونز، ۲۰۰۵). بااین حال، مجموع این پژوهش ها نشانگر روابط مثبت بین عقاید و تجربیات مذهبی و معنوی با هیجانات مثبتی همچون شادی و لذت است (کار، ۲۰۰۵).
تأثیر مذهب و معنویت بر تجربه ی هیجانات مثبت، بیشتر به مولفه ی معناداری مربوط میشود. تعابیر مبتنی بر مفاهیم مقدس و معناداری، باعث میشود که یک فرد دارای نگرش مذهبی و معنوی، نسبت به پدیده ها و رویدادهایی هیجانات مثبت را تجربه کند که یک فرد غیرمذهبی و غیرمعنوی آنها را عادی، خنثی و یا حتی منفی، قلمداد میکند و در نتیجه به این رویدادها یا هیجانی نشان نمیدهد و یا هیجانات منفی را تجربه میکند (امونز، ۲۰۰۵). در واقع همانطور که فرانکل مطرح میکند، هنگامیکه معنایی فرامادی و فراتر از خود، به هدف اصلی فرد، در زندگی تبدیل میشود، او در مسیری پایدار از کامروایی قدم نهاده است، زیرا این تحقق هدف، فی نفسه خوشایند است و تحقق اهداف معنادار، به هیچ وجه نمیتواند توسط موانع و محدودیت های مادی و موقعیتی متوقف شود (شولتز؛ ترجمه ی خوشدل، ۱۳۸۵؛ فرانکل؛ ترجمه ی معارفی، ۱۳۹۰).
۲-۴-۶ یکپارچه سازی مذهب و معنویت در مداخلات سلامت روان
طی دهه های گذشته پژوهش های مختلف، از یکسو نشانگر ارتباط بین عقاید مذهبی و معنوی با جنبه های مختلف سلامت روان بوده اند و از سوی دیگر نقش مذهب به عنوان یک منبع مقابله بااسترس و پیشگیری کننده از مسائل و ناراحتی های روانشناختی، به خوبی مفهوم سازی شده است. به همین دلیل، در سال های اخیر، این ایده قویاً مورد توجه قرار گرفته است که عقاید مذهبی و معنوی مراجعین میتوانند در جریان رویکردهای مشاوره و روان درمانی به عنوان یک منبع مؤثر بر سلامت روان، مورد استفاده قرار بگیرند (پارگامنت، ۲۰۰۷). بویژه با در نظر گرفتن این نکته که افراد دارای عقاید معنوی و مذهبی در تمام جنبه های زندگی خود، تحت تأثیر این باورها قرار دارند، توجه به این مولفه ی مهم روانشناختی در این مراجعین، میتواند بسیار حائز اهمیت باشد و اثربخشی جریان مشاوره و روان درمانی را ارتقا ببخشد (اوندرا و گرینوالت، ۲۰۰۸).
البته رویکردهای روان درمانی و مشاوره که به یکپارچه سازی عقاید معنوی و مذهبی در جریان روند مشاوره و رواندرمانی میپردازند، هنوز در مرحله ی آغازین شکل گیری خود هستند. با این حال، علی رغم اینکه این جنبش، نوظهور است، تاکنون پژوهش زیادی در سراسر جهان و در فرهنگ ها و مذاهب مختلف، را به خود اختصاص داده است. نتایج این پژوهش ها بسیار امیدوار کننده بوده است و نشان میدهد که در بسیاری از مداخلاتی که عقاید مذهبی و معنوی در جریان رویکردهای مشاوره و روان درمانی استاندارد، یکپارچه شده اند، تأثیر آن ها بر حیطه های مختلف سلامت روان، مثبت و معنادار بوده است (کال و رابینز، ۲۰۰۴).
البته ممکن است این مسئله مطرح شود که تأثیرات درمانی این رویکردهای یکپارچه نگر، صرفاً به خاطر ابعاد روانشناختی آن است و نه مولفه های معنوی یا مذهبی. برای بررسی این مسئله، پژوهش های مختلفی با فرهنگ ها و مذاهب گوناگون انجام شده است. بعضی از این پژوهش ها بین نتایج درمان های استاندارد روانشناختی با درمان های روانشناختی یکپارچه شده با مذهب یا معنویت، به تفاوت معناداری دست نیافته اند، ولی شمار قابل توجهی از این پژوهش ها نشان میدهند که مداخلات تلفیق یافته با نگرش مذهبی یا معنوی مراجعین، نسبت به مداخلات بدون معنویت یا نگرش مذهبی، تأثیر بیشتری داشته اند. در مجموع، پیشینه ی پژوهشی، بیشتر یافته های دسته ی دوم را تأیید میکند (پارگامنت، ۲۰۰۷).
در جریان مداخلاتی که از عقاید مذهبی و معنوی مراجعین استفاده میکنند، تناسب بین مفاهیم مذهبی و معنوی مورد تأکید، متغیرهای مورد مداخله و رویکرد مشاوره یا روان درمانی خاصی که عقاید مذهبی و معنوی در چارچوب آن یکپارچه میشود، بسیار حائز اهمیت است (شافرانسک، ۲۰۰۵). بنابراین به منظور اجرای مداخلات یکپارچه نگر معنوی بر هیجانات، به نظر میرسد رویکردهای هیجان محوری همچون روان نمایشگری میتوانند ظرفیت های بالقوه ی ارزشمندی داشته باشند.