تفاوت دلبستگی با وابستگی
بین دو واژه دلبستگی و وابستگی تفاوت وجود دارد . در هفته های نخست، زندگی یک نوزاد بدون تردید به خدمات مادر وابسته است، اما کودک هنوز به مادر دلبسته نشده است. در حالیکه یک کودک ۳-۲ ساله که به ورود فرد نا آشنا رفتار دلبستگی با مادر را نشان می دهد به مادر دلبسته است نه وابسته (خانجانی، ۱۳۸۴).
کلمه وابستگی به طور ضمنی به اندازه و حدی که یک فرد برای حیاتش به دیگری متکی است اشاره دارد و بنابراین یک منشاء کنشی دارد. در حالی که دلبستگی به شکلی از رفتار اشاره دارد که کاملاً توصیفی است. وابستگی در موقع تولد در اوج خود است ولی در جریان تحول کودک رو به زوال می رود. در حالی که دلبستگی در موقع تولد قابل مشاهده نیست و به تدریج بعد از ۶ ماهگی آشکار می شود (خانجانی، ۱۳۸۴).
رفتار دلبستگی به ارتباط عاطفی یک شخص با شخص دیگر مرتبط است در حالی که وابستگی به عنوان یک صفت شخصیتی قلمداد می شود (بالبی، ۱۹۸۸؛ به نقل از شفیعی مطلق، ۱۳۸۹).
۲-۲-۱۳-۳- اصول نظریه دلبستگی
ده اصل مهم و اساسی نظریه دلبستگی عبارتند از:
الف) دلبستگی یک نیروی برانگیزاننده ذاتی است.
ب) دلبستگی ایمن، مکمل خود مختاری است.
پ) دلبستگی، پناهگاهی ایمن برای فرد مهیا می سازد.
ت) دلبستگی، اساس ایمنی را فراهم می سازد.
ث) در دسترس بودن و پاسخگو بودن روابط را می سازد.
ج)ترس و تردید، نیازهای دلبستگی را فعال می سازد.
چ)فرایند اضطراب جدایی قابل پیش بینی است.
ح)تعداد معدودی از اشکال نا ایمن اشتغال عاطفی را می توان شناسایی کرد.
خ) دلبستگی، مدل های کاربردی خود و دیگران را شامل می شود.
د) تنهایی وفقدان، آسیب های ذاتی هستند (جانسون، ۲۰۰۴؛ به نقل از رسولی و پور ابراهیم، ۱۳۸۹).
۲-۲-۱۳-۴- مراحل دلبستگی
در مرحله اول که گاهی پیش دلبستگی (تولد تا ۸ یا ۱۲ هفتگی) خوانده می شود، کودک متوجه مادر خود هست و با چشم هایش او را در طیف ۱۸۰ درجه تعقیب می کند و با صدای او به سوی وی بر می گردد و به طور موزون تنه خود را به آهنگ صدای او به حرکت در می آورد. در مرحله دوم که گاهی دلبستگی در حال پیشرفت (۸ یا ۱۰ هفتگی الی ۶ ماهگی) خوانده می شود، کودک به یک یا چند شخص در محیط خود وابستگی پیدا می کند، جدا شدن از شخص مخصوص در این مرحله برای کودک اهمیتی ندارد، به شرط اینکه در مرحله بعدی، که گاهی دلبستگی مشخص نامیده می شود ( ۶ ماهگی تا ۲۴ ماهگی) کودک در موقع جدایی از مادر یا مراقب دیگر خود گریه می کند و با بازگردانده شدن به مادر کودک از گریستن باز می ایستد و خود را به مادر می چسباند، انگار که می خواهد از بازگشت مادر اطمینان بیشتری حاصل کند. گاهی مشاهده مادر پس از جدایی برای اینکه کودک گریه خود را متوقف سازد کافی است. در مرحله چهارم یعنی تشکیل رابطه متقابل (۲۵ ماهگی و پس از آن) مادر نهاد مستقل ادراک می شود و رابطه پیچیده تری بین مادر و کودک پدید می آید (کاپلان و سادوک، ۱۳۸۷).
۲-۲-۱۳-۵- مبنای نظری دلبستگی
پیدایش دلبستگی و رشد آن را می توان از دیدگاه های روان تحلیل گری، کردار شناسی، رفتار گرایی و شناختی بررسی نمود. همه این نظریه های تحولی به گونه ای به رابطه اولیه کودک – مادر و تأثیر سازنده یا مخرب آن بر هیجانات، عواطف و رفتار و در مجموع شخصیت کودکی و بزرگسالی افراد تأکید داشته اند. رابطه مادر – کودک مهم ترین اصلی است که در رشد شخصیت انسان مورد تاکید اکثر روان شناسان قرار گرفته است (ماسن[۱] و همکاران، ۱۳۸۰).
نظریه بالبی نشان دهنده کوشش وی برای معنا بخشیدن به داده های تجربی و نظریه ها بوده است. به طور مثال او از پژوهش های اشپیتز[۲]، لورنز[۳]، هارلو [۴]و … سود برده است. او در طی یک دوره چهل ساله، نظریه اش را برای تطبیق داده های جدید تنظیم کرد (فلاناگان[۵]، ۱۹۹۹). بنا بر این در این قسمت برای جمع بندی مطالب و ارزیابی نظریه دلبستگی در پرتو شواهد تجربی به بحث درباره نظریه های دلبستگی قبل از بالبی پرداخته و سپس به بیان نظریه ی بالبی خواهیم پرداخت.
[۱]- Masen
[۲]-Spitz
[۳]-Lorenz
[۴]-Harlow
[۵]- Flanagan