2-2-4-3 نظریه سائق. 17
. 17
2-2-4-5 نظریه شناخت اجتماعی. 18
2-2-4-6 نظریه شناختی. 19
2-2-4-7 الگوی عمومی پرخاشگری (GAM). 19
2-2-4-8مدل شرمساری-پرخاشگری تانجی. 22
2-2-4-9 نظریه انتقال هیجان. 22
2-2-4-10 نظریه فردیّتزدایی–پرخاشگری زیمباردو (1969). 24
2-2-5 تفاوتهای جنسیتی در پرخاشگری. 24
2-3 سبکها یا شیوههای فرزندپروری. 24
2-3-1 تعریف فرزندپروری. 24
2-3-2 دیدگاههای نظری سبکهای فرزندپروری. 26
2-3-2-1 دیدگاه شیفر. 26
2-3-2-2 دیدگاه آلپورت. 26
2-3-2-3 دیدگاههای بالدوین، کلهورن و پریس. 27
2-3-2-4دیدگاه بامریند. 27
2-4 مهارتهای اجتماعی. 30
2-4-1 عوامل تعیین کنندۀ مهارتهای اجتماعی. 32
پیشینه تجربی. 35
نتیجهگیری. 38
فصل سوم
3-1 مقدمه. 40
3-2 جامعه آماری. 40
3-3 نمونه، روش نمونهگیری و روش اجرا. 40
3-4طرح پژوهش. 41
3-5 ابزارهای پژوهش. 41
3-6 روش تجزیه و تحلیل. 42
فصل چهارم
4-1 مقدمه. 45
4-2یافتههای توصیفی پژوهش. 45
4-3: تحلیل استنباطی دادههای پژوهش. 56
فصل پنجم
5-1 بحث. 64
5-2 نتیجهگیری. 67
5-3 محدودیتها. 68
5-4 پیشنهادهای کاربردی. 68
5-5 پیشنهادهای پژوهشی. 68
منابع و مآخذ
منابع فارسی……………………………………………………………………………………………………………….71
منابع انگلیسی ……………………………………………………………………………………………………………..77
مقدمه
یکیاز متداولترین مشکلات رفتاری دوران کودکی پرخاشگری است. مراجعه افراد به مراکز بالینی، از شیوع این مشکل خبر میدهد. برآوردها نشان میدهند که مراجعات به درمانگاههای سرپایی برای مشکلات سلوک، یک سوم تا نیمی از کلّ موارد مراجعان کودک و نوجوان را شامل میشود(هربرت،1387).
آنچه باعث توجه محقّقان به رفتارهای پرخاشگرانه شده است، اثر نامطلوب آن بر رفتارهای بینفردی و همچنین اثر ناخوشایند آن بر حالت درونی و روانی افراد است (نژادی کاشانی، مهرزمانی، داورمنش و صالحی، 1389).
از طرف دیگر، اختلالات رفتاری تا حدّ زیادی وضعیّت تحصیلی و رشد اجتماعی کودکان را تحتالشّعاع خود قرار میدهند، تا آنجا که این کودکان نمیتوانند به درستی مسیر سالم و تکاملی رشد را طی کنند (عبدالهی بقرآبادی، شریفی درآمدی و دولتآبادی1389). همچنین، پرخاشگری تأثیرات بلندمدّت جبرانناپذیری بر کودکان برجا میگذارد. مانند خودپندارۀ ضعیف و افسردگی، تکانشگری و بیشفعّالی و طرد شدن از سوی همسالان که خود میتواند زمینهساز بسیاری از مشکلات همچون اخراج از مدرسه و بزهکاری باشد (ماتسوریا، هاشمیموتو و تویکی[1]، استرو و گودلاسکی[2]، کریک و گرات پیتر[3]؛ نقل از نصیرزاده و روشن، 1389).
بسیاری از عواملی که منجر به بروز عصبانیّت و پرخاشگری میشود، شامل مواردی از این دست هستند؛ عدم کنترل خشم، ناتوانی در تعدیل احساسات و پردازش اطّلاعات اجتماعی، برخوردهای خصمانه و مهارت ضعیف در حلّ مشکلات، همچنین برخی عوامل خطر محیطی نیز وجود دارند که شامل سختگیری بیش از حدّ والدین، نظارت کم و بیکفایتی در پرورش کودک میشود (فیندلر[4]، نقل از دروز1389). از سوی دیگر، پژوهشهای انجام شده حاکی از ارتباط پرخاشگری با مشکلات یادگیری است. به عنوان نمونه یکچهارم کودکانی که دچار کندخوانی هستند و یکسوم کودکان مبتلا به اختلال ناتوانی در خواندن پرخاشگر هستند. علاوه بر این، رابطه منفی همدلی با پرخاشگری در پژوهش میلر و آیزنک[5] مشخص شده است (هاشمی؛ میرزمانی؛ داورمنش؛ صالحی 1389).
همچنین کودکان پرخاشگر معمولاً در خواندن نشانههای هیجانی، درک دیدگاه طرف مقابل و مدیریت خشم مشکل دارند. از طرف دیگر، به نظر میرسد این کودکان بهطور مداوم در موقعیّتهای اجتماعی مبهم، نیّاتخصمانه استنباط میکنند. آنها در مقابله با همسالان غیرپرخاشگر خود، پاسخهای ناشایستهتر و پرخاشگرانهتری نسبت به مسائل اجتماعی بروز میدهند و راهحلهای بسیار پرخاشگرانه را برای دستیابی به پیامدهای مثبت در پیش میگیرند (واحدی، 1385). درکل، رویکردهای مختلف روانشناختی روانتحلیلگری، گشتالتی، یادگیری اجتماعی، شناختی و رفتاری و نیز دیدگاه زیستشناختی در ارتباط با علل پرخاشگری مطرح است.
1-2 بیان مسئله
یکی از شایعترین مشکلات رفتاری کودکان که موجب ناراحتی و پریشانی دیگران میشود و بهداشت روانی فرد، خانواده و جامعه را مختل میکند پرخاشگری است (نمازی، 1377). پرخاشگری در حقیقت یکی از نمودهای رشد اجتماعی است، که کودک به اشکال مختلف از قبیل خراب کردن، برداشتن اسباب بازی کودکان دیگر، جیغ زدن، گریه کردن، زد و خورد کردن و ناسازگاری و اختلاف ظاهر میکند (ماسن، 1383).
بارون معتقد است که واژه پرخاشگری زیرمجموعه اختلال سلوکاز ریشه لاتین (Aggredi) مشتق شده که به معنای پیش رفتن و نزدیک شدن به هدفی میباشد. امّا روانشناسان اجتماعی، پرخاشگری را مشتمل بر رفتارهایی میدانند که به واسطه آنها فرد به خود یا دیگران آزار جسمانی وارد میکند. بهعبارت دیگر، پرخاشگری را میتوان تحمیل عمده برخی از شکلهای صدمه و آسیب به خود و دیگران معنی کرد (نقل از یعقوبی، سهرابی و مفیدی، 1390). به نظر لورنز هم پرخاشگری نوعی غریزه است، یعنی تکانهای ارثی است نه خودمختار، که در کودکان به سرعت رام و پالایش میشود. لورنز[9] پرخاشگری و جلوههای ضدّاجتماعی آن را براساس تحوّل گرایشهای ذاتی و فطرتی و نظامهایکنترلی که برای مقابله با این گرایشها پدید میآیند تبیین میکند (هربرت،1387).
به نظر پژوهشگران، نخستین طلیعه رفتار پرخاشگرانه، بازشناسی خشم در چهره افراد است که توانایی تشخیص آن از سه ماهگی در اطفال بوجود میآید. مرحله بعدی، ابراز خشم در واکنش به ناکامی است. که از نیمه دوم سال اول زندگی آغاز میشود. الگوهای رفتاری پرخاشگری به هنگام تعارض با همسالان و بزرگسالان در سالهای دوّم و سوّم زندگی شکل میگیرد و در غالب بدعنقی و اعمال زور مثل زدن، هل دادن، لگدزدن بروز میکنند (کراهه،1390).
پژوهشهای تحولی نشان میدهند که تفاوتهای جنسی در رفتار پرخاشگرانه در سنین پایین، از حدود 2 ـ 3 سالگی بروز میکند و پسران پرخاشگرتر از دختران میشوند. پسرها اغلب بیشتر از دخترها پرخاشگری فیزیکی از خود نشان میدهند، امّا دخترها بیشتر به پرخاشگری کلامی(ناسزاگویی، بددهنی) و پرخاشگری رابطهای متوسل میشوند (کوی و داج؛ مکوبی؛ کریک و گرات پیتر؛ به نقل از کراهه، 1390).
در سببشناسی پرخاشگری، گلدشتاین، کراستر و گارفیلد (1988) مطرح کردند که رفتار پرخاشگرانه یک زنجیره رفتاری است علّت واحدی ندارد و مجموعه ای از عوامل در پیدایش آن مؤثر هستند، بهطوریکه از عوامل ژنتیکی گرفته تا عوامل اجتماعی و روانی مطرح را نموده اند. ازجمله، در زمینه مسائل ژنتیکی راشتون و همکاران (1985؛ نقل از ناظر، بیرشک و جلیلی، 1379). نشان دادند که میزان پرخاشگری در دوقلوهای یک تخمکی بیشتر از دوقلوهای دوتخمکی است.
در زمینه مسائل اجتماعی برخی محقّقان نیز مشکل کودک و نوجوان پرخاشگر را نداشتن کنترل کلام درونی بر روی رفتارها میدانند؛ لذا آموزش خویشتنداری یا خودآموزی کلامی یا بهعبارتی خودکنترلی را پیشنهاد میدهند(کنراد و همن[13] 1985). به اعتقاد صاحبنظران فوق هر انسانی قبل از هر عمل فکر می کند، تدبیری می اندیشد و در ذهن خود مسئله را تجزیه و تحلیل میکنند، سپس دست به عمل میزند. این محقّقان معتقدند که کودکان پرخاشگر تا حدّ زیادی تکانشی هستند؛ یعنی قبل از عمل تفکر ندارند یا کلام درونی که اعمال آشکار آنها را هدایت نماید ندارند، لذا بدون خویشتنداری و برنامه ریزی قبلی دست به عمل میزنند. به همین خاطر در درمان سعی میشود کنترل کلام درونی بر روی رفتار آشکارا افزایش یابد تا از این طریق جلوی اعمال ناشایست گرفته شود(کنرادو همن؛1985).
بعضی از محقّقین نیز مشکل کودک و نوجوان پرخاشگر را نداشتن مجموع مهارتهای اجتماعی لازم در شرایط بحرانی میدانند، لذا آموزش مهارتهای اجتماعی مورد نیاز را توصیه میکنند. ازجمله سیورد و سیپواک (1980؛ عطاری، شهنی ییلاق، کوچکی، بشلیده1384)؛ در مرکز بهداشت روان در فیلادلفیا چنین مطرح کردهاند که بسیاری از مشکلات مربوط به ناسازگاری رفتاری که کودکان با آن روبرو هستند احتمالا تاحدودی نتیجه کمبود مهارتهای شناختی-اجتماعی در حلّ مسائل بین اشخاص است. بدین معنا که کودکان پرخاشگر یا تکانشی یا کودکانی که از دیگران ترس بسیار دارند ممکن است مهارتهای اساسی ادراک دیگران، کنار آمدن با روابط بین اشخاص را نداشته باشند (نقل ازعطاری، شهنی ییلاق، کوچکی، بشلیده1384).
تحقیق لیوارجانی و غفاری (1389) نیز نشان میدهد که کودکانی که در مهارتهای اجتماعی نقص دارند اغلب با مشکلات یادگیری و رفتاری مواجه می شوند. چنانکه نقص در مهارتهای اجتماعی پایهای باقی بماند، در درازمدّت فرد را با مشکلاتی از قبیل چرخههای شکست، طرد شدن از طرف همسالان، ضعف تحصیلی در مدرسه و مشکلات سازگاری در بزرگسالی مواجه میسازد. وامّادر تعریف و معنا ومفهوم مهارتهای اجتماعی، این مهارتها را به رفتارهایی اطلاق میکنند که شالودۀ ارتباطات موفق و رودررو را تشکیل میدهند (هارجی، ساندرز و دیکسون 1384).
با توجه به دلایل مختلفی که برای پرخاشگری کودکان بیان میکنند. علل خانوادگی نیزبه عنوان یک- سری از عوامل محیطی در بررسی عوامل تربیتی افراد مؤثر میباشند. چرا که خانواده به عنوان اولین محیط اجتماعی زندگی افراد بسیار میباشد. و خیلی از چیزها را افراد در سالهای اولیه حیات اجتماعی خود میآموزند. سبک تربیتی خانواده از جهات مختلف میتواند موجب بروز و یا تشدید پرخاشگری شود که مهمترین این عوامل عبارتند از:
1.نحوۀ برخورد والدین با نیازهای کودک 2.وجودالگوهای نامناسب 3.تنبیه والدین و مربیان 4.تشویق رفتارهای پرخاشگرانه- تأثیر رفتارهای پرخاشگرانه، خصوصا در هنگام کودکی ونیز طرد کودک از سوی والدین عاملی است در جهت تشدید رفتارهای پرخاشگرانه (ماسن، 1387).
بنابراین خانواده و سبک فرزند پروری خانواده تأثیر زیادی میتواند در پرخاشگری داشته باشد، تحقیقات زیادی در ارتباط پرخاشگری و سبک فرزند- پروری انجام شده است.
تحقیقی با عنوان برّرسی رابطه شیوههای فرزند پروری والدین با پرخاشگری فرزندان آنها و دانشآموزان پسر توسط کرام، مهرآیین و صباعی (1388)، انجام گرفته که حاکی از ارتباط این دو میباشد.تحقیقات بندورا (1973)نیز نشان داده است که پرخاشگری کاملا جنبه تقلیدی دارد و از راه مشاهده کسب میشود (کریمی، 1378).
تحقیق دیگری نیز توسط یوسفی (1386) و…انجام گرفته که نشان دادند سبکهای فرزند پروری و مهارتهای زندگی با پرخاشگری رابطه دارند.
باباخانی(2011)درتحقیقی به بررسی تأثیر آموزشی مهارتهای اجتماعی بر کاهش پرخاشگری(فیزیکی و کلامی)پرداختند. نتایج تحقیقات آنها نشان داد که آموزش مهارتهای اجتماعی در کاهش پرخاشگری فیزیکی تاثیری ندارد ولی پرخاشگری کلامی را کاهش میدهد.
با توجه به فزونی پرخاشگری در جامعه صنعتی شهری امروز و با توجه به نظریات و یافتههای فوق در این تحقیق بنا داریم به تعیین میزان پرخاشگری و نقش سبکهای فرزندپروری و مهارتهای اجتماعی در پرخاشگری دانشآموزان پایه چهارم و پنجم شهر زنجان بپردازیم.
1-3 اهمیّت و ضرورت مسئله
پرخاشگری در دوران کودکی یک مشکل فراگیر، پایدار و خطرناک است که توجه روزافزون را به خود جلب کرده است و روانشناسان و دستاندرکاران و کسانی که با کودک سروکار دارند، در جستجوی راهحلّی برای این معضل اجتماعی هستند. آمار خشونت و رفتارهای پرخاشگرانه از دیرباز در جوامع بشری شایع بوده است. مراجعه به آمار مندرج در پژوهشها و منابع علمی خبر از شیوع این مشکل اجتماعی در 30 درصد کودکان و نوجوانان که دائماً درگیر رفتارهای پرخطر بوده گزارش مینمایند. همین طور، 35 درصد آنها هر ازچندگاهی درگیر این مسائل هستند (واحدی، 1385). برخی از تخمینها به افزایش10درصد اختلال سلوک و افزایش نافرمانیها در بین کودکان در یک دههی گذشته خبر میدهند (لووت و شیفلد[16]، 2007).
یافتههای برآمده از پژوهشهای پیشین از یک سو حاکی از آن است که کودکان پرخاشگر در بزرگسالی هم به ادامه پرخاشگری تمایل دارند و از سوی دیگر بررسیها از گسترش روزافزون خشونت و رفتارهای پرخاشگرانه در مدارس بهویژه در سالهای اخیر حکایت میکند (سیلور[17]، 2005).
رفتارهای پرخاشگرانه آسیبهای روانی و اجتماعی بسیار بالایی برای کودک به وجود میآورد و دست آورد ضعیف تحصیلی، عزّتنفس پایین، تحمّل سرخوردگی، مهارتهای اجتماعی ضعیف و علایم افسردگی را شامل میشود. گریز از مدرسه و آسیب به روابط خانواده و همسالان نیز از پیامدهای رفتار پرخاشگرانه بهشمار میآید (ساندرز، قولی و نیکلسون[20]،2000).
علاوه بر اینها پرخاشگری بر قربانیان اینگونه رفتارها نیز پیامدهای منفی مانند افسردگی، اضطراب، احساس تنهایی، عزّتنفس پایین، فکر خودکشی درپی دارد. و همچنین باعث شکل گرفتن دیدگاه منفی به مدرسه میشود و در نتیجه به ترک تحصیل قربانیان منجر میشود (رابین، دویر، بوث-لافورس، کیم، بورگس و روس-کراسنر[26]، 2004).
ازسویی نیز،کاهش پرخاشگری کودکان نیازمند برنامهریزی صحیح و اصولی و برخورد جدّی و البته علمی مسئولان است. لازمهی چنین مقابلهای، بیش از هر چیز آگاهی از چگونگی پیدایش، عوامل تأثیرگذار، سیر تغییرات و نیز میزان شیوع آن در بین دانشآموزان است. این تحقیق در راستای دانشافزایی در این مورد و کمک به دستاندرکاران نظام آموزشی و نیز والدین جهت برنامهریزی صحیح درمورد تربیت یا مقابله مؤثر با افزایش میزان انواع اختلالات پرخاشگری در دانشآموزان میتواند مثمرثمر باشد.
1-4 اهداف پژوهش
هدف کلی:
تعیین میزان رفتارهای پرخاشگرانه و نقش سبکهای فرزندپروری و مهارتهای اجتماعی در پرخاشگری دانشآموزان شهر زنجان.
اهداف جزئی:
- تع