پایان نامه با موضوع تعریف ذهن آگاهی
همان گونه که قبلا اشاره شد، جان کابات زین اولین فردی است که ذهن آگاهی را در درمان روان شناختی به کار برد (دیدونا، ۲۰۰۹). به اعتقاد وی، ذهن آگاهی نوعی آگاهی است که از طریق توجه به تجربه به شیوه ای خاص به دست می آید: در این حالت توجه متمرکز بر هدف ، متمرکز بر لحظه حال و غیر قضاوتی است) کابات زین، ۱۹۹۴؛ به نقل از کرین، ۲۰۰۹). این حالت نوعی توجه آگاهانه نسبت به اموری است که جریان دارند (کرین، ۲۰۰۹).
این واژه بارها برای اشاره به شیوه ای از توجه به کار برده شده است، شیوه ای که حساس، پذیرنده و مستقل از هر گونه افکار و عقایدی است که ممکن است وجود داشته باشد (مک[۱]، ۲۰۰۷). تاکنون تعاریف متعددی توسط متخصصان مختلف مطرح شده است که در ذیل به بعضی از این تعاریف اشاره می کنیم:
ذهن آگاهی مواجه شدن با جنبه های ناب تجربه است؛ مشاهده ی هر پدیده به نحوی که گویی برای نخستین بار است اتفاق می افتد (گلمن[۲]، ۱۹۹۸؛ به نقل از مک، ۲۰۰۸).
مارلات[۳] و کریستلر[۴] (۱۹۹۹؛ دیدونا، ۲۰۰۹) ذهن آگاهی را به صورت “آوردن لحظه به لحظه و کامل توجه به تجربه ی کنونی” توصیف می کنند.
بائر (۲۰۰۳؛ به نقل از کاویانی و همکاران، ۱۳۸۷) ذهن آگاهی را به عنوان یک شیوه ی “بودن” یا یک شیوه ی “فهمیدن” توصیف می کند که مستلزم درک کردن احساسات شخصی است.
ذهن آگاهی به معنای آگاهی همراه با پذیرش نسبت به تجربه ی کنونی است (گرمر، ۲۰۰۵؛ به نقل از مک، ۲۰۰۷).
براساس نظر کانگ (۲۰۰۹؛ به نقل از کانگ، ۲۰۱۱)، می توان ذهن آگاهی را روشی برای بودن دانست تا انجام دادن. هدف ذهن آگاهی، آگاه شدن مستمر از افکار، احساسات، هیجانات و نحوه ی طبقه بندی آن ها است؛ و پذیرفتن آن ها همان گونه که هستند، بدون این که نیاز به تغییر یا تائید آن ها وجود داشته باشد (گاناراتانا[۵]، ۱۹۹۱؛ به نقل از کانگ، ۲۰۱۱).
جدای از تفاوت های اندکی که در این تعاریف وجود دارد، مولفه های اصلی و مشترک ذهن آگاهی شامل “حضور در لحظه ی حاضر” و “مشاهده ی غیر قضاوتی” تجربه است (دیدونا، ۲۰۰۹).
در سال ۲۰۰۴، بی شاب و همکاران مقاله ای را در خصوص تعریفی توافقی از ذهن آگاهی ارائه کردند: ذهن آگاهی “خود تنظیمی توجه است، به گونه ای که این توجه بر تجربه ی کنونی متمرکز شده و بنابراین باعث افزایش آگاهی و شناخت از رویدادهای ذهنی در لحظه ی حاضر می شود” و “اقتباس جهت گیری خاص به سمت تجربه ی فردی که با خصایصی چون کنجکاوی، گشودگی و پذیرش نسبت به تجربه مشخص می شود” (بی شاب و همکاران، ۲۰۰۴؛ به نقل از دیدونا، ۲۰۰۹). به طور معمول دستورالعمل های به کار برده شده در آموزش ذهن آگاهی مطابق با این تعاریف و توصیفات است. افراد شرکت کننده در دوره های آموزشی ذهن آگاهی اغلب تشویق می شوند تا بر توجه بر انواع خاص محرک هایی که قابل مشاهده در لحظه ی حال هستند، مثل صداهایی که در محیط می شوند، حرکت و یا احساس نفس کشیدن، تمرکز کنند (دیدونا، ۲۰۰۹).
۲-۱-۱۲-۱- ویژگی های حالات ذهنی انجام دادن[۶] و بودن[۷]
ذهن برای پردازش توجه از دو شیوه اصلی استفاده می کند: حالت ذهنی انجام دادن (اجرایی) و حالت ذهنی بودن. یکی از بنیادی ترین اصول این دیدگاه این است که ذهن در حالت های مختلف عمل می کند. یکی از اهداف اصلی این رویکرد، توانا ساختن افراد برای شناسایی حالت ذهنی موقعیتی و ایجاد توانایی تغییر هدف مندانه از یک حالت ذهنی به حالت ذهنی دیگر است. ما برای داشتن زندگی سالم باید هر دو نوع حالت ذهنی انجامی و بودن را در خود شناخته و پرورش دهیم. از این طریق می توانیم انعطاف پذیر بوده و نسبت به مهم ترین خواست های یک موقعیت در هر لحظه پاسخ گو باشیم (کرین، ۲۰۰۹).
زمانی که ذهن تفاوت های بین واقعیت درک شده کنونی و وضعیت مطلوب یا وضعیتی که به آن تمایلی داریم را مقایسه می کند، حالت ذهنی انجامی فعال است (سگال و همکاران،۲۰۰۲ ؛ به نقل از کرین، ۲۰۰۹). ما در این وضعیت بیش تر از آن که با تجاربمان همراه باشیم، درباره آن به تفکر می نشینیم. در این جا توجه به میزان زیادی به گذشته یا آینده معطوف می شود و ما از حس کردن تجربه درونی و تجربه جهان اطراف خود محروم خواهیم شد. در واقع در این حالت به جای این که به خود تجربه در آن لحظه بپردازیم، درگیر بازنمایی های درونی و بیرونی آن تجربه یا پدیده می شویم. علاوه براین در این حالت، نوعی عدم پذیرش وجود دارد، ذهن به دلیل نوعی حس درک شده از چگونگی بایستگی امور، درگیر موشکافی تجربه می شود و بیش ترین تمرکز صرف تلاش برای تغییر شرایط فعلی می شود.
هرچند راهبردهای بسیار رشد یافته حالت ذهنی انجامی در بسیاری از قسمت های زندگی برایمان مفیدند اما می توانند عملاً زمانی که ما آن ها را در مورد مسائل مربوط به تجربه هیجان هایمان به کار می گیریم، موجب افزایش رنج و دشواری های ما شوند. در واقع جنبه های اصلی حالت ذهنی انجامی ( نشخوار فکری و اجتناب تجربه ای ) موجب ایجاد شیوه ای آسیب زا در پردازش هیجان ها می شوند (کرین، ۲۰۰۹).
در مقابل، ویژگی های اصلی حالت ذهنی بودن را می توان به صورت زیر خلاصه کرد: توجه به صورت هدفمندانه بر تجربه لحظه کنونی متمرکز می شود. تمام تجارب به صورت رویدادهایی در حیطه آگاهی درک می شوند. فرد مستقیماً از طریق درون دادهای حسی- دیدن، شنیدن، بوییدن، احساس کردن و چشیدن – با جهان تماس برقرار می کند. تجربه در چهارچوبی نگرشی با خصوصیات پذیرش، مهربانی، علاقه، محبت و عدم تقلا حفظ می شود. ابزار تجربه و پرورش حالت ذهنی بودن، ایجاد آگاهی و پذیرش از طریق مراقبه ذهن آگاهی است (کرین، ۲۰۰۹).
۲-۱-۱۲-۲- بنیان های نگرشی
جان کابات زین (۱۹۹۰؛ به نقل از کرین، ۲۰۰۹) هفت کیفیت نگرشی را بیان می دارد که زیر ساخت تمرین ذهن آگاهی هستند. این هفت مورد هم به عنوان نوعی جهت گیری که باید برای ورود به تمرین ها داشته باشیم مورد توجه قرار می گیرند و هم به عنوان نتیجه تمرین تلقی می شوند:
- قضاوت نکردن: بررسی تجارب به همان گونه ای که هستند، بدون تعبیر یا قضاوت.
- صبر: فرایند تفحص در تجربه به شکلی ساده، روبروشدن با امور به همان صورت که در فضای حال وجود دارند و ایجاد فرصتی برای درک تغییراتی که در لحظه حال در جریاند.
- داشتن حالت ذهنی آغازگری: یکی از اهداف اصلی رویکرد، برانگیختن کنجکاوی درونی فرد برای مواجهه با تجربه خویش است. این فرایند در کم ترین سطح از درگیری با خود نوعی احساس تازگی و سرزندگی را به همراه می آورد .این حالت بیش تر نوعی کشف چگونگی و چیستی تجربه است تا تلاش برای درک چرایی آن. افراد در فرایند یادگیری به گونه ای حمایت می شوند که در لحظه حال باقی بمانند و به جای این که به وسیله از پیش ساخته ها به تجربه بنگرند تلاش کنند نوعی مشاهده گری توأم با شفافیت را توسعه دهند.
- اعتماد: افراد ترغیب می شوند تا به حس های بدنی، احساسات، افکار و حس شهودی خود اعتماد کنند.
- عدم تقلا: نگرش تمایل به پذیرش لحظه حال که در این فرایند آموزش داده می شود، تلاشی در جهت ثابت نگه داشتن مشکلات به حساب نمی آید؛ بلکه نوعی آگاهی یابی نسبت به واقعیت عملی تجربه و تمایل به پذیرفتن امور به همان گونه ای که ارائه می شوند، است.
- پذیرش: باز بودن و تمایل به دیدن امور به همان گونه ای هست. یعنی بودن با واقعیت تجربه بدون تقلا برای تغییر آن.
- بگذار تا بگذرد[۸]: در طی این رویکرد، افراد می آموزند مستقیما تجربه را لمس کنند بدون آن که با محتوای آن درگیر شوند. در واقع آن ها می آموزند که بدون دلبستگی یا قضاوت گری درباره پدیده هایی که در آگاهی ظاهر می شوند (افکار عادتی، هیجان ها یا تکانه ها)، به آن ها اجازه دهند همچون ابری که از آسمان ذهن می گذرد، عبور کنند (کرین، ۲۰۰۹).
شاپیرو و همکارانش (۱۹۹۸؛ به نقل از آذرگون و همکاران، ۱۳۸۸) با افزودن پنج کیفیت به هفت کیفیت مطرح شده از سوی کابات زین، مجموع آن ها را به دوازده کیفیت رسانیدند: سخاوت، همدلی، سپاس گزاری، مهربانی عاشقانه و ملایمت.
۲-۱-۱۳- نحوه ی تاثیرگذاری مهارت های ذهن آگاهی
مؤلفینِ راهبردهای مختلف درمانی، مکانیسم هایی را درنظر می گیرند که به تبیین چگونگی تأثیر مهارت های ذهن آگاهی در کاهش نشانه ها و تغییرات رفتاری می پردازند (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
- مواجهه
اولین مطالعه ای که اثرات MBSR (کابات زین،۱۹۸۲ ؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) را مورد توصیف قرار داد، کاربرد آن در درمان بیماران مبتلا به درد مزمن بود. اعتقاد براین است که توانایی مشاهده ی بدون قضاوت، حس های پریشانی همراه با درد را کاهش می دهد. مواجهه طولانی با حس های درد، در غیاب پیامدهای فاجعه آمیز، می تواند منجر به حساسیت زدایی و کاهش پاسخ های هیجانی ناشی از درد گردد. بنابراین، تمرین مهارت های ذهن آگاهی می تواند منجر به ایجاد توانایی تجربه ی حس های درد بدون واکنش های هیجانی مفرط شود. نهایتاً در صورتی که حس های درد کاهش نیابند، پریشانی و رنج ناشی از آن ممکن است تسکین یابد (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
کابات زین (۱۹۹۲؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) مکانیسم مشابهی را برای اثرات بالقوه مهارت ذهن آگاهی بر اضطراب و هراس مطرح ساخته است. زیر نظر گرفتن دائم و بدون قضاوت حس های مربوط به اضطراب، بدون سعی در فرار یا اجتناب از آن ها، می تواند باعث کاهش واکنش های هیجانی گردد که معمولاً توسط نشانه های اضطراب برانگیخته می شوند. این رویکرد مشابه با راهبرد مواجهه ی احشایی[۹] است که توسط بارلو و کراسک (۲۰۰۰؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) توصیف شده است.
در تمرین های ذهن آگاهی مشاهده ی بدون داوری حس ها که طبیعتاً بروز می یابند، مورد ترغیب قرار می گیرد. لینهان (۱۹۹۳؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) می گوید که مشاهده ی افکار و هیجانات فعلی، بدون سعی در اجتناب یا فرار از آن ها، می تواند به عنوان نمونه ای از مواجهه تلقی شود، که به نوبه خود باعث خاموشی پاسخ های ترس و رفتارهای اجتنابی گردد که توسط محرک هاى ترس انگیز، تقویت شده اند (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). پژوهشی نشان داد که شرکت در مداخله ی MBSR، باعث افزایش معنادار میزان مواجهه نسبت به قبل از مداخله می شود (کارمدی[۱۰]، بائر، لیکینز[۱۱] و اولنزکی[۱۲]، ۲۰۰۹؛ کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).
- تغییر شناختی
تمرین های ذهن آگاهی می تواند باعث ایجاد تغییراتی در الگوهای فکری، یا نگرش های فرد در مورد افکارش شود (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). به نظر می رسد که آموزش ذهن آگاهی، هوشیاری فراشناختی را افزایش می دهد – مولفه ای که بیان گر توانایی ادراک مجدد و یا تمرکز زدایی از افکار و هیجانات و دیدن آن ها به صورت رویدادهای ذهنی در حال عبور است، به جای شناسایی آن ها یا اعتقاد به این که افکار بازنمایی دقیقی از واقعیت هستند، (هایز و همکاران، ۱۹۹۹؛ سگال و همکاران، ۲۰۰۲؛ شاپیرو، کارلسون[۱۳]، استین[۱۴] و فریدمن[۱۵]، ۲۰۰۶؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱). برای مثال کابات زین (۱۹۸۲، ۱۹۹۰؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) توصیه می کند که مشاهده ی بدون قضاوت درد و افکار مرتبط با اضطراب ممکن است منجر به فهم و درک این نکته گردد که این ها “فقط افکارند” و نمایان گر حقیقت یا واقعیت نیستند، و لزوماً نباید باعث فرار یا رفتار اجتنابی شوند.
لینهان (۱۹۹۳؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) نیز خاطرنشان می سازد که مشاهده ی افکار و احساسات و به کار گرفتن برچسب های توصیفی برای آنها، این درک و فهم را به وجود می آورد که آن ها همیشه نمایان گر صحیحی از واقعیت نیستند.
فرض براین است که هوشیاری فراشناختی افزایش یافته، منجر به کاهش نشخوار فکری می شود (تیزدل، ۱۹۹۹؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) – فرایند منفی تکرار شونده ای که به عنوان عامل خطر در تعدادی از اختلالات روانی درنظر گرفته می شود (اهرینگ[۱۶] و واتکین[۱۷]، ۲۰۰۸؛ به نقل از کنگ وهمکاران، ۲۰۱۱).
شواهد اولیه نشان می دهند که آموزش ذهن آگاهی منجر به افزایش هوشیاری فراشناختی (هارگز[۱۸] و همکاران، ۲۰۱۰؛ تیزدل و همکاران، ۲۰۰۲؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) و کاهش نشخوار (رامل[۱۹]، گلدین[۲۰]، کارمونا[۲۱] و مک کوید[۲۲]، ۲۰۰۴؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) می شود و هوشیاری فراشناختی افزایش یافته به نوبه ی خود ممکن است پیامدهای بالینی بهتری هم چون میزان عود کمتر افسردگی (فرسکو[۲۳]، سگال، بویز[۲۴] و کندی[۲۵]، ۲۰۰۷؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) را پیش بینی کند.
- اداره- خود[۲۶]
مؤلفین متعددی اظهار داشته اند که مشاهده ی خود بهبود یافته ناشی از آموزش ذهن آگاهی می تواند استفاده از مهارت های مقابله ای را ارتقاء بخشد. کابات زین (۱۹۸۲؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) مطرح می کند که آگاهی فزون یافته از حس های درد و پاسخ های استرس، افراد را قادر می سازد که در انواع پاسخ های مقابله ای درگیر شوند.
لینهان (۱۹۹۳؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) معتقد است که مشاهده ی بدون قضاوت، فرصت شناخت پیامدهای یک رفتار را ممکن می سازد (نظیرعصبانی کردن کارفرما با تأخیرهای مکرر خود). این شناخت، تغییرات رفتاری مؤثرتری را به دنبال خواهد داشت. به اعتقاد وی، این مهارت باعث ایجاد کنترل توجه می گردد و مهارت مفیدی برای افرادی است که در تکمیل تکالیف مهم به علت حواس پرتی ناشی از نگرانی ها، خاطرات یا خلق های منفی مشکل دارند (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
- آرام سازی[۲۷]
مؤلفین متعددی (گلدبرگ و همکاران،۱۹۹۴ ؛ کابات زین و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) خاطرنشان می سازند که مراقبه غالباً آرامش بخش است و از این راه می تواند در اداره ی این اختلالات مؤثر باشد. ایجاد آرامش از طریق راهبردهای گوناگون مراقبه ثبت شده است (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). گرچه تمرینات ذهن آگاهی ممکن است منجر به آرام سازی شوند، اما این پیامد، دلیل اولیه ی درگیری در مهارت های ذهن آگاهی نیست ( امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
- پذیرش
رابطه ی بین پذیرش و تغییر، یک مفهوم محوری در بحث های رایج روان درمانی است (به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). هایز (۱۹۹۴؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) مطرح می کند که پذیرش شامل”تجربه ی رویدادها به طور کامل و عاری از دفاع، همان گونه که هستند” می باشد.
اکثر برنامه های درمانی پذیرش را در بردارند، از جمله پذیرش درد، افکار، احساسات، کشش ها، یا سایر پدیده های بدنی، شناختی و هیجانی، و در آن ها کوششی برای تغییر، گریز، یا اجتناب وجود ندارد. همان گونه که بیان شد کابات زین (۱۹۹۰؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) پذیرش را به عنوان یکی از مبانی متعدد تمرین های ذهن آگاهی توصیف کرده بود. رفتاردرمانی دیالکتیکی در برنامه های درمانی خود، آموزش تکنیک هایی را تأکید می ورزد که پذیرش واقعیت را ارتقا می دهند. از این رو، به نظر می رسد که آموزش ذهن آگاهی ممکن است برای تعلیم مهارت های پذیرش ضرورى باشد (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
۱۹۴ .Mace, C.
- ۱۹۵٫ Goleman, D.
۱۹۶ . Marlatt, G. A.
۱۹۷ . Kristeller, J. L.
۱۹۸ . Gunaratana, H.
- ۱۹۹٫ Doing mode
۲۰۰ .being mode
۲۰۱ . Letting go
- ۲۰۲٫ entroceptive exposure
۲۰۳ . Carmody, J.
۲۰۴ . Lykins, E. L. B.
۲۰۵ . Olendzki, N.
۲۰۶ . Carlson, L. E
۲۰۷ . Astin, J. A
۲۰۸ . Freedman, B.
۲۰۹ . Ehring, T.
۲۱۰ . Watkins, E.
۲۱۱ . Hargus, E.
۲۱۲ . Ramel, W.
- ۲۱۳٫ Goldin, P. R.
۲۱۴ . Carmona, P. E.
۲۱۵ . McQuaid, J. R.
۲۱۶ . Fresco, D.
۲۱۷ . Buis, T.
۲۱۸ . Kennedy, S.
۲۱۹ . self-management
- ۲۲۰٫ Relaxation