هویت نقش جنسیتی
۲-۹-۱ تعریف هویت نقش جنسیتی
هویت نقش جنسیتی، مجموعه انتظاراتی است در بارۀ رفتاری که برای افراد دارندۀ آن جنسیت مناسب تلقی میشود. این انتظارات بسته به نحوۀ تعریف مردانگی و زنانگی فرق دارد. (گرت[۱]،۱۳۸۲: ۳۳) همچنین شامل نگرشها و رفتارهایی است که برای مردان و زنان در فرهنگی خاص مناسب قلمداد میشود. (گولومبوک، ۱۳۸۲: ۱۱)
هر جامعه ای از زنان و مردان انتظار دارد که نقشهای جنسیتی[۲] یا الگوهای رفتار، تعهدات و امتیازات خاصی را که مناسب برای هر جنس به نظر می رسد ایفا نمایند و از آنجا که پایگاههایِ اجتماعیِ منعکس کنندۀ جنسها عموماً نابرابر می باشند لذا نقش های جنسیتی معمولاً منعکس کننده و تقویت کنندۀ هر گونه طبقه بندی جنسی است که وجود دارد. (رابرتسون، ۱۳۷۲: ۲۷۶) نقشهای جنسیتی، انتظارات فرهنگی هستند که تعیین کننده چگونگی ارتباط مردان و زنان با یکدیگر است. همچنین فعالیت افراد را بر اساس ارزش ها و علاقه آنها مشخص می کند. (رستگارخالد، ۱۳۸۸: ۴۳)
رفتار نقش جنسی مربوط به هویت نقش جنسی است و تا حدودی مشتق از آن است و مطابق با نظر جان مانی[۳] ، رفتار نقش جنسیتی به فرد هر آنچه را که برای شناساندن خود به عنوان یک پسر یا مرد یا دختر یا زن لازم است می گوید یا انجام می دهد به طور معمول بین هویت جنسیتی و نقش جنسیتی هماهنگی است و هر چند صفات زیستی حائز اهمیت است ولی یادگیری عامل عمدهای در دستیابی به نقشی متناسب با جنس است. (اوحدی، ۱۳۸۶: ۴۷) بدین ترتیب بیشتر زنان یا مردان مجموعهای از خصوصیات رفتاری یا احساسی، عقلانی و اعتقادی را از خود نشان میدهند که به عنوان ویژگیهای جنس مؤنث یا مردانه مورد شناسایی قرار میگیرد، همۀ این خصوصیات فرا گرفته شده، نقشهای جنسیتی نامیده میشود. (رستگارخالد، ۱۳۸۸: ۴۳) برای شمار زیادی از افراد که هویت جنسیتی آنها با جنس زیستیشان سازگار است هویت جنسیتی با نقش جنسیتی ارتباط دارد هر چند که میزان آن از شخصی به شخص دیگر فرق میکند. برخی دخترها با هویت جنسیتی زنانه ممکن است رفتار نقش جنسیتی زنانه را در شیوۀ استفاده از پوشاک و فعالیتهایی که ترجیح میدهند نشان دهند و دیگران علایقی را که معمولاً مردانه است از خود نشان دهند با این همه بدین معنی نیست که این دخترها دربارۀ هویت جنسیتی خود نامطمئن هستند (گولومبوک[۴]، ۱۳۸۲: ۱۲). بنابراین با توجه به این که نقشهای جنسیتی، انتظارات فرهنگیای هستند که فعالیت افراد را بر اساس ارزشها و علاقه آنها مشخص میکنند، لذا هویت نقش جنسیتی دانشآموزان میتواند در گرایش آنان به آموزش عالی، و همچنین آموزش عالی در شکلگیری هویت نقش جنسیتی جدید آنان تأثیرگذار باشد. لیکن در این مطالعه رابطۀ دو متغیر مذکور موردبررسی قرار خواهد گرفت.
۲-۹-۲ نظریه های شکل گیری هویت نقش جنسیتی
نظریههای گوناگونی پیرامون شکلگیری هویت نقش جنسیتی از سوی نظریهپردازان این حیطه مانند فروید، چودورو، هورنای، لاکان، گلیگان، یونگ و … ارائه شده است. البته این نظریات همان طور که ملاحظه خواهید کرد، غالباً بر نگرش سنتی و قالبی شکلگیری هویت نقش جنسیتی پرداختهاند و به شکلگیری مدرن آن کمتر توجه شده است. لذا در این بخش به نظریات دو تن از نظریهپردازان هویت نقش جنسیتی اشاره میکنیم و در انتها شکلگیری هویت مدرن را با بهره گرفتن از نظریۀ صفات شخصیتی (طرحواره) ساندارا بم[۵] بررسی خواهیم کرد.
۲-۹-۲-۱ نظریه چودورو
این نظریه را ننسی چودورو در پاسخ به این پرسش که چرا زنان مادر می شوند؟ و در همه فرهنگها تقریباً تمامی وظیفه مراقبت از کودکان را بر عهده دارند ارائه داده است. پاسخ وی به اختصار این است که مراقبت از کودک که توسط مادران صورت می گیرد دخترانی را تربیت می کند که می خواهند مادر شوند و بنابراین مادری خود را بازتولید می کنند، مادری زنان همچنین پسرانی را به ثمر می رساند که بر زنان تسلط دارند و آنها را بی ارزش می شمارند چودورو معتقد است که هم برای دختران و هم برای پسران رابطه اولیه و بسیار نزدیک با مادر در ادراک آنان از خویشتن و نگرش های کلی نسبت به زنان تأثیر دارد. هم مردان و هم زنان همیشه انتظار دارند که زنان مراقبت کننده و فداکار باشند. (هاید، ۱۳۸۴: ۶۳)
فرض چودورو بر آن است که هم دخترها و هم پسرها با هویت جنسیتی زنانه رشد جنسیتی خود را آغاز می کنند چون مادر، زن است، وی معتقد است که مادر با دختر بیش از پسر احساس نزدیکی میکند و حس درهم ادغام شدن میان فردی در دختران حفظ می شود به موازات افزایش سن، دختران به همانندسازی با مادر ادامه می دهند و خود پنداره آنها از این ارتباط بین فردی گسترش مییابد، زنان به این درهم بودن یا درهم ادغام شدن با دیگران ادامه می دهند زیرا خودپنداره آنها بر ارتباط داشتن و تقابل متکی است. (گولومبوک و فیوش، ۱۳۸۲: ۷۲) بنابراین چون برای دختر گسستگی شدید و ناگهانی از مادر وجود ندارد دختر و بعداً زنی بزرگسال ادارکی از خود دارد که بیشتر با دیگران استمرار مییابد هویت او بیشتر احتمال دارد که با هویت دیگری آمیخته و یا وابسته به هویت دیگری باشد. نخست مادرش بعداً یک مرد (گیدنز، ۱۳۷۳: ۱۸۵).
پسرها در همین حال طی مراحل رشد، بیش از پیش سعی در متمایز کردن خود از مادر دارند و از هر آنچه زنانه تلقی میشود دوری میکنند آنها تمامی تمایلات زنانه را در خود سرکوب میکنند و به تحقیر زنانگی در دیگران میپردازند. خودپنداره مردها بر اساس فردیت و استقلال شکل میگیرد در حالی که خودپنداره زنان بر اساس مسئولیت پرورش دهندگی، مراقبت، از خودگذشتگی و روابط بینفردی شکل میگیرد (خسروی، ۱۳۸۲: ۳۴). در نتیجه پسرها نسبتاً در برقراری پیوند نزدیک با دیگران مهارتی ندارند آنها به شیوۀ تحلیلیتری به جهان مینگرند آنها دید فعالتری نسبت به زندگیشان دارند و به پیشرفت بیشتر اهمیت میدهند اما توانایی خود را برای درک احساس خودشان و احساسات دیگران سرکوب کردهاند (گیدنز، ۱۳۷۳: ۱۸۵). بنابراین مردانگی به گونهای منفی به عنوان غیرزنانگی تعریف میشود. مردانگی انکار دلبستگی مادرانه و زنانه است، بنابراین تمامی زنان به عنوان بخشی از نیاز مرد به جداسازی خود از مادر و همه زنان و تعیین کردن هویت مردانه برای خود، بی ارزش شمرده میشوند. پدران اساساً حضور ندارند و بنابراین ویژگیهای مردانه آنها آرمانی میشود و عقیده به برتری مذکر پدید میآید.
مادریِ زنان، تمامی تقسیم کار بر اساس جنسیت را تداوم میبخشد از زمانی که زنان متعهد میشوند که تنها پرورش دهندگان کودک باشند مردان باید کارهای دیگری را برای تداوم جامعه انجام دهند. وانگهی مادری زنان باعث کاهش اهمیت آنان میشود. (هاید، ۱۳۸۴: ۶۴-۶۳) این خصایص مادری کردن در حوزه عمومی است دست کم گرفته شده اما چودورو معتقد است که اگر زنان و مردان همه به طور مساوی مادری می کردند آن وقت دختران و پسران با این خصایص متفاوت بار نمیآمدند. مردان احساس محبت و پیوستگی بیشتری به دیگران داشتند و زنان نیز مستقل تر و رقابت جوتر میشدند. (فریدمن[۶]، ۱۳۸۱: ۳۸)
۲-۹-۲-۲ نظریه گیلیگان
یکی دیگر از نظریه های مربوط به هویت جنسیتی نظریه کارول گیلیگان[۷] (۱۹۸۲) است که نظریه کلبرگ درباره رشد استدلال اخلاقی در زنان را به چالش کشید.گیلیگان به انتقاد از کلبرگ بسنده نکرد. او صورتبندی دیگری از رشد و تحول اخلاقی زنان ارائه کرد (هاید، ۱۳۸۴: ۸۵). گیلیگان معتقد بود نظریه کلبرگ همچون نظریه روانتحلیلگری فروید، زنان را از نظر اخلاقی از مردان کمتر میداند. گیلیگان ادعا کرد که دخترها در خلال تحول خود به احساس متفاوت اخلاقی دست مییابند که با احساس اخلاقی مردانه متفاوت است. اخلاق مردانه بر محور اصول و مفاهیم انتزاعی عدالت دور میزند در حالی که اخلاق زنانه بر اساس مسئولیت و ارتباط شکل می گیرد. (رستگار خالد، ۱۳۸۸)
گیلیگان دو رویکرد را نسبت به استدلال اخلاقی به طرق مختلف مقایسه میکند دیدگاه عدالت[۸] افراد را جداگانه و تنها در نظر میگیرد و بر حقوق فرد تأکید دارد. دیدگاه مراقبت[۹] بر ارتباط بین افراد و تفاهم تأکید میکند. به عقیده گیلیگان مردان تمایل دارند که بر عدالت تأکید کنند و زنان تمایل دارند که بر مراقبت تأکید کنند. زنان به قراردادهای بین افراد توجه دارند و زنان به دلبستگیهای[۱۰] میان افراد زنان دربارۀ مسائل اخلاقی در اصل به گونهای متفاوت میاندیشند. (هاید، ۱۳۸۴: ۸۸-۸۷) به نظر گیلیگان اخلاق زن طی سه مرحله رشد مییابد در سطح اول تمرکز بر نگهداری از خود است. دومین سطح بر مراقبت و نگهداری از دیگران متمرکز است و غالباً در بر گیرندۀ وحدت توجه به خود و توجه به دیگران است. معمای اخلاقی زن یافتن تعادل صحیح بین ارضای نیازهای خود و ارضای نیازهای دیگران است او دیگر این اهداف را مغایر با یکدیگر نمیبیند بلکه در وحدت بخشیدن به آنها تلاش می کند. (گولومبوک و فی وش، ۱۳۸۲: ۷۶-۷۵) زنان در سطح اول یعنی اخلاق پیش قراردادی فقط به خود و بقای خود علاقهمندند. در سطح دوم تأکید خود را به سوی احساس مسئولیت و مراقبت از دیگران به خصوص مراقبت از کودک احتمالی تغییر دادهاند و بالاخره در سطح سوم استدلال اخلاقی، خویشتن و دیگران وابستگی متقابل با یکدیگر دارند و در مراقبت از دیگران (فرزند، پدر، والدین) و مراقبت از خود تأکید بر تعادل بخشیدن است. زن برای رسیدن به این سطح باید احترام به خویشتن[۱۱] نسبتاً زیادی داشته باشد چرا که بدون احترام به خویشتن جنبه «مراقبت از خویشتن» بازگشتی به سوی خودخواهی سطوح ابتداییتر است، در حالی که تعادل بخش پیچیدهای از مراقبت باید به همه و از جمله خود او گسترش یابد. در این مرحله مراقبت محصول خام جامعهپذیری زنان نیست بلکه بیشتر یک اصل اخلاق عمومی است که همه باید از آن پیروی کنند. (هاید، ۱۳۸۴: ۸۹-۸۸)
گیلیگان با چودورو هم عقیده است که زنان احساسات خود را بر حسب روابط شخصی تعریف میکنند و دستاوردهای خود را با اشاره به توانایی مراقبت از دیگران مورد قضاوت قرار میدهند. جایگاه زنان در زندگی مردان به طور سنتی نقش مراقبتکننده و یاور است. اما مردان که پیشرفت فردی را تنها شکل مؤفقیت میدانند به شایستگیهایی که در این وظایف کسب میشود چندان بهایی نمیدهند. توجه زنان به روابط به عنوان یک ضعف جلوه میکند نه قوت چنان که اغلب هست. گیلیگان اظهار میدارد که این شیوه نگرش، وضعیت سنتی زنان را منعکس میسازد که بیشتر پایبند روابط مراقبتکنندگی هستند تا نگرشهای بروننگر مردان. زنان در گذشته به قضاوتهای مردان احترام گذاشتهاند در حالی که میدانستند ویژگیهایی دارند که اکثر مردان فاقد آن هستند. بینشهای آنها درباره خودشان بر پایه برآوردن مؤفقیتآمیز نیازهای دیگران است و نه بالیدن بر مؤفقیتها و پیشرفتهای فردی. (گیدنز[۱۲]، ۱۳۷۳: ۱۸۷-۱۸۶) مطابق نظر گیلیگان زنان بیشتر خود را در پیوند با دیگران و در هویتیابی وابسته به دیگران میپنداشتند تا مستقل و جدا چنان که مردان مایل به تصور خود هستند (فریدمن[۱۳]، ۱۳۸۱: ۳۷). همانطور که قبلاً اشاره شد، با مرور نظرات دو تن از نظریهپردازان شکلگیری هویت نقش جنسیتی، چنین برداشت میشود که بخش مهمی از ویژگیهای هویت جنسیتی، بر اساس عقاید قالبی و کلیشهها شکل میگیرد، اما در جهان نوین امروزی شکلگیری هویت نقش جنسیتی افراد دچار تغییر و تحولات ژرف و گستردهای شده است به گونهای که دختران دیگر همانند روزگار سنتی خود را در قالب کلیشههای سفت و سخت و خشن آن دوران نمیبینند، و در تمام زمینهها، به دور از هر گونه تبعیض جنسیتی میتوانند همانند پسران در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، حضور و فعالیت داشته باشند. به علت موضوع مورد بحث در این مطالعه میتوان، نمونۀ بارز حضور دختران در آموزش عالی، با شرایطی یکسان با پسران را به عنوان شکلگیری هویت جنسیتی مدرن در آنان اشاره کرد. در شرایطی که در روزگار سنت اعتقاد خانوادهها بر آموزش فرزندان ذکور بوده و فرزندان اناث را از آموختن دانش در درجات بالا منع میکردند، در روزگار نوینِ مدرن شرایط به گونهای متحول شده که نه تنها خانوادهها دخترانشان را از آموزش وکسب درجات علمی محروم نمیکنند، بلکه سرمایهگذاریهای زیادی را در جریان فرستاندن دخترانشان به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی صرف میکنند. امروزه علاوه بر این که برای دختران آموزش و کسب مدارج علمی در دانشگاهها دارای اهمیت گستردهای است، خانوادههای آنها نیز بر اهمیت آن واقف هستند و کمترین کوتاهی در حق فرزندان اناث خود، در رسیدن به این رسالت بزرگ علمی روا نمیدارند.
بنابراین و با توجه به مطالب فوق؛ نتیجهگیری میشود که، هویت نقش جنیستیِ سنتی، دچار تغیرات زیادی شده و با توجه به پیشرفت جوامع از عصر قالبیِ سنتی به عصر صنعتی و اطلاعاتی نوین، شکلگیری هویت نقش جنسیتی جدیدی را در دختران امروزی شاهد هستیم. لذا با توجه به شکلگیری هویتی جدید در جوانان امروزی، برای پرداختن به هویت سنتی و یا مدرنِ آنها در گرایش به آموزش عالی، در این قسمت گریزی به نظریۀ طرحوارۀ نقش جنسیتی ساندرا بم میزنیم.
مطابق با نظریۀ طرحواره جنسیتی، با توجه به صفات شخصیتیِ گوناگونی که بم به مردانه و زنانه بودن منتسب میداند، هویت مدرن و سنتی را مشخص میکند. به گونهای که اگر پسران به صفات زنانه نمرۀ بالایی بدهند، دارای هویت مدرن، و اگر در رابطه با صفات مردانه نمرۀ بالایی کسب کنند، هویت آنها سنتی خواهد بود. و بلعکس دختران، اگر در صفات مردانه نمرۀ بالایی کسب کنند، دارای هویتی مدرن، و در صورتی که در صفات زنانه نمرۀ بالایی بیاورند، دارای هویت سنتی هستند. بنا به نظر بم در صورتی که دختر و یا پسری در هر دو صفات مردانه و زنانه نمرۀ بالایی کسب کند، دارای هویتی دو جنسیتی (آندروژن) خواهد بود و عکس آن، اگر در هر دو صفات زنانه و مردانه نمرۀ پایینی کسب کند، دارای هویتی نامتمایز خواهد بود. البته باید توجه داشت، اشخاصی که دارای هویت دوجنسیتی و نامتمایز هستند، هویت آنها را نیز باید جزء هویت مدرن تلقی کرد، چون این افراد اگر چه دارای هویتی مدرن نیستند اما از حالت هویت سنتی خارج شده و تغییر و تحولاتی در هویت آنها به وجود آمده، و هویت جدیدی در آنها شکل گرفته است.
– Stephanie Garrett
– Gender Role
– Money
– Golombok
– Bem
– Friedman
– Giligan
– Justice Perspective
– Care
– Altachment
– Self-esteem
– Justice Perspective
– Care Perspective
– Altachment
– Self-esteem
– Ferydman
– Gidens