مولفه های شناختی تکرار شونده، همانند نگرانی و نشخوار فکری، نقش بسیار مهمی در توسعه و تداوم اختلالات خلقی، اختلالات اضطرابی و اختلال خواب دارند (بورکووک، ری و استوبر، ۱۹۹۸؛ نولن-هوکسیما، ۲۰۰۰؛ به نقل از ورکویل[۱]و همکاران، ۲۰۰۷). نشخوار فکری افسرده ساز نیز مشابه با نگرانی، ماهیتی خود هم خوان دارد، به این معنی که اغلب فرد آن را روشی برای درک احساسات و حل مسایل خود در نظر می گیرد.
هر چند نگرانی، خود نیز نوعی نشخوار فکری گسترده در نظر گرفته می شود اما با این حال باید میان آن و نشخوار فکری افسرده ساز نیز تمایز قائل شویم. نگرانی بیش تر معطوف به آینده است، در حالی که نشخوار فکری افسرده ساز بیش تر متمرکز بر گذشته است. نگرانی و افکار اضطرابی شامل موضوع های خطر است، ولی نشخوار فکری بیش تر به از دست دادن، شکست و بی کفایتی شخصی مربوط می شود (ولز، ۱۳۸۸).
۲-۱-۵- نگرانی بهنجار و نگرانی بیمارگونه
نگرانی فرایندی بهنجار یا انطباقی است که اگر شدت پیدا کند، می تواند از حالت بهنجار به بیمارگونه تبدیل شود. بنابراین بر این اساس، به نظر می رسد که نگرانی نیز، همانند بسیاری از خصایص بیمارگونه ، در یک پیوستار از بهنجار تا بیمارگونه امتداد پیدا می کند و گاه طرح مرز بندی در آن، دشوار می شود.
نظریه های متعددی میان نگرانی بیمارگونه و سازگارانه تمایز قائل می شوند (به عنوان مثال، تالیس، آیزنک و متیوز، ۱۹۹۱؛ به نقل از کلی[۲]، ۲۰۰۲). به عنوان مثال، دیوی (۱۹۹۴؛ به نقل از کلی، ۲۰۰۲) نگرانی بیمارگونه را به عنوان رویدادی ناکارآمد و مرتبط با اضطراب توصیف می کند که منجر به تشدید مشکلات و حالات خلقی منفی در افراد می شود. در مقابل، نگرانی سازگارانه را به عنوان پدیده ای معمول، سازنده و گاه حتی ضروری یاد می کند که در پی حل مشکلات فعلی و یا مشکلات بالقوه است.
با وجود این که شباهت هایی میان نگرانی بهنجار و نگرانی مرتبط با اختلال اضطراب فراگیر وجود دارد اما بیش تر بررسی ها نشان می دهد که افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، نسبت به همتایان غیرمضطرب خود، در خصوص مسایل گوناگون، نگرانی پربسامدتر و دشواری بیش تر در کنترل آن را گزارش می کنند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
ویژگی های گوناگون مورد بررسی قرار گرفته اند که بالقوه در تمایز میان نگرانی بهنجار و بیمارگونه کمک کننده بوده اند. این ویژگی ها عبارتند از محتوای نگرانی، فراگیر بودن نگرانی، تداخل نگرانی با عملکردهایی که نتیجه نگرانی هستند و میزان کنترل ادراک شده بر فرایند نگرانی.
در خصوص محتوای نگرانی تاکنون پژوهش های مختلفی صورت گرفته است که عمدتا، افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، نمونه ی آن را تشکیل داده اند (به عنوان مثال ساندرسون و بارلو، ۱۹۹۰؛
کراسک، رپی، جکل[۳]و بارلو، ۱۹۸۹؛ رومر، مولینا[۴]و بورکووک، ۱۹۹۸؛ به نقل از بارلو،۲۰۰۲).
براین اساس، نگرانی بیمارگونه بسیار فراگیر است و اغلب بر موضوعی تمرکز می یابد که افراد مبتلا به آن، معتقدند که موضوعات ناچیز و بی اهمیتی است و حقیقتا سزاوار این میزان تلاش عقلانی و هیجانی نیست. هم چنین در نگرانی بیمارگونه نسبت به نگرانی بهنجار، فرد زمان بیش تری را صرف درگیری با نگرانی می کند (بارلو، ۲۰۰۲).
با این وجود، در بسیاری از پژوهش ها نگرانی بهنجار و نگرانی بیمارگونه، تفاوت های دورن مایه ای معتبر از خود نشان نمی دهند. ویسی[۵] و بورکووک (۱۹۹۲؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) به مطالعه دورن مایه زنجیره نگرانی های فاجعه آمیز در دو گروه “نگرانی مزمن” و “غیرنگران ها” پرداختند و به شمار اندکی از تفاوت ها دست یافتند: فقط ۴ مقایسه از ۳۴ مقایسه حاکی از تفاوت بود. به همین سان، بورکووک و همکاران (۱۹۸۳؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) هیچ تفاوتی در فراوانی درون مایه های نگرانی بین گروهی از دانشجویان که خود را “نگران” و گروه دیگری از دانشجویان که خود را “غیرنگران” می نامیدند، مشاهده نکردند.
شاید مهم ترین چیزی که افراد مبتلا به نگرانی بیمارگونه از آن رنج می برند، ویژگی “کنترل ناپذیری” نگرانی باشد (بارلو، ۲۰۰۲). ماهیت کنترل ناپذیری نگرانی یکی از مهم ترین خصایص برای تمایز افراد دارای نگرانی بالا و مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر از افرادی است که دارای نگرانی مفرط نیستند (بورکووک، رابینسون، پروزینسکی و دی پی، ۱۹۸۳؛ به نقل از استاک و هیرش، ۲۰۱۰).
نگرانی، نوعی پردازش مفهومی (عقلانی) کُند است که شامل تفکر و تعمق درباره ی رویدادهای نسبتا جدید در آینده و راه های مقابله با آن ها است. نگرانی به آسانی براساس بازخوردی که از منابع درونی یا بیرونی دریافت می شود، تعدیل می گردد (ولز، ۱۳۸۸). این خصیصه، متضاد با نگرانی غیر بیمارگونه است؛ نگرانی که در آن، به نظر می رسد که افراد قادر هستند که میزان معینی از زمان را به این فرایند اختصاص دهند، قبل از آن که به سراغ سایر مسایل بروند (بارلو، ۱۹۹۷؛ براون، بارلو و لیبوویتز[۶]، ۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).
توصیف های نظری نگرانی و اختلال اضطراب فراگیر دلالت بر درک کنترل ناپذیری به شیوه های متفاوت دارد. بارلو (۱۹۸۸؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) در مدل پیشنهادی خود بیان می دارد که توجه محدود شده بر دل واپسی های موجود در حالت اضطرابی و متعاقبا گوش به زنگی بودن بیش از حد برای فرا رسیدن تهدید، به نگرانی شدیدی که افراد برای رهایی از آن، یا کنترل آن عاجزند منجر می شود.
بورکووک و همکاران دیدگاه متفاوتی نسبت به نگرانیِ مرتبط با اختلال اضطراب فراگیر، ارائه می دهند. آن ها اظهار می دارند که نگرانی نشانه روی گردانی از گونه های دیگر تفکر، نظیر فرایندهای تصوری (تجسمی) است، که به شدت با احساس منفی پیوند دارد (به عنوان مثال، بورکووک و اینز، ۱۹۹۰؛ بورکووک و دیگران، ۱۹۹۱؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵). در اصل ممکن است که بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر از نگرانی به صورت نوعی روی گردانی شناختی استفاده کنند. این افراد هم آماده استفاده از نگرانی چونان یک راهبرد پردازش گر هستند و هم تلاش می کنند تا افکارشان را کنترل کنند، که احتمالا این شرایط در پدیدآیی افکار مزاحم و فزونی احساس کنترل ناپذیری نقش دارد (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).
به عنوان جمع بندی می توان گفت که مناسب ترین ساز وکارهای زیرساز برای فزونی کنترل ناپذیری نگرانی عبارتند از: (۱) استفاده از نگرانی به مثابه یک راهبرد پردازش گر یا رفتار سازگاری ؛ (۲) تلاش برای کنترل افکار. به این دو مورد ارزش یابی های معیوب درباره کنترل، که از منابع دیگری نظیر باورهای ناکارآمد درباره دریافت شناختی فرد ریشه می گیرد، نیز بایستی افزوده شود (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).
علاوه بر این به نظر می رسد که نگرانی بیمارگونه نسبت به آن چه که در نگرانی بهنجار رخ می-
دهد، دخالت قابل توجهی در فعالیت های روزانه دارد (بورکووک و همکاران، ۱۹۹۱؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲). آشکار است که فرایند نگرانی بهنجار، یک فعالیت حل مساله موفق است (دیوی، ۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲)، البته اگر با اضطراب قابل توجهی همراه نباشد (بارلو، ۲۰۰۲). اما زمانی که این سطح اضطراب از حد بهینه ی خود خارج شود، نه تنها نگرانی به عنوان راهبردی مقابله ای کارساز نیست بلکه خود مسبب ایجاد مشکلات بیش تر می شود.
لدوکر و همکاران (۱۹۹۸؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) و دیوی (۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) بیان می کنند که به نظر می رسد یکی از مشکلات موجود در نگرانی بیمارگونه، فقدان توانایی های مساله گشایی و در عوض، وجود اضطراب است که منجر به کاهش حس کنترل بر توانایی های مساله گشایی می شود که نتیجه ی آن، کاهش اطمینان به این مساله است که آیا این فرایند مفید خواهد بود یا خیر.
از طرف دیگر اضطراب منجر به کاهش توانایی در تمرکز مناسب روی مشکل می شود. همان گونه که بارها اشاره شد، افراد مبتلا در فرایند نگرانی، داشتن افکار را بیش تر از تصاویر گزارش می کنند. به نظر می رسد که این پدیده هم در جمعیت مبتلا به نگرانی و هم نگرانی غیر بیمارگونه صادق است (بورکووک، ۱۹۹۴؛ فریستون[۷]، داگاس و لدوکر، ۱۹۹۶؛ تالیس، دیوی و کاپوزو، ۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).
فرایند نگرانی به واسطه ی پیش بینی و برنامه ریزی در خصوص اتفاقات منفی آینده، به نظر می رسد که پیش بینی ناپذیری و کنترل ناپذیری این اتفاقات را کاهش می دهد و بر همین اساس نیز این فرایند به گونه ای منفی تقویت می شود (رومر و بورکووک، ۱۹۹۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).
کراسک مطرح می کند که می توان این فرایند شناختی را به این صورت شرح داد: حرکت از حالت نگرانی در خصوص اتفاقات احتمالی منفی در آینده، به حالت اضطراب انتظاری که در طی آن، وقوع این اتفاقات حتمی تصور می شود و در نهایت به صورت حالت ترس یا وحشت زدگی از خطر یا تهدید در این خصوص که اتفاقات به یقین وجود دارند، و براین اساس قابلیت شناختی نیز به حداقل می رسد (فریدریکسون[۸] و همکاران، ۱۹۹۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).
۲-۱-۶- نگرانی بیمارگونه و اختلال اضطراب فراگیر
بیش تر از ۲۰ سال از ظهور پژوهش ها در خصوص شیوع نگرانی می گذرد. به نظر می رسد که بسیاری از تحقیقات برآن شدند تا با اقتباس از DSM-III-R و APA (1987؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) نگرانی را به عنوان خصیصه ی اصلی در اختلال اضطراب فراگیر درنظر بگیرند. این پژوهش ها اطلاعات ارزش مندی را در خصوص شیوع، محتوا و عملکرد نگرانی و اختلال اضطراب فراگیر فراهم آورده اند.
براساس یافته های راشی، تاکنون بیش تر مقایسه ها میان نگرانی بهنجار و نگرانی بیمارگونه از مقایسه ی افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر با افرادی که ملاک های اختلال اضطرابی را ندارند، به دست آمده است. مطالعات بسیار کمی وجود دارد که وقوع و پدیدار شناسی نگرانی را مستقل از اختلال اضطراب فراگیر بررسی کند (تالیس، دیوی و کاپوزو، ۱۹۹۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). به عبارتی دیگر، یافته ها در خصوص نگرانی بیمارگونه خارج از حوزه ی اختلال اضطراب فراگیر، غنی و جامع نیست (راشی، ۲۰۰۲؛ بورکووک و راشی، ۲۰۰۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
راشی در تلاش برای تعیین ویژگی های مجزا کننده ی نگرانی بیمارگونه و اختلال اضطراب فراگیر، افرادی را که دارای نگرانی بیمارگونه بودند و مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر تشخیص داده شدند، با افراد دارای نگرانی بیمارگونه که تشخیص اختلال اضطراب فراگیر دریافت نمی کردند، مقایسه کرد. شگفت آور است که تنها ۲۰ درصد از افرادی که تجربه ی سطح بالایی از نگرانی بیمارگونه را گزارش کردند (نمرات نگرانی بالاتر از حد آستانه، معمولا با اختلال اضطراب فراگیر مرتبط می شد)، حقیقتا دربردارنده ی ملاک های تشخیصی برای اختلال بودند. در تحلیل های پی گیری نشان داده شد که در دو گروه، ۷۸- ۶۸ درصد از افرادی که سطوح بالایی از نگرانی را گزارش کرده بودند اما مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نبودند، حداکثر یکی از چهار ملاک ملاک موردنظر را در DSM-IV همراه با نگرانی مزمن / شدید و پریشانی و اختلال مرتبط را دارا بودند، که این امر خود بهترین تمییز دهنده ی افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر از افراد دچار نگرانی بیمارگونه (اما عدم ابتلا به اختلال اضطراب فراگیر) است (راشی، ۲۰۰۲؛ مطالعه اول؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
هم چنین افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، سطوح بالاتری از افسردگی، نگرانی پربسامدتر و کنترل کم تر بر نگرانی هایشان را گزارش کردند. در بررسی پی گیری، افراد با سطوح بالای نگرانی (عدم ابتلا به اختلال اضطراب فراگیر) تمام نشانگان اختلال اضطراب فراگیر را با شدت کم تری نسبت به افراد مبتلا گزارش کردند. حتی با وجود این که آن ها نیز نگرانی هایشان را شدید و غیرقابل کنترل گزارش می کردند اما شدت نگرانی در آن ها نسبت به افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، کم تر بود (راشی، ۲۰۰۲ ؛ مطالعه دوم؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
یافته های راشی، نیاز به مطالعات بیش تر در خصوص تمییز اختلال اضطراب فراگیر از نگرانی بیمارگونه را مورد تاکید قرار می دهد. به ویژه آن که پیشنهاد می کند که بررسی تفاوت میان نگرانی در جمعیت های بهنجار و مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، شاید بتواند اطلاعات واقعی را در خصوص تفاوت میان نگرانی بیمارگونه و غیر بیمارگونه فراهم کند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
در راستا با دیدگاه رومر و همکاران (۱۹۹۷؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) که بیان داشتند نگرانی در میان مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر، به عنوان راهبردی برای اجتناب از مسایل شدید هیجانی به کار برده می شود؛ هالوی[۹]، هامبریک[۱۰]و هیمبرگ[۱۱] (۲۰۰۳؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) دریافتند که افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر ، هیجاناتشان را به صورت شدیدتر و آشفته کننده تر از افرادی گزارش می کنند که مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نیستند اما سطوح بالایی از نگرانی را تجربه می کنند.
چنین یافته هایی هرچند ابتدایی است اما نشان می دهد که نگرانی بیمارگونه در بافت اختلال اضطراب فراگیر، ممکن است تحت تاثیر عوامل دیگری نیز قرار بگیرد (به عنوان مثال، عقاید مختلف درباره نگرانی و بدتنظیمی هیجانی افزایش یافته) که آن را به طور معناداری از نگرانی بیمارگونه خارج از بافت اختلال اضطراب فراگیر متمایز می کند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
- ۶۸٫ Verkuil, B.
۶۹ .kelly, W.E.
۷۰ . Jackel, L.
- ۷۱٫ Molina, S.
۷۲ .Vasey, W.W.
- ۷۳٫ Liebowitz, M. R.
۷۴ . Freeston, M. H.
- ۷۵٫ Fredrikson, M.
۷۶ .Haloway, R.
۷۷ .Hambrick, J.
۷۸ .Heimberg, R.