گفتار دوم : نهضت های آزادی بخش ملی
نهضت های آزادی بخش به لحاظ اینکه نماینده یک ملت در مبارزه مشروع، علیه یک قدرت استعمار گر خارجی یا دیکتاتوری داخلی می باشند، مورد توجه حقوق بین الملل قرار گرفته اند، اینکه این نهضت ها چه حقوق و تکالیفی در سطح جامعه بین المللی دارند مورد بحث در محافل حقوقی بین المللی می باشد و نحوه حضور این جنبش ها در میان تابعان حقوق بین الملل دارای ابهامات فراوانی است. در این گفتار به بررسی این گونه نهضت ها خواهیم پرداخت.
۱ : تعریف نهضتهای آزادی بخش ملی
از زمانی که حق تعیین سرنوشت ملت ها و پایان دوران استعمار در عرصه بین المللی مورد توجه قرار گرفت و نهضتهای رهایی بخش در جامعه جهانی مطرح شدند، تعاریف و تعابیر مختلفی هم برای شناخت آنها مطرح شد ؛ زیرا ، دولتهای غربی بیشتر بر اساس منافع و مصالح سیاسی خود به تبیین این جنبش ها می پرداختند؛ به گونه ای که به نفی و سرکوب آنها می انجامید. کشورهای جهان سوم و دولتهای سوسیالیستی نیز در چارچوب مجمع عمومی سازمان ملل می کوشیدند که تعریف قابل قبولی از آنها ارائه بدهند تا بتوانند جایگاه موجهی در عرصه بین المللی پیدا نمایند. با توجه به این نوع از باور وبرداشت که نبردهای سازمان یافته مردمی ستمدیده که برای دستیابی به استقلال و با همه شکل های امپریالیسم و استعمار نو صورت می گیرد نبردهای رهایی بخش است. این مساله در سازمان ملل نیز مورد بررسی قرار گرفته است؛ چنانکه مجمع عمومی سازمان ملل با حمایت از این نهضتها ، کوشیده است تعریفی منطقی که موجب وجاهت قانونی و مشروعیت نبرد آنها در عرصه بین المللی شود، ارائه دهد. بر این اساس، مجمع عمومی سازمان ملل در بسیاری از قطعنامه هایش ، با تاکید بر حق خودمختاری، به عنوان یک اصل و حق خودمختاری سرزمینهای تحت استعمار ،نهضت های رهایی بخش را گروه هایی نامیده است که برای خود مختاری و رهایی از استعمار و اشغال بیگانه و رژیم های نژاد پرست، در راه احقاق حق تعیین سرنوشت ملت خود می کوشند. در برخی اسناد بین المللی نیز مساله نهضت های رهایی بخش مطرح شده است، چنانچه در سال ۱۹۷۷ در پی تشکیل یک کنفرانس دیپلماتیک برای تجدید نظر در حقوق بشر دوستانه و تعمیم این حقوق، دو پروتکل تصویب شد که در یکی از آنها، نهضتهای رهایی بخش گروه های مسلحی نامیده شده اند که برای دستیابی به حق تعیین سرنوشت با استعمار مبارزه می کنند (صادقی حقیقی، ۱۳۸۳، ۲۹).
مجمع عمومی سازمان ملل با حمایت از این نهضت ها کوشیده است تعریفی منطقی که موجب وجاهت قانونی ومشروعیت آنها در عرصه بین المللی شود، ارائه دهد . بر این اساس،مجمع عمومی سازمان ملل در بسیاری از قطعنامه هایش، با تاکید بر حق خود مختاری، به عنوان یک اصل (ماده ۱ بند ۲ منشور ملل متحد)، و حق خود مختاری سرزمینهای تحت استعمار، نهضت های آزادیبخش را گروههایی نامیده است که برای خود مختاری و رهایی از استعمار و اشغال بیگانه و رژیمهای نژادپرست، در راه احقاق حق تعیین سرنوشت ملت خود میکوشند (ماده ۷۳ منشور ملل متحد.). در نهایت اگر بخواهیم به صورت خلاصه نهضتهای آزادیبخش ملی را تعریف کنیم باید بگوییم: برخی ملتهای زیر سلطه استعمار خارجی یا نژادی را که تشکیلات موجه وقابل ارائه دارند، نهضتهای رهایی بخش نامیدند (کاسسه، ۱۳۷۳، ۱۲۰).
۲ : چگونگی ایجاد نهضتهای آزادی بخش ملی
از رخدادهای مهم پس از جنگ جهانی دوم، ظهور گروه هایی است که به نام یک ملت با قدرتهای استعماری مبارزه می کنند؛ گروه هایی که در واقع استعمار وقدرت های استعماری در پیدایش آنها نقش بسزایی داشته اند از زمانی که دولتهای قدرتمند با کاربرد زور و برای دستیابی به هدف های اقتصادی و سیاسی برخی از سرزمینها را تسخیر کزدند، در واقع باب استعمار گشوده شد، و کشورهای به نام مستعمره در جهان پدید آمدند. اما مردمان این مستعمرات به تدریج بیدار شدند و برای رهایی از انقیاد و دستیابی استقلال، با تشکیل نهضت های رهایی بخش، با دولتهای متجاوز و استعمار گر به ستیز و پیکار پرداختند. بدین ترتیب نهضتهای آزادی بخش ملی در هر گوشه ای از جهان که نشانی از استعمار وجود داشت، پا به عرصه وجود گذاشتند. قاره آفریقا شاهد تشکیل اولین نهضت رهایی بخش بود و سپس نهضت های دیگر نقاط جهان، از جمله کوبا، چین، الجزایر و کشورهای آفریقایی ظاهر شدند. بدین ترتیب مبارزانی برای رهایی از قید استعمار، پا به میدان نبرد نهادند که از لحاظ حقوقی با گروه های شورشی و نیروهای پارتیزانی که در جنگهای داخلی پیکار می کردند، تفاوت دارند. این شکل تازه ای از مبارزه است که به رغم شباهت با جنگهای داخلی، در ماهیت متفاوت هستند (صادقی حقیقی، ۱۳۸۳، ۲۹ ـ ۲۸).
در دوران جنگ جهانی دوم در بیشتر کشورهایی که به اشغال آلمان درآمده بود جنبشهای پایداری بوجود آمد که نامدارترین آنها جنبش پایداری فرانسه بود. پس از جنگ، اینگونه سازمانها در سرزمینهای استعمارزده پدید آمدند که هدفشان رهایی ملی از تسلط بیگانه بود.این جنبشها اغلب خود را جنبش آزادی بخش مینامند . از نمونه های عالی این گونه سازمانها جنبش آزادی بخش ملی الجزایر، به رهبری احمد بن بلا بود که درسال ۱۹۵۴ به فرانسه اعلان جنگ داد . هم اکنون، پرآوازهترین جنبش آزادی بخش درجهان، جنبش آزادی بخش فلسطین است.بطور کلی جنبش آزادی بخش ملی، به نهضتهایی اطلاق میشود که پس از پایان جنگ دوم جهانی، در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره و وابسته در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین با هدف کسب استقلال سیاسی و اقتصادی وبراندازی سلطه و نفوذ استعمار و امپریالیسم شروع به فعالیت کردند (www.vista.ir).
با گسسته شدن زنجیره استعمار در برخی از کشورها پس از جنگ جهانی دوم، ملت ها برای رسیدن به حق تعیین سرنوشت خود اقدام به ایجاد تشکل هایی کردند تا در قالب آن برای رسیدن به حق مذکور تلاش نمایند، که این تشکل ها تحت عنوان نهضت های آزادی بخش شخصیتی خاص در عرصه بین المللی پیدا کردند.
۳ : تفاوت نهضت های آزادی بخش ملی با گروه های تروریستی بین المللی
تروریسم از واژه ای مبهم در عرصه بین المللی است که به علت پیچیدگی مفهوم و مصداق آن با نوعی «بحران معنا» در تعریف و تهدید قلمرو آن مواجه هستیم . واژه تروریسم از جمله واژگانی است که افراد و سازمان های دولتی و غیر دولتی به طوز مکرر استفاده می کنند، اما هر کدام برداشت های خاص خود را از آن دارند که در بسیاری موارد متفاوت از برداشت دیگران است.به هر حال تروریسم از ریشه ترور به معنای ترس، وحشت و هراس است (افتخاری و شبستانی، ۱۳۹۰، ۸).
اما برای تعریف تروریسم باید بگوییم، اقدامی خشونت آمیز و رعب آور (به علت ناگهانی و غافلگیرانه بودن آن ) و در عین حال آگاهانه و سازمان یافته با اهداف و مقاصد عموما سیاسی و انگاروانه (ایدئولوژیک) ـ و حتی اقتصادی، اجتماعی ـ فرهنگی و جز آن ـ به صورت فردی یا جمعی و با هر وسیله ممکن (چون هدف وسیله را توجیه میکند)، علیه جمعیتی بیگناه و غیر نظامی است که غالبا قربانیان ترور، هدف و مقصود اصلی نیستند (قادری کنگاوری، ۱۳۹۰، ۲۱۷).
از نظر حقوق بین الملل رابطه میان تروریسم، نبردهای پارتیزانی و نهضت های رهایی بخش برای تعیین مفهوم ترورییسم مهم است. برای تشخیص نبرد پارتیزانی و نهضت های آزادی بخش چهار معیار می توان برشمرد،؛ نامنظم بودن، تحرک پنهان، شدت تعهدات سیاسی و پایگاه های زمینی. این معیارها برای جنگ های ملی و تحرکات مربوط به نهضتهای رهایی بخش آنگونه که در جنگ جهانی، پارتیزان های فرانسوی انجام می دادند به کار می رفت. این ویژگی ها می تواند قابل اطلاق به فعالیت های جنگی ونیز سیاسی گروه های رهایی بخش امروزین نیز می باشد. از چهار ویژگی نبردهای مذکور، سه مورد اول به تروریسم مدرن قابل اطلاق است. در حالی که مشخصه چهارم فقط بر تحرکات ارتش آزادیبخش ایرلند(سابق)، گروه های ضد استعماری آفریقا، گروه باسک اسپانیا و نیز سازمان های ضد صهیونیستی لبنان و فلسطین قابل تظبیق است که برای استقلال ملی و در دست گرفتن قانونی کنترل سرزمین خود مبارزه می کنند. در واقع می توان گفت مرز میان نهضت های آزدای بخش و تروریسم حالتی سیال دارد و به گونه ای که عناصری از آنها بر یکدیگر انطباق می یابند. سیال بودن دو نوع پدیده در ذات عمل ارتکابی یعنی خشونت قرار دارد که از طریق اقدام های فراملی علیه مردم انجام می گیرد و انگیزه های سیاسی ، قومی، مذهبی یا اجتماعی در آن دخیل است. در واقع اینان می کوشند، دگرگونی بنیادین در کشورهای خاص خود یا در شرایط بین المللی به وجود آورند. از این روست که برای خروج از حالت سیال و برقراری وجه تفکیک باید به رهیافتی حقوقی دست یافت و با معیار جنایی بودن عمل ارتکابی با تروریسم برخورد کرد (مسایلی، ۱۳۷۸، ۱۲۶۹ ـ ۱۲۶۸).
نهادهای سیاسی وحقوقی بین المللی نیز به مسئله جنبش های آزادیبخش و تمایز آن با تروریسم توجه کردهاند . این نهادها در عین اینکه تروریسم را محکوم میکنند ولی جنبشهای آزادیبخش را به مشروعیت میشناسند . در حالیکه تروریست بدون توجه به قوانین بین المللی، دست به ارتکاب جنایات هولناک میزند، ولی مبارزه راه آزادی که خود قربانی رژیمی بیگانه واستعمارگر و غیر قانونی است، برای نیل به رهایی و آزادی مبارزه میکند. این امر، درسازمان ملل متحد نیز مورد توجه قرار گرفته است. مجمع عمومی سازمان ملل در روند اقدامات خود، همواره بر مشروعیت مبارزه نهضت های آزادیبخش برای کسب استقلال،تاکید کرده است، در حالی که تروریسم را به هر شکل، با هر انگیزه ودرتمامی ابعاد محکوم نموده است . این مجمع همواره تلاش داشته است تا حقانیت ومشروعیت کاربرد زور توسط نهضت های آزادی بخش را در ۳ حیطه، یعنی نبرد با استعمار، اشغال سرزمین توسط بیگانه و تبعیض نژادی را مورد تاکید قرار دهد. معتبرترین سند در مورد نفی استعمار، منشور ملل متحد است که فصلهای ۱۱و ۱۲ آن به این موضوع اختصاص یافته است . در این حیطه و برای مبارزه با استعمار، کاربرد زور توسط مبارزین راه آزادی، مشروع و موجه تشخیص داده شده است . در حقیقت، بیداری ملل تحت استعمار و آگاهی جامعه جهانی از اینکه استعمارزدایی عامل مهمی در صلح وثبات بین المللی است، موجب شد که ضرورت پایان دادن به استعمار بطور جدی در عرصه بین المللی، مطرح شود. از آنجایی که اشغال سرزمین توسط بیگانگان یک شیوه استعماری است، کاربرد زور در برابر آن نیز قابل توجیه است . در واقع، اصل عدم مداخله یکی از اصول بنیادی حقوق بینالملل به شما رمیآید وبر اساس آن، هرگونه تهدید یا توسل به زور علیه استقلال سیاسی یک کشور ممنوع است.( ماده ۲ بند ۴ منشور ملل متحد .) www.vista.ir)).
نکاتی که بیان شد نشان دهنده این مساله است که تروریسم و نهضت رهای بخش به معنای واقعی کلمه دو راه جداگانه را می روند و قواعد حقوقی خاصی در سطح بین المللی بر آنها حاکم است، چرا که تروریسم پدیده ای است که با بکارگیری غیر قانونی خشونت و زور در مقابله جامعه بین المللی قرار می گیرد ولی نهضت آزادی بخش ملی برای دفاع از حقوق یک ملت از گزینه های مختلف استفاده می نماید و غالبا مورد حمایت جامعه بین المللی و در کنار آن قرار می گیرد و این خود عاملی می شود تا حقوقی در سطح بین المللی برای این نهضت ها در نظر گرفته می شود .
۴ : جایگاه نهضت های آزادیبخش در حقوق بین الملل
سلطه خارجی بر یک کشور نوعی تجاوز و جنایت تلقی میشود که امنیت بین المللی را به مخاطره میاندازد . بنابراین مقاومت در برابر تجاوز، مشروع و قانونی است و نمیتوان آن را به تروریسم متهم ساخت .همچنین مبنای حقوقی مبارزه با آپارتاید و تبعیض نژادی را میتوان در مقدمه و برخی مواد منشور ملل متحد( مواد۱۰، ۵۶و۵۷ ) یافت که بر حق برابری و عدم تبعیض نژادی و مذهبی ، به عنوان یکی از حقوق اساسی بشر تاکید دارد. بنابراین برای تحقق یکی از حقوق اساسی بشر، یعنی مقابله با تبعیض نژادی میتوان به کاربرد زور متوسل شد (www.vista.ir).
در چارچوب حقوق بین الملل، جایگاه حقوقی نهضت های رهایی بخش ملی در پروتکل شماره یک منضم به کنوانسیونهای چهار گانه ژنو (سال۱۹۴۹) قابل بررسی است. اولا این پروتکل نهضت های رهایی بخش را به عنوان تابعان حقوق بین الملل و طرف حق و تکلیف شناسایی می نماید. ثانیا توسل به زور را مشروع می داند و عمل تروریستی تلقی نمی کند در واقع اهمیت نهضت ها را برای بکار گیری زور در جنگ ها تایید میکند. ثالثا چون یکی از اهداف مهم پروتکل مرزبندی وتفیکیک بین جنگهای داخلی و مخاصمات مسلحانه بین المللی بود، پیکار نهضت های رهایی بخش در چارچوب مخاصمات مسلحانه بین المللی طبقه بندی شدند و تابع قواعد واصول حقوق جنگ قرار گرفتند. از این رو، بر اساس پروتکل مورد بحث ، اعضای گروه های آزادی بخش سازمان یافته اگر دستگیر شوند، اسیران جنگی محسوب می شوند و مقررات چهارگانه کنوانسیون ژنو درباره اسرای جنگی برای آنها قابل اعمال است (صادقی حقیقی، ۱۳۸۳، ۳۴).
رویه های که در عملکرد دولت ها و سازمان های بین المللی در خصوص نحوه برخورد با نهضت های آزادی بخش ملی دیده می شود نشان دهنده این امر است که حقوق بینالملل کلیت نهضت های آزادی بخش ملی را پذیرفته است و برای نظم بخشی به نحوه استقرار آنها در روابط بین الملل آنها حقوق و تکالیفی برای آنان در نظر گرفته است.
۵ : نهضتهای آزادی بخش ملی، تابعان حقوق بین الملل
یکی از موارد کاربرد زور ، مبارزه با استعمار است که اعمال آن توسط مبارزین راه آزادی، مشروع و موجه تشخیص داده شده است. بیداری ملل تحت سلطه و استعمار و آگاهی جامعه جهانی از اینکه استعمار زدایی عامل مهمی در صلح و ثبات بین المللی است، موجب شد که ضرورت پایان دادن به استعمار به طور جدی در عرصه بین المللی مطرح شود . معتبرترین سند در مورد نفی استعمار، منشور ملل متحد است. مجمع عمومی سازمان ملل نیز طرح جنبش غیر متعهدها مبنی بر پایان دادن به استعمار »اعلامیه استقلال کشورها و ملتهای تحت استعمار» تصویب کرد و بعد از تصویب آن، بیشتر سرزمین های مستعمره در اویل دهه ۱۹۶۰ اعلام استقلال کردند. اعلام پایان یافتن دوران استعمار ، نقطه عطفی برای محو تبعیض و رسیدن دولتها به برابر بود. از این رو، در سال ۱۹۷۰ مجمع عمومی سازمان ملل اعلام کرد که تدوام استعمار در تمامی اشکال وابعاد آن، یک جنایت است و تخلف از منشور ملل متحد دانسته می شود. دیوان بین المللی دادگستری نیز استعمار را محکوم کرده و در ابراز نظر پیرامون قضایای نامیبیا و صحرای غربی، حق استعمارزدایی را به رسمیت شناخته است. بنابراین به اعتبار اصل استعمار زدایی که جامعه بین المللی آن را به عنوان یک حق پذیرفته است، نهضتهای رهایی بخش شکل گرفته اند، به عنوان تابعان حقوق بین الملل پذیرفته شده اند و نبرد آنها هم مشروعیت یافته است (صادقی حقیقی، ۱۳۸۳، ۳۲).
شناسایی موجودیت های چون نهضتهای آزادی بخش ملی پدیده ای جدید است. از آنجا که نهضتهای آزادیبخش به نمایندگی از سوی مردم خود به دفاع از حقوق آنان می پردازند، باید از یک جایگاه قانونی مناسب در نظام بین المللی برخوردار شوند. در این خصوص سازمان ملل متحد جایگاه ویژه ای برای نهضتهای آزادی بخش پیش بینی کرده است. در حال حاضر، نهضت های آزادیبخش می توانند از حقوق زیر برخوردار شوند:ـ امکان شرکت در ارکان مختلف سازمان ملل متحد به عنوان عضو ناظر ـ امکان شرکت در کنفرانس های تدوین حقوق بین الملل به عنوان عضو ناظر ـ برخورداری از حمایت سازمان ملل در جهت رعایت حقوق نهضتهای آزادی بخش در کشورهای خودـ برخورداری از تمینات حقوق جنگ در مخاصمات مسلحانه (موسی زاده، ۱۳۸۹، بایسته های حقوق بین الملل عمومی، ۱۰۶ و ۱۰۷).
تصویب پروتکل شماره یک منضم به کنوانسیونهای چهار گانه ژنو (سال۱۹۴۹) نقطه عطفی در تاریخ نهضتهای رهایی بخش بود ودستاورد بزرگی برای آنها محسوب می شد؛ زیرا به طور قانونی آنها را مورد شناسایی قرار داده و حقوقی را در عرصه بین المللی برای آنها در نظر گرفته بود (صادقی حقیقی، ۱۳۸۳، ۳۴).
تا زمانی که حقوق بین الملل شرایط کسب شخصیت بین المللی را در مورد نهضتهای آزادیبخش ملی دقیقا تعیین نکند، ضرورتا پاسخ مشخصی در هر مورد، به شناسایی آنها از سوی جامعه بین المللی، مخصوصا کشورها، بستگی دارد. در چنین خلا حقوقی، شاید بتوان برای شناسایی جنبه تاسیسی قائل شد و آن را به عنوان یکی از عوامل تشکیل دهنده نهضتهای آزادیبخش ملی قلمداد نمود. امروزه، نه تنها برخی از نهضتهای آزادیبخش به شکل سازمان از سوی بعضی کشورها به رسمیت شناخته شده اند، بلکه روابط دیپلماتیک نیز میان آنها برقرار است و حتی در مواردی، کشورها به نهضتهای مذکور اجازه تاسیس نمایندگی دیپلماتیک (تقریبا همچون سفارت) اعطا کرده اند. از جمله اجازه تاسیس سفارت فلسطین به سازمان آزادیبخش فلسطین از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران (ضیائی بیگدلی، ۱۳۹۰، ۳۰۲).
در همین راستا در سال ۱۹۷۴، شاهد ترقی مهم در موقعیت سازمان آزادی بخش فلسطین(ساف) بود؛ هنگامی که مجمع عمومی ملل متحد با ۱۰۵ رای در مقابل ۴ رای (و۲۰رای ممتنع)، از ساف دعوت کرد به عنوان نماینده مردم فلسطین در مذاکرات مجمع درباره فلسطین شرکت جوید. مجمع عمومی همچنین موقعیت ناظر را در سازمان ملل و در سال ۱۹۷۵ همین موقعیت را در سازمان خوار و بار کشاورزی ملل متحد که ناظر بر کنفرانس در رم بود به ساف اعطا کرد. در ژانویه ۱۹۷۶، شورای امنیت بحث خود درباره مسائل خاورمیانه را بار رای به اجازه شرکت ساف در مذاکرات با حقوق یک عضو سازمان ملل متحد، آغاز کرد. از به آنجا که موضوع، مسئله ای آیین نامه ای نامیده می شد، تنها رای مخالف ایلات متحده نتوانست از کرسی موقت ساف جلوگیری کند. سپس در سال ۱۹۷۶، ساف به عنوان عضو جدید دولتهای گروه ۷۷ در حال ظهور کنفرانس ملل متحد در براه تجارت و توسعه، که در مانیل برگزار می گردید، پذیرفته شد و در سازمان بین المللی کار، موقعیت ناظر در اختیار گرفت. در ۶ دسامبر ۱۹۷۶، عضویت رای دهنده کامل در اتحادیه عرب به ساف اعطا گردید. تمام این فعالیت ها، موقعیت یک جنبش آزادی بخش را بسیار تقویت کرد، هر چند بسیاری از تحلیلگران و حکومتها، تردیدهایی جدی در این باره پروردند که آیا واقعا باید ساف را نماینده واقعی فلسطینی ها تلقی کرد و یا اینکه باید موقعیت سنتی شورشیان را، همچنانکه در مورد ساف انجام گردید، تغییر داد. اخیرا (دسامبر ۱۹۸۸) مجمع عمومی، نام هیئت نمایندگی ناظر را از «ساف» به فلسطین تغییر داد و یک ماه بعد، شورای امنیت با ۱۱ رای به ۱، ضمن مجاز دانستن آن هیئت به مخاطب ساختن شورا به این هیئت موقعیتی برابر با یک عضو عادی ملل متحد بخشید. تا آن زمان، این کار صرفا از راه حمایت و پشتیبانی یک عضو ملل متحد توانست انجام گیرد. شورای ملی فلسطین در الجزایر، در ۱۵ نوامبر ۱۹۸۸ ایجاد دولت مستقل فلسطین را اعلام کرد. لیکن این«دولت نمادین» با هیچ تعریف پذیرفته شده ای از دولت به عنوان یک شخص حقوقی مطابقت نمی کند: سرزمین آن، در اشغال اسرائیل بود، بیشتر جمعیت مفروض آن، به صورت آواره در دیگر بخشهای خاورمیانه می زیستند و حکومتش نه کاملا سازمان یافته بود و نه عملی موثر به حساب می آمد. سرانجام، ساف پس از اعلام دولت فلسطین، به صورت نهاد رسمی واحد مورد ناسایی کشورهای بیشماری درآمد و این زمانی بود که یاسر عرفات، رئیس آن، با رئیس دولت اسرائیل در پایتخت آمریکا دیدار کرد و موافقتنامه ای را درباره موقعیت خودمختار شهر اریحا و نوار غزه منعقد ساخت (فن گلان، ۱۳۸۶، ۹۴ ـ ۹۳).
اما به هر حال با وجود اینکه به رسمیت شناخته شدن نهضتهای رهایی بخش از طرف سازمان های بین الدول اهمیت زیادی دارد اما شرطی نیست که فقدان آن اصل موضوع را منتفی سازد؛ شناسایی از طرف کشورها نیز می تواند در شخصیت بین المللی بخشیدن به نهضتهای رهایی بخش موثر باشد. برداشت و موضع کشورها و سازمان های بین الدول، در زمینه تشخیص جمع بودن شرایط برای اعطای شخصیت بین المللی، در مورد نهضتهای آزادی بخش، به مراتب بیشتر از سایر تابعان بین المللی نقشی قاطع دارد. در عمل، نهضت های رهایی بخش که توسط هیچ کشوری به رسمیت شناخته نشده یا از طرف معدودی از کشورها به رسمیت شناخته شده است به زحمت می تواند در جامعه جهانی پذیرفته شود (کاسسه، ۱۳۷۳، ۱۲۷).
اما گذشته از دیدگاه ها و مصلحت های سیاسی در ارتباط با شناسایی نهضتهای آزادی بخش ملی که در برخی موارد سبب می شود تا یک نهضت آزادی بخش ملی مورد شناسایی قرار گیرد یا آن نهضت شناسایی نشود ، باید گفت که در صورت جمع بودن شرایط مورد قبول جامعه ی بین المللی جزء تابعان حقوق بین الملل شمرده خواهد شد و حقوق و تکالیفی درباره آنها بار می گردد، این شرایط عبارتند از: الف)مبارزه علیه استعمار، اشغال خارجی یا رژیم های نژاد پرست باشد، ب)سازمان و تشکیلات منظم داشتن این نهضتها و ج) در عالم واقع نماینده ملت یا مردمی باشند که از آنها دفاع می کند.