در زمینه اخلاقیات کار، بیشتر تلاشها بر تمایز بین انواع مسئولیت پذیری نهاده شده است. بدین منظور بایستی در خصوص مفهوم مسئولیت پذیری نگرش روشنی ایجاد شود. مسئولیت پذیری اغلب به نوعی ارتباط بین افراد و محیط آن ها اشاره دارد. در حوزه ارتباطات بین افراد و سازمانها، مسئولیت پذیری به پاسخگویی دلالت دارد؛ پاسخی که چیزی بیش از فرافکنی است، مثلاً پاسخهایی مانند “این روش کار ماست” یا “عوامل بازار هیچ انتخابی را برای ما باقی نمیگذارند” چیزی بیش از توجیه کار نیست. در مسئولیت پذیری، نگرش فرد نسبت به اقداماتی که انجام میدهد، نیز بخشی از پاسخ او را میسازد و این پاسخ ممکن است مورد سؤال واقع شود (Fisscher and Nijhof,2005;p157). اقدام مسئولانه مستلزم پاسخی است که بر اساس مقاصد و انگیزههای اقدامات و فعالیتها ارائه گردد. باونز ، ادعا میکند که برای پاسخگو بودن باید فرصت مسئولانه عمل کردن وجود داشته باشد (Bovens,1990). آزادی برای مسئولانه عمل کردن یک پیش شرط کلی، در خصوص مسئولیت پذیری است. این پیش شرط کلی را میتوان به جنبههای مختلفی تقسیم کرد از جمله تمایل به اقدام، توانایی پیش بینی و دوراندیشی، امکان اقدام کردن و وجود مهارتهای یک ارزیابی آگاهانه.
۱-۲-۲ سطوح مسئولیت پذیری
در بحث اخلاقیات کار، سوالی وجود دارد در خصوص ماهیت افرادی که باید مسئولیت پذیر باشند. از یک طرف، کارکنان و مدیران یک سازمان مسؤل انجام دادن کارها هستند و از سویی دیگر، علاوه بر این افراد، باید مسئولیت پذیری در سطح جمعی را از مسئولیت پذیری در سطح فردی متمایز نمود. در این خصوص نیز باید سطوح مختلفی را در نظر داشت از جمله یک گروه، یک واحد سازمانی، یک واحد تجاری یا یک سازمان به طور کل. شکل زیر این سطوح را نشان میدهد:
شکل(۶-۲): سطوح مسئولیت پذیری؛ منبع: (Bovens,1990)
در ادبیات مربوط به مسئولیت پذیری سازمانی، توجه زیادی به این مسئله شده است که آیا یک واحد انتزاعی و مجرد، مانند یک سازمان میتواند مسئولیت پذیر باشد؟ به عبارت دیگر آیا میتوان مسئولیت پذیری را به یک واحد انتزاعی مثل یک سازمان نسبت داد؟ نقطه آغاز این بحث آن است که در واقع یک سازمان هیچ گونه احساسی و یا هیچ گونه آگاهی و اختیاری ندارد و به خودی خود نمیتواند فعالیت نماید و ارزشها را درک و مورد سنجش قرار دهد. بر این مبناست که ورهان بحث میکند که عمل سازمانها صرفاً مفهومی ثانویه و فرعی و ضمنی دارد. در سازمانها عاملان اصلی انسانها هستند که در جهت مقاصد سازمان فعالیت میکنند. لذا علل فعالیتها توسط سازمان مشخص میشوند (Werhane,1985;p112). از این دیدگاه، اقدامات سازمانی ثانویه و فرعی تلقی میشوند؛ زیرا از طریق فرمانها، اهداف و جهت گیریهای سازمان مشروعیت مییابند. در مقابل، فرنچ با بهره گرفتن از منطقی مشابه، بر اهمیت ساختار رسمی تصمیم گیری و قواعد شناخته شده تاکید میکند. این قواعد بر منافع سازمانی تاکید میکنند. بنابراین، یک سازمان دارای تمایلات خاص خود، سوای تمایلات کارکنان میباشد. لذا توانایی یک جمع برای رفتار مسئولانه، به ماهیت توانایی یک فرد انسانی بستگی (French,1984;p152).
درست همانند تمایلات فردی، تمایلات یک سازمان هم میتواند موجب برانگیختن رفتار مسئولانه شود و یا از آن ممانعت به عمل آورد. هرچند تفاوت مهمی بین فعالیتها ی فردی و فعالیتهای جمعی وجود دارد. زمانی که یک فرد عملی را انجام میدهد، میتواند تصمیم بگیرد که مسئولانه عمل بکند یا غیر مسئولانه؛ اما در خصوص فعالیتهای جمعی، این مطلب چندان صادق نیست. زمانی که افراد با هم کار میکنند ممکن است به رغم این که تمامی افراد کار و وظایف مورد نظر را انجام میدهند، نتیجه مطلوب حاصل نگردد. در فعالیتها ی جمعی، این پیش شرط که فعالیتها هم جهت با تمایلات افراد است، چندان اعتبار ندارد (Fisscher and Nijhof,2005;p159). در عوض، مدیریت سازمان مسئولیت دارد فرایندها را به نحوی سازماندهی نماید که تک تک کارکنان بتوانند فراسوی اقدامات خویش را ببینند و در نتیجه بتوانند از بروز اقدام غیر مسئولانه جلوگیری نمایند.
۲-۲-۲ انواع و دستهه ای مسئولیت پذیری
علاوه بر تمایز بین عاملان مسئولیت، تمایز دیگری نیز در خصوص دسته ها و انواع مسئولیت پذیری وجود دارد. اولین دسته مربوط به حمایت از منافع سازمان میباشد. پس از این که سازمان برای مدتی به وجود آمد، افراد زیادی به خاطر درآمدهایشان، قراردادهایشان، محصولات سازمان و حتی به خاطر معنای زندگیشان به آن وابسته میشوند. این مسئله به ایجاد مسئولیت سازمانی منجر میشود. کارکنان مجبور میشوند که برای ادامه کار سازمان برای کسب سود، برای ایجاد نامی خوب از سازمان و یا دستیابی به گواهینامه های ISO سخت بکوشند؛ بنابراین، برای کارکنان سازمان آگاهانه یا ناآگاهانه، مسئولیتی ایجاد میگردد که از آن به مسئولیت سازمانی یاد میشود. دسته دوم مسئولیت پذیری، به این نکته اشاره دارد که از همه کارکنان انتظار میرود به بهتر ین نحو از مهارتها و تجربه خود استفاده نموده، استانداردهای حرفهای را رعایت نمایند. این دسته مسئولیت حرفهای نام دارد. بسیاری از تصمیمات که توسط حرفهای ها اتخاذ میشود، اثراتی بر جامعه برجای میگذارد و چون در ثبات، پیشرفت و پایداری جامعه سهیم است، از آن تحت عنوان« مسئولیت اجتماعی » یاد میشود، مانند مشارکت در اشتغال زایی و حفظ محیط زیست. دسته آخر به مسئولیت ارتباطی اشاره دارد که بر مبنای رضایت روحی کارکنان، مشتریان و ذینفعان سازمان است. در این نوع مسئولیت، مدیران و کارکنان سازمان سعی میکنند به بهترین نحو با مشتریان و ذینفعان سازمان ارتباط برقرار نمایند. برای مثال، پزشکی که سعی میکند به بهترین شکل ممکن با بیمارش ارتباط برقرار نماید و استرس او را کاهش دهد، مسئولیت ارتباطی را مورد نظر قرار داده است (Guilligan,1982;p88).
شکل (۷-۲) انواع مسئولیت پذیری ؛ منبع: (Guilligan,1982;p89).
۳-۲-۲ تبیین مفهومی مسئولیت اجتماعی شرکتها
مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکتها در دهه اخیر به پاردایم غالب و مسلط حوزه اداره شرکتها تبدیل شده است و شرکتهای بزرگ و معتبر جهانی مسئولیت در برابر اجتماع و محیط اجتماعی را جزیی از استراتژی شرکتی خود میبینند. این مفهوم موضوعی است که هم اکنون در کشورهای توسعه یافته و کشورهایی با اقتصاد باز به شدت از سوی تمامی بازیگران همچون حکومتها، شرکتها، جامعه مدنی، سازمانهای بینالمللی و مراکز علمی دنبال میشود. حکومتها به مسئولیت اجتماعی شرکتها از منظر تقسیم وظایف و مسئولیتها و حرکت در جهت توسعه پایدار نگاه میکنند؛
– شرکتها مسئولیت اجتماعی شرکتی را نوعی استراتژی تجاری میبینند که باعث میشود در فضای به شدت رقابتی، بر اعتبارشان افزوده شود و سهم شان در بازار فزونی گیرد
– جامعه مدنی و سازمانهای غیر دولتی، به این دلیل از شرکتها مسئولیت اجتماعی میخواهند که به رسواییهای مالی و فجایع حاصل از عملکرد شرکتها آگاهی و اشراف دارند؛
– سازمانهای بینالمللی با توجه به اینکه تأثیرگذاری شرکتها در دنیای امروز بسیار بیشتر از حکومتها است، حل چالشهای جه انی را بدون مشارکت شرکتها غیر ممکن میدانند، همچنین بسیاری از سیاستمداران به نوعی مدیران شرکتها نیز هستند؛
– مراکز علمی و دانشگاهیان نیز به مسئولیت اجتماعی شرکتها از زاویه نقش شرکتها در توسعه یک کشور، توسعه دموکراسی، تداخل وظایف، مسئولیتهای یک شرکت با حکومت و هم پوشانی های حاصل از آن مینگرند. به همین دلیل است که امروزه در جهان رقابت، موضوع مسئولیت اجتماعی شرکتها به پارادایمی غالب در حوزه اداره شرکتها تبدیل شده است.
۴-۲-۲ مسئولیت اجتماعی شرکت در جامعه و کشور
جامعه محلی، جامعه دانشگاهی، مشارکت با نهادهای اجتماعی، مشارکت با سازمانهای غیر دولتی، داوطلبی شرکتی، حمایت از فعالیتهای داوطلبی کارکنان، کمکهای خیریه و اسپانسرینگ. بدین ترتیب، شرکتها موفقیت و تداوم حیات خود را در گرو مسئولیت در برابر محیط اجتماعی میبینند. در این صورت با رویکردی آینده نگر، مسئولیت اجتماعی، نه تنها سیاستی هزینه بر تلقی نخواهد شد، بلکه نوعی سرمایه گذاری انسانی و اجتماعی تلقی میشود. در اینجاست که کارایی اقتصادی، تنها مسئولیت شرکت تلقی نمیشود. همان گونه که شرکتها با تولید و … خود جامعه را تحت تأثیر قرار میدهند، جامعه نیز شرکتها را ملزم به احساس مسئولیت در برابر عملکرد خود میکند تا علاوه بر تولید و خدمات مطلوب، ملاحظات اجتماعی را نیز رعایت کنند. جامعه انتظار دارد که شرکتها در نحوه برنامه ریزیها و اجر ای عملکردها شان بتوانند یک رابطه کلان – بخشی برقرار سازند و آن را مدیریت کنند؛ به گونهای که گسترش و توسعه یک بخش، عدم توسعه بخش دیگر را به دنبال نداشته باشد و تعارضها و گسیختگیها، هزینههایی را به سایر بخشها تحمیل نکند. بعد از دو دهه بحث و نظریه پردازی، هنوز مسئولیت اجتماعی شرکتها از تعریف نسبتاً روشن و پذیرش و اقبال همگانی برخوردار نشده است. در حقیقت، تلاشهای بسیار و واژههای بسیاری وقف تشریح این مفهوم و کاربرد و اثرات آن شده است. بدین شکل مسئولیت اجتماعی شرکتها در حد وسط یک آشفتگی و یک بی ثباتی قرار گرفته است؛ اما تلاش تمامی بازیگران جهان رقابتی چون شرکتها، سازمانهای بینالمللی، حکومتها و جامعه مدنی در این راستا است که این مفهوم را زنده نگاه دارند، ولی هر یک از این بازیگران از زاویه دید خود به این موضوع مینگرند و انتظاراتی از این مفهوم دارند. به عبارت دقیقتر، در صورتی که حد و مرز این مفهوم روشن شود، اندکی از این آشفتگی کم میشود. اتاوا از صاحب نظران مسئولیت اجتماعی، این آشفتگی را به زیبایی به تصویر کشیده است: مسئولیت اجتماعی شرکتها معانی مختلفی دارد و برای همه افراد یکسان نیست. بعضی از آن معنی تعهد یا مسئولیت قانونی را برداشت میکنند و برخی دیگر آن را به معنی رفتار مسئولانه اجتماعی بر حسب رعایت مسائل اخلاقی میدانند. برای برخی دیگر معنی آن مسئول بودن و یا معادل هدایای صدقهای و کمکهای خیریه است، بعضی نیز آن را به معنی آگاهی اجتماعی می پندارند، بسیاری از آنانی که مشتاقانه این مفهوم را پذیرفتهاند، آن را به معنی مشروعیت و مقبولیت میدانند و تعداد کمی هم آن را به مثابه نوعی وظیفه محول شده برای اعمال ضوابط رفتاری عالیتر بر روی بنگاههای اقتصادی، بازرگانان، صنعتگران و نه شهروندان میپندارند (Wallace,2003)
۵-۲-۲ سیاست گذاری حکومت در ترویج مسئولیت اجتماعی شرکتها و اثرات آن
۱-۵-۲-۱ ضرورتهای سیاست گذاری حکومت
امروزه در نظام جهانی به دولت و بازار به عنوان نهادهای اجتماعی نگریسته میشود که از نقایص و کمبودهایی رنج میبرند و توسعه آن ها در گرو رفع نقایص و عیوب نهاد بازار و نهاد دولت است که بانک جهانی و مباحث توسعهای امروزه بر این دیدگاه تأکید دارند. بدین ترتیب، بر لزوم هماهنگی دولت و بازار تکیه میشود. دولت به عنوان سکاندار کشتی توسعه تصور میشود و باید کوتاهترین و سریعترین مسیر را با مجموعه اطلاعاتی که در دست دارد تعیین کند. موتور محرکهای که کشتی را در مسیر فوق به راه میاندازد، کار آفرینان بخش خصوصی هستند و این دو در صورت مشارکت ساختارهای جامعه مدنی قادر خواهند بود چرخه پایدار توسعه را به حرکت در آورند. آنچه مسلم است در هیچ یک از نظریات اقتصادی و مدیریتی، دخالت حکومت در فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی به طور کامل مردود نشده است، اما آنچه حائز اهمیت است، در کنار نقش مؤثری که شرکتها و بخش خصوصی میتوانند داشته باشند، چگونگی مداخله حکومت برای انجام وظایف و مسئولیتها است. امروزه نقش حکومت به عنوان عامل تنظیم کننده و تسهیل گر از هر زمان دیگر وسیعتر و پیچیدهتر شده است و دامنه آن زمینههایی چون حفظ محیط زیست و نظم بخشیدن به انحصارها و… را در بر میگیرد (حبیبی،۱۳۸۳؛۴۹).
از مهمترین عوامل پیشرفت جهانی شدن اقتصاد، نقش روزافزون شرکتهای چندملیتی و مجموعهای از شرکتهای صنعتی، خدماتی و اطلاع رسانی با فعالیتهای متنوع است که فارغ از محدودههای جغرافیایی شکل گرفته و بدون تبعیت از مردم یا منطقه جغرافیایی خاص و یا سیاستهای دولتها فعالیت میکنند. تمام این موارد حکایت از کاهش میزان دخالت دولتها درجهات گیریهای تجاری، مالی و اقتصادی جهان در شرایط فعلی و به شکل شدید تر آن، در آینده دارد. بررسی روندهای جهانی نشان دهنده آن است که اقتصاد جهانی به سمتی هدایت میشود که دیگر نه منافع دولتها، بلکه منافع شرکتها است که نقش تعیین کنندهای را در سیاست گذاری جهانی ایفا خواهد کرد. از همین رو میبینیم در سطوح هیأت های عالی رتبهای که بین کشورها تردد میکنند، همواره مدیران شرکتهای بخش غیر دولتی بخش عمدهای را در این هیأتها تشکیل میدهند که آن هم از نقش بسیار پررنگ مدیران شرکتهای فراملیتی در پستهای کلیدی دولتهای بزرگ جهانی بر میخیزد. اگر در گذشته لازم بود شرکتها به حکومتها پاسخگو باشند، اکنون این حکومتها هستند که باید به شرکتها پاسخ بدهند و حتی در تنظیم سیاستهای بینالمللی خود منافع شرکتها و بخش خصوصی را لحاظ کنند. گرایشها و شواهد حاکی از آن است که نقشهای مهمی برای حکومت در مسئولیت اجتماعی شرکتها وجود دارد، اما این نقش لزوماً نظارتی نیست. در حالی که مسئولیت اجتماعی شرکتها، به طور سنتی به عنوان فعالیتی به شمار میرود که شرکتها به صورت داوطلبانه درگیر آن هستند، رشد و تأثیر گسترش مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکتی منجر به افزایش درخواست از دولتها برای منظم کردن رفتار اجتماعی شرکتها در کشورهای متعدد شده است. گسترش و توسعه روزافزون مؤسسات و شرکتهای مختلف صنعتی و بازرگانی و افزایش شدید رقابت میان آنان باعث شده است که سازمانها و شرکتها برای ادامه حیات خود تنها به سود و منافع سازمانی خود بیندیشند و برای نیل به این اهداف از هیچ عملی کوتاهی نکنند. این در حالی است که هر حرکت و تصمیم به ظاهر کوچکی که در یکی از بخشها رخ دهد، صرف نظر از تأثیرات مستقیم آن در بخش مورد نظر، به تدریج موجب تأثیرات مستقیم و غیر مستقیم، پنهان و آشکار و ملموس و غیر ملموس در تمامی بخشهای جامعه شده و یک سلسله کنشها و واکنشهای مداوم را در تمامی سطوح و لایههای جامعه به وجود آورده است. به گو نههای که از مهمترین مسئولیتها و وظایف دولتها و سازمانها در دنیای امروز، مدیریت رابطه کلان – بخشی است.
به طور خلاصه باید گفت: مسئولیت اجتماعی شرکتها برای حکومتها جذاب است؛ زیرا آن ها را قادر میسازد تلاشها، برنامهها و سیاستها را جایگزین، تکمیل و یا قانونی کنند حکومتها برای تشویق شرکتها در انجام مسئولیت اجتماعی باید متوسل به سیاست گذاری حکومتها در قالب سیاست گذاریهای عمومی شوند (Zappala,2003).
امروزه انتظارات و توقعات اکثریت مردم از شرکتها، فراتر از چارچوبهای اقتصادی بوده و قدم به خواستهای اجتماعی گذارده است. همین امر (طلب کردن انتظارات اجتماعی از سازمانها) نقش حکومتها را در سیاست گذاری بیش از پیش مهم ساخته است. حکومتها باید با سیاست گذاریهای مناسب و مقتضی، سازمانها را در راستای پاسخگویی به انتظارات اجتماعی سوق دهند. دولتها همیشه نخستین مسئولیت را در تدوین سیاست گذاریها دارند، اما شرکتها اغلب قادرند دیدگاههای جدیدی را برای حل مشکلات اجتماعی و متقابل به وجود آورند.
دکتر زاپالا از مشاوران گروه سیاست گذاری عمومی پارلمان اروپا، معتقد است که دولتها باید به مسئولیت اجتماعی شرکتها علاقمند شوند و همان طور که شرکتها قبل از رجوع به فعالیتهای متنوع باید موضوع مسئولیت اجتماعی را درک کنند، دولتها نیز باید موضوع سیاست گذاری عمومی برای مسئولیت اجتماعی شرکتها را درک کنند. رشد جنبش مسئولیت اجتماعی شرکتها منجر به افزایش فشار به دولتها شده تا عملکرد اجتماعی شرکتها را منظم کنند.
زاپالا موضوع سیاست گذاری عمومی برای مسئولیت اجتماعی شرکتها را داری ابعاد زیر میداند.
[۱] Werhane
[۲] Zappala