تجارب بالینی و ادبیات پژوهشی موجود در حیطه نگرانی، مهم ترین شناخت در اختلال اضطراب فراگیر را به این صورت تعریف می کنند : “دنیا بالقوه خطرناک است و من نمی توانم با آن چه که در آینده اتفاق می افتد مقابله کنم. براین اساس باید تمام اتفاقات بدی را که ممکن است در آینده رخ دهد، پیش بینی کنم تا بتوانم از آن ها اجتناب کرده یا خود را برای رویارویی با آن ها آماده سازم”.
زمانی که افراد خطر یا تهدیدی را درک می کنند، طبیعتا درگیر فعالیت هایی می شوند تا آن را محدود کنند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
نظریه ی یادگیری دو مرحله ای ماورر[۱] (۱۹۴۷؛ دیوی و ولز، ۲۰۰۶) در خصوص ترس و اجتناب بیان می دارد که ما از چیزهایی که با تنبیه مرتبط هستند، هراسانیم و به گونه ای منفی، برای انجام رفتارهایی که باعث اجتناب از تجربه ی ترس و محرک های شرطی که ترس شرطی شده را فرا می خوانند، تقویت می شویم. نتیجه ی این امر، تداوم اضطراب نسبت به از محرک های شرطی است، زیرا اجتناب مانع از رویارویی های مکرر با محرک هایی می شود که باید خاموش گردند. این مدل یادگیری، به عنوان زیر بنای تحول درمان های رویارویی در بسیاری از اختلالات اضطرابی به کار گرفته شده است (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
نگرانی به احتمالاتی که وجود ندارد و به اتفاقات بدی که ممکن است در آینده رخ دهد، متمرکز است. براین اساس افراد کنترل اندکی بر مسایل متفاوتی دارند که آن ها را نگرانی می کند. به دلیل این که خطر ادراک شده در لحظه ی حال وجود ندارد و به دلیل این که پاسخ های مناسبی برای اجتناب از این تهدیدها موجود نیست، افراد منحصرا درگیر تلاش های ذهنی برای حل مساله می شوند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
همان گونه که قبلا اشاره شده بود، نگرانی بیش تر شامل تفکرات کلامی است تا تصاویر ذهنی. در هنگام نگرانی، افراد شروع به خودگویی می کنند. تمایز میان افکار و تصاویر ذهنی (تجسم ذهنی) نقش بسیار مهمی در مدل اجتناب شناختی دارد. تصویرسازی، یک صحنه ی هیجانی است که پاسخ فیزیولوژیکی نیرومند و الگویی از پاسخ دهی فیزیولوژیکی (و عاطفی) را به وجود خواهد آورد که بسیار شبیه به رویداد واقعی است، اما سخنان کلامی تنها توصیفی از آن صحنه ی هیجانی در ذهن هستند و با این وجود، پاسخ های فیزیولوژیکی بسیار کم تری را فرا می خوانند (ورانا[۲]، کاتبرت[۳] و لانگ[۴]، ۱۹۸۶؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
بورکووک و همکاران اظهار می دارند که نگرانی نشانه ی اجتناب از گونه های دیگر تفکر، نظیر فرایندهای تصوری (تجسمی) است که به شدت با احساس منفی پیوند دارد (بورکووک و اینز، ۱۹۹۰؛ بورکووک و دیگران، ۱۹۹۱؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).
از طریق نگرانی افراد موفق به اجتناب از تصاویر آزارنده، اضطراب جسمانی و سایر هیجانات منفی می شوند. بنابراین نگرانی به عنوان پاسخی اجتنابی به کار برده می شود و در پردازش هیجانی دخالت کرده و براین اساس مانع خاموشی ترس می شود. در واقع افراد نگران با اجتناب از محرکات و احساسات اضطراب برانگیز در کوتاه مدت، مانع از پردازش اطلاعات مربوط به موقعیات مختلف در خود می شوند که این امر به نوبه ی خود می تواند مانع ایجاد منابع مقابله ای مناسب در آن ها شود. در طولانی مدت، افراد مبتلا به نگرانی مزمن، تمام این پیامدهای منفی را تجربه می کنند و احتمالا در حل مناسب عوامل استرس زایی که رخ می دهند، شکست می خورند (بورکووک، ۱۹۹۴؛ به نقل از فرسکو[۵] و همکاران، ۲۰۰۲).
در واقع شواهد پژوهشی متعددی از این فرضیه حمایت می کنند که نگرانی، پاسخی اجتنابی است و موجب سرکوبی تصاویر آزارنده می شود، برانگیختگی جسمانی و پردازش هیجانی را کاهش می دهد و براین اساس در تداوم اضطراب و نگرانی نقش دارد. بنابراین نگرانی از طریق رفتارهای اجتنابی به گونه ای منفی تقویت می شود (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
۱۴۳٫Mowrer, O.H.
۱۴۲٫Vrana, S.R.
۱۴۳ .Cuthbert, B.M.
۱۴۴ .Lang, P.J.
۱۴۵ . Fresco, D. M.