نظریه آسیب شناسی روانی رفتار در مانی عقلانی-هیجانی
همانگونه که انسان ها گرایش طبیعی دارند به اینکه به صورت منحصر به فردی عقلانی و روشنفکر باشند، گرایش بسیار نیرومندی نیز دارند که مخلوقات کژفکری باشند(الیس۱۹۷۳،به نقل از پروچسکا،۱۳۹۰)
افراد از نظر گرایش فطری به سمت عقلانی بودن تفاوت دارند. آنها از نظر گرایش به آشفتگی عقلانی نیز متفاوت هستند. جوامع و خانواده ها نیز از لحاظ گرایش به تفکر روشن یا نادرست تفاوت دارند، هر چند که متأسفانه اغلب جوامع فرزندان خود را طوری بار می آورند که گرایش های نیرومند آنها به آشفته کردن خودشان با عقاید غیرعقلانی را تشدید می کنند..
اما حتی بهترین میراث ها و بهترین جامع پذیری نمی توانند آسیب پذیری ما را نسبت به خودشکن بودن برطرف کنند.
وقتی تفکر و رفتار آدمی عاقلانه باشد، موجودی کار آمد، شادمان، سرزنده و توانا خواهد بود، پس میتوان گفت هر انسانی با اندیشه و افکار خود ، زندگیاش را میسازد و جهت میدهد . « آلبرت الیس » روانشناس معروف که نظریه «درمان عقلانی– عاطفی» را ارائه داده است . اعتقاد دارد که توسل به عقایدی در زندگی ، موجب اضطراب و ناراحتی روانی فرد میگردد . «آلیس» معتقد است وقتی حادثه ای برای فرد اتفاق میافتد ، او بر اساس تمایلات درونی و ذاتی خود ممکن است ۲ برداشت متفاوت و متضاد از آن حادثه و رویداد داشته باشد : یکی افکار، عقاید و باورهای منطقی و عقلانی و دیگری افکار ،عقاید و برداشت های غیر منطقی و غیر عقلانی . در حالتی که فرد تابع افکار و عقاید عقلانی و منطقی باشد ، به عواقب و نتایج منطقی دست خواهد یافت و شخصیت سالمی خواهد داشت اما در حالتی که فرد تحت تأثیر و دستخوش افکار و عقاید غیر منطقی قرار می گیرد، با عواقب و نتایج غیر منطقی و غیر عقلانی مواجه خواهد شد . در این حالت، فردی ست مضطرب و ناراحت که شخصیت نا سالمی دارد (پروچسکا،۱۳۹۰).
آسیب های روانی زندگی روزمره را می تواند با مدل عقلانی- هیجانی عملکرد انسان توجیه کرد. در آشفتگی های هیجانی، رویدادهای برانگیزنده همیشه از طریق عقاید غیر عقلانی پردازش می شوند(شفیع آبادی،ناصری،۱۳۹۱).
۲-۳-۱۰٫رایج ترین عقاید غیر منطقی
-امیال اساسی انسان، مانند میل جنسی، نیاز هستند زیرا که ما آنها را نیاز می دانیم، با اینکه آنها در واقع فقط ترجیحات هستند.
-ما نمی توانیم برخی رویدادها را تحمل کنیم، خواه مجبور به منتطر ماندن در صف باشد، یا روبرو شدن با انتقاد یا طرد شدن، در حالی که می توانیم این گونه رویدادها را صرف نظر از اینکه چقدر ناخوشایند باشند، تحمل کنیم.
-ارزش ما به عنوان انسان به وسیله موفقیتها و شکستهای ما یا صفات خاص ما، نظیر درآمد تعیین می شنود، انگار که ارزش انسان را می توانند مانند صفات عملکردی ارزیابی کرد.
-ما باید تأیید والدین یا صاحبان قدرت را جلب کنیم، انگار که وجود ما به آنها بستگی دارد.
– دنیا باید منصفانه با ما برخورد کند، انگار که دنیا می تواند از امیال ما پیروی کند.
– برخی افراد پست و شرو هستند و باید به خاطر شراتشان تنبیه شوند، انگار که ما می توانیم بی ارزشی انسان ها زا ارزیابی کنیم.
-چیزهای زیان بار مانند سیگار یا مواد مخدر می توانند خشنودی در زندگی را افزایش دهند یا اینکه این چیزهای زیان بار ضروری هستند، صرفا به این علت که زندگی کردن بدون آنها ممکن است برای لحظه ای ناخوشایند باشند.
– عوامل بیرونی موجب خوشحالی انسان می شوند و افراد نمی توانند چندان احساسات خود را کنترل کنند.
-عقایدی که در کودکی آموخته شده اند، خواه مذهبی، اخلاقی و یا سیاسی، می توانند رهنمودهای مناسبی برای بزرگسالی باشند، با اینکه این عقاید ممکن است تعصبات صرف یا افسانه بافی باشند(الیس۱۹۷۲).
-اعتقاد فرد به این که لازم و ضروریست همه ی افراد جامعه او را دوست بدارند و احترام اش بگذارند.
این تصور ، غیر عقلانی و غیر منطقی ست زیرا چنین هدفی ، غیر قابل دسترسی و وصول است . البته این خوب است که انسان مورد مهر و محبت و دوستی دیگران قرار گیرد اما فرد عاقل و منطقی، هرگز علایق، آرزوها و خواسته هایش را قربانی چنین هدفی نمی کند.
-اعتقاد به این که لازمه ی احساس ارزشمندی، وجود بیشترین لیاقت ، شایستگی ، کمال و فعالیت شدید است .
این کار عملاً امکان پذیر نیست و تلاش و وسو اس در راه کسب آن ، فرد را به اضطراب ، نگرانی و بیماری های روانی مبتلا می سازد و در زندگی نیز احساس حقارت و ناتوانی به او دست می دهد؛ به این ترتیب، زندگی فرد همواره با شکست و ناکامی همراه خواهد بود اما فرد منطقی سعی می کند که بهترین کارها را به خاطر خودش انجام دهد ، نه برای دیگران .
-اعتقاد فرد به این که کسانی که خطا و اشتباه می کنند ، باید به شدت تنبیه و سرزنش شوند .
این فکر ، غیر منطقی و غیر عقلانی ست زیرا تمامی انسانها دچار خطا و اشتباه می شوند . فرد منطقی و عقلانی ، هرگز خود و دیگران را سرزنش نمی کند . اگر دیگران هم او را سرزنش کنند ، در بهبود رفتار و اعمالش می کوشد . هم چنین اگر دیگران ، کار خطا و نا درستی انجام دهند ، سعی در درک علل آن کار دارد و اگر بتواند ، آنان را از ادامه ی کارهای نا درست ، باز می دارد .
– اعتقاد فرد به این که اگر وقایع و حوادث آن طور نباشد که او می خواهد ، نهایت ناراحتی ، گرفتاری و بیچارگی به بار می آید و این مسأله برای او فاجعه آمیز خواهد بود .
چنین طرز تفکری ، اشتباه و بیهوده است زیرا ناکام شدن ، یک احساس طبیعی ست اما اندوه و نگرانی بسیار شدید و طولانی مدت ، یک موضوع غیر عقلانی و غیر منطقیست . فرد منطقی ، از بزرگ کردن موقعیت نا مطبوع و ناخوشایند ، امتناع میورزد و در جهت بهبود و عادی نمودن آن اقدام می کند . البته ممکن است که موقعیتهای نا مطبوع مختل کننده ، اضطراب آور و مشکل ساز باشند اما به آن اندازه هم که فرد تصورش را در ذهن دارد ، وحشتناک و فاجعه آمیز نیستند ، مگر این که خود او ، آن را این گونه تعبیر و تفسیر کند .
– اعتقاد فرد به این که بدبختی و نا خشنودی او به وسیله ی عوامل بیرونی به وجود آمده و انسان ، توانایی کنترل غم و اندوه و اختلال های روانی و عاطفی خود را ندارد و یا این که توانایی اش در این زمینه ، بسیار کم است .
اگر فردی بپذیرد که اختلالات و مشکلات عاطفی ، نتیجه ی احساسات ، ارزش یابی ها تلقین فرد به خودش است ، در این صورت کنترل و تغییر آن ها ، ساده و به راحتی امکان پذیر خواهد بود .
– اعتقاد فرد به این که چیزهایی خطرناک و ترس آور ، موجب نهایت نگرانی می شوند و فرد همواره باید تلاش کند تا امکان به وقوع پیوستن آن ها را به تأخیر بیندازد.
این یک اندیشه و تصور غیر منطقی و غیر عقلانیست . فرد منطقی میداند که خطرهای بالقوه ، به آن اندازهای که انسان از آنها می ترسد ، وحشتناک نیستند و اضطراب و ناراحتی ، نه تنها از وقوع آن ها جلوگیری نخواهد کرد ، بلکه موجب افزایش آن ها نیز خواهد شد . از این رو ، فرد منطقی و عقلانی ، به انجام کارهایی خواهد پرداخت که امکان وقوع خطرهای بالقوه را به حداقل برساند .
-اعتقاد فرد به این که اجتناب و دوری از بعضی مشکلات زندگی و مسؤولیت های شخصی ، برای او آسان تر از مواجه شدن با آن هاست .
این نوع تفکر و اعتقاد فرد ، غیر منطقی و غیر عقلانی ست زیرا دوری و اجتناب از یک کار ، سخت تر و دردناکتر از انجام آن است و علاوه بر مشکلات و نا رضایتی های بعدی ، موجب کاهش اعتماد به خود نیز می شود . فرد منطقی و عقلانی ، آن چه را که باید در زندگی و کارهای روزانه ی خود انجام دهد ، بدون شکوه و شکایت زیاد به انجام می رساند و در عین حال، از انجام کارهای دردناک و غیر لازم ، دوری میجوید . او هم چنین پی می برد که زندگی، آکنده از شکستها و موفقیت هاست ؛ بنابراین سعی می کند با مشکلات و ناکامیها مبارزه کند و موانع را از پیش روی خود بر دارد . هم چنین فرد منطقی ، ضمن احساس مسؤولیت در زندگی ، از حل مشکلات خود نیز لذت می برد .
– اعتقاد فرد به این که باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قوی تری تکیه کند .
با وجود آن که هر فردی تا حدودی به دیگران متکیست اما دلیلی برای افزایش وابستگی وجود ندارد زیرا وابستگی شدید ، به فقدان یا کاهش استقلال فردی و اعتماد به نفس می انجامد . فرد منطقی و عقلانی برای کسب استقلال و مسؤولیت برای خویشتن تلاش می کند اما هیچ وقت هم از دریافت کمک های لازم دیگران امتناع نمی ورزد . هم چنین به هنگام لزوم ، خطر می کند و اگر هم شکست خورد ، آن را تجربه ای برای پیشرفت خود می داند .
– اعتقاد فرد به این که تجارب و وقایع گذشته و تاریخچهی زندگی ، تعیین کننده مطلق رفتار کنونی او هستند و اثرات اتفاقات گذشته را به هیچ وجه نمیتوان نا دیده انگاشت .
این عقیده هم غیر منطقی و غیر عقلانیست . فرد منطقی و عقلانی در عین حال که گذشته را مهم میشمارد ، می تواند با بررسی اثرات رفتار و تجزیه و تحلیل عقاید باورهای اشتباه و نگران کننده گذشته خود ، به تغییر رفتار و اعمال کنونی خویش اقدام کند . فرد سالم بیش از آن چه به گذشته توجه دارد ، به زمان حال و وضعیت موجود توجه می کند .
-اعتقاد فرد به این که برای هر مشکلی ، همیشه یک راهحل درست و کامل وجود دارد و اگر انسان به آن دست نیابد ، بسیار وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود .
این عقیده ، غیر عقلانیست . فرد منطقی و عقلانی میکوشد تا حتی الامکان ، راهحلهای متعددی را برای مشکل خویش بیابد و از بین آن ها ، بهترین و عملیترین راهحل را انتخاب کند . او هم چنین آگاه است که هیچ راهحلی کامل نیست و سودمندی و مفید بودن راهحلها ، امری نسبیست و بر حسب موقعیتهای مختلف ، تغییر می کند(پروچسکا،نورکراس ،۱۳۹۰).
۱-Procheska
۱-Norcras