حق حبس در صورت بطلان عقد مهر
آیا در مـوردی که مـهر در عقد نکاح تعیین نشده باشد یا عدم تعیین مهر شرط شده یا در صورتی که مهر تعیینی باطل باشد، حق حبس برای زوجه باقی است یا خیر ؟
اگر جایگزین مهر باطل، قیمت مهر باشد، حق حبس برای زوجه باقی است و میتواند تا زمان تأدیه قیمت مهر، تمکین ننماید ولی اگر مهرالمثل جایگزین شود مسأله متفاوت است. برخی گفتهاند که اگر مهر ضمن عقد نکاح تعیین نشود، حق حبس زوجه از بین نمیرود و کماکان ذیحق است و میتواند برای مطالبه مهرالمثل تمکین ننماید. یعنی حتی زن در نکاح مفوضه، خواه مفوضهی البضع باشد خواه مفوضهی المهر, میتواند از تمکین امتناع نماید تا مهر به او تسلیم شود. البته حکم ماده ۱۰۸۵ ق. م در مورد نکاحی است که در آن مهر ذکر شده، ولی با توجه به وحدت ملاک و تحلیل عقلی که از طبیعت حقوقی نکاح به عمل آمده، حکم ماده مزبور در مورد نکاح مفوضه نیز جاری میشود. به نظر میرسد که اتخاذ نظر خلاف و ندادن حق حبس به زن در نکاح مفوضه دور از انصاف قضایی و روش تحلیل حقوقی است. از اطلاق ماده مذکور نیز میتوان این نظر را استنباط کرد (صفائی، ۱۳۷۸: ۱۸۰).
ولی این گفته در صورتی قوی است که سبب استحقاق زن در گرفتن مهر المثل، عقد نکاح باشد نه نزدیکی؛ در حالی که از احکام نکاح به خوبی بر میآید که «نزدیکی» تمام یا جزئی از حق زن بر مطالبه مهرالمثل است البته برخی از فقهای شافعی وجوب مهرالمثل را با انعقاد عقد نکاح دانستهاند، ولی اکثر فقهای شیعی وجوب آن را با نزدیکی میدانند. قرینه بر این مطلب نیز این است که اگر نکاح پیش از نزدیکی به طلاق منتهی شود, زن حقی بر مهرالمثل ندارد. همچنین انحلال نکاح در اثر فوت نیز هیچ حقی برای او ایجاب نمیکند. وانگهی بر طبق قواعد عمومی معاوضه، حقی مبنای ایجاد حق حبس میشود که قابل مطالبه باشد. [لذا] حق زن بر مهرالمثل منوط بر وقوع نزدیکی است و درجهای ضعیفتر از مهر مؤجل دارد. پس میتوان ادعا کرد که الزام بـه تمکین زن, منوط بـه ایفای حقی است که خود معلق بر وقوع تمکین شده است (کاتوزیان، ۱۳۷۱: ۱۶۱).
این نظر در حقوق جدید هم قابل قبول است. چه حق حبس یک قاعده استثنایی است که نباید آن را به موارد مشکوک گسترش داد. وانگهی میتوان گفت ماده ۱۰۸۵ ق.م منصرف به موردی است که مهر در نکاح تعیین شده باشد و مواردی که مهر در عقد تعیین نشده باشد, از شمول این ماده خارج است. شرط حال بودن مهر هم دلیل بر آن است که قانونگذار موردی را در نظر داشته که مهر در نکاح تعیین شده باشد همین حکم در موردی هم که مهر به جهت جهالت باطل باشد، جاری است. زیرا وقتی مهر به جهتی باطل باشد, مانند این است که اصلا مهر در عقد نکاح تعیین نشده باشد (صفائی، ۱۳۷۸: ۱۸۰).
۲-۴-۱۳- آثار و کارکردهای اجتماعی مهریه
دورکیم میان پیامدهای کارکردی و انگیزشهای فردی، آشکارا تمایز قائل میشود.در تبیین واقعیت اجتماعی، نشان دادن علت آن کافی نیست، بلکه ما باید در بیشتر موارد، کارکرد آن واقعیت را در تثبیت سازمان اجتماعی نشان دهیم. ممکن است افرادی با انگیزههایی مشخص اقدام به کارهایی خاص کنند؛ ولی پیامد رفتار آن ها مورد تاییدشان نباشد. بنابراین باید میـان کارکردهای افزایش مهریه و دلایل افزایش آن تمایز قائل شده و هر کدام را به طور جداگانه بررسی نمود. در مواردی کارکرد مهریه همان است که افراد در پی آن هستند؛ ولی مواردی نیز وجود دارد که افزایش مهریه پیامدهایی داشته است که برای هیچکس مشخص نیست. رابرت مرتن این نوع کارکردها را کارکردهای پنهان نام نهاده است. کارکردهای پنهان بر نتایج نامرئی و آثار غیرمنتظره و غیرقابل رؤیت عادات و رسوم اجتماعی دلالت دارند. وجود کارکردی پنهان حاکی از این است که دگرگونی و انسجام اجتماعی حداقل تا حدودی غیر قابل کنترل و طرح ریزی است و تشخیص آن ساده نیست؛ زیرا هر کجا کارکردی نامرئی وجود داشته باشد، میتواند آثار و نتایج شناخته شده را دگرگون کند و آثار دیگری به جز آثار مورد نظر به بار آورد (توسلی، ۱۳۷۶: ۲۲۳-۲۲۲).
-مهریه به عنوان بیمه اجتماعی
عدهای مهریه را وسیلهای میدانند که در صورت وقوع طلاق میتواند مدت زمانی مشکلات ناشی از طلاق را جبران کند. زنان در جامعه ما بیش از مردان از طلاق متضرر میشوند؛ زیرا آن ها در مقایسه با مردان بسیار کم امکان ازدواج مجدد دارند و معمولا از منابع مالی یا شغلی سودآور برخوردار نیستند و از طرف دیگر زنان دارای هیچ گونه بیمه اجتماعی نیستند. در این شرایط، وصول مهریه، به خصوص اگر مبلغ قابلتوجهی باشد، تا حدودی میتواند از مشکلات بعد از طلاق بکاهد. تمایل زیاد برخی از خانوادهها به مهریه زیاد ممکن است به همین علت باشد. مهریه یک پشتوانه اجتماعی برای زن محسوب میشود زیرا در صورت جدایی زن و مرد، زن متحمل خسارت بیشتری می شود زیرا مرد طبق استعداد خاص بدنی معمولا در اجتماع نفوذ و تسلط بیشتری دارد و هم چنین مردان برای انتخاب همسر مجدد امکانات بیشتری دارند ولی زنان بیوه با از دست رفتن سرمایه جوانی و زیبایی، امکاناتشان برای انتخاب همسر جدید کمتر است. مهریه چیزی به عنوان جبران خسارت برای زن و وسیلهای برای تأمین زندگی آینده اوست (اعزازی، ۱۳۷۶: ۱۰۳).
– ایجاد احساس امنیت نسبت به آینده
برخی از جامعهشناسان مهریه را وسیلهای تضمینی میدانند که در عین حال که هیچ ضمانت اجرایی ندارد؛ ولی احساس امنیت را در فرد به وجود میآورد. همچنین به سبب احتمال طلاق و عدم حمایت جامعه از طریق قانون یا ایجاد امکانات کسب درآمد برای زن مطلقه، دختر و خانواده او به راه حلهای فردی کشیده میشوند؛ ازاینرو زنی که ازدواج میکند، تنها از طریق مهریه بالا میتواند از وقوع طلاق جلوگیری کرده یا زندگی پس از طلاق را برای مدتی تأمین کند؛ هر چند زن دارای استقلال مالی و اقتصادی باشد. به طور معمول ابتکار عمل به دست مردان است و در صورت طلاق و جدایی احتمال اینکه زن بدون پشتوانه اقتصادی بماند بسیار زیاد است. وجود مهریه یک نوع احساس امنیت اقتصادی و پشتوانه برای زن است (همان).
ـ مهریه به عنوان یک ارزش نمادین
مناسبترین وجه از میان وجوه متعدد تبیین مهریه در الگوی اسلامی تعبیر هدیه و پیشکش است. تأمل در مفاهیم و مصطلحات آن نظیر نحله، صداق، عطیه و کابین بر بلاعوض بودن آن دلالت صریح دارد، کیفیت تشریع و وصف آن در آیات و روایات، توصیههای اخلاقی موکد به سبک گرفتن آن و استقرار بنای شرع بر تسامح در محاسبه ارزش مادی و اقتصادی آن از طریق معرفی برخی معادلههای معنوی، سفارش به بخشش رضامندانه آن از سوی زن به عنوان راهی جهت تحکیم هرچه بیشتر بنیان خانواده، موقعیت حقوقی آن، همچون اهمال در تعیین مقدار و ارجاع آن به تراضی طرفین، اختصاص دادن مالکیت آن به زن به رغم تأمین نیازهای اولیه و ثانویه او از طریق الزام مرد به پرداخت نفقه، استقرار آن به مجرد عقد زناشویی، عدم رکنیّت آن در عقد (برخلاف عوض در معامله)، عدم جریان برخی احکام و قواعد رایج در باب معاملات، مانند غرر و غبن و… بر آن، احساس تعلق و نیاز مشترک زوجین به برقراری این پیوند و بهرهگیری نسبتا مساوی آن ها از آثار و پیامدهای معنوی آن و در نتیجه عدم وجود معادل مناسبی برای مهریه در جانب زن تحلیل موقعیت مرد در جریان زناشویی و مساله خواستگاری و تقاضامندی وی و… هدیه بودن این حق مالی را تأیید میکنند. نکته مهم آنکه هدیه بودن مهریه و برخورداری از ارزش نمادین آن (یا به اصطلاح، داشتن خصیصه فرا اقتصادی و غیرانتفاعی) به عنوان اصل مهم، با انتظار تحقق آثار و پیامدهای روانی و اجتماعی مورد نظر عرف (در صورتی که ارزش مادی قابل توجهی داشته باشد)، همچون ارتقای حیثیت و اعتبار اجتماعی زن، بالابردن تشریفات ازدواج و ایجاد محدودیت در مسیر شکلگیری ازدواج مجدد، تثبیت خانواده و مهار طلاق، بالابردن ضریب اطمینان خاطر زن در مقابل حوادث تهدیدکننده غیرقابل پیش بینی، ایجاد امکان برای ورود زن به سایر عرصههای فعالیت اجتماعی، بالابردن تمایل خانواده زن به تأمین جهاز، جبران سهم الارث زن و تأمین نیازها و احتیاجات زن در صورت وقوع طلاق منافاتی ندارد؛ لذا هدیه بودن مهریه تعیین مقدار آن از سوی شرع و عرف، محوریت ویژگیهای شخصی و شأن و موقعیت اجتماعی زن و نیز تمکن اقتصادی مرد در تعیین آن، در مقیاس ارزشسنجی مادی و اقتصادی با سبک بودن و سنگین بودن آن سازگار است (شرف الدین، ۱۳۸۰: ۳۰۵).
یکی از کارکردهای مهریه در شکل فعلی سخت کردن طلاق است. وقتی مردی بخواهد همسر خود را طلاق دهد به هر حال لازم است که مهریهی او را بپردازد و همین باعث میشود که مردان مگر در موارد جدی گرد طلاق نچرخند و بهسوی آن حرکت نکنند. اما مسألهای که مهریه در شکل فعلی ایجاد میکند این است که سختی طلاق در سالهای اول ازدواج بیشتر است تا در سالهای بعد، چرا که در سالهای اول ازدواج اگر بخواهد طلاق صورت بگیرد باید همان مقدار مهریه پرداخت شود که در سالهای بعد و تفاوتی وجود ندارد. طبیعتا در سالهای اول ازدواج، پرداخت مهریه برای مردان بسیار سختتر از سالهای بعد است. بنابراین مهریه بالاترین میزان سختی را در سالهای اول ازدواج فراهم میکند و باعث میشود که در سالهای اول ازدواج مردان کمتر درخواست طلاق همسر دهند (مطهری، ۱۳۵۷: ۲۱۷).
ـ مهار طلاق و کنترل نوجوییهای مرد
از عناوینی مانند عدم اطمینان خاطر نسبت به آینده، ترس از وقوع مسائل غیرقابل پیشبینی، کنترل هواخواهی و مهار تمایلات تنوع جویانه مرد میتوان دریافت که اعتقاد به افزایش مهریه، ریشه در ارتقای ضریب استحکام بنیان خانواده و کاهش وقوع طلاق و پیامدهای بد آن دارد. از نظر این دیدگاه، استواری خانواده در گذشته معلول تعهدات اخلاقی طرفین، قبح طلاق، شدت کنترل اجتماعی، انتظارات محدود و… بود، به همین دلیل هم مهریه و سایر الزامات حقوقی نقش چندانی نداشت؛ ولی در جامعه امروز به سبب تغییرات اجتماعی عرف برای تثبیت این کانون به مقولاتی همچون افزایش مهریه توسل جسته است. مردان مسلمان ایرانی طبق قانون و شرع میتوانند بیش از یک همسر داشته باشند و گاهی ترس از مطالبه مهریه توسط زن اول باعث میشود مرد از ازدواج مجدد پرهیز کند برخی نیز معتقدند که حق طلاق به دست مرد موجب میشود که زن مهریه بیشتری بخواهد و با این حربه از احساس ناامنی در زندگی زناشویی بکاهد. از نظر برخی دیگر، شیوع بی بندو باری نزد غرب زدگان و بی اعتنایی آن ها نسبت به تعهدات زندگی زناشویی، سبب شده تا بعضی از خانوادههای ایرانی، به انگیزه تثبیت آتیه دخترشان، مهریههای سنگینی پیشنهاد کنند (همان).
ـ شیوع ازدواجهای برون فامیلی
در نظامهای اجتماعی سنتی، ازدواجها معمولا به سبب بسته بودن نظام اجتماعی، رعایت آداب و سنن، تمایلات قومی و نژادی و… درونگروهی بوده است. همگرایی و تعلقات درونگروهی، الگوهای رایجی داشته است که همه طبق آن عمل میکردند؛ ولی تغییرات اجتماعی نظیر شهرنشینی، مهاجرت، تضعیف تعلق به آداب و سنن و تعصبات قومی و نژادی و… الگوی زناشویی را تغییر داد، به طوری که افراد به ازدواجهای برونگروهی متمایل شدند. ازدواج در عرف سنتی در درجه اول بر تعلقات عاطفی و در درجه بعد بر جنبههای کارکردی و نتایج جانبی استوار بود. مهریه نیز از پرتو تعلقات عاطفی و انتظارات قومی تعیین میشد. از سوی دیگر عواملی که امروزه در توجیه بالا بودن مهریه مورد استناد است، در عرف سنتی، وجود نداشت و به دلیل غلبه روح سازگاری، قبح طلاق، روانشناسی خاص زن و… میزان مهریه از نوسان کمتری برخوردار بود؛ اما رواج ازدواجهای برون فامیلی به سبب ضعف آگاهی از خواستگار، ضعف اعتماد، بیمناکی نسبت به آینده، آسیبپذیری خانواده و از میان رفتن قبح سنتی طلاق و… پیوند زناشویی و همه عناصر آن از جمله مهریه را تغییر دادهاست(همان).
طبق بررسیهای انجام شده در شهر تهران میزان اعتماد اجتماعی در حد قابلتوجهی پایین آمده است. بدیهی است که انسانها در انجام معامله با افراد بیگانه یا ناشناس سعی میکنند میزان ریسکپذیری خود را به حداقل رسانده و برگ برندهای در اختیار خود نگه دارند. ازدواج نیز یک نوع معاملهی میان دو طرف است؛ چون شناخت کافی از همدیگر ندارند، با توسل به مهریههای سنگین سعی در به حداقل رساندن خطرات احتمالی دارند (رفیعپور، ۱۳۷۸: ۱۰۹).
-کمال یابی زنان
«دستیابی به مهریههای کلان ممکن است به نوعی پرستیژ و تفاخر اجتماعی تعبیر شود که زنان و جوانان در سن ازدواج بیشتر از هر گروه دیگر در معرض آن قرار میگیرند، بیشتر از هر کس دیگر به آن ارج مینهند و بیشتر از هر گروه دیگر از آن تاثیر میپذیرند.» (محسنی، ۱۳۷۹: ۱۰۹).
۲-۴-۱۴- تغییر سبک و نگرش زندگی
عامل چشم هم چشمی «بهاین معنا که فرد یا خانواده او وضعیت بالای مادی اقوام یا همسایگان یا دیگران را ملاک قرار میدهد و به دست و پا میافتد که خود را همطراز آنان قرار دهد» این عامل در بسیاری از ارزشگذاریهای ظاهری مردم ایران مشهود است. در زمانهای قدیم به دلیل اینکه مردم از لحاظ اقتصادی به دو دسته ثروتمند و طبقه فقیر تقسیم میشدند و هر کدام از این دو گروه (البته درصد طبقه ثروتمند خیلی کم بود) دارای شیوه زندگی خاصی بودند، به ندرت مشاهده میشد که طبقه فقیر در شیوه زندگی، خود را با طبقه ثروتمند مقایسه کند. از زمانی که طبقه دیگری در قالب طبقه متوسط بهاین دو طبقه اضافه شد مقایسهها نیز در ارزشگذاریها و شیوه زندگی شروع شد. طبقه متوسط فاصله زیادی با طبقه ثروتمند نداشت و لذا گاهی به خود جرات میداد (گرچه به صورت تصنعی) از شیوه زندگی طبقه بالا پیروی کند و از طرفی طبقه پایین نیز که فاصله چندانی با طبقه متوسط نداشت در مواردی از سبک زندگی طبقه متوسط تقلید میکرد. گسترش وسایل ارتباطی و رسانهها در این خصوص نقش تعیین کنندهای داشته است. همین امر دربارهی اثرپذیری روستاها از شهرها نیز صدق میکند. در سالهای اخیر به راحتی میتوان شکل زندگی شهری را در برخی روستاها مشاهده کرد. ورود رسانهها و نیز گسترش راههای ارتباطی موجب شده است تا جوانان روستایی به دلایل مختلف از جمله ادامه تحصیل و اشتغال هرچه بیشتر به شهرها رفت و آمد کرده و به طور فزایندهای از سبک زندگی آن ها تاثیر بگیرند. این تاثیرپذیری در صورتی تشدید میشود که برخی از جوانان همسران خود را از شهرها انتخاب میکنند (رفیعپور، ۱۳۸۰: ۲۴۸).
امروزه در تغییر و حرکت ارزشها نوعی مسابقه برای دسترسی به ارزشهای قشر و طبقه بالای جامعه وجود دارد. قشر متوسط خود را به مقیاسهای جدید ارزشی قشر بالا میآرایند نه فقط آرزو دارند که مانند قشر بالا باشند، بلکه آن ها نیز در مسابقهی برتری جویی میخواهند خود را از قشر پایینتر از خود متمایز سازند؛ زیرا همان طور که قشر متوسط ادای قشر بالا را در میآورد، قشر پایین نیز میکوشد تا به مقیاسهای ارزشی قشر بالاتر از خود (یعنی قشر متوسط) دست یابد. سرایت پدیدههای ارزشی اقشار بالای جامعه به قشرهای پایین به ویژه به روستاها با گسترش وسایل ارتباطی از جمله تلویزیون و جاده بسیار سریع گرفته و موجب بر هم زدن نظام اجتماعی این جوامع شده است. نکته قابل توجه این است که فرایند تغییر ارزشها بعد از رسیدن به یک شرایط جدید در یک نقطه توقف نمیکند، بلکه به مجرد اینکه این پدیده به قشر متوسط سرایت کرد و آن ها خود را به مقیاسهای ظاهری آن آراستند، قشر بالا مجددا برای متمایز کردن خود یک موج دیگر تولید میکند. یکی از چیزهایی که مسابقه و مقایسه مردم در مورد آن کاملا به چشم میخورد، تعیین مهریههای سنگین است. طبقه بالا سعی میکند همواره مهریههای خود را در سطح بالاتر از سطح طبقات پایینتر از خودش نگه دارد تا بدین وسیله فاصله خود را از آن ها حفظ کند. به نظر میرسد این مسابقه نقطه پایانی ندارد (همان: ۲۵۰-۲۴۸).
۲-۴-۱۵- مفهوم قدرت در فرهنگ لغت
فرهنگهاى زبان فارسى، واژه قدرت را در مفاهیم «توانستن»، «توانایى داشتن» که معنى مصدرى آن است و «توانایى» که اسم مصدر است به کار بردهاند (دهخدا، ۱۳۳۷). گاهى نیز مترادف با کلمه «استطاعت» و به معنى قوهاى که واجد شرایط تأثیرگذارى باشد به کار رفته است (معین،۱۳۷۱). و همچنین به «صفتى که تأثیر آن بر وفق اراده باشد» معنا شده است (همان).
۲-۴-۱۶- مفهوم قدرت
ماکس وبر مینویسد: «قدرت، امکان خاص یک عامل (فرد یا گروه) بهخاطرداشتن موقعیتی در روابط اجتماعی است که بتواند گذشته از پایه اتکای این امکان خاص، ارادهی خود را با وجود مقاومت به کار برد» (رحیق، ۱۳۸۴:۸۹). و یا شوارزبنرگر در تعریف قدرت مینویسد: «قدرت توانایی تحمیل ارادهمان بر دیگران است، به اتکای ضمانت اجرای موثر در صورت عدم قبول»(عبدالرحمان،۱۳۷۳: ۸۹). به عبارتی دیگر توان وادار ساختن مردم یا چیزها به انجام کاری که در غیر این صورت انجام نمیدادند (مک لین، ۱۳۸۱: ۶۴۷). مک آیور نیز مینویسد: «منظور از داشتن قدرت؛ توانایی تمرکز، یا هدایت رفتار اشخاص یا کارهاست»(همان: ۸۹).
دکتر بشیریه نیز درکتاب آموزش دانش سیاسی قدرت را اینطور تعریف کرده که: «در قدرت مجموعهی منابع و ابزارهای اجبارآمیز و غیراجبارآمیزی است که حکومتها برای انجام کار ویژهای خود از آن ها بهره مندند و آن ها را به کار میبرند.»( بشیریه، ۱۳۸۲: ۳۳).
تعریف گیدنز، نیز از قدرت چنین است: «قدرت توانایی افراد یا اعضای یک گروه برای دستیابی به هدفها یا پیشبرد منافع خود است، قدرت یک جنبه فراگیر همهی روابط انسانی است، بسیاری از ستیزهها در جامعه برای قدرت است، زیرا میدان توانایی یک فرد یا گروه در دستیابی به قدرت بر این که تا چه اندازه می تواند خواستهای خود را به زیان خواستهای دیگران به مرحلهی اجرا درآورد، تأثیر میگذارد.»(گیدنز، ۱۳۷۹: ۷۷).
شاید لازم باشد سرانجام تعریفی کلی و موجز از قدرت به دست داد که دربرگیرندهی همهی تعریفهای گفته شده یا مفاهیم نهفته در آن ها باشد، بنابراین در تعریف قدرت میتوان گفت قدرت عبارت است از: «توانایی فکری و عملی برای ایجاد شرایط و نتایج مطلوب». شکلها و سطوح این “توانایی” متفاوت است: هم تحمیل اراده را دربرمیگیرد، هم به رابطه کسانی که میخواهند نتایج مطلوب به بار آورند و کسانی که باید آن نتایج را به بار آورند، اشاره می کند و هم انواع مشارکتهای سیاسی مسالمتآمیز یا غیرمسالمتآمیز افراد، گروهها و احزاب، حکومتها و دولتها را در برمیگیرد. توانایی هرکدام از این نیروهای اجتماعی، سیاسی، برای ایجاد شرایط و نتایج مورد خواست خود در عرصه سیاستهای داخلی و خارجی قدرت مربوط به آن نیرو محسوب می شود. بنابراین از قدرت فرد، قدرت گروه، یا حزب، قدرت یک حکومت، یا از قدرت یک دولت میتوان نام برد، این نیروها توانایی فکری و عملی خود را در عرصه مبارزهی سیاسی، داخلی یا خارجی، در برابر نیروهای دیگر که آن ها هم میتوانند افراد، گروهها و احزاب، حکومتها و دولتها باشند به کار میبندند تا به هدفی که دارند و به نتیجهای که میخواهند برسند (عبدالرحمان،۱۳۷۳: ۹۱).
- تعریف طبقاتى قدرت
قدرت عبارت است از «اعمال قهرمتشکل یک طبقه براى سرکوب طبقه دیگر» (مارکس و انگلس،۱۳۵۹: ۸۱). از نظر مارکس قدرت با سه ویژگى شناخته مىشود:
نخست اینکه قدرت خصیصه طبقاتى دارد و پیوسته، در رابطه یک طبقه با طبقه دیگر تحققپذیر خواهد بود (آرون، ۱۳۷۰: ۱۶۱).
دوم اینکه پارهاى از مارکسیستها قدرت را به توانایى یک طبقه اجتماعى براى تحقق منافع خاصّ خود تعریف کردهاند و در مورد نامشروع بودن و ارزش منفى آن تصریحى ندارند (لوکس،۱۳۷۰: ۲۰۷).
سوم اینکه قدرت داراى خصیصه اضافى بوده و بیانگر رابطه طبقه حاکم و محکوم است. هرچند بعضى از آن ها قدرت اجتماعى را اعم و گستردهتر از قدرت طبقاتى مىدانند، امّا آن ها نیز قدرت سیاسى را قدرت طبقاتى و تحمیل اراده یک طبقه بر طبقه دیگر معرفى مىکنند (بوراتسکى،۱۳۷۶: ۲۲).